گمنام

تفسیر:المیزان جلد۹ بخش۱: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
خط ۱۲۲: خط ۱۲۲:
<span id='link6'><span>
<span id='link6'><span>


==پنج صفت براى مؤ منين حقيقى ==
==پنج صفت براى مؤمنان حقيقى ==
«'''إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ إِذَا ذُكِرَ اللَّهُ وَجِلَت قُلُوبهُمْ ...'''»:
«'''إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ إِذَا ذُكِرَ اللَّهُ وَجِلَت قُلُوبهُمْ ...'''»:


اين دو آيه و آيه بعدى آنها خصائص و امتيازات مردانى را كه به معناى حقيقى كلمه ، مؤ من هستند بيان نموده و اوصاف كريمه و ثواب جزيلشان را برمى شمارد تا بدين وسيله جمله سابق را كه فرموده بود: «''' فاتقوا الله و اصلحوا ذات بينكم '''» تاكيد نمايد.
اين دو آيه و آيه بعدى آنها خصائص و امتيازات مردانى را كه به معناى حقيقى كلمه ، مؤمن هستند بيان نموده و اوصاف كريمه و ثواب جزيلشان را برمى شمارد تا بدين وسيله جمله سابق را كه فرموده بود: «فاتقوا الله و اصلحوا ذات بينكم» تاكيد نمايد.


و از ميان همه صفات ايشان ، پنج صفت را انتخاب نموده و در اين آيه ذكر كرده است و اين پنج صفت ، صفاتى هستند كه داشتن آن مستلزم داشتن تمامى صفات نيك و ملازم با دارا بودن حقيقت ايمان است ، صفاتى است كه اگر خود انسان در آنها تامل و دقت كند خواهد ديد كه داشتن آن ، نفس ‍ را براى تقوا و اصلاح ذات بين و اطاعت خدا و رسول آماده مى سازد.
و از ميان همه صفات ايشان ، پنج صفت را انتخاب نموده و در اين آيه ذكر كرده است و اين پنج صفت ، صفاتى هستند كه داشتن آن مستلزم داشتن تمامى صفات نيك و ملازم با دارا بودن حقيقت ايمان است ، صفاتى است كه اگر خود انسان در آنها تامل و دقت كند خواهد ديد كه داشتن آن ، نفس ‍ را براى تقوا و اصلاح ذات بين و اطاعت خدا و رسول آماده مى سازد.
خط ۱۳۱: خط ۱۳۱:
و آن صفات عبارت است از: ۱ - ترسيدن و تكان خوردن دل در هنگام ذكر خدا، ۲ - زياد شدن ايمان در اثر استماع آيات خدا، ۳ - توكل ، ۴ - بپاداشتن نماز، ۵ - انفاق از آنچه كه خدا روزى فرموده.  
و آن صفات عبارت است از: ۱ - ترسيدن و تكان خوردن دل در هنگام ذكر خدا، ۲ - زياد شدن ايمان در اثر استماع آيات خدا، ۳ - توكل ، ۴ - بپاداشتن نماز، ۵ - انفاق از آنچه كه خدا روزى فرموده.  


و معلوم است كه سه صفت اول از اعمال قلب و دو صفت اخير از اعمال جوارح است ، و در ذكر آن رعايت ترتيب واقعى و طبيعى آن شده است ، چون نور ايمان به تدريج در دل تابيده مى شود و همچنان رو به زيادى مى گذارد تا به حد تمام رسيده و حقيقتش كامل شود. مرتبه اول آن كه همان اثر قلب است عبارت است از وجل و ترس و تكان خوردن دل در هنگام ذكر خدا، و جمله «''' انما المومنون الذين اذا ذكر الله وجلت قلوبهم '''» اشاره به آن است .
و معلوم است كه سه صفت اول از اعمال قلب و دو صفت اخير از اعمال جوارح است ، و در ذكر آن رعايت ترتيب واقعى و طبيعى آن شده است ، چون نور ايمان به تدريج در دل تابيده مى شود و همچنان رو به زيادى مى گذارد تا به حد تمام رسيده و حقيقتش كامل شود. مرتبه اول آن كه همان اثر قلب است عبارت است از وجل و ترس و تكان خوردن دل در هنگام ذكر خدا، و جمله «انما المومنون الذين اذا ذكر الله وجلت قلوبهم» اشاره به آن است .


