۱۶٬۸۸۹
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۴: | خط ۴: | ||
الْمُلْك يَوْمَئذٍ لِّلَّهِ يحْكمُ بَيْنَهُمْ... عَذَابٌ مُّهِينٌ | «'''الْمُلْك يَوْمَئذٍ لِّلَّهِ يحْكمُ بَيْنَهُمْ... عَذَابٌ مُّهِينٌ'''»: | ||
در سابق به طور مكرر گفتيم كه مراد از براى خدا بودن ملك در روز قيامت ظاهر | در سابق به طور مكرر گفتيم كه مراد از براى خدا بودن ملك در روز قيامت ظاهر | ||
خط ۱۶: | خط ۱۶: | ||
پس يكى از خصايص روز قيامت اين مى شود كه آن روز ملك براى خدا است ، و همچنين آن روز عزت و قدرت و امر براى خدا است . | پس يكى از خصايص روز قيامت اين مى شود كه آن روز ملك براى خدا است ، و همچنين آن روز عزت و قدرت و امر براى خدا است . | ||
«'''يحكم بينهم'''» - يعنى آن روز غير از خدا هيچ حاكمى ديگر غير او نيست ، چون حكم راندن از فروعات ملك است ، وقتى در آن روز براى احدى هيچ نصيبى از ملك نماند، هيچ نصيبى از حكم راندن هم نمى ماند. | |||
((فاولئك لهم عذاب مهين | «'''فالذين آمنوا و عملوا الصالحات فى جنات النعيم ، و الذين كفروا و كذبوا باياتنا'''» - مقصود از ((الذين كفروا...(( معاندين هستند كه از حق استكبار مى ورزند. | ||
«'''فاولئك لهم عذاب مهين'''» - اين جمله بيان همان حكمى است كه خداى تعالى در آن روز مى راند. | |||
<span id='link384'><span> | <span id='link384'><span> | ||
==بحث روايتى == | ==بحث روايتى == | ||
چند روايت درباره اذن قتال و تشريع جهاد با نزول آيه : ((اذن للذين يقاتلون ...(( | چند روايت درباره اذن قتال و تشريع جهاد با نزول آيه : ((اذن للذين يقاتلون ...(( | ||
در مجمع البيان مى گويد: از امام باقر (عليه السلام ) روايت شده كه فرمود: رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) هنوز ماءمور به قتال و ماذون به آن نشده بود كه آيه ((اذن للذين يقاتلون بانهم ظلموا(( نازل ، و جبرئيل شخصا شمشير بر كمر آن جناب ببست . | در مجمع البيان مى گويد: از امام باقر (عليه السلام ) روايت شده كه فرمود: رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم) هنوز ماءمور به قتال و ماذون به آن نشده بود كه آيه ((اذن للذين يقاتلون بانهم ظلموا(( نازل ، و جبرئيل شخصا شمشير بر كمر آن جناب ببست . | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۵۵۹ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۵۵۹ </center> | ||
و در همان كتاب مى گويد: مشركين مسلمانان را اذيت مى كردند و هر روز و هر ساعتى با سر شكسته ، و يا كتك خورده نزد رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) به شكايت مى آمدند و رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) مى فرمود صبر كنيد، زيرا من هنوز ماءمور به جنگ نشده ام تا آنكه از مكه به مدينه مهاجرت فرمود. آن وقت اين آيه در مدينه نازل شد و اين اولين آيه اى است كه درباره قتال نازل شد. | و در همان كتاب مى گويد: مشركين مسلمانان را اذيت مى كردند و هر روز و هر ساعتى با سر شكسته ، و يا كتك خورده نزد رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم) به شكايت مى آمدند و رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم) مى فرمود صبر كنيد، زيرا من هنوز ماءمور به جنگ نشده ام تا آنكه از مكه به مدينه مهاجرت فرمود. آن وقت اين آيه در مدينه نازل شد و اين اولين آيه اى است كه درباره قتال نازل شد. | ||
