۱۶٬۸۷۵
ویرایش
جزبدون خلاصۀ ویرایش |
|||
خط ۲۳: | خط ۲۳: | ||
ومعناى آيه شريفه اين است كه وقتى توقرآن مى خوانى وبر آنان تلاوت مى كنى ما ميان تووميان مشركين كه به آخرت ايمان ندارند - اين توصيف هم از در مذمت است - حجابى معنوى مى افكنيم كه از فهم آن محجوب مى شوند، وديگر نمى توانند اسم خداى يگانه را بشنوند، وتو را به رسالت حق بشناسند، وبه معاد ايمان آورده به حقيقت آن پى برند. | ومعناى آيه شريفه اين است كه وقتى توقرآن مى خوانى وبر آنان تلاوت مى كنى ما ميان تووميان مشركين كه به آخرت ايمان ندارند - اين توصيف هم از در مذمت است - حجابى معنوى مى افكنيم كه از فهم آن محجوب مى شوند، وديگر نمى توانند اسم خداى يگانه را بشنوند، وتو را به رسالت حق بشناسند، وبه معاد ايمان آورده به حقيقت آن پى برند. | ||
وجوه مختلفى كه در معناى ((حجابا مستورا(( گفته شده است | وجوه مختلفى كه در معناى ((حجابا مستورا(( گفته شده است | ||
مفسرين در معناى ((حجابا مستورا(( اقوال ديگرى دارند، مثلا بعضى از ايشان نقل شده كه گفته اند كلمه مفعول (مستور) مفعول معمولى نيست ، بلكه براى نسبت است ، نظير اينكه مى گويند ((رجل مرطوب (( (مردى داراى رطوبت ) و((مكان مهول (( (جاى وحشتناك ) وجارية مغنوجة (زنى داراى غنج )، در آيه شريفه هم آمده : ((حجابى داراى ستر((، واز همين باب است جمله ((وعدا ماتيا(( يعنى وعده اى كه محقق خواهد شد هر چند چنين نسبتى را بيشتر بايد با اسم فاعل آورد نه اسم مفعول ، مانند ((لابن (( و ((تامر(( (مى گويند ((شتر لابن (( يعنى شتر شيردار و((نخل تامر(( يعنى درخت خرمادار) | |||
((حجابا مستورا(( اقوال ديگرى دارند، مثلا بعضى از ايشان نقل شده كه گفته اند كلمه مفعول (مستور) مفعول معمولى نيست ، بلكه براى نسبت است ، نظير اينكه مى گويند ((رجل مرطوب (( (مردى داراى رطوبت ) و((مكان مهول (( (جاى وحشتناك ) وجارية مغنوجة (زنى داراى غنج )، در آيه شريفه هم آمده : ((حجابى داراى ستر((، واز همين باب است جمله ((وعدا ماتيا(( يعنى وعده اى كه محقق خواهد شد هر چند چنين نسبتى را بيشتر بايد با اسم فاعل آورد نه اسم مفعول ، مانند ((لابن (( و ((تامر(( (مى گويند ((شتر لابن (( يعنى شتر شيردار و((نخل تامر(( يعنى درخت خرمادار) | |||
از اخفش نقل شده كه گفته است : بسيارمى شود مفعول به معناى فاعل مى آيد، مانند: ((ميمون (( و((مشئوم (( كه به معناى ((يامن (( و ((شائم (( (يمن دار ونحوست دار) است همچنانكه بسيار مى شود كه اسم فاعل به معناى اسم مفعول مى آيد مانند ((ماء دافق (( يعنى آبى مدفوق (پراكنده شده ) با اين حال چه مى شود كه بگوئيم ((مستور(( در آيه هم به معناى ((ساتر(( است . | از اخفش نقل شده كه گفته است : بسيارمى شود مفعول به معناى فاعل مى آيد، مانند: ((ميمون (( و((مشئوم (( كه به معناى ((يامن (( و ((شائم (( (يمن دار ونحوست دار) است همچنانكه بسيار مى شود كه اسم فاعل به معناى اسم مفعول مى آيد مانند ((ماء دافق (( يعنى آبى مدفوق (پراكنده شده ) با اين حال چه مى شود كه بگوئيم ((مستور(( در آيه هم به معناى ((ساتر(( است . | ||
