گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۵ بخش۵: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
خط ۴۶: خط ۴۶:
و حاصل كلام در اين نفى و اثبات، اين شد كه: مال و فرزندان، خيرات نيستند تا به سوى آن ها سرعت شود، و شتابى كه كفار در تحصيل آن دارند، شتاب در خيرات نيست، بلكه اعمال صالح و آثار حسنه آن، خيرات است كه مؤمنان به سوى آن شتاب دارند.
و حاصل كلام در اين نفى و اثبات، اين شد كه: مال و فرزندان، خيرات نيستند تا به سوى آن ها سرعت شود، و شتابى كه كفار در تحصيل آن دارند، شتاب در خيرات نيست، بلكه اعمال صالح و آثار حسنه آن، خيرات است كه مؤمنان به سوى آن شتاب دارند.


==بيان اين كه در دين خدا، تكليف حرجى، نه در اعتقاد و نه درعمل وجود ندارد==
==در دين خدا، تكليف حرجى، در اعتقاد و عمل، وجود ندارد==
«'''وَ لا نُكلِّفُ نَفْساً إِلّا وُسعَهَا وَ لَدَيْنَا كِتَابٌ يَنطِقُ بِالحَْقِّ وَ هُمْ لا يُظلَمُونَ'''»:
«'''وَ لا نُكلِّفُ نَفْساً إِلّا وُسعَهَا وَ لَدَيْنَا كِتَابٌ يَنطِقُ بِالحَْقِّ وَ هُمْ لا يُظلَمُونَ'''»:


آنچه از سياق برمى آيد اين است كه آيه شريفه مى خواهد مردم را به سوى آن صفاتى كه براى مؤمنين ذكر فرموده، ترغيب و تشويق نمايد و در ضمن شبهه و توهمى را كه ممكن است به ذهن كسى بيايد دفع فرمايد، توهمى كه مردم را از رسيدن به كرامت آن صفات باز مى دارد و آن اين است كه رسيدن به آن مقام امرى دشوار است، و ما طاقت تحمل دشواری هاى آن را نداريم ، و اين توهم را به دو وجه دفع فرموده:
آنچه از سياق بر مى آيد، اين است كه آيه شريفه مى خواهد مردم را به سوى آن صفاتى كه براى مؤمنان ذكر فرموده، ترغيب و تشويق نمايد و در ضمن، شبهه و توهمى را كه ممكن است به ذهن كسى بيايد، دفع فرمايد. توهمى كه مردم را از رسيدن به كرامت آن صفات باز مى دارد و آن، اين است كه رسيدن به آن مقام امرى دشوار است، و ما طاقت تحمل دشواری هاى آن را نداريم، و اين توهم را به دو وجه دفع فرموده:


اول اين كه: دارا شدن آن صفات آن طور كه شهوت پرستان وانمود مى كنند دشوار نيست، بلكه امرى است آسان، و در خور طاقت نفوس. و دوم اين كه: هرچه باشد چه دشوار و چه آسان پاداش دارد، و خدا عمل صالح بندگان را ضايع، و اجر جزيلشان را فراموش نمى كند.
اول اين كه: دارا شدن آن صفات آن طور كه شهوت پرستان وانمود مى كنند، دشوار نيست، بلكه امرى است آسان، و در خور طاقت نفوس.  


پس اين كه فرموده: «و لا نكلف نفسا الا وسعها»، تكليف حرجى و خارج از وسع نفوس را نفى مى كند و حاصلش اين است كه: اين تكليف يا در اعتقادات است كه خداى تعالى حجت هاى روشن و و اضحى قرار داده كه هم آدمى را به سوى ايمان و لوازم آن كه معارفى حقيقى است دلالت مى كند، و هم انسان را مجهز به قوا و غرائزى كرده كه مى تواند آن حقايق را درك كند و آن ها را تصديق نمايد، و آن عبارت است از عقل، آنگاه از آن جايى كه
و دوم اين كه: هرچه باشد، چه دشوار و چه آسان پاداش دارد، و خدا عمل صالح بندگان را ضايع، و اجر جزيل شان را فراموش نمى كند.
 
پس اين كه فرموده: «وَ لَا نُكَلِّفُ نَفساً إلّا وُسعَهَا»، تكليف حرجى و خارج از وسع نفوس را نفى مى كند و حاصلش اين است كه:  
 
اين تكليف، يا در اعتقادات است كه خداى تعالى، حجت هاى روشن و و اضحى قرار داده، كه هم آدمى را به سوى ايمان و لوازم آن كه معارفى حقيقى است، دلالت مى كند. و هم انسان را به قوا و غرائزى مجهز كرده كه مى تواند آن حقايق را درك كند و آن ها را تصديق نمايد، و آن، عبارت است از عقل.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۵۸ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۵۸ </center>
عقول مردم در قوت ادراك و ضعف آن مختلف است، رعايت آن را نيز كرده، از هر عقلى به مقدار توانايى دركش و طاقت تحملش تكليف خواسته و عامه مردم را به آنچه كه از خواص مى خواهد، تكليف نمى كند، و از خواص هم - كه نيكان و ابرار خلق اند - آنچه را كه از مقرّبين مى خواهد، طلب نمى كند، و آن طور كه مخلصين را سوق مى دهد، مستضعفين را نمى دهد. اين در اعتقاد.
آنگاه از آن جایی که عقول مردم در قوت ادراك و ضعف آن مختلف است، رعايت آن را نيز كرده، از هر عقلى، به مقدار توانايى دركش و طاقت تحملش، تكليف خواسته و عامه مردم را به آنچه كه از خواص مى خواهد، تكليف نمى كند، و از خواص هم - كه نيكان و ابرار خلق اند - آنچه را كه از مقرّبان مى خواهد، طلب نمى كند، و آن طور كه مخلصين را سوق مى دهد، مستضعفان را نمى دهد. اين در اعتقاد.
 
