گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۳ بخش۱۲: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۶۲: خط ۶۲:
در اين آيات مساءله توحيد وسرزنش مشركين دنبال شده است كه چگونه خدايانى براى خود درست كرده اند، و ملائكه كرام را زنانى پنداشته اند، وچگونه با آمدن قرآن وادله توحيد آن ، باز هم متنبه نشده و آيات قرآنى را نمى فهمند، ودر عوض فرستاده ما را ومساءله بعث ونشور را مسخره مى كنند، وسخنان زشتى در باره خدا مى گويند، وهمچنين مطالبى ديگر.
در اين آيات مساءله توحيد وسرزنش مشركين دنبال شده است كه چگونه خدايانى براى خود درست كرده اند، و ملائكه كرام را زنانى پنداشته اند، وچگونه با آمدن قرآن وادله توحيد آن ، باز هم متنبه نشده و آيات قرآنى را نمى فهمند، ودر عوض فرستاده ما را ومساءله بعث ونشور را مسخره مى كنند، وسخنان زشتى در باره خدا مى گويند، وهمچنين مطالبى ديگر.
   
   
أَ فَأَصفَاکم رَبُّكم بِالْبَنِينَ وَ اتخَذَ مِنَ الْمَلَائكَةِ إِنَاثاً إِنَّكمْ لَتَقُولُونَ قَوْلاً عَظِيماً(۴۰)
«'''أَ فَأَصفَاکم رَبُّكم بِالْبَنِينَ وَ اتخَذَ مِنَ الْمَلَائكَةِ إِنَاثاً إِنَّكمْ لَتَقُولُونَ قَوْلاً عَظِيماً'''»:


كلمه ((اصفاء(( به معناى اخلاص است ، در مجمع البيان گفته است : وقتى مى گوئى ((اصفيت فلانا بالشّى ء(( معنايش اين است كه من فلانى را نسبت به فلان چيز مقدم بر خود داشتم ((
كلمه ((اصفاء(( به معناى اخلاص است ، در مجمع البيان گفته است : وقتى مى گوئى ((اصفيت فلانا بالشّى ء(( معنايش اين است كه من فلانى را نسبت به فلان چيز مقدم بر خود داشتم ((
خط ۷۲: خط ۷۲:


==تصريف آيات (تنوع بيان واحتجاج ) به منظور متذكر شدن شنوندگان ==
==تصريف آيات (تنوع بيان واحتجاج ) به منظور متذكر شدن شنوندگان ==
وَ لَقَدْ صرَّفْنَا فى هَذَا الْقُرْءَانِ لِيَذَّكَّرُوا وَ مَا يَزِيدُهُمْ إِلانُفُوراً(۴۱)
«'''وَ لَقَدْ صرَّفْنَا فى هَذَا الْقُرْءَانِ لِيَذَّكَّرُوا وَ مَا يَزِيدُهُمْ إِلا نُفُوراً'''»:
 
در مفردات مى گويد كلمه : ((صرف (( به معناى برگرداندن چيزى است از حالى به حالى ، ويا عوض كردن آن با غير آن است ، كلمه ((تصريف (( نيز به همين معنا است ، با اين تفاوت كه تصريف علاوه بر آنچه كه صرف آن را افاده مى كند تكثير را هم مى رساند، وبيشتر در جائى به كار مى رود كه در مورد گرداندن وتغيير دادن چيزى است از حالى به حالى ويا از امرى به امرى ، ومعناى ((تصريف الرياح (( به معناى حركت دادن وگرداندن بادها است از حالى به حالى ، وهمچنين در جمله ((وصرّفنا الايات (( وجمله ((وصرّفنا فيه من الوعيد(( ونيز از اين باب است تصريف كلام وتصريف درهم .
در مفردات مى گويد كلمه : ((صرف (( به معناى برگرداندن چيزى است از حالى به حالى ، ويا عوض كردن آن با غير آن است ، كلمه ((تصريف (( نيز به همين معنا است ، با اين تفاوت كه تصريف علاوه بر آنچه كه صرف آن را افاده مى كند تكثير را هم مى رساند، وبيشتر در جائى به كار مى رود كه در مورد گرداندن وتغيير دادن چيزى است از حالى به حالى ويا از امرى به امرى ، ومعناى ((تصريف الرياح (( به معناى حركت دادن وگرداندن بادها است از حالى به حالى ، وهمچنين در جمله ((وصرّفنا الايات (( وجمله ((وصرّفنا فيه من الوعيد(( ونيز از اين باب است تصريف كلام وتصريف درهم .
ونيز در معناى ((نفور(( گفته است ((نفر(( هم به معناى تنفّر شديد از چيزى است وهم به سوى چيزى مانند ((فزع (( كه هم به معناى ترس از چيزى است وهم به سوى چيزى ، پس وقتى گفته مى شود: ((ما زادهم الانفورا(( ويا ((ما يزيدهم الانفورا(( معناى فوق مورد نظر است .
ونيز در معناى ((نفور(( گفته است ((نفر(( هم به معناى تنفّر شديد از چيزى است وهم به سوى چيزى مانند ((فزع (( كه هم به معناى ترس از چيزى است وهم به سوى چيزى ، پس وقتى گفته مى شود: ((ما زادهم الانفورا(( ويا ((ما يزيدهم الانفورا(( معناى فوق مورد نظر است .
پس به شهادت سياق معناى جمله ((ولقد صرّفنا فى هذا القرآن ليذّكرّوا(( اين خواهد شد كه قسم مى خورم به تحقيق گفتار در پيرامون مساءله توحيد ونفى شريك را در اين آيه قرآن چند جور عوض كرديم هر بار با بيان ديگرى غير از بيان قبل احتجاج نموديم ، هر دفعه لحن آن را عوض كرديم ، عبارتها عوض شد بيانها مختلف گرديد بلكه اينها به فكر بيفتند، ومتذكر شوند، وحق بر ايشان روشن شود.
پس به شهادت سياق معناى جمله ((ولقد صرّفنا فى هذا القرآن ليذّكرّوا(( اين خواهد شد كه قسم مى خورم به تحقيق گفتار در پيرامون مساءله توحيد ونفى شريك را در اين آيه قرآن چند جور عوض كرديم هر بار با بيان ديگرى غير از بيان قبل احتجاج نموديم ، هر دفعه لحن آن را عوض كرديم ، عبارتها عوض شد بيانها مختلف گرديد بلكه اينها به فكر بيفتند، ومتذكر شوند، وحق بر ايشان روشن شود.
((وما يزيدهم الانفورا(( - يعنى اين عوض كردنها سرانجام اثرى جز روى گردانى بيشتر از اين راهنمائى ها اثرى نبخشيد.
 
