گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۵ بخش۵: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
خط ۹۴: خط ۹۴:
<span id='link43'><span>
<span id='link43'><span>


==اعمال بد مانع از انجام اعمال صالحه است ==
==اعمال زشت و بد کافران، مانع از انجام اعمال صالحه است ==
«'''بَلْ قُلُوبهُمْ فى غَمْرَةٍ مِّنْ هَذَا وَ لهَُمْ أَعْمَالٌ مِّن دُونِ ذَلِك هُمْ لَهَا عَامِلُونَ'''»:
«'''بَلْ قُلُوبُهُمْ فى غَمْرَةٍ مِّنْ هَذَا وَ لهَُمْ أَعْمَالٌ مِّن دُونِ ذَلِك هُمْ لَهَا عَامِلُونَ'''»:


مناسب با سياق آيات اين است كه كلمه «هذا»، اشاره به اوصافى باشد كه خداى سبحان در آيات قبل براى مؤمنين آورد كه يكى از آن ها، مسارعت در خيرات بود. ولى ممكن هم هست بگوييم اشاره به قرآن كريم است، و اين احتمال را جمله بعدى اش: «قد كانت آياتى تتلى عليكم» تاءييد مى كند.
مناسب با سياق آيات، اين است كه كلمۀ «هذا»، اشاره به اوصافى باشد كه خداى سبحان، در آيات قبل براى مؤمنان آورد كه يكى از آن ها، مسارعت در خيرات بود. ولى ممكن هم هست بگوييم اشاره به قرآن كريم است، و اين احتمال را، جملۀ بعدى اش: «قَد كَانَت آيَاتِى تُتلَى عَلَيكُم» تأييد مى كند.


كلمه «غمرة» به معناى غفلت شديد و يا جهل شديدى است كه صاحبش را فرا گرفته باشد، و جمله «و لهم اعمال من دون ذلك»، بيان حال كفار است كه در عمل و اوصاف، نقطه مقابل مؤمنين هستند، و معنايش به طور كنايه اين است كه: كفار «شاغلى» دارند كه ايشان را از خيرات و اعمال صالح باز داشته، نمى گذارد موفق به آن شوند، و آن «شاغل»، عبارت است از اعمال زشت خبيث.
كلمۀ «غَمرَة»، به معناى غفلت شديد و يا جهل شديدى است كه صاحبش را فرا گرفته باشد. و جملۀ «وَ لَهُم أعمَالٌ مِن دُونَ ذَلِك»، بيان حال كفار است كه در عمل و اوصاف، نقطه مقابل مؤمنان هستند، و معنايش به طور كنايه، اين است كه: كفار، «شاغلى» دارند كه ايشان را از خيرات و اعمال صالح باز داشته، نمى گذارد موفق به آن شوند، و آن «شاغل»، عبارت است از اعمال زشت خبيث.


و حاصل معناى آن اين است كه: كفار نسبت به اين اوصافى كه براى مؤمنين برشمرديم در غفلت شديد - و يا در جهل شديد - هستند و در مقابل، اعمال زشت و خبيثى دارند كه همواره مرتكب مى شوند و آن اعمال، شاغل و مانع ايشان است از اين كه عمل خير كنند.
و حاصل معناى آن، اين است كه: كفار نسبت به اين اوصافى كه براى مؤمنان برشمرديم در غفلت شديد - و يا در جهل شديد - هستند، و در مقابل، اعمال زشت و خبيثى دارند كه همواره مرتكب مى شوند و آن اعمال، شاغل و مانع ايشان است از اين كه عمل خير كنند.


«'''حَتى إِذَا أَخَذْنَا مُترَفِيهِم بِالْعَذَابِ إِذَا هُمْ يجْئَرُونَ'''»:
«'''حَتى إِذَا أَخَذْنَا مُترَفِيهِم بِالْعَذَابِ إِذَا هُمْ يَجْئَرُونَ'''»:


كلمه «جوار» - به ضمه جيم - به معناى آواز وحوش از قبيل آهو و امثال آن است، آوازى كه در هنگام فزع در مى آورند، و اين تعبير در آيه شريفه، كنايه است از اين كه مترفين، وقتى گرفتار عذاب مى شوند، صدا به استغاثه و تضرع بلند مى كنند. بعضى از مفسرين گفته اند: مراد از آن، شيون و جزع است، ولى آيات بعدى معناى اول را تاييد مى كند.
كلمۀ «جُوار» - به ضمه جيم - به معناى آواز وحوش از قبيل آهو و امثال آن است. آوازى كه در هنگام فزع در مى آورند، و اين تعبير در آيه شريفه، كنايه است از اين كه مترفين، وقتى گرفتار عذاب مى شوند، به استغاثه و تضرع صدا بلند مى كنند.  


