گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۶ بخش۲۳: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
خط ۵۴: خط ۵۴:
از اين جا مى فهميم كه پس بين همه اين مراحل، يك رابطه تكوينى وجود دارد، كه چون بند تسبيح، مراحل را به يكديگر وصل كرده، به طورى كه نه يك مرحله آن از سلسله مراحل حذف مى شود، و نه جاى خود را به مرحله اى ديگر مى دهد. از اين جا نتيجه مى گيريم كه پس براى اين نوع موجود، غايتى تكوينى است، كه از همان آغاز وجودش، متوجه آن غايت و به سوى آن در حركت است، و از پاى نمى ايستد تا به آن غايت برسد.
از اين جا مى فهميم كه پس بين همه اين مراحل، يك رابطه تكوينى وجود دارد، كه چون بند تسبيح، مراحل را به يكديگر وصل كرده، به طورى كه نه يك مرحله آن از سلسله مراحل حذف مى شود، و نه جاى خود را به مرحله اى ديگر مى دهد. از اين جا نتيجه مى گيريم كه پس براى اين نوع موجود، غايتى تكوينى است، كه از همان آغاز وجودش، متوجه آن غايت و به سوى آن در حركت است، و از پاى نمى ايستد تا به آن غايت برسد.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۲۸۴ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۲۸۴ </center>
مثلا يك دانه گردو را اگر در نظر بگيريم، مى بينيم كه اگر در زير زمين قرار گيرد - البته نه هر قرارى،  بلكه قرارى كه واجد شرايط نمو باشد، يعنى رطوبت به مقدار لازم، و حرارت و ساير شرايط را به مقدار لازم داشته باشد - مغز آن شروع مى كند به نمو، و چاق شدن، تا آن جا كه پوست را می شكند، و از لاى پوست بيرون مى شود، و هر روز بر ابعاد حجمش افزوده مى شود، و همچنان زيادتر مى گردد تا از خاك سر در آورد. بيرون خاك نيز بلندتر، و ضخيم تر مى شود تا به صورت درختى نيرومند و سبز و باردار در آيد.
مثلا يك دانه گردو را اگر در نظر بگيريم، مى بينيم كه اگر در زير زمين قرار گيرد - البته نه هر قرارى،  بلكه قرارى كه واجد شرايط نمو باشد، يعنى رطوبت به مقدار لازم، و حرارت و ساير شرايط را به مقدار لازم داشته باشد - مغز آن شروع مى كند به نمو، و چاق شدن، تا آن جا كه پوست را می شكند، و از لاى پوست بيرون مى شود، و هر روز بر ابعاد حجمش افزوده مى شود، و همچنان زيادتر مى گردد تا از خاك سر در آورد. بيرون خاك نيز بلندتر، و ضخيم تر مى شود تا به صورت درختى نيرومند و سبز و باردار، در آيد.


پس يك دانه گردو در اين سير تكاملى، حالش تغيير نمى كند، و از ابتداى وجودش غايت تكوينى دارد، كه خود را به آن غايت تكوينى برساند. غايتى كه گفتيم عبارت است از درختى كامل و بارور.
پس يك دانه گردو در اين سير تكاملى، حالش تغيير نمى كند، و از ابتداى وجودش غايت تكوينى دارد، كه خود را به آن غايت تكوينى برساند. غايتى كه گفتيم عبارت است از درختى كامل و بارور.


همچنين اگر يك نوع از انواع حيوانات را، مثلا گوسفند را در نظر بگيريم، مى بينيم كه آن نيز بدون شك از همان ابتداء كه تكون پيدا مى كند، و در شكم مادر به صورت جنينى در مى آيد، متوجه به سوى غايت نوعيه اش مى باشد، و آن غايت، عبارت است از گوسفندى كامل آن گوسفندى كه خواص و آثار گوسفندى دارد. اين حيوان نيز از راهى كه تكوين پيش پايش قرار داده، به راهى ديگر منحرف نمى گردد، و غايت خود را فراموش نمى كند، و هرگز ديده نشده كه روزى از روزها گوسفند به سوى غير غايت خود سير كند، مثلا راه فيل را پيش بگيرد، و يا بخواهد درخت گردو شود.
همچنين اگر يك نوع از انواع حيوانات را، مثلا گوسفند را در نظر بگيريم، مى بينيم كه آن نيز بدون شك از همان ابتداء كه تكون پيدا مى كند، و در شكم مادر به صورت جنينى در مى آيد، متوجه به سوى غايت نوعيه اش مى باشد، و آن غايت، عبارت است از گوسفندى كامل، آن گوسفندى كه خواص و آثار گوسفندى دارد. اين حيوان نيز از راهى كه تكوين پيش پايش قرار داده، به راهى ديگر منحرف نمى گردد، و غايت خود را فراموش نمى كند، و هرگز ديده نشده كه روزى از روزها گوسفند به سوى غير غايت خود سير كند، مثلا راه فيل را پيش بگيرد، و يا بخواهد درخت گردو شود.


