گمنام

تفسیر:المیزان جلد۳ بخش۱۱: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
خط ۱۷۵: خط ۱۷۵:
از اينجا روشن مى گردد كه شديد العقاب بودن خدا به چه معنا است ، چون روشن شد كه عقاب خدا چنان نيست كه از يك جهت معينى به انسان روى بياورد و در محل معينى گريبان آدمى را بگيرد، و مانند عقاب غير خدا به شرايط مخصوصى متوجه آدمى بشود، مثلا از بالاى سر و يا از پائين و يا در بعضى اماكن به انسان برسد، و انسان بتواند از آن محل يا از آن
از اينجا روشن مى گردد كه شديد العقاب بودن خدا به چه معنا است ، چون روشن شد كه عقاب خدا چنان نيست كه از يك جهت معينى به انسان روى بياورد و در محل معينى گريبان آدمى را بگيرد، و مانند عقاب غير خدا به شرايط مخصوصى متوجه آدمى بشود، مثلا از بالاى سر و يا از پائين و يا در بعضى اماكن به انسان برسد، و انسان بتواند از آن محل يا از آن
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۳ صفحه : ۱۴۲ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۳ صفحه : ۱۴۲ </center>
ناحيه دور گردد، و پا به فرار گذاشته خود را از گزند آن عقاب حفظ كند، بلكه عقاب خدا آدمى را به عمل خود آدمى و به گناهش مى گيرد، و چون گناه در باطن آدمى و در ظاهرش هست و از او جدا شدنى نيست ، عقاب خدا هم از او جدا شدنى نيست ، و در نتيجه خود انسان وقود و آتش ‍ افروز دوزخ مى شود، و به عبارت ديگر آتش از نهاد خود او مشتعل مى گردد و با اين فرض ديگر فرار و قرار معنا ندارد، ديگر نه خلاصى تصور دارد، و نه تخفيف ، به همين جهت است كه خدا خود را شديد العقاب خوانده است .
ناحيه دور گردد، و پا به فرار گذاشته خود را از گزند آن عقاب حفظ كند، بلكه عقاب خدا آدمى را به عمل خود آدمى و به گناهش مى گيرد، و چون گناه در باطن آدمى و در ظاهرش هست و از او جدا شدنى نيست، عقاب خدا هم از او جدا شدنى نيست ، و در نتيجه خود انسان وقود و آتش ‍ افروز دوزخ مى شود، و به عبارت ديگر آتش از نهاد خود او مشتعل مى گردد و با اين فرض ديگر فرار و قرار معنا ندارد، ديگر نه خلاصى تصور دارد، و نه تخفيف ، به همين جهت است كه خدا خود را شديد العقاب خوانده است.
و در جمله : «'''كذبوا باياتنا فاخذهم اللّه '''» دو بار التفات به كار رفته ، اول التفاتى از غيبت به حضور، و دوم التفاتى از حضور به غيبت . توضيح اينكه : در آيه قبل خداى تعالى غايب فرض شده بود و مى فرمود مال و اولادشان نمى تواند آنان را از خدا بى نياز كند.
 
و در جمله مورد بحث خداى تعالى متكلم فرض شده ، مى فرمايد: «'''به آيات ما تكذيب كردند'''»، و بار دوم خداى تعالى كه در اين جمله حاضر و متكلم فرض شده غايب فرض مى شود، چون مى فرمايد: «'''پس خدا ايشان را بگرفت '''».
و در جمله: «كذبوا بآياتنا فاخذهم اللّه» دو بار التفات به كار رفته ، اول التفاتى از غيبت به حضور، و دوم التفاتى از حضور به غيبت.  
حال بايد ديد نكته اين دو التفات چيست ؟.
 
نكته التفات اول اين است كه با حاضر شدن خداهم ذهن شنونده نشاط پيدا مى كند، و هم خبر را به درست بودن نزديك مى گرداند، زيرا مثل اين مى ماند كه گوينده اى بگويد: «'''فلانى بد دهن و فحاش و بد برخورد است ، و من گرفتار معاشرت با او شده ام ، زنهار كه از همنشينى با او بپرهيزى '''» كه در اين عبارت جمله : «'''و من گرفتار معاشرت با او شده ام '''» خبر را تصحيح مى كند و صدق آنرا اثبات مى نمايد، چون خبر را مستند به ديدن و مشاهده خود مى كند كه خود نوعى شهادت است .
توضيح اينكه: در آيه قبل خداى تعالى غايب فرض شده بود و مى فرمود مال و اولادشان نمى تواند آنان را از خدا بى نياز كند.
بنابراين معناى آيه شريفه اين مى شود كه : «'''آل فرعون عادتشان عادت همين كفار بود، و مثل اينان آيات را تكذيب مى كردند، و اين مطلب جاى هيچ شكى نيست ، براى اينكه ما خود رفتار آل فرعون را مشاهده كرديم و به خاطر همينكه ديديم آيات ما را تكذيب مى كنند، هلاكشان كرديم '''».
 