و اما در عمل: انسان را به اعمالى دعوت كرده كه خير او در زندگى اجتماعى و فردى اش و سعادت دنيا و آخرتش را تأمين مى كند. چون قابل انكار نيست كه سعادت بشر با هر عملى، چه نيك و چه بد، تأمين نمى شود. همچنان كه در هر موجودى غير انسانى نيز چنين است، و خداى تعالى، بشر را به نيرويى كه بتواند آن عمل را بجا بياورد، مجهز فرموده. پس عملى كه وضعش چنين است، هرگز حرج و طاقت فرسا نيست.


و اما در عمل: انسان را به اعمالى دعوت كرده كه خير او در زندگى اجتماعى و فردى اش و سعادت دنيا و آخرتش را تاءمين مى كند، چون قابل انكار نيست كه سعادت بشر با هر عملى، چه نيك و چه بد تأمين نمى شود، همچنان كه در هر موجودى غير انسانى نيز چنين است، و خداى تعالى بشر را به نيرويى كه بتواند آن عمل را بجا بياورد مجهز فرموده. پس عملى كه وضعش چنين است، هرگز حرج و طاقت فرسا نيست.
پس در دين خدا به هيچ عمل و اعتقاد طاقت فرسا تكليف نشده. يعنى هيچ حكمى حرجى ناشى از مصلحتى حرجى تشريع نشده، و همين خود، منتى است كه خداى سبحان بر بندگان خود نهاده، و در آيه مورد بحث، با تذكر دادن آن، دل هاى بشر را به سوى اوصاف مؤمنان تشويق نموده است.


پس در دين خدا به هيچ عمل و اعتقاد طاقت فرسا تكليف نشده، يعنى هيچ حكمى حرجى ناشى از مصلحتى حرجى تشريع نشده، و همين خود منتى است كه خداى سبحان بر بندگان خود نهاده، و در آيه مورد بحث با تذكر دادن آن، دل هاى بشر را به سوى اوصاف مؤمنين تشويق نموده است.
آيه شريفه «وَ لَا نُكَلِّفُ نَفساً إلّا وُسعَهَا»، دلالت بر اين معنا و بيش از اين مى كند. چون علاوه بر اين كه تشريع احكام حرجى - از قبيل رهبانيت و قربانى كردن اولاد - را نفى كرده، تكليفى را هم كه در اصل حرجى نيست ولى در خصوص موردى حرجى شده - مانند ايستاده نماز خواندن براى مريض - را نيز نفى كرده، با اين كه امتنان خدا با نفى قسم اولى، به تنهايى تمام بود.


آيه شريفه «و لا نكلف نفسا الا وسعها»، دلالت بر اين معنا و بيش از اين مى كند. چون علاوه بر اين كه تشريع احكام حرجى - از قبيل رهبانيت  و قربانى كردن اولاد - را نفى كرده، تكليفى را هم كه در اصل حرجى نيست ولى در خصوص موردى حرجى شده - مانند ايستاده نماز خواندن براى مريض - را نيز نفى كرده، با اين كه امتنان خدا با نفى قسم اولى به تنهايى تمام بود.
دليل بر اين كه اين گونه تكاليف را هم نفى كرده، اين است كه نفى تكليف متعلق به نفس شده، و نفس هم نكره در سياق نفى است، و افاده عموم مى كند. در نتيجه، هر نفسى در هر حادثه اى كه فرض شود، مكلف نيست، مگر به قدر وسعش، و به هيچ تكليف حرجى مكلف نيست. نه تكليفى كه در اصل حرجى باشد، و نه تكليفى كه در مورد خاصى حرجى شده.  


دليل بر اين كه اين گونه تكاليف را هم نفى كرده، اين است كه نفى تكليف متعلق به نفس شده، و نفس هم نكره در سياق نفى است، و افاده عموم مى كند. در نتيجه، هر نفسى در هر حادثه اى كه فرض شود، مكلف نيست، مگر به قدر وسعش، و به هيچ تكليف حرجى مكلف نيست، نه تكليفى كه در اصل حرجى باشد، و نه تكليفى كه در مورد خاصى حرجى شده. اين معنا نيز روشن شد كه آيه شريفه مراتب مختلف اعتقاد را كه در اثر اختلاف درجه عقول مختلف مى شود، همه را امضاء كرده و در اين مرحله نيز، حرج را به هر دو قسمش رفع نموده.
اين معنا نيز روشن شد كه آيه شريفه، مراتب مختلف اعتقاد را كه در اثر اختلاف درجه عقول مختلف مى شود، همه را امضاء كرده و در اين مرحله نيز، حرج را به هر دو قسمش رفع نموده.
<span id='link42'><span>
<span id='link42'><span>


۱۶٬۱۰۴

ویرایش