۱۶٬۲۶۳
ویرایش
خط ۱۲۱: | خط ۱۲۱: | ||
<span id='link344'><span> | <span id='link344'><span> | ||
==بحثى قرآنى | ==بحثى قرآنى و تاريخى پيرامون داستان ذوالقرنين در چند فصل == | ||
<span id='link345'><span> | <span id='link345'><span> | ||
داستان ذوالقرنين در قرآن | |||
قرآن كريم متعرض اسم اووتاريخ زندگى وولادت ونسب وساير مشخصاتش نشده . البته اين رسم قرآن كريم در همه موارد است كه در هيچ يك از قصص گذشتگان به جزئيات نمى پردازد. در خصوص ذو القرنين هم اكتفا به ذكر سفرهاى سه گانه اوكرده ، اول رحلتش به مغرب تا آنجا كه به محل فرورفتن خورشيد رسيده | |||
قرآن كريم متعرض اسم اووتاريخ زندگى وولادت ونسب وساير مشخصاتش نشده . البته اين رسم قرآن كريم در همه موارد است كه در هيچ يك از قصص گذشتگان به جزئيات نمى پردازد. در خصوص ذو القرنين هم اكتفا به ذكر سفرهاى سه گانه اوكرده ، اول رحلتش به مغرب تا آنجا كه به محل فرورفتن خورشيد رسيده و ديده است كه آفتاب در عين ((حمئة (( ويا ((حاميه (( فرومى رود، ودر آن محل به قومى برخورده است. و رحلت دومش از مغرب به طرف مشرق بوده ، تا آنجا كه به محل طلوع خورشيد رسيده ، ودر آنجا به قومى برخورده كه خداوند ميان آنان وآفتاب ساتر وحاجبى قرار نداده. | |||
و رحلت سومش تا به موضع بين السدين بوده ، ودر آنجا به مردمى برخورده كه به هيچ وجه حرف وكلام نمى فهميدند وچون از شر ياجوج وماجوج شكايت كردند، وپيشنهاد كردند كه هزينه اى در اختيارش بگذارند و او بر ايشان ديوارى بكشد، تا مانع نفوذ ياجوج وماجوج در بلاد آنان باشد. اونيز پذيرفته ووعده داده سدى بسازد كه ما فوق آنچه آنها آرزويش را مى كنند بوده باشد، ولى از قبول هزينه خوددارى كرده است وتنها از ايشان نيروى انسانى خواسته است. آنگاه از همه خصوصيات بناى سد تنها اشاره اى به رجال وقطعه هاى آهن و دمه اى كوره وقطر نموده است. | |||
اين آن چيزى است كه قرآن كريم از اين داستان آورده ، واز آنچه آورده چند خصوصيت وجهت جوهرى داستان استفاده مى شود: اول اينكه صاحب اين داستان قبل از اينكه داستانش در قرآن نازل شود بلكه حتى در زمان زندگى اش ذوالقرنين ناميده مى شد، واين نكته از سياق داستان يعنى جمله ((يسئلونك عن ذى القرنين (( و((قلنا يا ذا القرنين (( و((قالوا يا ذى القرنين ((به خوبى استفاده مى شود، | اين آن چيزى است كه قرآن كريم از اين داستان آورده ، واز آنچه آورده چند خصوصيت وجهت جوهرى داستان استفاده مى شود: اول اينكه صاحب اين داستان قبل از اينكه داستانش در قرآن نازل شود بلكه حتى در زمان زندگى اش ذوالقرنين ناميده مى شد، واين نكته از سياق داستان يعنى جمله ((يسئلونك عن ذى القرنين (( و((قلنا يا ذا القرنين (( و((قالوا يا ذى القرنين ((به خوبى استفاده مى شود، | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۵۲۳ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۵۲۳ </center> | ||