و اما التفات دوم كه در جمله : «'''فاخذهم اللّه '''» بكار رفته ، و دوباره خداى تعالى غايب به حساب آمده ، نكته اش اين است كه خواسته بعد از به دست آوردن مقصود دوباره به اصل كلام برگردد، و علاوه بر اين ، حكم را به مقام الوهيت كه قائم به همه شؤ ون عالم ، و مهيمن بر هر كوچك و بزرگى است ارجاع دهد، و به همين منظور لفظ جلاله (اللّه ) را دوباره تكرار نموده و فرمود: «'''و اللّه شديد العقاب '''» و نفرمود: «'''و هو شديد العقاب '''»، تا دلالت كند
و در جمله مورد بحث خداى تعالى متكلم فرض شده ، مى فرمايد: «به آيات ما تكذيب كردند»، و بار دوم خداى تعالى كه در اين جمله حاضر و متكلم فرض شده غايب فرض مى شود، چون مى فرمايد: «پس خدا ايشان را بگرفت».
 
حال بايد ديد نكته اين دو التفات چيست؟
 
نكته التفات اول اين است كه با حاضر شدن خداهم ذهن شنونده نشاط پيدا مى كند، و هم خبر را به درست بودن نزديك مى گرداند، زيرا مثل اين مى ماند كه گوينده اى بگويد: «فلانى بد دهن و فحاش و بد برخورد است ، و من گرفتار معاشرت با او شده ام ، زنهار كه از همنشينى با او بپرهيزى» كه در اين عبارت جمله: «و من گرفتار معاشرت با او شده ام» خبر را تصحيح مى كند و صدق آنرا اثبات مى نمايد، چون خبر را مستند به ديدن و مشاهده خود مى كند كه خود نوعى شهادت است.
 
بنابراين معناى آيه شريفه اين مى شود كه: «آل فرعون عادتشان عادت همين كفار بود، و مثل اينان آيات را تكذيب مى كردند، و اين مطلب جاى هيچ شكى نيست ، براى اينكه ما خود رفتار آل فرعون را مشاهده كرديم و به خاطر همينكه ديديم آيات ما را تكذيب مى كنند، هلاكشان كرديم».
 
و اما التفات دوم كه در جمله: «فاخذهم اللّه» بكار رفته ، و دوباره خداى تعالى غايب به حساب آمده ، نكته اش اين است كه خواسته بعد از به دست آوردن مقصود دوباره به اصل كلام برگردد، و علاوه بر اين ، حكم را به مقام الوهيت كه قائم به همه شؤون عالم، و مهيمن بر هر كوچك و بزرگى است ارجاع دهد، و به همين منظور لفظ جلاله (اللّه) را دوباره تكرار نموده و فرمود: «و اللّه شديد العقاب» و نفرمود: «و هو شديد العقاب»، تا دلالت كند
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۳ صفحه : ۱۴ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۳ صفحه : ۱۴ </center>
بر اينكه كفر كفار و تكذيبشان در حقيقت منازعه با كسى است كه داراى جلال الوهيت بوده و هلاك كردن گنهكاران برايش آسان است ، و كافر درگير با خداى شديد العقاب است .
بر اينكه كفر كفار و تكذيبشان در حقيقت منازعه با كسى است كه داراى جلال الوهيت بوده و هلاك كردن گنهكاران برايش آسان است ، و كافر درگير با خداى شديد العقاب است.
قُل لِّلَّذِينَ كَفَرُوا ستُغْلَبُونَ وَ تُحْشرُونَ ...
 
كلمه «'''حشر'''» به معناى بيرون كردن و كوچ دادن قومى از قرارگاهشان به زور و جبر است ، و اين كلمه در مورد كوچ دادن يك نفر استعمال نمى شود. در قرآن كريم همه جا در مورد جماعت آمده كه از آن جمله فرموده : «'''و حشرناهم فلم نغادر منهم احدا'''».
«'''قُل لِّلَّذِينَ كَفَرُوا ستُغْلَبُونَ وَ تُحْشرُونَ ...'''»:
كلمه «'''مهاد'''» به معناى فرش و بستر است ، و از ظاهر سياق بر مى آيد كه مراد از جمله «'''الذين كفروا'''» مشركين هستند همچنان كه ظاهر جمله : «'''ان الذين كفروا لن تغنى عنهم ...'''» (كه در آيه قبلى بود) نيز مشركين است ، نه يهوديان ، و اين نظريه بهتر مى تواند دو آيه را به هم متصل كند، چون آيه مورد بحث مى فرمايد ما بر آنان غالب آمديم ، و همه را به سوى دوزخ كوچ داديم ، و در آيه قبلى علت اين كيفر را بيان مى كرد، و مى فرمود: اين كفار گردن كشى كردند، و به اموال و اولاد خود تعزر و استكبار نمودند.
 