«'''و ما يزيدهم الا نفورا'''» - يعنى اين عوض كردنها سرانجام اثرى جز روى گردانى بيشتر از اين راهنمائى ها اثرى نبخشيد.
در اين آيه شريفه التفاتى به كار رفته ، اول سياق كلام سياق خطاب بود بعدا موضع غيبت به خود گرفت تا اين معنا را بفهماند كه اينان بعد از آنكه كارشان بدينجا كشيد ديگر قابل خطاب وتكلم نيستند.
در اين آيه شريفه التفاتى به كار رفته ، اول سياق كلام سياق خطاب بود بعدا موضع غيبت به خود گرفت تا اين معنا را بفهماند كه اينان بعد از آنكه كارشان بدينجا كشيد ديگر قابل خطاب وتكلم نيستند.
<span id='link97'><span>
<span id='link97'><span>
خط ۸۷: خط ۸۹:
<span id='link98'><span>
<span id='link98'><span>
==احتجاجى با مشركين در نفى شريك براى خداوند متعال ==
==احتجاجى با مشركين در نفى شريك براى خداوند متعال ==
قُل لَّوْ كانَ مَعَهُ ءَالهَِةٌ كَمَا يَقُولُونَ إِذاً لابْتَغَوْا إِلى ذِى الْعَرْشِ سبِيلاً(۴۲)
«'''قُل لَّوْ كانَ مَعَهُ ءَالهَِةٌ كَمَا يَقُولُونَ إِذاً لابْتَغَوْا إِلى ذِى الْعَرْشِ سبِيلاً'''»:
 