و اگر مترفين را متعلق عذاب دانسته، از اين جهت است كه روى سخن در آيات قبل آن جا كه مى فرمود: «ايحسبون انما نمدهم به من مال و بنين»، با رؤساى قوم بود كه در لذت هاى مادى افراط مى كردند، و ديگران تابع ايشان بودند.
بعضى از مفسران گفته اند: مراد از آن، شيون و جزع است، ولى آيات بعدى، معناى اول را تأييد مى كند.
 
و اگر مترفين را متعلق عذاب دانسته، از اين جهت است كه روى سخن در آيات قبل آن جا كه مى فرمود: «أيَحسَبُونَ أنَّمَا نُمِدُّهُم بِهِ مِن مَالٍ وَ بَنِين»، با رؤساى قوم بود كه در لذت هاى مادى افراط مى كردند، و ديگران تابع ايشان بودند.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۶۱ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۶۱ </center>
«'''لا تجْئَرُوا الْيَوْمَ إِنَّكم مِّنَّا لا تُنصرُونَ'''»:
«'''لا تجْئَرُوا الْيَوْمَ إِنَّكُم مِّنَّا لا تُنصرُونَ'''»:


در اين جمله، از سياق غيبت به سياق خطاب عدول نموده، تا در توبيخ و سركوبى ايشان تشديد كرده باشد، و براى هميشه از نجات و هر آرزوى ديگر نوميدشان كند. چون اگر سياق را به خطاب عدول نمى داد، معنايش اين بود كه با واسطه از بيچارگى و نوميدى آنان خبر داده باشد و براى قطع اميد، خبر بى واسطه، مؤثرتر از با واسطه است. و علاوه بر اين، در سياق خطاب خود آن كسى كه اميد ياريش مى رود، خبر از بى ياورى آنها مى دهد، و اين باز مؤثرتر است.
در اين جمله، از سياق غيبت به سياق خطاب عدول نموده، تا در توبيخ و سركوبى ايشان تشديد كرده باشد، و براى هميشه از نجات و هر آرزوى ديگر نوميدشان كند. چون اگر سياق را به خطاب عدول نمى داد، معنايش اين بود كه با واسطه از بيچارگى و نوميدى آنان خبر داده باشد و براى قطع اميد، خبر بى واسطه، مؤثرتر از با واسطه است. علاوه بر اين، در سياق خطاب خود آن كسى كه اميد ياريش مى رود، خبر از بى ياورى آن ها مى دهد، و اين باز مؤثرتر است.


«'''قَدْ كانَت ءَايَتى تُتْلى عَلَيْكُمْ...تَهْجُرُونَ'''»:
«'''قَدْ كانَت آيَاتى تُتْلى عَلَيْكُمْ...تَهْجُرُونَ'''»:


كلمه «نكوص» به معناى برگشتن به عقب است، و كلمه «سامر» از «سمر» به معناى گفتگو كردن در شب است. بعضى گفته اند: «سامر» مانند «حاضر» هم بر فرد اطلاق مى شود و هم بر جمع. البته در آيه مورد بحث «سمرا»، به ضم «سين» و تشديد «ميم» هم قرائت شده كه در آن صورت، جمع سامر است، و اين قرائت بهتر است، و نيز «سمارا» به ضم سين و تشديد ميم قرائت شده و كلمه «هجر»، به معناى هذيان است.
كلمۀ «نُكُوص»، به معناى برگشتن به عقب است، و كلمۀ «سامر» از «سَمَر»، به معناى گفتگو كردن در شب است. بعضى گفته اند: «سامر» مانند «حاضر»، هم بر فرد اطلاق مى شود و هم بر جمع.  


و اين كه مى بينيم آيه شريفه مورد بحث، به طور فصل آمده (يعنى و او عاطفه بر سر آن نيامده) بدين جهت است كه در مقام تعليل است و معناى آيه اين است كه: شما از ناحيه ما يارى نمى شويد، براى اين كه آيات من بر شما قرائت شد و شما از آن روى گردان بوديد و به اعقاب خود بر مى گشتيد، و از درِ استكبار عارتان مى شد كه به آن گوش دهيد و در باره آن، شب ها هذيان مى گفتيد. بعضى از مفسرين گفته اند: ضمير «بِهِ»، به «بيت» و يا به «حرم» بر مى گردد، ولى نظريه شان خوب نيست.
البته در آيه مورد بحث، «سمراً»، به ضمّ «سين» و تشديد «ميم» هم قرائت شده كه در آن صورت، جمع «سامر» است، و اين قرائت بهتر است، و نيز «سُمّاراً»، به ضمّ سين و تشديد ميم قرائت شده، و كلمه «هجر»، به معناى هذيان است.