پس معلوم مى شود هر نوع از انواع موجودات، مسير خاصى در طريق استكمال وجود دارند، و آن مسير هم، داراى مراتب خاصى است، كه هر يك مترتب بر ديگرى است تا منتهى شود به عالى ترين مرتبه، كه همان غايت و هدف نهايى نوع است. و نوع با طلب تكوينى - نه ارادى - و با حركت تكوينى - نه ارادى - در طلب رسيدن به آن است، و از همان ابتداء كه داشت تكون مى يافت، مجهز به وسائل رسيدن به آن غايت  است.
پس معلوم مى شود هر نوع از انواع موجودات، مسير خاصى در طريق استكمال وجود دارند، و آن مسير هم، داراى مراتب خاصى است، كه هر يك مترتب بر ديگرى است تا منتهى شود به عالى ترين مرتبه، كه همان غايت و هدف نهايى نوع است. و نوع با طلب تكوينى - نه ارادى - و با حركت تكوينى - نه ارادى - در طلب رسيدن به آن است، و از همان ابتداء كه داشت تكون مى يافت، مجهز به وسائل رسيدن به آن غايت  است.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۲۸۵ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۲۸۵ </center>
و اين توجه تكوينى از آن جا كه مستند به خداى تعالى است، نامش را «هدايت عام الهى» مى گذاريم، و - همان طور كه متذكر شديم - اين هدايت تكوينى، در هدايت هيچ نوعى از مسير تكوينى آن خطا نمى رود، بلكه با استكمال تدريجى و به كار بستن قوا و ادواتى كه مجهز به آن ها است، براى آسانى مسير، آن را به غايت نهايى سوق مى دهد. همچنان كه فرموده: «رَبُّنَا الَّذِى أعطَى كُلَّ شَئ خَلقَهُ ثُمَّ هَدَى». و نيز فرموده: «الَّذِى خَلَقَ فَسَوَّى * وَ الَّذِى قَدَّرَ فَهَدَى * وَ الَّذِى أخرَجَ المَرعَى * فَجَعَلَهُ غُثَاءً أحوَى».
و اين توجه تكوينى از آن جا كه مستند به خداى تعالى است، نامش را «هدايت عام الهى» مى گذاريم، و - همان طور كه متذكر شديم - اين هدايت تكوينى، در هدايت هيچ نوعى از مسير تكوينى آن خطا نمى رود، بلكه با استكمال تدريجى و به كار بستن قوا و ادواتى كه مجهز به آن ها است، براى آسانى مسير، آن را به غايت نهايى سوق مى دهد.  
 
همچنان كه فرموده: «رَبُّنَا الَّذِى أعطَى كُلَّ شَئ خَلقَهُ ثُمَّ هَدَى». و نيز فرموده: «الَّذِى خَلَقَ فَسَوَّى * وَ الَّذِى قَدَّرَ فَهَدَى * وَ الَّذِى أخرَجَ المَرعَى * فَجَعَلَهُ غُثَاءً أحوَى».
<span id='link179'><span>
<span id='link179'><span>


خط ۸۳: خط ۸۵:
واضح تر بگويم: طرز تفكر افراد اجتماع درباره حقيقت زندگى دنيا، و نيز طرز تفكرشان در آغاز و سرانجام جهان، هر قسم باشد، سنت هايى كه در آن اجتماع وضع مى شود، همان طور خواهد بود.
واضح تر بگويم: طرز تفكر افراد اجتماع درباره حقيقت زندگى دنيا، و نيز طرز تفكرشان در آغاز و سرانجام جهان، هر قسم باشد، سنت هايى كه در آن اجتماع وضع مى شود، همان طور خواهد بود.


مردمى كه طرز تفكرشان درباره حقيقت زندگى انسان در دنيا اين باشد كه صرفا موجودى هستيد مادى، و به جز زندگى دنياى زودگذر كه با مرگ خاتمه مى يابد، زندگى ديگرى ندارند، و نيز طرز تفكرشان درباره آغاز و سرانجام جهان اين باشد كه در دار هستى، جز اسباب مادى كه يكى پس از ديگرى موجود مى شود، و سپس تباه مى گردد، چيز ديگرى نيست. چنين مردمى وقتى مى خواهند براى اجتماع خود سنت هايى مقرر سازند، طورى آن را مقرر مى كنند كه تنها لذائذ و كمالات محسوس و ماديشان را تأمين كند، و ماوراى آن سعادتى نخواهد بود.
مردمى كه طرز تفكرشان درباره حقيقت زندگى انسان در دنيا اين باشد كه صرفا موجودى هستيد مادى، و به جز زندگى دنياى زودگذر كه با مرگ خاتمه مى يابد، زندگى ديگرى ندارند، و نيز طرز تفكرشان درباره آغاز و سرانجام جهان اين باشد كه در دار هستى، جز اسباب مادى كه يكى پس از ديگرى موجود مى شود، و سپس تباه مى گردد، چيز ديگرى نيست.  
 
چنين مردمى وقتى مى خواهند براى اجتماع خود سنت هايى مقرر سازند، طورى آن را مقرر مى كنند كه تنها لذائذ و كمالات محسوس و ماديشان را تأمين كند، و ماوراى آن سعادتى نخواهد بود.


و اما مردمى كه معتقدند كه در پس اين عالَم ماده، صانعى غير مادى هست كه عالَم، صنع او و مخلوق اوست. مانند بت پرستان، وقتى بخواهند سنت ها و قوانينى براى اجتماع خود مقرر كنند، رعايت رضاى بت هايشان را هم مى كنند. چون معتقدند سعادت زندگی شان در دنياى مادى همه به دست خودشان نيست، بلكه به دست بت هاست.
و اما مردمى كه معتقدند كه در پس اين عالَم ماده، صانعى غير مادى هست كه عالَم، صنع او و مخلوق اوست. مانند بت پرستان، وقتى بخواهند سنت ها و قوانينى براى اجتماع خود مقرر كنند، رعايت رضاى بت هايشان را هم مى كنند. چون معتقدند سعادت زندگی شان در دنياى مادى همه به دست خودشان نيست، بلكه به دست بت هاست.
۱۴٬۴۷۳

ویرایش