مؤ لف : در الدرالمنثور هم از جمع كثيرى از صاحبان جامع از ابن عباس و ديگران روايت شده كه اين آيه اولين آيه در قتال است كه نازل شد. چيزى كه هست در بعضى از اين روايات آمده كه آيه درباره مهاجرين از اصحاب رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) نازل شده ، و اين روايات به فرضى هم كه صحيح باشد اين فقره آن اجتهاد خود راوى آن بوده ، چون قبلا هم گفتيم كه آيه مطلق است ، و اصلا معقول نيست كه فرمان جهاد با اينكه حكمى است عمومى ، متوجه طايفه خاصى از امت شود. | مؤ لف : در الدرالمنثور هم از جمع كثيرى از صاحبان جامع از ابن عباس و ديگران روايت شده كه اين آيه اولين آيه در قتال است كه نازل شد. چيزى كه هست در بعضى از اين روايات آمده كه آيه درباره مهاجرين از اصحاب رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم) نازل شده ، و اين روايات به فرضى هم كه صحيح باشد اين فقره آن اجتهاد خود راوى آن بوده ، چون قبلا هم گفتيم كه آيه مطلق است ، و اصلا معقول نيست كه فرمان جهاد با اينكه حكمى است عمومى ، متوجه طايفه خاصى از امت شود. | ||
نظير اين حرف در جمله ((الذين ان مكناهم فى الارض ...(( و بلكه در جمله ((الذين اخرجوا من ديارهم بغير حق ...(( به بيانى كه گذشت ، جريان دارد. | نظير اين حرف در جمله ((الذين ان مكناهم فى الارض ...(( و بلكه در جمله ((الذين اخرجوا من ديارهم بغير حق ...(( به بيانى كه گذشت ، جريان دارد. | ||
باز در مجمع البيان در ذيل جمله ((الذين اخرجوا من ديارهم بغير حق ...(( از امام ابى جعفر (عليه السلام ) روايت كرده كه فرمود: درباره مهاجرين نازل شده ، ولى مصداق بارزش آل محمد (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) هستند كه از وطن خود بيرون رانده شدند و همواره در ترس بودند. | باز در مجمع البيان در ذيل جمله ((الذين اخرجوا من ديارهم بغير حق ...(( از امام ابى جعفر (عليه السلام) روايت كرده كه فرمود: درباره مهاجرين نازل شده ، ولى مصداق بارزش آل محمد (صلى اللّه عليه و آله و سلم) هستند كه از وطن خود بيرون رانده شدند و همواره در ترس بودند. | ||
مؤ لف : روايتى هم كه در مناقب از آن جناب در ذيل جمله مذكور آمده كه فرموده : ((ماييم و در حق ما نازل گرديده است (( و نيز روايتى كه در روضه كافى از آن جناب رسيده كه فرموده : ((آيه در حق حسين (عليه السلام ) جارى شد(( همه بر اين معنا كه گفتيم حمل مى شود. | مؤ لف : روايتى هم كه در مناقب از آن جناب در ذيل جمله مذكور آمده كه فرموده : ((ماييم و در حق ما نازل گرديده است (( و نيز روايتى كه در روضه كافى از آن جناب رسيده كه فرموده : ((آيه در حق حسين (عليه السلام ) جارى شد(( همه بر اين معنا كه گفتيم حمل مى شود. | ||
خط ۴۰: | خط ۴۱: | ||
روايتى كه در كافى ، و معانى ، و كمال الدين ، از امام صادق ، و كاظم (عليهماالسلام ) رسيده كه در تفسير ((و بئر معطله و قصر مشيد(( فرمودند: ((بئر معطلة (( امامى است كه سكوت كرده و ((قصر مشيد(( امام ناطق است . | روايتى كه در كافى ، و معانى ، و كمال الدين ، از امام صادق ، و كاظم (عليهماالسلام ) رسيده كه در تفسير ((و بئر معطله و قصر مشيد(( فرمودند: ((بئر معطلة (( امامى است كه سكوت كرده و ((قصر مشيد(( امام ناطق است . | ||
و در الدرالمنثور است كه حكيم ترمذى - در نوادر الاصول - و ابو نصر سجزى ، در كتاب ابانه ، و | و در الدرالمنثور است كه حكيم ترمذى - در نوادر الاصول - و ابو نصر سجزى ، در كتاب ابانه ، و بيهقى، در كتاب شعب الايمان ، و ديلمى ، در مسند فردوس از عبداللّه بن جراد روايت كرده اند كه گفت : رسول خدا فرمود: آن كس كه چشمش نبيند كور نيست بلكه كور كسى است كه بصيرتش از كار افتاده باشد. | ||
