۱۶٬۸۸۰
ویرایش
خط ۶۳: | خط ۶۳: | ||
==عقل نظرى در تشخيص هاى خود درباره معارف مربوط به خدا مصيب است == | ==عقل نظرى در تشخيص هاى خود درباره معارف مربوط به خدا مصيب است == | ||
پس حق مطلب در اين دو مرحله اين است كه عقل | پس حق مطلب در اين دو مرحله اين است كه: | ||
عقل نظرى، در تشخيصات خود و قضاوت هايى كه درباره معارف مربوط به خداى تعالى دارد، مصيب است. زيرا اگر عقل ما چيزهايى از قبيل علم، قدرت و حيات و غير آن را براى خداى تعالى اثبات مى كند، و يا موجودات را مستند به وى مى داند، و يا صفات فعلى از قبيل رحمت، مغفرت، رزق، انعام و هدايت و غير آن را برايش قائل مى شود، همه از اين جهت است كه در خود نمونه اى از خروار آن كمالات را سراغ دارد، و لذا در عين اين كه على رغم اشاعره مى گوييم عقل در تشخيصات خود مصيب و براهين او معتبر و حجت است، ادعا هم نمى كنيم كه عقل به كنه ذات و صفات خدا احاطه دارد، بلكه اعتراف مى كنيم به اين كه آنچه را كه ما به عقل خود براى او اثبات مى كنيم، غير آن چيزى است كه در خداى تعالى است. | |||
مثلا علمى را كه ما براى خدا اثبات مى كنيم، از آن جايى كه ما خود محدود هستيم، آن نيز محدود است، و خداى تعالى بزرگتر از آن است كه حدى او را در خود محدود سازد. | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۸ صفحه : ۶۸ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۸ صفحه : ۶۸ </center> | ||
و مفاهيم صفاتى كه ما براى او اثبات مى | و مفاهيم صفاتى كه ما براى او اثبات مى كنيم، هر كدام قالب معناى خودش است و غير خود را شامل نمى شود. مفهوم علم غير از مفهوم قدرت است و همچنين هر مفهومى غير از مفاهيم ديگر است، و چنين مفاهيمى نمى تواند آيينه وجود بيكران پروردگار باشد. وليكن اين معنا باعث نمى شود كه ما مانند اشاعره، قضاوت و تشخيص عقل را در اين باره معتبر ندانيم، بلكه با توسل به صفات سلبيه اين نقيصه را جبران نموده و در عين اين كه مى گوييم خدا عالِم است، قادر است، حى است، اين را نيز اضافه مى كنيم كه خداوند در وصف نمى گنجد و بزرگتر از آن است كه در چارديوارى اوصاف و تحديدات ما محصور گردد و در آن محدود شود، و اين خود ما را به حقيقت امر نزديك مى سازد. | ||
در تفسير آيه | در تفسير آيه: «لقد كفر الذين قالوا إن الله ثالث ثلاثة»، پاره اى از خطب غراى امير المؤمنين على «عليه السلام» را كه با بهترين بيان اين معنا را مبرهن و روشن ساخته نقل كرده، توضيح داديم - به آن جا مراجعه شود-. | ||
<span id='link51'><span> | <span id='link51'><span> | ||
==عقل عملى جستجوى مصالح و مفاسد و حسن و قبح افعال در احكام تشريعى == | ==عقل عملى جستجوى مصالح و مفاسد و حسن و قبح افعال در احكام تشريعى == | ||
و اما در مرحله عقل عملى - در اين مرحله نيز احكام عقل در افعال تشريعى خداى تعالى جارى مى شود، الا اينكه خداى تعالى هرچه را كه تشريع مى كند از روى احتياج نيست ، بلكه تفضل بر بندگان است تا بدين وسيله حوائج آنان را بر طرف سازد. پس خداى تعالى نيز كارهايش مثل ما معلل به اغراض هست ، وقتى مطلب از اين قرار باشد جاى آن هست كه عقل در اطراف احكام تشريعى خدا بحث نموده در پى جستجوى مصالح و مفاسد و حسن و قبح افعال برآيد، ليكن نه براى اينكه خداى تعالى را محكوم به حكم خود نموده به چيزهايى امر و از امورى نهيش كند، زيرا كه خداى تعالى نيازمند به هيچ كمالى نيست تا به حكمى كه او را به آن كمال برساند محكوم گردد. بلكه همانطورى كه گفته شد براى اين است كه به مصالح و مفاسد كارهاى خود واقف شود، چون مى بيند پروردگارش شرايع و سننى برايش تشريع كرده و مانند سلطانى عزيز و مقتدر از او خواسته تا در برابر عظمتش به مراسم عبوديت قيام كند. پروردگارى است منعم كه حيات بنده و مرگ و رزق و تدبير امورش و حساب افعال و پاداش بر حسنات و جزاى بر گناهانش همه در دست او است ، لذا فكر مى كند - و جاى آنهم هست كه فكر كند - آيا معقول است چنين پروردگارى حكمى را بدون دليل متوجه او سازد و يا عذرى را بدون دليل از او بپذيرد و يا بى جهت جزا و پاداشش دهد؟ | و اما در مرحله عقل عملى - در اين مرحله نيز احكام عقل در افعال تشريعى خداى تعالى جارى مى شود، الا اينكه خداى تعالى هرچه را كه تشريع مى كند از روى احتياج نيست ، بلكه تفضل بر بندگان است تا بدين وسيله حوائج آنان را بر طرف سازد. پس خداى تعالى نيز كارهايش مثل ما معلل به اغراض هست ، وقتى مطلب از اين قرار باشد جاى آن هست كه عقل در اطراف احكام تشريعى خدا بحث نموده در پى جستجوى مصالح و مفاسد و حسن و قبح افعال برآيد، ليكن نه براى اينكه خداى تعالى را محكوم به حكم خود نموده به چيزهايى امر و از امورى نهيش كند، زيرا كه خداى تعالى نيازمند به هيچ كمالى نيست تا به حكمى كه او را به آن كمال برساند محكوم گردد. بلكه همانطورى كه گفته شد براى اين است كه به مصالح و مفاسد كارهاى خود واقف شود، چون مى بيند پروردگارش شرايع و سننى برايش تشريع كرده و مانند سلطانى عزيز و مقتدر از او خواسته تا در برابر عظمتش به مراسم عبوديت قيام كند. پروردگارى است منعم كه حيات بنده و مرگ و رزق و تدبير امورش و حساب افعال و پاداش بر حسنات و جزاى بر گناهانش همه در دست او است ، لذا فكر مى كند - و جاى آنهم هست كه فكر كند - آيا معقول است چنين پروردگارى حكمى را بدون دليل متوجه او سازد و يا عذرى را بدون دليل از او بپذيرد و يا بى جهت جزا و پاداشش دهد؟ |
ویرایش