قَدْ كانَ لَكُمْ ءَايَةٌ فى فِئَتَينِ الْتَقَتَا
كلمه «حشر» به معناى بيرون كردن و كوچ دادن قومى از قرارگاهشان به زور و جبر است ، و اين كلمه در مورد كوچ دادن يك نفر استعمال نمى شود. در قرآن كريم همه جا در مورد جماعت آمده كه از آن جمله فرموده: «و حشرناهم فلم نغادر منهم احدا».
از ظاهر سياق چنين بر مى آيد كه خطاب در «'''لكم براى شما'''» متوجه همان كفار است ، و اين آيه در حقيقت تتمه كلام رسول خدا(صلى اللّه عليه و آله ) است ، كه مى فرمود به زودى شكست مى خوريد «'''ستغلبون و تحشرون ...'''» ممكن هم هست بگوئيم خطاب نامبرده به مؤ منين است ، و مى خواهد ايشان را به تفكر و عبرت گيرى دعوت كند، تا بفهمند خدا در جنگ بدر، چه منتى بر آنان نهاد، و چگونه با نصرت خود تاءييدشان كرد: آنهم آن تاءييد عجيب ، كه در ديدگان آنان تصرف نمود.
 
وبنابراين ، كلام مورد بحث مشتمل بر نوعى التفات است ، براى اينكه خطاب را تنها متوجه رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) كرده بود، و در اينجا متوجه آن جناب و مؤ منين كرده ، ليكن همانطور كه ملاحظه فرموديد توجيه اول مناسب تر است .
كلمه «مهاد» به معناى فرش و بستر است ، و از ظاهر سياق بر مى آيد كه مراد از جمله «الذين كفروا» مشركين هستند همچنان كه ظاهر جمله: «ان الذين كفروا لن تغنى عنهم ...» (كه در آيه قبلى بود) نيز مشركين است، نه يهوديان، و اين نظريه بهتر مى تواند دو آيه را به هم متصل كند، چون آيه مورد بحث مى فرمايد ما بر آنان غالب آمديم ، و همه را به سوى دوزخ كوچ داديم ، و در آيه قبلى علت اين كيفر را بيان مى كرد، و مى فرمود: اين كفار گردن كشى كردند، و به اموال و اولاد خود تعزر و استكبار نمودند.
آيه شريفه «'''قد كان لكم '''» ناظر بر واقعه بدر است كه در آن با نصرت الهى مؤ منينظفريافتند
 
و اين آيه بدان جهت كه داستان رزم بين دو گروه را ذكر مى كند، و خاطرنشان مى سازد كه خدا گروهى را كه در راه او قتال مى كردند يارى فرمود، گو اينكه نام صاحبان قصه رانبرده ، اما آيه شريفه ، قابل انطباق بر واقعه بدر است ، و سوره مورد بحث هم ب عد از واقعه بدر بلكه بعد از واقعه احد نازل شده است .
«'''قَدْ كانَ لَكُمْ ءَايَةٌ فى فِئَتَينِ الْتَقَتَا'''»:
 
از ظاهر سياق چنين بر مى آيد كه خطاب در «لكم: براى شما» متوجه همان كفار است ، و اين آيه در حقيقت تتمه كلام رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله) است ، كه مى فرمود به زودى شكست مى خوريد «ستغلبون و تحشرون ...» ممكن هم هست بگوئيم خطاب نامبرده به مؤ منين است ، و مى خواهد ايشان را به تفكر و عبرت گيرى دعوت كند، تا بفهمند خدا در جنگ بدر، چه منتى بر آنان نهاد، و چگونه با نصرت خود تاءييدشان كرد: آنهم آن تاءييد عجيب ، كه در ديدگان آنان تصرف نمود.
 
و بنابراين ، كلام مورد بحث مشتمل بر نوعى التفات است ، براى اين كه خطاب را تنها متوجه رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله) كرده بود، و در اينجا متوجه آن جناب و مؤمنين كرده ، ليكن همانطور كه ملاحظه فرموديد توجيه اول مناسب تر است.
 