و در كافى به سند خود از زراره از امام ابى جعفر (عليه السلام ) روايت كرده كه در حديثى فرمود: نبى كسى است كه فرشته وحى را در خواب مى بيند و صوت را مى شنود، ولى در بيدارى ملك را نمى بيند و رسول كسى است كه هم صوت را مى شنود و هم در خواب مى بيند و هم در بيدارى فرشته را مشاهده مى كند. | و در كافى به سند خود از زراره از امام ابى جعفر (عليه السلام ) روايت كرده كه در حديثى فرمود: نبى كسى است كه فرشته وحى را در خواب مى بيند و صوت را مى شنود، ولى در بيدارى ملك را نمى بيند و رسول كسى است كه هم صوت را مى شنود و هم در خواب مى بيند و هم در بيدارى فرشته را مشاهده مى كند. | ||
خط ۴۷: | خط ۴۸: | ||
<span id='link385'><span> | <span id='link385'><span> | ||
==روايتى در ذيل (و ما ارسلنا من من قبلك من ولا نبى ...) كه با عصمت انبيا منافات دارد == | ==روايتى در ذيل (و ما ارسلنا من من قبلك من ولا نبى ...) كه با عصمت انبيا منافات دارد == | ||
و در الدرالمنثور است كه ابن جرير و ابن منذر و ابن ابى حاتم و ابن مردويه به سندى صحيح از سعيد بن جبير روايت كرده اند كه گفت : رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) سوره ((و النجم اذا هوى (( را در مكه خواند تا اين آيه : ((افرايتم اللات و العزى ، و مناه الثالثه الاخرى (( همين كه اين آيه را خواند شيطان به زبانش انداخت و گفت : ((و غرانيق العلى و ان شفاعتهن لترتجى (( گفتند: تاكنون خدايان ما را به نيكى ياد نكرده بود و او خودش به سجده افتاد مردم هم سجده كردند. | و در الدرالمنثور است كه ابن جرير و ابن منذر و ابن ابى حاتم و ابن مردويه به سندى صحيح از سعيد بن جبير روايت كرده اند كه گفت : رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم) سوره ((و النجم اذا هوى (( را در مكه خواند تا اين آيه : ((افرايتم اللات و العزى ، و مناه الثالثه الاخرى (( همين كه اين آيه را خواند شيطان به زبانش انداخت و گفت : ((و غرانيق العلى و ان شفاعتهن لترتجى (( گفتند: تاكنون خدايان ما را به نيكى ياد نكرده بود و او خودش به سجده افتاد مردم هم سجده كردند. | ||
آنگاه جبرئيل بيامد و گفت : آنچه را كه من بر تو نازل كردم بخوان . رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) خواند تا رسيد به ((تلك الغرانيق العلى و ان شفاعتهن لترتجى (( جبرئيل | آنگاه جبرئيل بيامد و گفت : آنچه را كه من بر تو نازل كردم بخوان . رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم) خواند تا رسيد به ((تلك الغرانيق العلى و ان شفاعتهن لترتجى (( جبرئيل | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۵۶۱ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۵۶۱ </center> | ||
گفت : من اين جمله را نازل نكرده ام ، اين از شيطان است ، پس اين آيه نازل شد: ((و ما ارسلنا من قبلك من رسول و لا نبى ....(( | گفت : من اين جمله را نازل نكرده ام ، اين از شيطان است ، پس اين آيه نازل شد: ((و ما ارسلنا من قبلك من رسول و لا نبى ....(( | ||
خط ۵۵: | خط ۵۶: | ||
مؤ لف : اين روايت به چند طريق از ابن عباس و جمعى از تابعين روايت شده ، و جماعتى از تابعين از جمله حافظ ابن حجر آن را صحيح دانسته اند. و ليكن ادله قطعيى كه دلالت بر عصمت آن جناب دارد متن اين روايت را تكذيب مى كند هر چند كه سندش صحيح باشد، پس ما به حكم آن ادله لازم است ساحت آن جناب را منزه از چنين خطايى بدانيم . | مؤ لف : اين روايت به چند طريق از ابن عباس و جمعى از تابعين روايت شده ، و جماعتى از تابعين از جمله حافظ ابن حجر آن را صحيح دانسته اند. و ليكن ادله قطعيى كه دلالت بر عصمت آن جناب دارد متن اين روايت را تكذيب مى كند هر چند كه سندش صحيح باشد، پس ما به حكم آن ادله لازم است ساحت آن جناب را منزه از چنين خطايى بدانيم . | ||