و اين ايمان همچنان رو به انبساط نهاده و شروع به ريشه دواندن در دل مى كند، و در اثر سير در آيات داله بر خداى تعالى و همچنين آياتى كه انسان را به سوى معارف حقه رهبرى مى كند در دل شاخ و برگ مى زند، بطورى كه هر قدر مؤ من بيشتر در آن آيات سير و تامل كند ايمانش ‍ قوى تر و زيادتر مى گردد، تا آنجا كه به مرحله يقين برسد، و جمله «''' و اذا تليت عليهم آياته زادتهم ايمانا '''» اشاره به آن است .
و اين ايمان همچنان رو به انبساط نهاده و شروع به ريشه دواندن در دل مى كند، و در اثر سير در آيات داله بر خداى تعالى و همچنين آياتى كه انسان را به سوى معارف حقه رهبرى مى كند در دل شاخ و برگ مى زند، بطورى كه هر قدر مؤ من بيشتر در آن آيات سير و تامل كند ايمانش ‍ قوى تر و زيادتر مى گردد، تا آنجا كه به مرحله يقين برسد، و جمله «و اذا تليت عليهم آياته زادتهم ايمانا» اشاره به آن است .


وقتى ايمان انسان زياد گشت و به حدى از كمال رسيد كه مقام پروردگارش را و موقعيت خود را شناخت ، و به واقع مطلب پى برد، و فهميد كه تمامى امور به دست خداى سبحان است ، و او يگانه ربى است كه تمام موجودات به سوى او بازگشت مى كنند در اين موقع بر خود حق و واجب مى داند كه بر او توكل كرده و تابع اراده او شود، و او را در تمامى مهمات زندگى خود وكيل خود گرفته به آنچه كه او در مسير زندگيش ‍ مقدر مى كند رضا داده و بر طبق شرايع و احكامش عمل كند، اوامر و نواهيش را بكار بندد؛ و جمله و «''' على ربهم يتوكلون '''» اشاره به همين معنا است .
وقتى ايمان انسان زياد گشت و به حدى از كمال رسيد كه مقام پروردگارش را و موقعيت خود را شناخت ، و به واقع مطلب پى برد، و فهميد كه تمامى امور به دست خداى سبحان است ، و او يگانه ربى است كه تمام موجودات به سوى او بازگشت مى كنند در اين موقع بر خود حق و واجب مى داند كه بر او توكل كرده و تابع اراده او شود، و او را در تمامى مهمات زندگى خود وكيل خود گرفته به آنچه كه او در مسير زندگيش ‍ مقدر مى كند رضا داده و بر طبق شرايع و احكامش عمل كند، اوامر و نواهيش را بكار بندد؛ و جمله و «على ربهم يتوكلون» اشاره به همين معنا است.


و وقتى ايمان به حد كاملش در دل مستقر گرديد قهرا انسان به سوى عبوديت معطوف گشته و پروردگار خود را به خلوص و خضوع عبادت مى كند، و اين عبادت همان نماز است ، علاوه ، به سوى اجتماع نيز معطوف گشته حوائج اجتماع خود را برآورده مى كند، و نواقص و كمبوديها را جبران مى نمايد، و از آنچه خدا ارزانيش داشته از مال و علم و غير آن انفاق مى نمايد، و آيه «''' الذين يقيمون الصلوه و مما رزقناهم ينفقون '''» همين معنا را مى رساند. از آنچه گذشت روشن گرديد كه جمله «''' زادتهم ايمانا '''» اشاره است به زيادى از جهت كيفيت ، يعنى ايمانشان رو به شدت و كمال مى گذارد؛ پس اينكه بعضى از مفسرين آن را به معناى زياد شدن كميت وعدد مؤ منين گرفته اشتباه است .
و وقتى ايمان به حد كاملش در دل مستقر گرديد قهرا انسان به سوى عبوديت معطوف گشته و پروردگار خود را به خلوص و خضوع عبادت مى كند، و اين عبادت همان نماز است، علاوه ، به سوى اجتماع نيز معطوف گشته حوائج اجتماع خود را برآورده مى كند، و نواقص و كمبوديها را جبران مى نمايد، و از آنچه خدا ارزانيش داشته از مال و علم و غير آن انفاق مى نمايد، و آيه «الذين يقيمون الصلوه و مما رزقناهم ينفقون» همين معنا را مى رساند.  
 