(از جمله اول برمى آيد كه در عصر رسول خدا (صلى اللّه عليه وآله و سلم ) قبل از نزول اين قصه چنين اسمى بر سر زبانها | (از جمله اول برمى آيد كه در عصر رسول خدا (صلى اللّه عليه وآله و سلم) قبل از نزول اين قصه چنين اسمى بر سر زبانها بوده، كه از آن جناب داستانش را پرسيده اند. واز دوجمله بعدى به خوبى معلوم مى شود كه اسمش همين بوده كه با آن خطابش كرده اند) | ||
خصوصيت دوم اينكه اومردى مؤ من به خدا وروز جزاء ومتدين به دين حق بوده كه بنا بر نقل قرآن كريم گفته است : ((هذا رحمة من ربى فاذا جاء وعد ربى جعله دكاء وكان وعد ربى حقا(( | |||
خصوصيت سوم اينكه اواز كسانى بوده كه خداوند خير دنيا وآخرت را برايش جمع كرده بود. اما خير دنيا، براى اينكه سلطنتى به اوداده بود كه توانست با آن به مغرب ومشرق آفتاب برود، وهيچ چيز جلوگيرش نشود بلكه تمامى اسباب مسخر | خصوصيت دوم اينكه اومردى مؤ من به خدا وروز جزاء ومتدين به دين حق بوده كه بنا بر نقل قرآن كريم گفته است: ((هذا رحمة من ربى فاذا جاء وعد ربى جعله دكاء وكان وعد ربى حقا(( و نيز گفته : ((اما من ظلم فسوف نعذبه ثم يرد الى ربه فيعذبه عذابا نكرا واما من آمن و عمل صالحا...((گذشته از اينكه آيه ((قلنا يا ذا القرنين اما ان تعذب و اما ان تتخذ فيهم حسنا((كه خداوند اختيار تام به او مى دهد، خود شاهد بر مزيد كرامت و مقام دينى او مى باشد، ومى فهماند كه او به وحى و يا الهام و يا به وسيله پيغمبرى از پيغمبران تاييد مى شد، واو را كمك مى كرده. | ||
خصوصيت سوم اينكه اواز كسانى بوده كه خداوند خير دنيا وآخرت را برايش جمع كرده بود. اما خير دنيا، براى اينكه سلطنتى به اوداده بود كه توانست با آن به مغرب ومشرق آفتاب برود، وهيچ چيز جلوگيرش نشود بلكه تمامى اسباب مسخر و زبون او باشند. و اما آخرت، براى اينكه او بسط عدالت واقامه حق در بشر نموده به صلح و عفو و رفق و كرامت نفس وگستردن خير و دفع شر در ميان بشر سلوك كرد، كه همه اينها از آيه ((انا مكنا له فى الارض واتيناه من كل شى ء سببا(( استفاده مى شود. علاوه بر آنچه كه از سياق داستان بر مى آيد كه چگونه خداوند نيروى جسمانى و روحانى به او ارزانى داشته است. | |||
جهت چهارم اينكه به جماعتى ستمكار در مغرب برخورد وآنان را عذاب نمود. | جهت چهارم اينكه به جماعتى ستمكار در مغرب برخورد وآنان را عذاب نمود. | ||
جهت پنجم اينكه سدى كه بنا كرده در غير مغرب | |||
جهت پنجم اينكه سدى كه بنا كرده در غير مغرب و مشرق آفتاب بوده، چون بعد از آنكه به مشرق آفتاب رسيده پيروى سببى كرده تا به ميان دو كوه رسيده است، واز مشخصات سد او علاوه بر اينكه گفتيم در مشرق و مغرب عالم نبوده اين است كه ميان دوكوه ساخته شده، و اين دوكوه را كه چون دو ديوار بوده اند به صورت يك ديوار ممتد در آورده است . ودر سدى كه ساخته پاره هاى آهن وقطر به كار رفته ، و قطعا در تنگنائى بوده كه آن تنگنا رابط ميان دوقسمت مسكونى زمين بوده است. | |||
<span id='link346'><span> | <span id='link346'><span> | ||
==داستان سدّ ذوالقرنين و ياجوج و ماجوج از نظر تاريخ == | |||
قدماى از مورخين هيچ يك در اخبار خود پادشاهى را كه نامش | قدماى از مورخين هيچ يك در اخبار خود پادشاهى را كه نامش ذوالقرنين ويا شبيه به آن باشد اسم نبرده اند. | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۵۲۴ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۵۲۴ </center> | ||