علاوه بر اين كه اين روايت شنيع ترين مراحل جهل را به آن جناب نسبت مى دهد براى اينكه به او نسبت مى دهد كه نمى دانسته جمله ((تلك الغرانيق العلى ...(( كلام خدا نيست و جبرئيل آن را نياورده و نمى دانسته كه اين كلام كفر صريح و موجب ارتداد از دين است . تازه اين نادانى اش آنقدر ادامه يافته تا سوره تمام | علاوه بر اين كه اين روايت شنيع ترين مراحل جهل را به آن جناب نسبت مى دهد براى اينكه به او نسبت مى دهد كه نمى دانسته جمله ((تلك الغرانيق العلى ...(( كلام خدا نيست و جبرئيل آن را نياورده و نمى دانسته كه اين كلام كفر صريح و موجب ارتداد از دين است . تازه اين نادانى اش آنقدر ادامه يافته تا سوره تمام شده، و سجده آخر آن را به جا آورده باز هم متوجه خطاى خود نشده تا جبرئيل نازل شده ، دوباره سوره را بر او عرضه كرده و اين دو جمله كفرآميز را هم جزو سوره خوانده است . آن وقت جبرئيل گفته من آن را نازل نكرده ام . از همه بدتر اينكه جبرئيل آيه ((و ما ارسلنا من قبلك من رسول ...(( را نازل كرده ، و نظاير اين كفر را براى همه انبياء و مرسلين اثبات نموده است . | ||
از همينجا روشن مى شود كه توجيه و عذرى كه بعضى به منظور دفاع از حديث درست كرده اند باطل و عذرى بدتر از گناه است و آن اين است كه ((اين جمله از آن حضرت سبق لسانى بوده و شيطان در او تصرفى كرده كه در نتيجه دچار اين اشتباه و غلط شده (( براى اينكه نه متن حديث را مى گويد و نه دليل عصمت چنين خطايى را براى انبياء جايز مى داند. | از همينجا روشن مى شود كه توجيه و عذرى كه بعضى به منظور دفاع از حديث درست كرده اند باطل و عذرى بدتر از گناه است و آن اين است كه ((اين جمله از آن حضرت سبق لسانى بوده و شيطان در او تصرفى كرده كه در نتيجه دچار اين اشتباه و غلط شده (( براى اينكه نه متن حديث را مى گويد و نه دليل عصمت چنين خطايى را براى انبياء جايز مى داند. | ||
خط ۱۰۷: | خط ۱۰۸: | ||
==مژده به مهاجران فى سبيل الله كه كشته شدند يا به مرگ طبيعى درگذشتند == | ==مژده به مهاجران فى سبيل الله كه كشته شدند يا به مرگ طبيعى درگذشتند == | ||
وَ الَّذِينَ هَاجَرُوا فى سبِيلِ اللَّهِ ثُمَّ قُتِلُوا أَوْ مَاتُوا لَيَرْزُقَنَّهُمُ اللَّهُ رِزْقاً حَسناً | «'''وَ الَّذِينَ هَاجَرُوا فى سبِيلِ اللَّهِ ثُمَّ قُتِلُوا أَوْ مَاتُوا لَيَرْزُقَنَّهُمُ اللَّهُ رِزْقاً حَسناً'''»: | ||
بعد از آنكه اخراج مهاجرين از ديارشان را بيان كرد دنبالش پاداش مهاجرت و محنتشان در راه خدا را ذكر مى كند، و آن عبارت است از وعد حسن و رزق حسن . | بعد از آنكه اخراج مهاجرين از ديارشان را بيان كرد دنبالش پاداش مهاجرت و محنتشان در راه خدا را ذكر مى كند، و آن عبارت است از وعد حسن و رزق حسن . | ||
خط ۱۱۳: | خط ۱۱۴: | ||
و اگر هجرت را مقيد به قيد ((فى سبيل اللّه (( كرد براى اين است كه اگر هجرت براى خدنبوده باشد مثوبتى بر آن مترتب نمى شود، چون مثوبت متعلق به عمل صالح مى شود، و عمل صالح وقتى عمل صالح مى شود كه با خلوص نيت باشد، و در راه خدا انجام شودنه در راه غير خدا، از قبيل به دست آوردن مال و جاه و امثال آنها از مقاصد دنيوى ، و لذا مى گوييم دو جمله ((قتلوا(( و ((اوماتوا(( نيز در واقع مقيد به قيد مزبور است ، يعنى ((قتلوا فى سبيل اللّه (( و ((ماتوا فى سبيل اللّه (( و يا ((تغربوا فى سبيل اللّه (( در راه خدا كشته شدند، يا مردند يا غربت كشيدند. | و اگر هجرت را مقيد به قيد ((فى سبيل اللّه (( كرد براى اين است كه اگر هجرت براى خدنبوده باشد مثوبتى بر آن مترتب نمى شود، چون مثوبت متعلق به عمل صالح مى شود، و عمل صالح وقتى عمل صالح مى شود كه با خلوص نيت باشد، و در راه خدا انجام شودنه در راه غير خدا، از قبيل به دست آوردن مال و جاه و امثال آنها از مقاصد دنيوى ، و لذا مى گوييم دو جمله ((قتلوا(( و ((اوماتوا(( نيز در واقع مقيد به قيد مزبور است ، يعنى ((قتلوا فى سبيل اللّه (( و ((ماتوا فى سبيل اللّه (( و يا ((تغربوا فى سبيل اللّه (( در راه خدا كشته شدند، يا مردند يا غربت كشيدند. | ||
«'''و ان اللّه لهو خير الرازقين'''» - اين جمله آيه را ختم مى كند، و مضمون آن را كه رزق حسن (نعمت اخروى ) است تعليل مى نمايد، چون بعد از مردن و كشته شدن جز آخرت جايى نيست كه آدمى در آن رزق حسن ب خورد. و اصولا در آيات قرآنى اطلاق رزق بر نعمتهاى بهشت شده ، مانند آيه ((احياء عند ربهم يرزقون (( | |||
لَيُدْخِلَنَّهُم مُّدْخَلاً يَرْضوْنَهُ وَ إِنَّ اللَّهَ لَعَلِيمٌ حَلِيمٌ | «'''لَيُدْخِلَنَّهُم مُّدْخَلاً يَرْضوْنَهُ وَ إِنَّ اللَّهَ لَعَلِيمٌ حَلِيمٌ'''»: | ||
كلمه ((يدخلن (( و ((مدخل (( هر دو از ادخال گرفته شده ، و ((مدخل (( - به ضم ميم و فتح خاء - اسم مكان از ادخال است و احتمال اينكه مصدر ميمى باشد آنطور كه بايد مناسب با سياق نيست . | كلمه ((يدخلن (( و ((مدخل (( هر دو از ادخال گرفته شده ، و ((مدخل (( - به ضم ميم و فتح خاء - اسم مكان از ادخال است و احتمال اينكه مصدر ميمى باشد آنطور كه بايد مناسب با سياق نيست . | ||
خط ۱۲۳: | خط ۱۲۴: | ||
و جمله مورد بحث بيان است براى جمله ((ليرزقنهم اللّه رزقا حسنا(( و اينكه ايشان را به مدخلى داخل مى كند كه مايه خشنوديشان باشد و از آن كراهتى نداشته باشند تلافى اخراج مشركين است كه ايشان را از ديارشان اخراج كردند، اخراجى كه مايه كراهتشان شد و لذا اين | و جمله مورد بحث بيان است براى جمله ((ليرزقنهم اللّه رزقا حسنا(( و اينكه ايشان را به مدخلى داخل مى كند كه مايه خشنوديشان باشد و از آن كراهتى نداشته باشند تلافى اخراج مشركين است كه ايشان را از ديارشان اخراج كردند، اخراجى كه مايه كراهتشان شد و لذا اين | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۵۶۶ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۵۶۶ </center> | ||
جمله را تعليل كرد به اينكه ((چون خدا دانا و بردبار است ((، يعنى مى داند كه مايه خشنودى مسلمين | جمله را تعليل كرد به اينكه ((چون خدا دانا و بردبار است ((، يعنى مى داند كه مايه خشنودى مسلمين چيست، همان را برايشان فراهم مى سازد، اما فراهم ساختن شخصى بردبار و لذا در عقوبت دشمنان ستمگر ايشان عجله نمى كند. | ||
معناى آيه : ((ذلك و من عاقب بمثل ما عوقب به ...(( و مراد از نصرت خدا در آن | معناى آيه : ((ذلك و من عاقب بمثل ما عوقب به ...(( و مراد از نصرت خدا در آن | ||
ذَلِك وَ مَنْ عَاقَب بِمِثْلِ مَا عُوقِب بِهِ ثُمَّ بُغِىَ عَلَيْهِ لَيَنصرَنَّهُ اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ لَعَفُوُّ غَفُورٌ | «'''ذَلِك وَ مَنْ عَاقَب بِمِثْلِ مَا عُوقِب بِهِ ثُمَّ بُغِىَ عَلَيْهِ لَيَنصرَنَّهُ اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ لَعَفُوُّ غَفُورٌ'''»: | ||