«'''أَ فَلَمْ يَدَّبَّرُوا الْقَوْلَ أَمْ جَاءَهُم مَّا لَمْ يَأْتِ ءَابَاءَهُمُ الاَوَّلِينَ'''»:
و اين كه مى بينيم آيه شريفه مورد بحث، به طور فصل آمده (يعنى واو عاطفه بر سرِ آن نيامده)، بدين جهت است كه در مقام تعليل است و معناى آيه اين است كه:  


در اين آيه شروع مى كند به قطع عذر ايشان، عذرى كه براى اعراض خود از قرآن مى آوردند، قرآنى كه براى هدايت ايشان نازل شد، و ايشان دعوت حقه را كه آورنده آن رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله) بود، اجابت نكردند.
شما از ناحيه ما يارى نمى شويد. براى اين كه آيات من بر شما قرائت شد و شما از آن روى گردان بوديد و به اعقاب خود بر مى گشتيد، و از درِ استكبار، عارتان مى شد كه به آن گوش دهيد و در باره آن، شب ها هذيان مى گفتيد.  


پس اين كه فرمود: «افلم يدبروا القول»، استفهامى است كه انكار را مى رساند، و الف و لام در «القول» الف و لام عهد است ، و مراد از «قول»، قرآن تلاوت شده بر آنان است.
بعضى از مفسران گفته اند: ضمير «بِهِ»، به «بيت» و يا به «حرم» بر مى گردد، ولى نظريه شان خوب نيست.


و اين فقره از كلام متفرع بر ماقبل است كه مى فرمود: «ايشان در غفلت اند و شاغلى دارند كه از آن بازشان مى دارد». و معناى كلام اين مى شود: آيا حق را نفهميدند و در حالى كه
«'''أَ فَلَمْ يَدَّبَّرُوا الْقَوْلَ أَمْ جَاءَهُم مَّا لَمْ يَأْتِ آبَاءَهُمُ الاَوَّلِينَ'''»:
 
در اين آيه، شروع مى كند به قطع عذر ايشان، عذرى كه براى اعراض خود از قرآن مى آوردند، قرآنى كه براى هدايت ايشان نازل شد، و ايشان دعوت حقه را كه آورنده آن رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله» بود، اجابت نكردند.
 
پس اين كه فرمود: «أفَلَم يَدَّبَرُوا القَولَ»، استفهامى است كه انكار را مى رساند، و الف و لام در «القول» الف و لام عهد است، و مراد از «قول»، قرآن تلاوت شده بر آنان است.
 
و اين فقره از كلام متفرع بر ماقبل است كه مى فرمود: «ايشان در غفلت اند و شاغلى دارند كه از آن بازشان مى دارد». و معناى كلام اين مى شود: آيا حق را نفهميدند و در حالى كه بازدارنده داشتند، در كتاب تدبّر نكردند تا بفهمند كه حق است و در نتيجه ايمان بياورند؟
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۶۲ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۶۲ </center>
بازدارنده داشتند، در كتاب تدبر نكردند تا بفهمند كه حق است و در نتيجه ايمان بياورند؟
و اين كه فرمود: «ام جاءهم ما لم يات آباءهم الاولين» كلمه «أم» در اين آيه و آيه بعدى، منقطعه و در معناى اضراب است. معنايش اين است كه: نه، بلكه اين طور نيست. آيا اگر چيزى براى اىشان نازل شود كه در زمان پدران ايشان نازل نشده بود، به صرف اين جهت بايد آن را انكار كنند و از آن احتراز جويند؟


و اين كه فرمود: «أم جَاءَهُم مَا لَم يَأتِ آبَاءَهُمُ الأوَّلِين»، كلمه «أم» در اين آيه و آيه بعدى، منقطعه و در معناى إضراب است. معنايش اين است كه: نه، بلكه اين طور نيست. آيا اگر چيزى براى ایشان نازل شود كه در زمان پدران ايشان نازل نشده بود، به صرف اين جهت، بايد آن را انكار كنند و از آن احتراز جويند؟


و نو ظهور بودن چيزى هرچند مستلزم باطل بودن آن چيز نيست، و چنين قاعده كلى در بين نداريم، كه هر چيز بى سابقه اى، باطل و غيرحق باشد، ليكن رسالت الهى از آن جايى كه غرضش هدايت است، اگر حق و صحيح باشد، بايد در حق همه صحيح باشد. پس اگر به سوى بشرهاى اوليه رسالتى نيامده باشد، خود دليل قاطعى است بر اين كه در بشر حاضر هم چنين رسالتى باطل است.
و نوظهور بودن چيزى، هرچند مستلزم باطل بودن آن چيز نيست، و چنين قاعده كلى در بين نداريم، كه هر چيز بى سابقه اى، باطل و غيرحق باشد، ليكن رسالت الهى از آن جايى كه غرضش هدايت است، اگر حق و صحيح باشد، بايد در حق همه صحيح باشد. پس اگر به سوى بشرهاى اوليه رسالتى نيامده باشد، خود دليل قاطعى است بر اين كه در بشر حاضر هم، چنين رسالتى باطل است.
<span id='link44'><span>
<span id='link44'><span>


۱۴٬۶۲۸

ویرایش