باز هم از خطاب ايشان اعراض نموده خطاب را متوجه رسول خود نمود، ودستور داد كه با ايشان همكلام شود، ودر امر توحيد وشرك نورزيدن با ايشان گفتگوكند وچون ايشان معتقد به خدايانى غير از خداى تعالى بودند كه هر يك بر حسب اختلاف درجات شان جهات مختلف عالم را تدبير مى كنند، يكى اله وربّ آسمان ، ديگرى اله وربّ زمين ، سومى خداى جنگ وچهارمى خداى قريش وهمچنين خدايان ديگر...
باز هم از خطاب ايشان اعراض نموده خطاب را متوجه رسول خود نمود، ودستور داد كه با ايشان همكلام شود، ودر امر توحيد وشرك نورزيدن با ايشان گفتگوكند وچون ايشان معتقد به خدايانى غير از خداى تعالى بودند كه هر يك بر حسب اختلاف درجات شان جهات مختلف عالم را تدبير مى كنند، يكى اله وربّ آسمان ، ديگرى اله وربّ زمين ، سومى خداى جنگ وچهارمى خداى قريش وهمچنين خدايان ديگر...
ونيز چون اين خدايان را شريكهاى خدا در تدبير عالم مى دانستند قهرا بايد براى هر يك از آنها بر حسب ربوبيتشان سهمى از ملك قائل مى شدند، وبا اينكه ملك از توابع خلقت است كه به اعتراف خود ايشان مختص به خداى سبحان است ، ناگزير بايد بگويند غير خدا هم مالك مى شود، ووقتى خدايان ديگر را مالك دانستند ناگزيرند آنها را به جنگ با خدا هم روانه كنند، چون علاقه به ملك غريزى هر مالكى است ، وهر صاحب قدرت وسلطنتى قدرت وسلطنت خود را دوست مى دارد، و قهرا هر يك از خداها نيز مى خواهند كه با خدا در ملكش منازعه نموده و ملك خداى را از دستش بگيرند وخود به تنهائى مالك باشند، وعزت و هيمنه سلطنت مختص به اوگردد (تعالى اللّه عن ذلك )
ونيز چون اين خدايان را شريكهاى خدا در تدبير عالم مى دانستند قهرا بايد براى هر يك از آنها بر حسب ربوبيتشان سهمى از ملك قائل مى شدند، وبا اينكه ملك از توابع خلقت است كه به اعتراف خود ايشان مختص به خداى سبحان است ، ناگزير بايد بگويند غير خدا هم مالك مى شود، ووقتى خدايان ديگر را مالك دانستند ناگزيرند آنها را به جنگ با خدا هم روانه كنند، چون علاقه به ملك غريزى هر مالكى است ، وهر صاحب قدرت وسلطنتى قدرت وسلطنت خود را دوست مى دارد، و قهرا هر يك از خداها نيز مى خواهند كه با خدا در ملكش منازعه نموده و ملك خداى را از دستش بگيرند وخود به تنهائى مالك باشند، وعزت و هيمنه سلطنت مختص به اوگردد (تعالى اللّه عن ذلك )
خط ۹۹: خط ۱۰۲:
زيرا سياق خود بر خلاف آن شهادت مى دهد، اولا اينكه خدا را به وصف ((ذى العرش (( توصيف مى كند واين شاهد گويائى است بر اينكه مى خواهد بفهماند آنچه مشركين در باره خدا خيال كرده اند با ساحت كبريائى وعظمت اونمى سازد، وثانيا دنبالش فرموده : ((سبحانه وتعالى عما يقولون (( كه اين نيز مى رساند كه اعتقاد مشركين محذور بزرگى در بر دارد كه ساحت عظمت خدا آن را تحمل نمى كند، وآن اين است كه ملك خدا در معرض تهاجم غير قرار بگيرد، واصولا ملكش ملكى باشد كه به حسب طبع قابل سلب بوده وانتقالش ‍ به غير، ممكن باشد.
زيرا سياق خود بر خلاف آن شهادت مى دهد، اولا اينكه خدا را به وصف ((ذى العرش (( توصيف مى كند واين شاهد گويائى است بر اينكه مى خواهد بفهماند آنچه مشركين در باره خدا خيال كرده اند با ساحت كبريائى وعظمت اونمى سازد، وثانيا دنبالش فرموده : ((سبحانه وتعالى عما يقولون (( كه اين نيز مى رساند كه اعتقاد مشركين محذور بزرگى در بر دارد كه ساحت عظمت خدا آن را تحمل نمى كند، وآن اين است كه ملك خدا در معرض تهاجم غير قرار بگيرد، واصولا ملكش ملكى باشد كه به حسب طبع قابل سلب بوده وانتقالش ‍ به غير، ممكن باشد.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۱۴۸ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۱۴۸ </center>
سبْحَنَهُ وَ تَعَلى عَمَّا يَقُولُونَ عُلُوًّا كَبِيراً(۴۳)
«'''سبْحَانَهُ وَ تَعَالى عَمَّا يَقُولُونَ عُلُوًّا كَبِيراً'''»:
 
كلمه ((تعالى (( به معناى نهايت درجه علواست ، وبه همين جهت مفعول مطلق يعنى ((علوا(( با وصف ((كبيرا(( توصيف شده ، وبه كلام معناى ((تعالى تعاليا(( داده ، اين آيه خداى تعالى را از آنچه كه مشركين در باره اش گفته اند وخدايان ديگرى در مقابل اوپنداشته اند و ملك اورا قابل زوال دانسته اند منزه مى دارد.
كلمه ((تعالى (( به معناى نهايت درجه علواست ، وبه همين جهت مفعول مطلق يعنى ((علوا(( با وصف ((كبيرا(( توصيف شده ، وبه كلام معناى ((تعالى تعاليا(( داده ، اين آيه خداى تعالى را از آنچه كه مشركين در باره اش گفته اند وخدايان ديگرى در مقابل اوپنداشته اند و ملك اورا قابل زوال دانسته اند منزه مى دارد.
تُسبِّحُ لَهُ السمَوَت السبْعُ وَ الاَرْض وَ مَن فِيهِنَّ وَ إِن مِّن شىْءٍ إِلايُسبِّحُ بحَمْدِهِ وَ لَكِن لاتَفْقَهُونَ تَسبِيحَهُمْ
تُسبِّحُ لَهُ السمَوَت السبْعُ وَ الاَرْض وَ مَن فِيهِنَّ وَ إِن مِّن شىْءٍ إِلايُسبِّحُ بحَمْدِهِ وَ لَكِن لاتَفْقَهُونَ تَسبِيحَهُمْ
۱۶٬۸۸۰

ویرایش