كلمه ((ذلك (( خبر است براى مبتدايى كه حذف شده و تقدير آن ((الامر ذلك الذى اخبرناك (( است ، يعنى مطلب از اين قرار بود كه برايت گفتيم ، كلمه ((عقاب (( به معناى مؤ اخذه انسان است به نحوى ناخوشايد، در مقابل كارى ناخوش آيند كه عقاب شونده مرتكب شده ، و اگر اين مؤ اخذه را عقاب ناميده اند، بدين مناسبت است كه عقيب و دنبال عمل ناخوش آيند قرار دارد. | كلمه ((ذلك (( خبر است براى مبتدايى كه حذف شده و تقدير آن ((الامر ذلك الذى اخبرناك (( است ، يعنى مطلب از اين قرار بود كه برايت گفتيم ، كلمه ((عقاب (( به معناى مؤ اخذه انسان است به نحوى ناخوشايد، در مقابل كارى ناخوش آيند كه عقاب شونده مرتكب شده ، و اگر اين مؤ اخذه را عقاب ناميده اند، بدين مناسبت است كه عقيب و دنبال عمل ناخوش آيند قرار دارد. | ||
خط ۱۳۳: | خط ۱۳۴: | ||
و ((عقاب به مثل عقاب (( كنايه از معامله به مثل است و چون اين معامله به مثل ، كار خوبى نيست لذا آن را مقيد كرد به قيد ((بغى (( و جمله ((بغى عليه (( را با لفظ ((ثم (( بدان عطف نمود. | و ((عقاب به مثل عقاب (( كنايه از معامله به مثل است و چون اين معامله به مثل ، كار خوبى نيست لذا آن را مقيد كرد به قيد ((بغى (( و جمله ((بغى عليه (( را با لفظ ((ثم (( بدان عطف نمود. | ||
«'''لينصرنه اللّه'''» - با در نظر گرفتن اينكه مقام ، مقام اذن در جهاد است ، از ظاهر سياق بر مى آيد كه مراد از ((نصر(( اظهار و غلبه دادن مظلومان بر ظالمان ستمگر ياغى است به اينكه در جنگ آنان را بر اينان پيروزى دهد. و ليكن ممكن است در جمله ((و من قتل مظلوما فقد جعلنا لوليه سلطانا فلا يسرف فى القتل انه كان منصورا(( مقصود از ((نصرت (( تشريع قانون به نفع مظلوم و عليه ظالم باشد، تا مظلوم بتواند آنچه را كه بر سرش آمده تلافى كند. و مقصود از ((اذن در قتال (( هم همين قانون باشد، يعنى دست كوتاه مظلوم را دراز كند تا دست درازى ظالم را تلافى نمايد. | |||
و با اين احتمال ، ديگر تعليل نصرت به جمله ((ان اللّه لعفو غفور(( كاملا روشن مى شود، چون اجازه به قتال و مباح كردن آن در موارد اضطرار و حرج ، و امثال آن ، خود از مقتضيات دو صفت عفو و غفور بودن خدا است همچنانكه مكرر در تفسير امثال : ((فمن اضطرفى مخمصه غير متجانف لاثم فان اللّه غفور رحيم (( توضيح داده ايم ، و مخصوصا در جلد ششم اين كتاب در | و با اين احتمال ، ديگر تعليل نصرت به جمله ((ان اللّه لعفو غفور(( كاملا روشن مى شود، چون اجازه به قتال و مباح كردن آن در موارد اضطرار و حرج ، و امثال آن ، خود از مقتضيات دو صفت عفو و غفور بودن خدا است همچنانكه مكرر در تفسير امثال : ((فمن اضطرفى مخمصه غير متجانف لاثم فان اللّه غفور رحيم (( توضيح داده ايم ، و مخصوصا در جلد ششم اين كتاب در | ||
خط ۱۵۸: | خط ۱۵۹: | ||
تعليل نصرت داده به مظلوم ، به حق بردن خداوند و عموم قدرت خدای تعالی | تعليل نصرت داده به مظلوم ، به حق بردن خداوند و عموم قدرت خدای تعالی | ||
ذَلِك بِأَنَّ اللَّهَ يُولِجُ الَّيْلَ فى النَّهَارِ وَ يُولِجُ النَّهَارَ فى الَّيْلِ وَ أَنَّ اللَّهَ سمِيعُ بَصِيرٌ | «'''ذَلِك بِأَنَّ اللَّهَ يُولِجُ الَّيْلَ فى النَّهَارِ وَ يُولِجُ النَّهَارَ فى الَّيْلِ وَ أَنَّ اللَّهَ سمِيعُ بَصِيرٌ'''»: | ||
((ايلاج (( هر يك از شب و روز در ديگرى به معناى حلول آن در محل آن ديگرى است ، مانند حلول نور روز در جاى ظلمت شب ، گويى كه نور صبح مانند فرو رفتن چيزى در چيزى داخل ظلمت شب مى شود، و پس از وسعت يافتن همه آن فضايى را كه ظلمت شب گرفته بود مى گيرد، همچنانكه ظلمت عصر مانند چيزى كه در چيزى فرو رود، وارد در نور روز شده در آن وسعت مى گيرد، تا همه فضا و جاى نور را بگيرد. | ((ايلاج (( هر يك از شب و روز در ديگرى به معناى حلول آن در محل آن ديگرى است ، مانند حلول نور روز در جاى ظلمت شب ، گويى كه نور صبح مانند فرو رفتن چيزى در چيزى داخل ظلمت شب مى شود، و پس از وسعت يافتن همه آن فضايى را كه ظلمت شب گرفته بود مى گيرد، همچنانكه ظلمت عصر مانند چيزى كه در چيزى فرو رود، وارد در نور روز شده در آن وسعت مى گيرد، تا همه فضا و جاى نور را بگيرد. | ||
