گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۴ بخش۳: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
خط ۱۶: خط ۱۶:
<span id='link21'><span>
<span id='link21'><span>


==استدلال مغرضانه صاحب روح المعانى در توجيه غصب فدك، به حديث «نحن معاشر الانبياء لا تورث» ==
==پاسخ به استدلال مغرضانه صاحب روح المعانى، در توجيه غصب فدك==
و در روح المعانى گفته ، اهل سنت بر اين مذهبند كه انبياء نه خود از كسى مال را به ارث مى برند، و نه به كسى مال ارث مى دهند، چون بر اين معنا اخبارى دارند كه به نظرشان اخبار صحيحى است ، از طرق شيعه نيز همين معنا روايت شده.  
و در روح المعانى گفته: اهل سنت بر اين مذهب اند كه انبياء، نه خود از كسى مال را به ارث مى برند، و نه به كسى مال ارث مى دهند. چون بر اين معنا اخبارى دارند كه به نظرشان اخبار صحيحى است، از طرق شيعه نيز همين معنا روايت شده.  


از آن جمله كلينى در كافى از ابى البخترى از ابى عبداللّه جعفر صادق رضى اللّه عنه روايت كرده كه گفت: علما ورثه انبيايند، و اين بدان علت است كه انبياء درهم و دينارى ارث نمى دهند، بلكه ارث ايشان احاديثى از احاديث ايشان است ، حال هر كس از احاديث آنان سهمى بگيرد حظى وافر و بسيار به دست آورده ، و چون كلمه ((انما(( كه به طور قطع و به اعتراف شيعه حصر را مى رساند پس قهرا جمله ((اين است و جز اين نيست (( كه ترجمه ((انما(( است انحصار را افاده مى كند.
از آن جمله، كلينى در كافى، از ابى البخترى، از ابى عبداللّه جعفر صادق رضى اللّه عنه روايت كرده كه گفت: علما ورثه انبيايند، و اين، بدان علت است كه انبياء درهم و دينارى ارث نمى دهند، بلكه ارث ايشان احاديثى از احاديث ايشان است. حال هر كس از احاديث آنان سهمى بگيرد، حظّى وافر و بسيار به دست آورده. و چون كلمۀ «إنّما» كه به طور قطع و به اعتراف شيعه، حصر را مى رساند، پس قهرا جملۀ «اين است و جز اين نيست»، كه ترجمۀ «إنّما» است، انحصار را افاده مى كند.


و وراثت در آيه شريفه بايد حمل بر همين معنا كه گفتيم بشود، و قبول نداريم كه در لغت حقيقت در وراثت مال و مجاز در وراثت علم و امثال آن باشد، بلكه حقيقت در اعم از وراثت مال و علم و منصب است ، و اين غلبه استعمال در عرف فقها است كه باعث شده معناى وراثت مال مبادرت به ذهن كند و نظير منقولات عرفى شود.
و «وراثت» در آيه شريفه، بايد حمل بر همين معنا كه گفتيم، بشود و قبول نداريم كه در لغت، حقيقت در وراثت مال و مجاز در وراثت علم و امثال آن باشد، بلكه حقيقت در اعم از وراثت مال و علم و منصب است، و اين غلبه استعمال در عرف فقها است، كه باعث شده معناى وراثت مال، به ذهن مبادرت كند و نظير منقولات عرفى شود.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۲۹ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۲۹ </center>
و به فرضى هم كه تسليم شويم كه معناى حقيقى آن در لغت همان وراثت مال است و در غير مال مجاز است، مى گوئيم اين مجازى است متعارف و مشهور، مخصوصا در استعمالات قرآن كريم آنقدر مشهور است كه با حقيقت هيچ تفاوتى ندارد، از جمله موارد استعمال قرآنى آن آيه ((ثم اورثنا الكتاب الذين اصطفينا من عبادنا(( و آيه ((فخلف من بعدهم خلف ورثوا الكتاب (( و آيه : ((ان الذين اورثوا الكتاب من بعدهم (( و آيه ((ان الارض لله يورئها من يشاء من عباده (( و آيه ((ولله ميراث السماوات و الارض».
و به فرضى هم كه تسليم شويم كه معناى حقيقى آن در لغت همان وراثت مال است و در غير مال مجاز است، مى گوئيم اين مجازى است متعارف و مشهور. مخصوصا در استعمالات قرآن كريم، آن قدر مشهور است كه با حقيقت هيچ تفاوتى ندارد. از جمله موارد استعمال قرآنى آن، آيه: «ثُمّ أورَثنَا الكِتَابَ الَّذِينَ اصطَفَينَا مِن عِبَادِنَا»، و آيه «فَخَلَفَ مِن بَعدِهِم خَلفٌ وَرِثُوا الكِتَاب»، و آيه: «إنّ الَّذِينَ أُورِثُوا الكِتَابَ مِن بَعدِهِم»، و آيه: «إنّ الأرضَ للهِ يُورِثُهَا مَن يَشَاءُ مِن عِبَادِهِ»، و آيه: «وَ لله مِيرَاثُ السَّمَاوَاتِ وَ الأرض».


