۱۶٬۹۱۶
ویرایش
خط ۲۳۵: | خط ۲۳۵: | ||
==بعید دانستن و انكار بعث و معاد، از جانب كافران == | ==بعید دانستن و انكار بعث و معاد، از جانب كافران == | ||
«'''قَالُوا | «'''قَالُوا أَءِذَا مِتْنَا وَ كُنَّا تُرَاباً وَ عِظاماً أَءِنَّا لَمَبْعُوثُونَ'''»: | ||
اين آيه، بيان همان سخنى است كه قبلا فرمود: «همان را مى گويند، كه گذشتگان ايشان مى گفتند»، و اين سخن، اساسش، استبعاد است و اساس ديگرى ندارد. | اين آيه، بيان همان سخنى است كه قبلا فرمود: «همان را مى گويند، كه گذشتگان ايشان مى گفتند»، و اين سخن، اساسش، استبعاد است و اساس ديگرى ندارد. | ||
«'''لَقَدْ وُعِدْنَا | «'''لَقَدْ وُعِدْنَا نَحْنُ وَ آبَاؤُنَا هَذَا مِن قَبْلُ إِنْ هَذَا إِلّا أَساطِيرُ الاَوَّلِينَ'''»: | ||
كلمۀ «اساطير»، به معناى اباطيل و احاديث خرافى است، و مفرد آن، «اسطوره» مى باشد. مانند اكاذيب كه مفردش «اُكذُوبه»، و نيز اعاجيب، كه مفردش «اَعجُوبه» است. و اگر مسأله بعث را كه يك چيز است، با اساطير كه جمع است، تعبير فرموده، از اين باب است كه همين مفرد (بعث)، مجموع وعده هايى است كه هر يك آن ها، اسطوره اى است مانند احياى مُردگان و همه را يك جا جمع كردن و محشور نمودن و به حساب همه رسيدن. و نيز مانند بهشت و دوزخ و ساير خصوصيات قيامت. | |||
و كلمه «هذَا»، اشاره به داستان بعث است، و كلمه «مِن قَبل»، به طورى كه از سياق جمله بر مى آيد، متعلق به كلمه «وُعِدنَا» است. | و كلمه «هذَا»، اشاره به داستان بعث است، و كلمه «مِن قَبل»، به طورى كه از سياق جمله بر مى آيد، متعلق به كلمه «وُعِدنَا» است. | ||
معناى آيه اين است كه: وعده | معناى آيه اين است كه: وعده بعث، يك وعده قديمى است و حرف تازه اى نيست، ما سوگند مى خوريم كه همين وعده را قبلا نيز، به ما و به پدران ما دادند و اين وعده، جز يك مسأله خرافى كه انسان هاى اول آن را به صورت زنده شدن مُردگان، و رسيدگى به حساب اعمال و جمعى را به بهشت و گروهی را به دوزخ بردن، در آوردند، چيز ديگرى نيست و برهان عقلى بر آن قائم نمى باشد. | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۷۹ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۷۹ </center> | ||
بلكه برهان بر خرافى بودن آن هست و آن، اين است كه پيغمبران از قديم الايام، همواره اين حرف را به ما مى زدند، و ما را از به پا شدن قيامت مى ترساندند، در حالى كه سال هاى سال، از اين وعده خرافى مى گذرد و قيامتى قائم نشده. اگر اين حرف صحيح است، پس چرا واقع نشده؟ | بلكه برهان بر خرافى بودن آن هست و آن، اين است كه پيغمبران از قديم الايام، همواره اين حرف را به ما مى زدند، و ما را از به پا شدن قيامت مى ترساندند، در حالى كه سال هاى سال، از اين وعده خرافى مى گذرد و قيامتى قائم نشده. اگر اين حرف صحيح است، پس چرا واقع نشده؟ | ||
از همين جا است كه معلوم مى | از همين جا است كه معلوم مى شود: | ||
اولا اين كه گفتند: «مِن قَبل»، براى اين بوده كه زمينه را براى برهانى كه بعدا اقامه كردند، فراهم سازند. | |||
و ثانيا اين كه: كلام ايشان، سياق ترقى را دارد. به همين معنا در آيه قبلى كه مى گفتند: «ءَإذَا مِتنَا وَ كُنّا تُراباً وَ عِظاماً ءَإنّا لَمَبعُوثُون» اساس حرف، صرف استبعاد بود كه بعيد است چنين روزى باشد. ولى در آيه مورد بحث، مطلب را ترقى داده و مى گويند: اصلا چنين روزى نيست. و در آخر هم ديديد، چه برهان سستى بر مدّعاى خود اقامه كردند. | |||
<span id='link52'><span> | <span id='link52'><span> | ||
ویرایش