از بعضى ديگر نقل شده كه گفته اند اسناد ((مستور(( به ((حجاب (( اسنادى مجازى است ، براى اينكه مستور واقعى چيزى غير از حجاب است . | از بعضى ديگر نقل شده كه گفته اند اسناد ((مستور(( به ((حجاب (( اسنادى مجازى است ، براى اينكه مستور واقعى چيزى غير از حجاب است . | ||
خط ۳۱: | خط ۳۰: | ||
بعضى ديگر گفته اند: معناى حجاب مستور حجابى است كه حجاب بودنش را هم درك نكنند، به اين معنا كه گفته هاى تورا نفهمند وهم نفهمند كه نمى فهمند. | بعضى ديگر گفته اند: معناى حجاب مستور حجابى است كه حجاب بودنش را هم درك نكنند، به اين معنا كه گفته هاى تورا نفهمند وهم نفهمند كه نمى فهمند. | ||
اين بود كه وجوهى كه در معناى ((حجابا مستورا(( گفته اند، وبه نظر ما سه معناى آخرى از همه وجوه سخيف تر وبى پايه تر است . | اين بود كه وجوهى كه در معناى ((حجابا مستورا(( گفته اند، وبه نظر ما سه معناى آخرى از همه وجوه سخيف تر وبى پايه تر است . | ||
وَ جَعَلْنَا عَلى قُلُوبهِمْ أَكِنَّةً أَن يَفْقَهُوهُ وَ فى ءَاذَانهِمْ وَقْراً وَ إِذَا ذَكَرْت رَبَّك فى الْقُرْءَانِ وَحْدَهُ وَلَّوْا عَلى أَدْبَرِهِمْ نُفُوراً | |||
«'''وَ جَعَلْنَا عَلى قُلُوبهِمْ أَكِنَّةً أَن يَفْقَهُوهُ وَ فى ءَاذَانهِمْ وَقْراً وَ إِذَا ذَكَرْت رَبَّك فى الْقُرْءَانِ وَحْدَهُ وَلَّوْا عَلى أَدْبَرِهِمْ نُفُوراً'''»: | |||
كلمه ((اكنه (( جمع ((كن (( با صداى زير كاف است كه بنا به گفته راغب به معناى ظرفى است كه چيزى در آن پنهان ومحفوظ شود، و كلمه ((وقر(( به معناى سنگينى گوش است . | كلمه ((اكنه (( جمع ((كن (( با صداى زير كاف است كه بنا به گفته راغب به معناى ظرفى است كه چيزى در آن پنهان ومحفوظ شود، و كلمه ((وقر(( به معناى سنگينى گوش است . | ||
ودر مجمع البيان گفته كلمه ((نفور(( جمع نافر است واين نحو جمع ، جمع قياسى وعمومى است ، يعنى به طور كلى در هر اسم فاعلى كه از فعلى مشتق شده باشد كه مصدرش فعول بوده باشد مانند ركوع و سجود وشهود كه جمع اسم فاعل آن نيز ركوع وسجود وشهود مى آيد. | ودر مجمع البيان گفته كلمه ((نفور(( جمع نافر است واين نحو جمع ، جمع قياسى وعمومى است ، يعنى به طور كلى در هر اسم فاعلى كه از فعلى مشتق شده باشد كه مصدرش فعول بوده باشد مانند ركوع و سجود وشهود كه جمع اسم فاعل آن نيز ركوع وسجود وشهود مى آيد. | ||
وجمله ((وجعلنا على قلوبهم اكنّة ...(( به منزله بيان حجابى است كه در آيه قبلى بود، ورويه مرفته معناى آن دوچنين مى شود كه : ((وقتى تو قرآن مى خوانى ما دلهاى ايشان را با پرده هائى مى پوشانيم تا قرآن را نفهمند وگوشهايشان را هم كر وسنگين مى كنيم تا قرآن را به گوش قبول نشنوند وبا فهم ايمان صدق آن را نفهمند(( البته همه اينها كيفر كفر و فسق ايشان است . | وجمله ((وجعلنا على قلوبهم اكنّة ...(( به منزله بيان حجابى است كه در آيه قبلى بود، ورويه مرفته معناى آن دوچنين مى شود كه : ((وقتى تو قرآن مى خوانى ما دلهاى ايشان را با پرده هائى مى پوشانيم تا قرآن را نفهمند وگوشهايشان را هم كر وسنگين مى كنيم تا قرآن را به گوش قبول نشنوند وبا فهم ايمان صدق آن را نفهمند(( البته همه اينها كيفر كفر و فسق ايشان است . | ||