و اما اينكه گفته اند: داعى نداريم لفظ را از معناى حقيقيش برگردانيم مى گوئيم : چرا، داعى داريم ، و آن اين است كه كلام معصوم را از دروغ بودن حفظ كنيم و در عين حال تاءويل هم نكنيم ، چون تاءويل كردنش ‍ مانند دست كشيدن به بوته خار و خار را از آن تراشيدن است ، و كلام معصوم همه دلالت بر اين دارد كه مراد از ارث ، ارث علم و نبوت است و آثارى هم كه دلالت دارد بر اينكه انبياء مال را به ارث مى برند آثار و اخبارى نيست كه در نظر زرگر احاديث ، ارزشى داشته باشد.
و اما اين كه گفته اند: داعى نداريم لفظ را از معناى حقيقی اش برگردانيم، مى گویيم: چرا، داعى داريم، و آن اين است كه كلام معصوم را از دروغ بودن حفظ كنيم و در عين حال، تأويل هم نكنيم. چون تأويل كردنش، مانند دست كشيدن به بوتۀ خار و خار را از آن تراشيدن است، و كلام معصوم، همه دلالت بر اين دارد كه مراد از «ارث»، ارث علم و نبوت است و آثارى هم كه دلالت دارد بر اين كه انبياء مال را به ارث مى برند، آثار و اخبارى نيست كه در نظر زرگر احاديث، ارزشى داشته باشد.


بعضى پنداشته اند كه اصلا نمى توانيم ارث در آيه مورد بحث را حمل بر ارث نبوت كنيم ، براى اينكه اگر چنين حملى بكنيم ديگر جائى براى جمله : ((و اجعله رب رضيا» باقى نمى ماند، چون پيغمبران همه رضى هستند، و بنابراين جمله مذكور لغو و بيهوده خواهد شد، و ليكن از آنچه ما قبلا گفتيم نقطه ضعف اين سخن به دست مى آيد، و اين پندار كه كسبى بودن چيزى منافى با ارثى بودن آن است پندارى است غلط زيرا در كلام امام صادق (عليه السلام ) وراثت متعلق شده به چيزى كه كسبى نيست كه همان احاديث انبياء باشد.
بعضى پنداشته اند كه: اصلا نمى توانيم «ارث» در آيه مورد بحث را بر ارث نبوت حمل كنيم، براى اين كه اگر چنين حملى بكنيم، ديگر جایى براى جملۀ «وَ اجعَلهُ رَبِّ رَضِيّاً» باقى نمى ماند. چون پيغمبران همه رضى هستند. بنابراين، جملۀ مذكور لغو و بيهوده خواهد شد، وليكن از آنچه ما قبلا گفتيم، نقطه ضعف اين سخن به دست مى آيد، و اين پندار كه كسبى بودن چيزى منافى با ارثى بودن آن است پندارى است غلط، زيرا در كلام امام صادق «عليه السلام» وراثت متعلق شده به چيزى كه كسبى نيست كه همان احاديث انبياء باشد.


و نيز از آن جمله روايتى است كه كلينى در كافى از ابى عبداللّه رضى اللّه عنه نقل كرده كه فرموده: سليمان از داوود ارث برد، و محمد (صلى اللّه عليه و آله و سلم) از سليمان ارث برد، چه وراثت رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم) از سليمان تصور ندارد كه غير از وراثت علم و نبوت و امثال آن باشد، اين بود كلام روح المعانى.
و نيز از آن جمله روايتى است كه كلينى در كافى، از ابى عبداللّه رضى اللّه عنه نقل كرده كه فرموده: سليمان، از داوود ارث برد، و محمّد «صلى اللّه عليه و آله و سلم»، از سليمان ارث برد. چه وراثت رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» از سليمان تصور ندارد كه غير از وراثت علم و نبوت و امثال آن باشد، اين بود كلام روح المعانى.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۳۰ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۳۰ </center>
<span id='link22'><span>
<span id='link22'><span>
۱۶٬۹۰۷

ویرایش