از آنچه گذشت روشن گرديد كه جمله «زادتهم ايمانا» اشاره است به زيادى از جهت كيفيت ، يعنى ايمانشان رو به شدت و كمال مى گذارد؛ پس اينكه بعضى از مفسرين آن را به معناى زياد شدن كميت وعدد مؤ منين گرفته اشتباه است .


«'''أُولَئك هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقًّا لهَُّمْ دَرَجَاتٌ عِندَ رَبِّهِمْ وَ مَغْفِرَةٌ وَ رِزْقٌ كرِيمٌ'''»:
«'''أُولَئك هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقًّا لهَُّمْ دَرَجَاتٌ عِندَ رَبِّهِمْ وَ مَغْفِرَةٌ وَ رِزْقٌ كرِيمٌ'''»:


اين حكمى است كه خداوند كرده و فرموده : ايمان حقيقى تنها در دل آن كسانى ثابت و مستقر گشته كه داراى پنج صفت بالا باشند، و به همين جهت هم اجر كريم ايشان را مطلق ذكر كرده و توضيح نداده كه چيست بلكه فرموده : «''' لهم درجات عند ربهم '''» . پس صفات كمال و ثواب و اجر عظيمى كه اينگونه مردم دارند همان صفات و ثواب و اجرى است كه مؤ منين حقيقى داراى آنند.
اين حكمى است كه خداوند كرده و فرموده: ايمان حقيقى تنها در دل آن كسانى ثابت و مستقر گشته كه داراى پنج صفت بالا باشند، و به همين جهت هم اجر كريم ايشان را مطلق ذكر كرده و توضيح نداده كه چيست بلكه فرموده : «لهم درجات عند ربهم». پس صفات كمال و ثواب و اجر عظيمى كه اين گونه مردم دارند همان صفات و ثواب و اجرى است كه مؤ منين حقيقى داراى آنند.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۹ صفحه ۱۲ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۹ صفحه ۱۲ </center>
مراد از درجات در: «''' لهم درجات عند ربهم '''» مراتب قرب به خدا است
==مراد از درجات در آیه: «لهم درجات عند ربهم»==
و اينكه فرمود: «''' لهم درجات عند ربهم و مغفره و رزق كريم '''» ، كلمه «''' مغفرت '''» به معناى گذشت الهى از گناهان است ، و «''' رزق كريم '''» نعمتهاى بهشتى است كه نيكان از آن ارتزاق مى كنند، و اين تعبير در چند جاى قرآن واقع شده ، مانند آيه «''' فالذين امنوا و عملوا الصالحات لهم مغفره و رزق كريم ، و الذين سعوا فى اياتنا معاجزين اولئك اصحاب الجحيم '''» و امثال آن .
و اينكه فرمود: «لهم درجات عند ربهم و مغفره و رزق كريم» ، كلمه «مغفرت» به معناى گذشت الهى از گناهان است ، و «رزق كريم» نعمت هاى بهشتى است كه نيكان از آن ارتزاق مى كنند، و اين تعبير در چند جاى قرآن واقع شده ، مانند آيه «فالذين امنوا و عملوا الصالحات لهم مغفره و رزق كريم ، و الذين سعوا فى اياتنا معاجزين اولئك اصحاب الجحيم» و امثال آن .


و از همين جا معلوم مى شود كه منظور از «''' درجات '''» در جمله «''' لهم درجات عند ربهم '''» مراتب قرب و منزلت و درجات كرامت معنوى است ، و همينطور هم هست ، براى اينكه مغفرت و جنت از آثار مراتب قرب به خداى سبحان و فروع آن است.  
و از همين جا معلوم مى شود كه منظور از «درجات» در جمله «لهم درجات عند ربهم» مراتب قرب و منزلت و درجات كرامت معنوى است ، و همين طور هم هست ، براى اينكه مغفرت و جنت از آثار مراتب قرب به خداى سبحان و فروع آن است.  