وعبارت ((واذا ذكرت ربّك فى القرآن وحده (( يعنى وچون در قرآن پروردگار خود را با وصف يكتائى ذكر مى كنى وشريك را از اونفى مى نمائى ((ولّواعلى ادبارهم نافرين (( از شنيدن آن در حالى كه پشت مى كنند اعراض مى نمايند. | وعبارت ((واذا ذكرت ربّك فى القرآن وحده (( يعنى وچون در قرآن پروردگار خود را با وصف يكتائى ذكر مى كنى وشريك را از اونفى مى نمائى ((ولّواعلى ادبارهم نافرين (( از شنيدن آن در حالى كه پشت مى كنند اعراض مى نمايند. | ||
نحْنُ أَعْلَمُ بِمَا يَستَمِعُونَ بِهِ إِذْ يَستَمِعُونَ إِلَيْك ... | |||
«'''نحْنُ أَعْلَمُ بِمَا يَستَمِعُونَ بِهِ إِذْ يَستَمِعُونَ إِلَيْك...'''»: | |||
كلمه ((نجوى (( مصدر است ، وبه همين جهت با آن مفرد وتثنيه و جمع ومذكر ومؤ نث را وصف مى كنند، وظاهر خود آن تغيير نمى كند، وهمين خود شاهد اين است كه مصدر است ، زيرا مصدر چنين خاصيتى دارد. | كلمه ((نجوى (( مصدر است ، وبه همين جهت با آن مفرد وتثنيه و جمع ومذكر ومؤ نث را وصف مى كنند، وظاهر خود آن تغيير نمى كند، وهمين خود شاهد اين است كه مصدر است ، زيرا مصدر چنين خاصيتى دارد. | ||
اين آيه به منزله دليلى است براى مضمون آيه قبل كه مى فرمود: ((بر دلهايشان پرده مى افكنيم تا نفهمند ودر گوشهايشان كرى ايجاد مى كنيم تا نشنوند((، وجمله ((نحن اعلم بما يستمعون (( ناظر ودليل كر كردن است . وجمله ((وادهم نجوى (( ناظر به پرده افكندن بر دلها است . | اين آيه به منزله دليلى است براى مضمون آيه قبل كه مى فرمود: ((بر دلهايشان پرده مى افكنيم تا نفهمند ودر گوشهايشان كرى ايجاد مى كنيم تا نشنوند((، وجمله ((نحن اعلم بما يستمعون (( ناظر ودليل كر كردن است . وجمله ((وادهم نجوى (( ناظر به پرده افكندن بر دلها است . | ||
ومعناى مجموع آن دوچنين مى شود: ((ما به گوشهاى ايشان كه با آن به توگوش مى دهند داناتريم ، وبه دلهاى ايشان كه با آن به كار تو مى نگرند عالم تريم ، وچگونه عالم تر نباشيم وحال آنكه آفريدگارو مدبّر آنها مائيم ، پس ما به آنچه كه با آن گوش مى دهند يعنى به گوشهايشان در حين گوش دادن عالم تريم وهمچنين به دلهاشان در آن هنگام كه با هم به حالت نجوى ودر گوشى حرف مى زنند، واز ترس صدا بلند نمى كنند داناتريم كه ظالمين ايشان بعد از بيخ گوشيها حرف زدن ، در آخر راءى مى دهند ومى گويند شما مسلمانان جز مردى جادو شده را پيروى نمى كنيد، وهمين خود مصداق اين است كه اينها حق را نفهميده اند.