۱۶٬۹۱۱
ویرایش
خط ۱۵: | خط ۱۵: | ||
<span id='link21'><span> | <span id='link21'><span> | ||
==استدلال مغرضانه صاحب روح المعانى در توجيه غضب | ==استدلال مغرضانه صاحب روح المعانى در توجيه غضب فدك، به حديث «نحن معاشر الانبياء لا تورث» == | ||
و در روح المعانى گفته ، اهل سنت بر اين مذهبند كه انبياء نه خود از كسى مال را به ارث مى برند، و نه به كسى مال ارث مى دهند، چون بر اين معنا اخبارى دارند كه به نظرشان اخبار صحيحى است ، از طرق شيعه نيز همين معنا روايت شده | و در روح المعانى گفته ، اهل سنت بر اين مذهبند كه انبياء نه خود از كسى مال را به ارث مى برند، و نه به كسى مال ارث مى دهند، چون بر اين معنا اخبارى دارند كه به نظرشان اخبار صحيحى است ، از طرق شيعه نيز همين معنا روايت شده. | ||
از آن جمله كلينى در كافى از ابى البخترى از ابى عبد اللّه جعفر صادق رضى اللّه عنه روايت كرده كه گفت: علما ورثه انبيايند، و اين بدان علت است كه انبياء درهم و دينارى ارث نمى دهند، بلكه ارث ايشان احاديثى از احاديث ايشان است ، حال هر كس از احاديث آنان سهمى بگيرد حظى وافر و بسيار به دست آورده ، و چون كلمه ((انما(( كه به طور قطع و به اعتراف شيعه حصر را مى رساند پس قهرا جمله ((اين است و جز اين نيست (( كه ترجمه ((انما(( است انحصار را افاده مى كند. | |||
و وراثت در آيه شريفه بايد حمل بر همين معنا كه گفتيم بشود، و قبول نداريم كه در لغت حقيقت در وراثت مال و مجاز در وراثت علم و امثال آن باشد، بلكه حقيقت در اعم از وراثت مال و علم و منصب است ، و اين غلبه استعمال در عرف فقها است كه باعث شده معناى وراثت مال مبادرت به ذهن كند و نظير منقولات عرفى شود. | و وراثت در آيه شريفه بايد حمل بر همين معنا كه گفتيم بشود، و قبول نداريم كه در لغت حقيقت در وراثت مال و مجاز در وراثت علم و امثال آن باشد، بلكه حقيقت در اعم از وراثت مال و علم و منصب است ، و اين غلبه استعمال در عرف فقها است كه باعث شده معناى وراثت مال مبادرت به ذهن كند و نظير منقولات عرفى شود. | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۲۹ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۲۹ </center> | ||
و به فرضى هم كه تسليم شويم كه معناى حقيقى آن در لغت همان وراثت مال است و در غير مال مجاز | و به فرضى هم كه تسليم شويم كه معناى حقيقى آن در لغت همان وراثت مال است و در غير مال مجاز است، مى گوئيم اين مجازى است متعارف و مشهور، مخصوصا در استعمالات قرآن كريم آنقدر مشهور است كه با حقيقت هيچ تفاوتى ندارد، از جمله موارد استعمال قرآنى آن آيه ((ثم اورثنا الكتاب الذين اصطفينا من عبادنا(( و آيه ((فخلف من بعدهم خلف ورثوا الكتاب (( و آيه : ((ان الذين اورثوا الكتاب من بعدهم (( و آيه ((ان الارض لله يورئها من يشاء من عباده (( و آيه ((ولله ميراث السماوات و الارض». | ||
و اما اينكه گفته اند: داعى نداريم لفظ را از معناى حقيقيش برگردانيم مى گوئيم : چرا، داعى داريم ، و آن اين است كه كلام معصوم را از دروغ بودن حفظ كنيم و در عين حال تاءويل هم نكنيم ، چون تاءويل كردنش مانند دست كشيدن به بوته خار و خار را از آن تراشيدن است ، و كلام معصوم همه دلالت بر اين دارد كه مراد از ارث ، ارث علم و نبوت است و آثارى هم كه دلالت دارد بر اينكه انبياء مال را به ارث مى برند آثار و اخبارى نيست كه در نظر زرگر احاديث ، ارزشى داشته باشد. | و اما اينكه گفته اند: داعى نداريم لفظ را از معناى حقيقيش برگردانيم مى گوئيم : چرا، داعى داريم ، و آن اين است كه كلام معصوم را از دروغ بودن حفظ كنيم و در عين حال تاءويل هم نكنيم ، چون تاءويل كردنش مانند دست كشيدن به بوته خار و خار را از آن تراشيدن است ، و كلام معصوم همه دلالت بر اين دارد كه مراد از ارث ، ارث علم و نبوت است و آثارى هم كه دلالت دارد بر اينكه انبياء مال را به ارث مى برند آثار و اخبارى نيست كه در نظر زرگر احاديث ، ارزشى داشته باشد. | ||