آيه شريفه «قد كان لكم» ناظر بر واقعه بدر است كه در آن با نصرت الهى مؤمنين ظفر يافتند و اين آيه بدان جهت كه داستان رزم بين دو گروه را ذكر مى كند، و خاطرنشان مى سازد كه خدا گروهى را كه در راه او قتال مى كردند يارى فرمود، گو اينكه نام صاحبان قصه رانبرده ، اما آيه شريفه ، قابل انطباق بر واقعه بدر است ، و سوره مورد بحث هم ب عد از واقعه بدر بلكه بعد از واقعه احد نازل شده است.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۳ صفحه : ۱۴۴ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۳ صفحه : ۱۴۴ </center>
از اين هم كه بگذريم ظاهر آيه اين است كه اين داستان براى ذهن مخاطبين معلوم بوده ، و مخاطبين ، واقعه را به ياد داشته اند، براى اينكه مى فرمايد: «'''قد كان لكم '''»، كه تقريبا معنايش «'''مگر يادتان نيست كه چنين و چنان شد'''» است .
از اين هم كه بگذريم ظاهر آيه اين است كه اين داستان براى ذهن مخاطبين معلوم بوده ، و مخاطبين ، واقعه را به ياد داشته اند، براى اينكه مى فرمايد: «قد كان لكم»، كه تقريبا معنايش «مگر يادتان نيست كه چنين و چنان شد» است.
از طرف ديگر، قرآن كريم به جز در داستان جنگ بدر در هيچ واقعه اى مساءله تصرف خدا در چشم جنگجويان را ذكر نكرده ، و آنچه را درباره قصه بدر آورده ، آيه زير است كه مى فرمايد: «'''و اذيريكموهم اذ التقيتم فى اعينكم قليلا، و يقللكم فى اعينهم ليقضى اللّه امرا كان مفعولا، و الى اللّه ترجع الامور'''».
 
گو اينكه اين تصرف به تقليل بود، نه تكثير و زياد نشاندادن و ليكن بعيد نيست كه قضيه بدين قرار بوده باشد، كه در جنگ بدر مؤ منين را در ديدگان مشركين اندك نشان داد، تا با جراءت به مؤ منين حمله ور شوند، و از ترس ، پشت به جنگ نكنند، و بعد از آنكه جنگ در گرفت ، مؤ منين در نظر مشركين بسيار زياد جلوه گر شوند تا از ترس پا به فرار گذاشته و شكست بخورند.
از طرف ديگر، قرآن كريم به جز در داستان جنگ بدر در هيچ واقعه اى مساءله تصرف خدا در چشم جنگجويان را ذكر نكرده ، و آنچه را درباره قصه بدر آورده ، آيه زير است كه مى فرمايد: «و اذ يريكموهم اذ التقيتم فى اعينكم قليلا، و يقللكم فى اعينهم ليقضى اللّه امرا كان مفعولا، و الى اللّه ترجع الامور».
و به هر حال آنچه مسلم است در آيه مورد بحث بر روى تكثير و زياد جلوه دادن ، تكيه شده ، حال اگر فرض كنيم كه خطاب در آيه متوجه مشركين است ، جز با داستان بدر منطبق نمى شود، علاوه بر اين ، قرائت آيه شريفه به صورت «'''ترونهم '''» با (تاء خطاب ) مويد ديگرى براى بيان ما است .
 
گو اينكه اين تصرف به تقليل بود، نه تكثير و زياد نشاندادن و ليكن بعيد نيست كه قضيه بدين قرار بوده باشد، كه در جنگ بدر مؤمنين را در ديدگان مشركين اندك نشان داد، تا با جراءت به مؤمنين حمله ور شوند، و از ترس ، پشت به جنگ نكنند، و بعد از آنكه جنگ در گرفت ، مؤمنين در نظر مشركين بسيار زياد جلوه گر شوند تا از ترس پا به فرار گذاشته و شكست بخورند.
 
و به هر حال آنچه مسلم است در آيه مورد بحث بر روى تكثير و زياد جلوه دادن ، تكيه شده ، حال اگر فرض كنيم كه خطاب در آيه متوجه مشركين است ، جز با داستان بدر منطبق نمى شود، علاوه بر اين، قرائت آيه شريفه به صورت «ترونهم» با (تاء خطاب) مؤيد ديگرى براى بيان ما است.


{{تغییر صفحه | قبلی=تفسیر:المیزان جلد۳ بخش۱۰ | بعدی = تفسیر:المیزان جلد۳ بخش۱۲}}
{{تغییر صفحه | قبلی=تفسیر:المیزان جلد۳ بخش۱۰ | بعدی = تفسیر:المیزان جلد۳ بخش۱۲}}


[[رده:تفسیر المیزان]]
[[رده:تفسیر المیزان]]
۱۶٬۳۳۸

ویرایش