۱۷٬۰۰۳
ویرایش
خط ۱۴۳: | خط ۱۴۳: | ||
<span id='link153'><span> | <span id='link153'><span> | ||
==تمدن | ==تمدن بشرى، توانایى تسلط بر نظام كون و نواميس طبيعت را ندارد == | ||
اين سنت پروردگار و اثرى است كه خداوند بر گناهان و انحرافات بشر مترتب مى كند، و لو | اين سنت پروردگار و اثرى است كه خداوند بر گناهان و انحرافات بشر مترتب مى كند، و لو اين كه بشر امروز آن را باور نداشته و بگويد: اين افكار زائيده عقب افتادن در علم و دانش و نداشتن وسيله دفاع است. و گرنه اگر انسان در صنعت پيشروى نموده و خود را به وسائل دفاعى مجهز سازد، مى تواند از همه اين حوادث كه نامش را قهر طبيعت مى گذاريم، پيشگيرى كند، همچنان كه ملل متمدن توانستند از بسيارى از اين حوادث از قبيل قحطى، وبا، طاعون و ساير امراض واگيردار و همچنين سيل ها، طوفان ها، صاعقه ها و امثال آن ها جلوگيرى به عمل آورند. | ||
ليكن بايد گفت خدا اين فكر و صاحبان چنين افكارى را نابود كند كه در اثر كفر و غرور | ليكن بايد گفت خدا اين فكر و صاحبان چنين افكارى را نابود كند كه در اثر كفر و غرور فكرى، خيال كرده اند پيشرفت و جلو افتادن ملتى از ملتى ديگر - كه نامش را تمدن گذاشته اند - مى تواند بر نظام كون و نواميس طبيعت مسلط شده و احكام آن را ابطال نموده و آن را مطيع خود سازد. | ||
و خلاصه | و خلاصه: دستگاه آفرينش كه اين مخمورين دستخوش هوا و غرور، جزئى به حساب نيامدنى از آن اند - به كاكل آنان چرخيده و محكوم امر و نهى ايشان است، و حال آن كه اگر حق و حقيقت - كه گردش گردون بر مدار آن است - تابع هوا و هوس آنان شود، آسمان و زمين از هم مى پاشد: «و لو اتبع الحق أهواءهم لفسدت السماوات و الأرض»، و معلوم است كه اگر آسمان و زمين رو به فساد گذارد، اولين جزئى كه از آن فاسد مى شود، همين انسان ضعيف است. | ||
اين ها خيال كرده اند معارف دينى، اين قبيل حوادث را معلول اسباب مادى و طبيعى نمى داند و زمام همه را بدون واسطه به دست پروردگارش دانسته و خلاصه امثال وبا، قحطى، فرستادن باران و صاعقه را كار خدا و ساير حوادثى كه به علل و اسبابش پى برده ايم، كار آن علل و اسباب مى داند، لابد چنين خيال كرده اند كه وقتى براى وقوع حادثه اى از حوادث علتى طبيعى كشف مى كنند، حدوث آن حادثه را بى نياز از خدا و تدبير ربوبى او را در آن حادثه هيچ كاره مى دانند. غافل از اين كه معارف دينى به يك فرد ديندار، اجازه چنين اعتقادى را نداده، و خدا را سببى در عرض ساير اسباب و علتى در صف ساير علل مادى و قواى فعاله طبيعى نمى داند. | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۸ صفحه : ۲۵۰ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۸ صفحه : ۲۵۰ </center> | ||
آرى، خداى تعالى، آن كسى است كه به هر چيزى محيط است، و هر سببى را او به سوى مسببش مى كشاند، و او است كه هر چيزى را كه خلق كرده، هدايتش هم نموده است، و جز خود او، كسى محيط به مخلوقات و مسبب مخلوقات او نيست. پس او مى تواند هر چيزى را وسيله انجام خواسته هاى خود قرار داده و در اين باره سبب هايى به كار ببرد، كه دانش و فهم ما از درك سببيت آن عاجز باشد. | |||
همچنان كه در آيات زير از قرآن كريمش، به اين معنا اشاره كرده، مى فرمايد: «إن الله بالغ أمره قد جعل الله بكل شئ قدرا». و نيز مى فرمايد: «و الله غالب على أمره و لكن أكثر الناس لا يعلمون». و نيز مى فرمايد: «و ما أنتم بمعجزين فى الأرض و ما لكم من دون الله من ولىّ و لا نصير»، و همچنين در آياتى ديگر. | |||
مگر انسان مى تواند در ملك خدا، با خدا در افتد، و با فكر خود كه | مگر انسان مى تواند در ملك خدا، با خدا در افتد، و با فكر خود - كه آن هم ملك خدا است - راهى براى ابطال حكم و اراده او به دست بياورد. انسان در طول خداوند قرار دارد، نه در عرض و در مقابل او. او انسان را و از انسان اراده و فكر را آفريده، و هر وسيله ديگرى را هم او در اختيار انسان قرار داده، و براى هر كدام محل معينى مقرر فرموده، و سپس بين همه آن ها از اول تا به آخرش ارتباط برقرار كرده، و همه را به هم پيوسته تا به اين يكى - دانش بشرى -رسيده، كه بشر ناآشناى به مقام پروردگار مى خواهد به وسيله آن به جنگ پروردگار خود رفته و با او در حكمتش و قضاء و قدرش بستيزد، و حال آن كه او و دانش او، خود يكى از ايادى و عمال تحقق يافتن اراده و نفوذ حكم خدا و جريان يافتن قضا و قدر او است. | ||
خداى | خداى متعال، چه خوب بنده خود را شناخته كه در يكى از آيات مورد بحث، يعنى آيه «ثم بدلنا مكان السيئة الحسنة...»، به رسوایى آدميان و اين فكر غلطشان اشاره فرموده، و به زودى بيان آن خواهد آمد. | ||
<span id='link154'><span> | <span id='link154'><span> | ||
==چكيده سخن در سنت لايتغير الهى == | ==چكيده سخن در سنت لايتغير الهى == | ||
اين بود آن حقيقت برهانى كه گفتيم آيات مورد بحث به آن اشاره مى كند، و حاصلش اين شد كه : انسان مانند ساير انواع موجودات ، وجودش مربوط و بسته به ساير اجزاى عالم است ، و اعمالى كه از او سر مى زند و حركاتى كه در مسير زندگيش و در سير بسوى سر منزل سعادت از خود نشان مى دهد با ساير اجزاى عالم كه محيط به او است ارتباط كامل دارد، | اين بود آن حقيقت برهانى كه گفتيم آيات مورد بحث به آن اشاره مى كند، و حاصلش اين شد كه : انسان مانند ساير انواع موجودات ، وجودش مربوط و بسته به ساير اجزاى عالم است ، و اعمالى كه از او سر مى زند و حركاتى كه در مسير زندگيش و در سير بسوى سر منزل سعادت از خود نشان مى دهد با ساير اجزاى عالم كه محيط به او است ارتباط كامل دارد، |
ویرایش