خط ۱۶۶: | خط ۱۶۷: | ||
در معناى اين آيه وجوه ديگرى ذكر كرده اند كه با سياق آيه انطباق ندارد، و ما هم از ذكر آنها خوددارى نموديم . | در معناى اين آيه وجوه ديگرى ذكر كرده اند كه با سياق آيه انطباق ندارد، و ما هم از ذكر آنها خوددارى نموديم . | ||
ذَلِك بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَ أَنَّ مَا يَدْعُونَ مِن دُونِهِ هُوَ | «'''ذَلِك بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَ أَنَّ مَا يَدْعُونَ مِن دُونِهِ هُوَ الْبَاطِلُ وَ أَنَّ اللَّهَ هُوَ الْعَلىُّ الْكبِيرُ'''»: | ||
اشاره به كلمه ((ذلك (( باز به همان نصرت و يا هم به آن و هم به سببى كه براى آن ذكر كرد مى باشد. | اشاره به كلمه ((ذلك (( باز به همان نصرت و يا هم به آن و هم به سببى كه براى آن ذكر كرد مى باشد. | ||
خط ۱۷۵: | خط ۱۷۶: | ||
و به هر تقدير، معناى آيه اين است كه : اين تصرف در تكوين و تشريع از خداى سبحان است و سببش اين است كه خداى تعالى خودش حق است و با مشيت اوست كه هر موجود حقى داراى حقيقت مى شود، و آلهه مشركين و هر چيزى كه ظالمين ياغى بدان ركون مى ك نند باطل است و قادر بر هيچ چيز نيست . | و به هر تقدير، معناى آيه اين است كه : اين تصرف در تكوين و تشريع از خداى سبحان است و سببش اين است كه خداى تعالى خودش حق است و با مشيت اوست كه هر موجود حقى داراى حقيقت مى شود، و آلهه مشركين و هر چيزى كه ظالمين ياغى بدان ركون مى ك نند باطل است و قادر بر هيچ چيز نيست . | ||
«'''و ان اللّه هو العلى الكبير'''» - ((علو(( خداى تعالى به گونه اى است كه او علو دارد و هيچ چيز بر او علو ندارد. و كبرش طورى است كه در برابر هيچ چيز كوچك نمى شود و ذليل و خوار نمى گردد. و اين علو و اين كبر از فروعات حق بودن يعنى ثابت و زوال ناپذير بودن او است . | |||
أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ أَنزَلَ مِنَ السمَاءِ مَاءً فَتُصبِحُ الاَرْض مخْضرَّةً إِنَّ اللَّهَ لَطِيفٌ خَبِيرٌ | «'''أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ أَنزَلَ مِنَ السمَاءِ مَاءً فَتُصبِحُ الاَرْض مخْضرَّةً إِنَّ اللَّهَ لَطِيفٌ خَبِيرٌ'''»: | ||
در اين آيه بر عموم قدرت خداى عز و جل كه قبلا گذشت استشهاد شده به مساءله فرو فرستادن آب از آسمان - و منظور از آسمان بالاى سر است - و سر سبز نمودن زمين . | در اين آيه بر عموم قدرت خداى عز و جل كه قبلا گذشت استشهاد شده به مساءله فرو فرستادن آب از آسمان - و منظور از آسمان بالاى سر است - و سر سبز نمودن زمين . | ||
خط ۱۸۳: | خط ۱۸۴: | ||
و جمله ((ان اللّه لطيف خبير(( بيان علت سبز كردن زمين با فرستادن باران است ، پس نتيجه آن تعليل و اين استشهاد چنين مى شود كه گويى فرموده باشد: خدا آب را از آسمان مى فرستد، تا چنين و چنان شود، چون خدا لطيف و خبير است و خود به عموم قدرتش گواهى مى دهد. | و جمله ((ان اللّه لطيف خبير(( بيان علت سبز كردن زمين با فرستادن باران است ، پس نتيجه آن تعليل و اين استشهاد چنين مى شود كه گويى فرموده باشد: خدا آب را از آسمان مى فرستد، تا چنين و چنان شود، چون خدا لطيف و خبير است و خود به عموم قدرتش گواهى مى دهد. | ||