البته درجاتى كه خداى تعالى در اين آيه براى مؤ منين نامبرده اثبات مى كند تمامى آن براى فرد فرد مؤ منين نيست ، بلكه مجموع آن براى مجموع مؤ منين است ، براى اينكه درجات مذكور از آثار و لوازم ايمان است ، و چون ايمان داراى مراتب مختلفى است ، لذا درجات هم كه خداوند به ازاى آن مى دهد مختلف مى باشد، بعضى از مؤ منين كسانى هستند كه يكى از آن درجات را دارا مى شوند، بعضى ديگر دو درجه و بعضى چند درجه بحسب اختلافى كه در مراتب ايمان ايشان است .
البته درجاتى كه خداى تعالى در اين آيه براى مؤ منين نامبرده اثبات مى كند تمامى آن براى فرد فرد مؤمنين نيست ، بلكه مجموع آن براى مجموع مؤ منين است ، براى اينكه درجات مذكور از آثار و لوازم ايمان است، و چون ايمان داراى مراتب مختلفى است ، لذا درجات هم كه خداوند به ازاى آن مى دهد مختلف مى باشد، بعضى از مؤمنين كسانى هستند كه يكى از آن درجات را دارا مى شوند، بعضى ديگر دو درجه و بعضى چند درجه به حسب اختلافى كه در مراتب ايمان ايشان است .


مويد اين معنا آيه «''' يرفع الله الذين امنوا منكم و الذين اوتوا العلم درجات '''» و آيه «''' افمن اتبع رضوان الله كمن باء بسخط من الله و ماويه جهنم و بئس المصير، هم درجات عند الله و الله بصير بما يعملون'''» است.
مويد اين معنا آيه «يرفع الله الذين امنوا منكم و الذين اوتوا العلم درجات» و آيه «افمن اتبع رضوان الله كمن باء بسخط من الله و ماويه جهنم و بئس المصير، هم درجات عند الله و الله بصير بما يعملون» است.


الميزان ج ۹، ص : ۱۳
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۹ صفحه ۱۳ </center>


پس مى توان گفت تفسيرى كه بعضى كرده و درجات آيه را به درجات بهشت معنا كرده اند تفسير صحيحى نيست ، و متعينا بايد همان معناى سابق ما را كرده و گفت : منظور از آن درجات قرب به مقام پروردگار است ، گو اينكه اين درجات ملازم با درجات بهشت هم هست .
پس مى توان گفت تفسيرى كه بعضى كرده و درجات آيه را به درجات بهشت معنا كرده اند تفسير صحيحى نيست ، و متعينا بايد همان معناى سابق ما را كرده و گفت : منظور از آن درجات قرب به مقام پروردگار است ، گو اينكه اين درجات ملازم با درجات بهشت هم هست .
خط ۱۵۸: خط ۱۶۰:
«'''كَمَا أَخْرَجَك رَبُّك مِن بَيْتِك بِالْحَقِّ وَ إِنَّ فَرِيقاً مِّنَ الْمُؤْمِنِينَ لَكَارِهُونَ ...'''»:
«'''كَمَا أَخْرَجَك رَبُّك مِن بَيْتِك بِالْحَقِّ وَ إِنَّ فَرِيقاً مِّنَ الْمُؤْمِنِينَ لَكَارِهُونَ ...'''»:


ظاهر سياق چنين مى رساند كه جمله «''' كما اخرجك '''» متعلق به مدلول جمله «''' قل الانفال لله و الرسول '''» است و تقديرش چنين مى باشد: خداوند حكم كرده به اينكه انفال براى او و رسولش باشد، و اين حكم به حق است ، هر چند بعضى از مؤ منين كراهت داشته باشند، همچنانكه خدا تو را از خانه ات به حق بيرون كرد با اينكه طايفه اى از ايشان كراهت داشتند، پس همه اينها حق و بر طبق مصلحت دين و دنياى ايشان بوده ، و ايشان از آن مصالح غفلت داشته اند.
ظاهر سياق چنين مى رساند كه جمله «كما اخرجك» متعلق به مدلول جمله «قل الانفال لله و الرسول» است و تقديرش چنين مى باشد: خداوند حكم كرده به اين كه انفال براى او و رسولش باشد، و اين حكم به حق است، هر چند بعضى از مؤمنين كراهت داشته باشند، همچنانكه خدا تو را از خانه ات به حق بيرون كرد با اينكه طايفه اى از ايشان كراهت داشتند، پس همه اينها حق و بر طبق مصلحت دين و دنياى ايشان بوده ، و ايشان از آن مصالح غفلت داشته اند.


