گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۵ بخش۵: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
خط ۱۷۵: خط ۱۷۵:


==معناى آيه: «وَ لَوِ اتّبَعَ الحَقّ أهوَائَهُم لَفَسَدَتِ السّمَاوَاتُ وَ الأرضُ» ==
==معناى آيه: «وَ لَوِ اتّبَعَ الحَقّ أهوَائَهُم لَفَسَدَتِ السّمَاوَاتُ وَ الأرضُ» ==
به عبارت دقيق تر و نيز به بيان سازگارتر با آنچه كه قرآن در باره دين قيم دارد: انسان يكى از حقايق اين عالَم است كه وجودش مرتبط با تمامى عالَم مى باشد. و اين موجود نيز، در نوعيتش، غايتى دارد كه همان سعادت او است و براى رسيدنش به آن، خط مشى و مسيرى برايش معين شده. همان طور كه ساير انواع موجودات نيز چنين اند. پس هستى عام عالمى انسان و هستى خصوصى اش، وى را مجهز به قوا و آلاتى كرده كه مايه سعادت و كمال او است، و طريقى از اعتقاد و عمل برايش معين نموده كه او را به آن سعادت مى رساند.
به عبارت دقيق تر و نيز به بيان سازگارتر با آنچه كه قرآن در باره «دين قيّم» دارد:  


پس طريقى كه آدمى را به سعادت برساند - يعنى اعتقادات و اعمالى معين - واسطه بين او و بين سعادت او است، كه نامش را «دين» و يا «سنت حياتى» مى گذاريم، كه به مقتضاى نظام عام عالمى و نظام خاص انسانى تعيين يافته است. و به عبارتى ديگر، آن را «فطرت» نام مى گذاريم، و اين طريق و اين واسطه تابع آن نظام است.
انسان يكى از حقايق اين عالََم است كه وجودش مرتبط با تمامى عالََم مى باشد. و اين موجود نيز، در نوعيتش، غايتى دارد كه همان سعادت او است و براى رسيدنش به آن، خط مشى و مسيرى برايش معين شده. همان طور كه ساير انواع موجودات نيز چنين اند.  


و اين همان است كه خداى تعالى به آن اشاره نموده و مى فرمايد: «فاقم وجهك للدين حنيفا فطرة الله التى فطر النّاس عليها لا تبديل لخلق اللّه ذلك الدين القيم».
پس هستى عام عالَمى انسان و هستى خصوصى اش، وى را مجهز به قوا و آلاتى كرده كه مايه سعادت و كمال او است، و طريقى از اعتقاد و عمل برايش معين نموده كه او را به آن سعادت مى رساند.  


پس معلوم شد كه آن سنت حياتى، كه سالك خود را به سعادت انسانى اش مى رساند، يك سنت است. سنتى است كه نظام عالمى و آدمى آن را اقتضاء دارد. خواهى گفت: از كجا بايد فهميد كه نظام عام و خاص مزبور، اقتضاى آن را دارد؟ در جواب مى گوييم: از اين كه مى بينيم جهازات وجودى خود ما نيز، آن را اقتضا دارد. خواهى گفت: از كجا بفهميم جهازات وجودى ما چنين اقتضايى را به حق دارد؟
پس طريقى كه آدمى را به سعادت برساند - يعنى اعتقادات و اعمالى معين - واسطه بين او و بين سعادت او است، كه نامش را «دين» و يا «سنت حياتى» مى گذاريم، كه به مقتضاى نظام عام عالَمى و نظام خاص انسانى تعيين يافته است. و به عبارتى ديگر، آن را «فطرت» نام مى گذاريم، و اين طريق و اين واسطه تابع آن نظام است.


مى گوييم: از اين جا كه مى بينيم اقتضاهاى آن قوانينى است «لا يتغير»، كه در تمامى نظام عالمى كه يكى از اجزاى آن آدمى است جريان دارد، و حاكم بر آن و مدبّر آن است، و آن را به سوى غايتى كه دارد سوق مى دهد، به همان غايتى که خدای سبحان مقدّر فرموده.
و اين، همان است كه خداى تعالى به آن اشاره نموده و مى فرمايد: «فَأقِم وَجهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفاً فِطرَةَ اللهِ الَّتِى فَطَرَ النَّاسَ عَلَيهَا لَا تَبدِيلَ لِخَلقِ اللّه ذَلِكَ الدِّينُ القَيِّمُ».
 