«'''له ما فى السماوات و ما فى الارض و ان اللّه لهو الغنى الحميد'''»: | |||
ظاهر اين جمله مى رساند كه خبرى بعد از خبر باشد براى كلمه ((ان (( پس در نتيجه تتمه تعليل در آيه سابق خواهد بود. گويا فرموده : خدا لطيف و خبير و مالك همه موجودات در آسمان و زمين است و در ملك خود هر طور بخواهد به لطف و جبروتش تصرف مى كند، ممكن هم هست جمله اى غير مربوط به سابق ، و تعليلى جداگانه و مستقل باشد. | ظاهر اين جمله مى رساند كه خبرى بعد از خبر باشد براى كلمه ((ان (( پس در نتيجه تتمه تعليل در آيه سابق خواهد بود. گويا فرموده : خدا لطيف و خبير و مالك همه موجودات در آسمان و زمين است و در ملك خود هر طور بخواهد به لطف و جبروتش تصرف مى كند، ممكن هم هست جمله اى غير مربوط به سابق ، و تعليلى جداگانه و مستقل باشد. | ||
خط ۱۸۹: | خط ۱۹۰: | ||
و جمله ((و ان اللّه لهو الغنى الحميد(( افاده مى كند كه هر چند تصرفات او همه جميل و نافع و سزاوار حمد و ستايش است ولى در عين حال خود او هيچ احتياجى به آن تصرفاتش ندارد. پس مفاد دو اسم ((غنى (( و ((حميد(( مجموعا اين است ، كه خداى تعالى جز آنچه كه نافع است انجام نمى دهد، و ليكن آنچه انجام مى دهد نفعش عايد خودش نمى شود بلكه عايد خلقش مى گردد. | و جمله ((و ان اللّه لهو الغنى الحميد(( افاده مى كند كه هر چند تصرفات او همه جميل و نافع و سزاوار حمد و ستايش است ولى در عين حال خود او هيچ احتياجى به آن تصرفاتش ندارد. پس مفاد دو اسم ((غنى (( و ((حميد(( مجموعا اين است ، كه خداى تعالى جز آنچه كه نافع است انجام نمى دهد، و ليكن آنچه انجام مى دهد نفعش عايد خودش نمى شود بلكه عايد خلقش مى گردد. | ||
أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ سخَّرَ لَكم مَّا فى الاَرْضِ... | «'''أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ سخَّرَ لَكم مَّا فى الاَرْضِ...'''»: | ||
اين آيه استشهاد ديگرى بر عموم قدرت خدا است ، و مقابله ميان تسخير آنچه در زمين | اين آيه استشهاد ديگرى بر عموم قدرت خدا است ، و مقابله ميان تسخير آنچه در زمين | ||
خط ۱۹۷: | خط ۱۹۸: | ||
و مراد از آسمان همانطور كه گفتيم جهت بالا، و موجودات بالا است پس خدا نمى گذارد كه آن موجودات فرو ريزند، و به زمين بيفتند، مگر به اذن خودش كه با اذن او احيانا سنگهاى آسمانى و صاعقه ، و امثال آن به زمين مى افتد. خداوند اين آيه را با دو صفت رافت و رحمت ختم فرموده تا نعمت را تتميم نموده ، منت را بر مردم تمام كرده باشد. | و مراد از آسمان همانطور كه گفتيم جهت بالا، و موجودات بالا است پس خدا نمى گذارد كه آن موجودات فرو ريزند، و به زمين بيفتند، مگر به اذن خودش كه با اذن او احيانا سنگهاى آسمانى و صاعقه ، و امثال آن به زمين مى افتد. خداوند اين آيه را با دو صفت رافت و رحمت ختم فرموده تا نعمت را تتميم نموده ، منت را بر مردم تمام كرده باشد. | ||
وَ هُوَ الَّذِى أَحْيَاكمْ ثُمَّ يُمِيتُكُمْ ثُمَّ يحْيِيكُمْ إِنَّ | «'''وَ هُوَ الَّذِى أَحْيَاكمْ ثُمَّ يُمِيتُكُمْ ثُمَّ يحْيِيكُمْ إِنَّ الانسانَ لَكفُورٌ'''»: | ||
سياق ماضى در ((احياكم (( دلالت مى كند بر اينكه مقصود از آن ، حيات دنيا است ، و اهميتى كه معاد دارد اقتضاء مى كند كه مراد از جمله ((ثم يحييكم (( حيات اخروى در روز قيامت باشد، نه حيات برزخى . | سياق ماضى در ((احياكم (( دلالت مى كند بر اينكه مقصود از آن ، حيات دنيا است ، و اهميتى كه معاد دارد اقتضاء مى كند كه مراد از جمله ((ثم يحييكم (( حيات اخروى در روز قيامت باشد، نه حيات برزخى . |
ویرایش