و نيز اقوامى به نام ياجوج وماجوج وسدى كه منسوب به ذوالقرنين باشد نام نبرده اند. بله به بعضى از پادشاهان حمير از اهل يمن اشعارى نسبت داده اند كه به عنوان مباهات نسبت خود را ذكر كرده ويكى از پدران خود را كه سمت پادشاهى ((تبع (( داشته را به نام ذوالقرنين اسم برده ودر سروده هايش اين را نيز سروده كه اوبه مغرب ومشرق عالم سفر كرد وسد ياجوج وماجوج را بنا نمود، كه به زودى در فصول آينده مقدارى از آن اشعار به نظر خواننده خواهد رسيد - ان شاء الله. | |||
و نيز ذكر ياجوج وماجوج در مواضعى از كتب عهد عتيق آمده . از آن جمله در اصحاح دهم از سفر تكوين تورات : ((اينان فرزندان دودمان نوح اند: سام وحام ويافث كه بعد از طوفان براى هر يك فرزندانى شد، فرزندان يافث عبارت بودند از جومر وماجوج وماداى وباوان ونوبال و ماشك ونبراس (( | |||
مى گويد: ((به همين جهت اى پسر آدم بايد ادعاى پيغمبرى كنى | |||
و در كتاب حزقيال اصحاح سى وهشتم آمده : ((خطاب كلام رب به من شد كه مى گفت : اى فرزند آدم روى خود متوجه جوج سرزمين ماجوج رئيس روش ماشك و نوبال ، كن، و نبوت خود را اعلام بدار و بگو آقا و سيد و رب اين چنين گفته : اى جوج رئيس روش ماشك و نوبال ، عليه تو برخاستم ، تو را بر مى گردانم و دهنه هائى در دو فك تو مى كنم ، وتووهمه لشگرت را چه پياده وچه سواره بيرون مى سازم، در حالى كه همه آنان فاخرترين لباس بر تن داشته باشند، وجماعتى عظيم وبا سپر باشند همه شان شمشيرها به دست داشته باشند، فارس و كوش و فوط با ايشان باشد كه همه با سپر وكلاه خود باشند، و جومر و همه لشگرش وخانواده نوجرمه از اواخر شمال با همه لشگرش شعبه هاى كثيرى با توباشند(( | |||
مى گويد: ((به همين جهت اى پسر آدم بايد ادعاى پيغمبرى كنى و به جوج بگويى سيد رب امروز در نزديكى سكناى شعب اسرائيل در حالى كه در امن هستند چنين گفته: آيا نمى دانى و از محلت از بالاى شمال مى آيى( | |||
و در اصحاح سى و نهم داستان سابق را دنبال نموده مى گويد: ((وتو اى پسر آدم براى جوج ادعاى پيغمبرى كن و بگو سيد رب اين چنين گفته: اينك من عليه توام اى جوج اى رئيس روش ماشك و نوبال و اردك واقودك، و تو را از بالاهاى شمال بالا مى برم ، وبه كوه هاى اسرائيل مى آورم ، وكمانت را از دست چپت وتيرهايت را از دست راستت مى زنم، كه بر كوه هاى اسرائيل بيفتى، وهمه لشگريان وشعوبى كه با توهستند بيفتند، آيا مى خواهى خوراك مرغان كاشر از هر نوع و وحشی هاى بيابان شوى؟ بر روى زمين بيفتى؟ چون من به كلام سيد رب سخن گفتم ، وآتشى بر ماجوج وبر ساكنين در جزائر ايمن مى فرستم ، آن وقت است كه مى دانند منم رب ...(( | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۵۲۵ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۵۲۵ </center> | ||