بعضى از مفسرين گفته اند: جمله مذكور متعلق به جمله «''' يجادلونك فى الحق '''» است . بعضى ديگر گفته اند: عامل در اين جمله معناى حق است و تقدير آن چنين است «''' اين ذكر از حق است ، همانطور كه پروردگارت تو را به حق از خانه ات خارج كرد '''» وليكن اين دو معنا بطورى كه ملاحظه مى كنيد از سياق آيه به دور است .
بعضى از مفسرين گفته اند: جمله مذكور متعلق به جمله «يجادلونك فى الحق» است . بعضى ديگر گفته اند: عامل در اين جمله معناى حق است و تقدير آن چنين است «اين ذكر از حق است ، همانطور كه پروردگارت تو را به حق از خانه ات خارج كرد '''» وليكن اين دو معنا بطورى كه ملاحظه مى كنيد از سياق آيه به دور است .


معناى «''' حق '''» و «''' جدال '''»
و اما كلمه «حق» - منظور از اين كلمه مقابل باطل است، و آن عبارت است از امر ثابتى كه آثار واقعى مطلوبش بر آن مترتب بشود، و بحق بودن فعل خدا «بيرون كردن» به اين معنا است كه به حسب واقع متعين و واجب ، همين فعل باشد. بعضى گفته اند: منظور از آن وحى است . بعضى ديگر گفته اند: منظور از آن جهاد است ، و ليكن اينها معناهاى بعيدى است .


و اما كلمه «''' حق '''» - منظور از اين كلمه مقابل باطل است ، و آن عبارت است از امر ثابتى كه آثار واقعى مطلوبش بر آن مترتب بشود، و بحق بودن فعل خدا «''' بيرون كردن '''» به اين معنا است كه به حسب واقع متعين و واجب ، همين فعل باشد. بعضى گفته اند: منظور از آن وحى است . بعضى ديگر گفته اند: منظور از آن جهاد است ، و ليكن اينها معناهاى بعيدى است .
اما «جدل» اصل در معناى جدل تافتن است ، مثلا مى گويند: «زمام جديل» يعنى لگامى كه بشدت تابيده شده، و اگر جدال را هم جدال مى گويند - بطورى كه در مجمع البيان گفته - به اين اعتبار است كه نزاع در آن از ناحيه پيچيدن از مذهبى به مذهبى ديگر برخاسته مى شود.


اما «''' جدل '''» اصل در معناى جدل تافتن است ، مثلا مى گويند: «''' زمام جديل '''» يعنى لگامى كه بشدت تابيده شده ، و اگر جدال را هم جدال مى گويند - بطورى كه در مجمع البيان گفته - به اين اعتبار است كه نزاع در آن از ناحيه پيچيدن از مذهبى به مذهبى ديگر برخاسته مى شود.
و معناى دو آيه مورد بحث اين است كه: خداى تعالى با اينكه مردم ميل نداشتند مع ذلك در امر انفال حكم به حق كرد، همچنان كه تو را در مدينه از خانه ات بيرون كرد، بيرون كردنى كه توام با حق بود، و طايفه اى از مؤمنين از آن كراهت داشتند، و با تو در امر حق نزاع مى كردند، و اين نزاعشان بعد از آن بود كه حق به طور اجمال براى ايشان روشن شده بود، و ايشان شبيه به مردمى هستند كه بخواهند آنان را بكشند و آن ها ايستاده و وسائل و ابزار قتل خود را تماشا مى كنند.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۹ صفحه ۱۴ </center>


و معناى دو آيه مورد بحث اين است كه : خداى تعالى با اينكه مردم ميل نداشتند مع ذلك در امر انفال حكم به حق كرد، همچنانكه تو را در مدينه از خانه ات بيرون كرد، بيرون كردنى كه توام با حق بود، و طايفه اى از مؤ منين از آن كراهت داشتند، و با تو در امر حق نزاع مى كردند، و اين نزاعشان بعد از آن بود كه حق بطور اجمال براى ايشان روشن شده بود، و ايشان شبيه به مردمى هستند كه بخواهند آنان را بكشند و آنها ايستاده و وسائل و ابزار قتل خود را تماشا مى كنند.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۹ صفحه ۱۴ </center>
بحث روايتى
<span id='link9'><span>
<span id='link9'><span>


۱۶٬۹۰۷

ویرایش