(( | ومعناى مجموع آن دوچنين مى شود: ((ما به گوشهاى ايشان كه با آن به توگوش مى دهند داناتريم ، وبه دلهاى ايشان كه با آن به كار تو مى نگرند عالم تريم ، وچگونه عالم تر نباشيم وحال آنكه آفريدگارو مدبّر آنها مائيم ، پس ما به آنچه كه با آن گوش مى دهند يعنى به گوشهايشان در حين گوش دادن عالم تريم وهمچنين به دلهاشان در آن هنگام كه با هم به حالت نجوى ودر گوشى حرف مى زنند، واز ترس صدا بلند نمى كنند داناتريم كه ظالمين ايشان بعد از بيخ گوشيها حرف زدن ، در آخر راءى مى دهند ومى گويند شما مسلمانان جز مردى جادو شده را پيروى نمى كنيد، وهمين خود مصداق اين است كه اينها حق را نفهميده اند.(( | ||
اين آيه اشعار وبلكه دلالت دارد بر اينكه مشركين نزد وى نمى آمدند تا قرآن به گوششان نخورد، چون از ملامت هم مسلكان خود مى ترسيدند، واگر نزد آن جناب مى آمدند پنهانى بوده وحتى اگر يكى از ايشان فرد ديگرى را در حال استماع قرآن مى ديده آهسته اورا ملامت مى كرده ، زيرا مى ترسيده كه رسول خدا (صلى اللّه عليه وآله وسلم ) و مؤ منين پى ببرند وبفهمند كه اين افراد دشمنند بعضى به بعضى مى گفتند پيروى نمى كند مگر مردى جادوشده را، وبر طبق همين بيان رواياتى در شان نزول آيه مورد بحث آمده وبه زودى آن روايات را در بحث روايتى آينده ان شاء اللّه ايراد خواهيم نمود. | اين آيه اشعار وبلكه دلالت دارد بر اينكه مشركين نزد وى نمى آمدند تا قرآن به گوششان نخورد، چون از ملامت هم مسلكان خود مى ترسيدند، واگر نزد آن جناب مى آمدند پنهانى بوده وحتى اگر يكى از ايشان فرد ديگرى را در حال استماع قرآن مى ديده آهسته اورا ملامت مى كرده ، زيرا مى ترسيده كه رسول خدا (صلى اللّه عليه وآله وسلم ) و مؤ منين پى ببرند وبفهمند كه اين افراد دشمنند بعضى به بعضى مى گفتند پيروى نمى كند مگر مردى جادوشده را، وبر طبق همين بيان رواياتى در شان نزول آيه مورد بحث آمده وبه زودى آن روايات را در بحث روايتى آينده ان شاء اللّه ايراد خواهيم نمود. | ||
انظرْ كَيْف ضرَبُوا لَك الاَمْثَالَ فَضلُّوا فَلا يَستَطِيعُونَ سبِيلاً | |||
«'''انظرْ كَيْف ضرَبُوا لَك الاَمْثَالَ فَضلُّوا فَلا يَستَطِيعُونَ سبِيلاً'''»: | |||
كلمه ((مثل (( به معناى وصف وضرب المثل بيان صفات است و معناى آيه روشن است ، واين نكته را افاده مى كند كه مشركين كارشان به جائى رسيده كه ديگر اميدى به ايمان آوردنشان نيست همچنانكه در جاى ديگر فرموده ((سواء عليهم ء انذرتهم ام لم تنذرهم لا يؤ منون (( | كلمه ((مثل (( به معناى وصف وضرب المثل بيان صفات است و معناى آيه روشن است ، واين نكته را افاده مى كند كه مشركين كارشان به جائى رسيده كه ديگر اميدى به ايمان آوردنشان نيست همچنانكه در جاى ديگر فرموده ((سواء عليهم ء انذرتهم ام لم تنذرهم لا يؤ منون (( | ||
<span id='link107'><span> | <span id='link107'><span> | ||
==استبعاد مشركين مسئله معاد را == | ==استبعاد مشركين مسئله معاد را == | ||
وَ قَالُوا أَ ءِذَا كُنَّا عِظماً وَ رُفَتاً أَ ءِنَّا لَمَبْعُوثُونَ خَلْقاً جَدِيداً(۴۹) | وَ قَالُوا أَ ءِذَا كُنَّا عِظماً وَ رُفَتاً أَ ءِنَّا لَمَبْعُوثُونَ خَلْقاً جَدِيداً(۴۹) |
ویرایش