بعضى پنداشته اند كه اصلا نمى توانيم ارث در آيه مورد بحث را حمل بر ارث نبوت كنيم ، براى اينكه اگر چنين حملى بكنيم ديگر جائى براى جمله : ((و اجعله رب | |||
و نيز از آن جمله روايتى است كه كلينى در كافى از ابى عبداللّه رضى اللّه عنه نقل كرده كه فرموده : سليمان از داوود ارث برد، و محمد (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) از سليمان ارث برد، چه وراثت رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) از سليمان تصور ندارد كه غير از وراثت علم و نبوت و امثال آن باشد، اين بود كلام روح المعانى . | بعضى پنداشته اند كه اصلا نمى توانيم ارث در آيه مورد بحث را حمل بر ارث نبوت كنيم ، براى اينكه اگر چنين حملى بكنيم ديگر جائى براى جمله : ((و اجعله رب رضيا» باقى نمى ماند، چون پيغمبران همه رضى هستند، و بنابراين جمله مذكور لغو و بيهوده خواهد شد، و ليكن از آنچه ما قبلا گفتيم نقطه ضعف اين سخن به دست مى آيد، و اين پندار كه كسبى بودن چيزى منافى با ارثى بودن آن است پندارى است غلط زيرا در كلام امام صادق (عليه السلام ) وراثت متعلق شده به چيزى كه كسبى نيست كه همان احاديث انبياء باشد. | ||
و نيز از آن جمله روايتى است كه كلينى در كافى از ابى عبداللّه رضى اللّه عنه نقل كرده كه فرموده: سليمان از داوود ارث برد، و محمد (صلى اللّه عليه و آله و سلم) از سليمان ارث برد، چه وراثت رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم) از سليمان تصور ندارد كه غير از وراثت علم و نبوت و امثال آن باشد، اين بود كلام روح المعانى. | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۳۰ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۳۰ </center> | ||
<span id='link22'><span> | <span id='link22'><span> | ||
==پاسخ به مطالب نادرست صاحب روح المعانى == | ==پاسخ به مطالب نادرست صاحب روح المعانى == | ||
و بحثى كه وى كرده دو جنبه دارد يكى كلامى كه مربوط به مساله فدك است ، كه از دهات خيبر بوده ، و در عهد رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) در دست فاطمه دختر آن جناب بوده و خليفه اول آن را از دست وى بيرون كرد، و در پاسخ اعتراض آن جناب به حديثى كه از پيغمبر اكرم روايتش كرد استناد جسته و آن حديث اين است كه آن جناب فرموده : انبياء مالى از خود نمى گذارند و هر چه بگذارند صدقه است ، و در پيرامون اين حديث بحثهائى طولانى و مشاجراتى ميان متكلمين شيعه و سنى در گرفته است ، و چون بحثى است غير تفسيرى و خارج از غرض اين كتاب لذا ما متعرض آن نمى شويم . | و بحثى كه وى كرده دو جنبه دارد يكى كلامى كه مربوط به مساله فدك است ، كه از دهات خيبر بوده ، و در عهد رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) در دست فاطمه دختر آن جناب بوده و خليفه اول آن را از دست وى بيرون كرد، و در پاسخ اعتراض آن جناب به حديثى كه از پيغمبر اكرم روايتش كرد استناد جسته و آن حديث اين است كه آن جناب فرموده : انبياء مالى از خود نمى گذارند و هر چه بگذارند صدقه است ، و در پيرامون اين حديث بحثهائى طولانى و مشاجراتى ميان متكلمين شيعه و سنى در گرفته است ، و چون بحثى است غير تفسيرى و خارج از غرض اين كتاب لذا ما متعرض آن نمى شويم . |
ویرایش