و در خواب يوحنا در اصحاح بيستم مى گويد: ((فرشته اى ديدم كه از آسمان نازل مى شد و با او است كليد جهنم و سلسله وزنجير بزرگى بر دست دارد، پس مى گيرد اژدهاى زنده قديمى را كه همان ابليس و شيطان باشد، و او را هزار سال زنجير مى كند، و به جهنمش مى اندازد و درب جهنم را به رويش بسته قفل مى كند، تا ديگر امت هاى بعدى را گمراه نكند، و بعد از تمام شدن هزار سال البته بايد آزاد شود، ومدت اندكى رها گردد(( | |||
آنگاه مى گويد: ((پس وقتى هزار سال تمام شد شيطان از زندانش آزاد گشته بيرون مى شود، تا امتها را كه در چهار گوشه | |||
از اين قسمت كه نقل شده استفاده مى شود كه ((ماجوج (( ويا ((جوج وماجوج (( امتى | آنگاه مى گويد: ((پس وقتى هزار سال تمام شد شيطان از زندانش آزاد گشته بيرون مى شود، تا امتها را كه در چهار گوشه زمين اند جوج و ماجوج همه را براى جنگ جمع كند در حالى كه عددشان مانند ريگ دريا باشد، پس بر پهناى گيتى سوار شوند و لشگرگاه قديسين را احاطه كنند و نيز مدينه محبوبه را محاصره نمايند، آن وقت آتشى از ناحيه خدا از آسمان نازل شود وهمه شان را بخورد، و ابليس هم كه گمراهشان مى كرد در درياچه آتش وكبريت بيفتد، و با وحشى وپيغمبر دروغگو بباشد، و به زودى شب و روز عذاب شود تا ابد الا بدين( | ||
اينجاست كه ذهن آدمى حدس قريبى مى زند، | |||
تاريخ امم آن روز جهان هم اتفاق دارد بر اينكه ناحيه شمال شرقى از آسيا كه ناحيه احداب وبلنديهاى شمال چين باشد موطن ومحل زندگى امتى بسيار بزرگ ووحشى بوده امتى كه مدام روبه زيادى نهاده جمعيتشان فشرده تر مى شد، | از اين قسمت كه نقل شده استفاده مى شود كه ((ماجوج (( ويا ((جوج وماجوج (( امتى و يا امتهائى عظيم بوده اند، ودر قسمتهاى بالاى شمال آسيا از آباديهاى آن روز زمين مى زيسته اند، و مردمانى جنگجو و معروف به جنگ وغارت بوده اند. | ||
اينجاست كه ذهن آدمى حدس قريبى مى زند، و آن اين است كه ذوالقرنين يكى از ملوك بزرگ باشد كه راه را بر اين امتهاى مفسد در زمين سد كرده است، و حتما بايد سدى كه او زده فاصل ميان دو منطقه شمالى و جنوبى آسيا باشد، مانند ديوار چين ويا سد باب الابواب و يا سد داريال ويا غير آنها. | |||
تاريخ امم آن روز جهان هم اتفاق دارد بر اينكه ناحيه شمال شرقى از آسيا كه ناحيه احداب وبلنديهاى شمال چين باشد موطن ومحل زندگى امتى بسيار بزرگ ووحشى بوده امتى كه مدام روبه زيادى نهاده جمعيتشان فشرده تر مى شد، و اين امت همواره بر امتهاى مجاور خود مانند چين حمله مى بردند، و چه بسا در همانجا زاد وولد كرده به سوى بلاد آسياى وسطى و خاورميانه سرازير مى شدند، و چه بسا كه در اين كوه ها به شمال اروپا نيز رخنه مى كردند. بعضى از ايشان طوائفى بودند كه در همان سرزمينهائى كه غارت كردند سكونت نموده متوطن مى شدند، كه اغلب سكنه اروپاى شمالى از آنهايند، و در آنجا تمدنى به وجود آورده، و به زراعت وصنعت مى پرداختند. وبعضى ديگر برگشته به همان غارتگرى خود ادامه مى دادند. | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۵۲۶ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۵۲۶ </center> | ||