پس معلوم شد كه آن سنت حياتى، كه سالك خود را به سعادت انسانى اش مى رساند، يك سنت است. سنتى است كه نظام عالَمى و آدمى آن را اقتضاء دارد.
 
خواهى گفت: از كجا بايد فهميد كه نظام عام و خاص مزبور، اقتضاى آن را دارد؟
 
در جواب مى گوييم: از اين كه مى بينيم جهازات وجودى خود ما نيز، آن را اقتضا دارد. خواهى گفت: از كجا بفهميم جهازات وجودى ما، چنين اقتضايى را به حق دارد؟
 
مى گوييم: از اين جا كه مى بينيم اقتضاهاى آن قوانينى است «لا يتغير»، كه در تمامى نظام عالَمى كه يكى از اجزاى آن آدمى است، جريان دارد، و حاكم بر آن و مدبّر آن است، و آن را به سوى غايتى كه دارد سوق مى دهد، به همان غايتى که خدای سبحان مقدّر فرموده.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۶۵ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۶۵ </center>
با اين حال، اگر حق، پيروِ هوى و هوس ايشان شود، يعنى شرع و دين را به مقتضاى هواى دل آن ها گزاف و بيهوده تشريع كند، جز به اين ممكن نيست، مگر آن که به كلى اجزاى عالَم را از آنچه كه بايد باشد، تغيير داده و علل و اسباب جارى در آن را با علل و اسبابى ديگر عوض كند.  
با اين حال، اگر حق، پيروِ هوا و هوس ايشان شود، يعنى شرع و دين را به مقتضاى هواى دل آن ها گزاف و بيهوده تشريع كند، جز به اين ممكن نيست، مگر آن که به كلّى اجزاى عالََم را از آنچه كه بايد باشد، تغيير داده و علل و اسباب جارى در آن را با علل و اسبابى ديگر عوض كند.  


و نيز روابط منظم در اجزاى آن را به روابطى گزاف و بيهوده تبديل نمايد - روابطى مختل و مناقض - تا هر يك مطابق دلخواه يكى از افراد بشر باشد، كه معلوم است چنين تغييرى مساوى است با فساد عالَم. كار زمين و آسمان و موجودات بين آن دو و تدبير جارى در آن را به تباهى مى كشاند، چون نظام جارى در همه عالَم و تدبير آن به هم پيوسته است و اين طور نيست كه عالَم و بشريت، هر يك براى خود نظام جداگانه اى داشته باشد.
و نيز روابط منظم در اجزاى آن را به روابطى گزاف و بيهوده تبديل نمايد - روابطى مختل و مناقض - تا هر يك مطابق دلخواه يكى از افراد بشر باشد، كه معلوم است چنين تغييرى مساوى است با فساد عالََم. كار زمين و آسمان و موجودات بين آن دو و تدبير جارى در آن را به تباهى مى كشاند. چون نظام جارى در همه عالََم و تدبير آن، به هم پيوسته است و اين طور نيست كه عالََم و بشريت، هر يك براى خود نظام جداگانه اى داشته باشد.


اين آن معنايى است كه آيه شريفه: «و لو اتبع الحق اهواءهم لفسدت السموات و الارض و من فيهن»، بيانگر آن است.
اين، آن معنايى است كه آيه شريفه: «وَ لَو اتَّبَعَ الحَقُّ أهوَاءَهُم لَفَسَدَتِ السَّماوَاتُ وَ الأرضُ وَ مَن فِيهِنَّ»، بيانگر آن است.


==وجه اين كه از قرآن كريم، به «ذكر» تعبير شده است ==
==وجه اين كه از قرآن كريم، به «ذكر» تعبير شده است ==
۱۴٬۴۷۸

ویرایش