بعضى از مورخين گفته اند كه ياجوج وماجوج امتهائى بوده اند كه در قسمت شمالى آسيا از تبت وچين گرفته تا اقيانوس منجمد شمالى واز ناحيه غرب تا بلاد تركستان زندگى مى كردند اين قول را از كتاب ((فاكهة الخلفاء | بعضى از مورخين گفته اند كه ياجوج وماجوج امتهائى بوده اند كه در قسمت شمالى آسيا از تبت وچين گرفته تا اقيانوس منجمد شمالى واز ناحيه غرب تا بلاد تركستان زندگى مى كردند اين قول را از كتاب ((فاكهة الخلفاء و تهذيب الاخلاق (( ابن مسكويه ، ورسائل اخوان الصفاء، نقل كرده اند. | ||
و همين خود موءيد آن احتمالى است كه قبلا تقويتش كرديم ، كه سد مورد بحث يكى از سدهاى موجود در شمال آسيا فاصل ميان شمال و جنوب است. | |||
<span id='link347'><span> | <span id='link347'><span> | ||
مورخين وارباب تفسير در اين باره اقوالى بر حسب اختلاف نظريه شان در تطبيق داستان دارند: | مورخين وارباب تفسير در اين باره اقوالى بر حسب اختلاف نظريه شان در تطبيق داستان دارند: | ||
الف - به بعضى از مورخين نسبت مى دهند كه گفته اند: سد مذكور در قرآن همان ديوار چين است . آن ديوار طولانى ميان چين ومغولستان حائل | الف - به بعضى از مورخين نسبت مى دهند كه گفته اند: سد مذكور در قرآن همان ديوار چين است. آن ديوار طولانى ميان چين ومغولستان حائل شده، و يكى از پادشاهان چين به نام ((شين هوانك تى (( آن را بنا نهاده، تا جلو هجوم هاى مغول را به چين بگيرد. طول اين ديوار سه هزار كيلومتر و عرض آن ۹ متر و ارتفاعش پانزده متر است ، كه همه با سنگ چيده شده، و در سال ۲۶۴ قبل از ميلاد شروع وپس از ده و يا بيست سال خاتمه يافته است ، پس ذوالقرنين همين پادشاه بوده. | ||
وليكن اين مورخين توجه نكرده اند كه اوصاف ومشخصاتى كه قرآن براى ذوالقرنين ذكر كرده وسدى كه قرآن بنايش را به اونسبت داده با اين پادشاه واين ديوار چين تطبيق نمى كند، چون درباره اين پادشاه نيامده كه به مغرب اقصى سفر كرده باشد، وسدى كه قرآن ذكر كرده ميان | |||
وليكن اين مورخين توجه نكرده اند كه اوصاف ومشخصاتى كه قرآن براى ذوالقرنين ذكر كرده وسدى كه قرآن بنايش را به اونسبت داده با اين پادشاه واين ديوار چين تطبيق نمى كند، چون درباره اين پادشاه نيامده كه به مغرب اقصى سفر كرده باشد، وسدى كه قرآن ذكر كرده ميان دو كوه واقع شده و در آن قطعه هاى آهن وقطر، يعنى مس مذاب به كار رفته، و ديوار بزرگ چين كه سه هزار كيلومتر است از كوه وزمين همينطور، هر دومى گذرد و ميان دو كوه واقع نشده است ، وديوار چين با سنگ ساخته شده ودر آن آهن وقطرى به كارى نرفته. | |||
ب - به بعضى ديگرى از مورخين نسبت داده اند كه گفته اند: آنكه سد مذكور را ساخته يكى از ملوك آشور بوده كه در حوالى قرن هفتم قبل از ميلاد مورد هجوم اقوام سيت قرار مى گرفته ، واين اقوام از تنگناى كوه هاى قفقاز تا ارمنستان آنگاه ناحيه غربى ايران هجوم مى آوردند | ب - به بعضى ديگرى از مورخين نسبت داده اند كه گفته اند: آنكه سد مذكور را ساخته يكى از ملوك آشور بوده كه در حوالى قرن هفتم قبل از ميلاد مورد هجوم اقوام سيت قرار مى گرفته ، واين اقوام از تنگناى كوه هاى قفقاز تا ارمنستان آنگاه ناحيه غربى ايران هجوم مى آوردند | ||
ویرایش