۱۶٬۸۸۰
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۸: | خط ۸: | ||
و در الدر المنثور است كه : طيالسى ، سعيد بن منصور، احمد، عبد بن حميد، بخارى ، مسلم ، ترمذى ، نسائى ، ابن جرير، ابن منذر، ابن ابى حاتم ، ابو الشيخ ، ابن مردويه و بيهقى - در كتاب اسماء و صفات - همگى از مسروق روايت كرده اند كه گفت : من نزد عايشه تكيه داده بودم ، عايشه گفت : سه چيز است كه هر كس دهن به يكى از آنها باز كند افتراء بزرگى بر خدا زده است ، | و در الدر المنثور است كه : طيالسى ، سعيد بن منصور، احمد، عبد بن حميد، بخارى ، مسلم ، ترمذى ، نسائى ، ابن جرير، ابن منذر، ابن ابى حاتم ، ابو الشيخ ، ابن مردويه و بيهقى - در كتاب اسماء و صفات - همگى از مسروق روايت كرده اند كه گفت : من نزد عايشه تكيه داده بودم ، عايشه گفت : سه چيز است كه هر كس دهن به يكى از آنها باز كند افتراء بزرگى بر خدا زده است ، | ||
پرسيدم آن سه چيست ؟ گفت هر كس بپندارد كه محمد (صلى اللّه عليه و آله ) پروردگارش را ديد، افتراء بزرگى بر خدا بسته ، من كه تا اين هنگام تكيه داده بودم برخاستم و گفتم : اى ام المؤ منين صبر كن ، و مرا مهلت بده بپرسم و به عجله سخن مگوى ، مگر خداى تعالى نفرموده : | پرسيدم آن سه چيست ؟ گفت هر كس بپندارد كه محمد (صلى اللّه عليه و آله ) پروردگارش را ديد، افتراء بزرگى بر خدا بسته ، من كه تا اين هنگام تكيه داده بودم برخاستم و گفتم : اى ام المؤ منين صبر كن ، و مرا مهلت بده بپرسم و به عجله سخن مگوى ، مگر خداى تعالى نفرموده : «و لقد رآه فى الافق المبين - رسول خدا را در افق آشكار بديد» و در جاى ديگر فرموده : «و لقد رآه نزلة اخرى - بارى ديگر او را ديد»؟ | ||
عايشه در پاسخ گفت : من اولين فرد امت اسلامم ، كه همين سوال تو را از رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) كردم ، فرمود: جبرئيل ، يعنى من جبرئيل را به آن صورتى كه با آن صورت خلق شده نديدم غير از اين دو نوبت ، كه در اين دو آيه است ، يك بار او را ديدم كه داشت از آسمان به زير مى آمد، بسيار بزرگ بود، كه بزرگى خلقتش ما بين آسمان تا زمين را پر مى كرد، عايشه سپس به من گفت : مگر نشنيدى كلام خداى را كه مى فرمايد: | عايشه در پاسخ گفت : من اولين فرد امت اسلامم ، كه همين سوال تو را از رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) كردم ، فرمود: جبرئيل ، يعنى من جبرئيل را به آن صورتى كه با آن صورت خلق شده نديدم غير از اين دو نوبت ، كه در اين دو آيه است ، يك بار او را ديدم كه داشت از آسمان به زير مى آمد، بسيار بزرگ بود، كه بزرگى خلقتش ما بين آسمان تا زمين را پر مى كرد، عايشه سپس به من گفت : مگر نشنيدى كلام خداى را كه مى فرمايد: «لا تدركه الابصار و هو يدرك الابصار و هو اللطيف الخبير - ديدگان او را نمى بيند و او ديدگان را مى بيند و او لطيف و خبير است» و نيز فرموده : «و ما كان لبشر ان يكلمه اللّه الا وحيا... على حكيم» | ||
و كسى كه بپندارد كه محمد چيزى از كتاب خداى را كتمان كرده و ناگفته گذارده ، او افتراى بزرگى بر خدا زده است و خداى عزوجل مى فرمايد: | و كسى كه بپندارد كه محمد چيزى از كتاب خداى را كتمان كرده و ناگفته گذارده ، او افتراى بزرگى بر خدا زده است و خداى عزوجل مى فرمايد: «يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليك من ربك و ان لم تفعل فمابلغت رسالته و اللّه يعصمك من الناس». | ||
سپس عايشه اضافه كرد كه : هر كس بپندارد كه محمد از فرداى مردم خبر مى داد، | سپس عايشه اضافه كرد كه : هر كس بپندارد كه محمد از فرداى مردم خبر مى داد، | ||
خط ۲۰: | خط ۲۰: | ||
مؤ لف : در متن روايت اشكالاتى است كه آدمى را نسبت به آن بدبين مى كند، اما آيات رؤ يت كه مى فرمايد چشمها خدا را نمى بيند، رؤ يت حسى را نفى مى كند، نه رؤ يت قلبى را و اين قسم رؤ يت غير از ايمان است كه به معناى اعتقاد مى باشد و ما در چند مورد مناسب پيرامون آن مفصل بحث كرده ايم . | مؤ لف : در متن روايت اشكالاتى است كه آدمى را نسبت به آن بدبين مى كند، اما آيات رؤ يت كه مى فرمايد چشمها خدا را نمى بيند، رؤ يت حسى را نفى مى كند، نه رؤ يت قلبى را و اين قسم رؤ يت غير از ايمان است كه به معناى اعتقاد مى باشد و ما در چند مورد مناسب پيرامون آن مفصل بحث كرده ايم . | ||
و اما آيه | و اما آيه «يا ايها الرسول بلغ ...» در تفسيرش گفتيم كه منظور از آن ابلاغ عامه آيات و دستورات خدا نيست ، بلكه در مورد خاصى نازل شده و بر فرض هم كه عموميش بدانيم تازه دلالت مى كند بر اينكه آنچه بر آن جناب به عنوان پيام و رسالت نازل شده بايد ابلاغش كند، نه هر چيزى را، چون ممكن است به آن جناب چيزى نازل شود كه دانستن آن مختص به خود آن جناب باشد و از ديگران كتمان كند. | ||
و اما اينكه فرمود: | و اما اينكه فرمود: «قل لا يعلم ...» كه هيچ كس در زمين و آسمانها غيب نمى داند، اين آيه مانند ساير آيات كه غيب را مختص به خدا مى داند بيش از اين دلالت ندارد كه علم غيب ذاتا مختص خداى تعالى است و اما خدا اين علم را به كسى تعليم مى كند يا نمى كند آيات از آن ساكت است ، بلكه آيات ديگر دلالت دارد بر اينكه خدا علم غيب را به بعضى افراد تعليم مى كند، مانند آيه «عالم الغيب فلا يظهر على غيبه احدا الا من ارتضى من رسول». | ||
و نيز خود خداى تعالى پارهاى از خبرهاى غيبى را از مسيح (عليه السّلام ) حكايت كرده و فرموده : | و نيز خود خداى تعالى پارهاى از خبرهاى غيبى را از مسيح (عليه السّلام ) حكايت كرده و فرموده : «و انبئكم بما تاكلون و ما تدخرون» و پر واضح است كه اگر كسى بگويد: رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) مردم را از فردايشان خبر مى داد، هرگز نمى گويد كه اين علم را پيغمبر از خود داشته و خدا به او تعليم نكرده است . | ||
و از سوى ديگر اخبار متواتره - هر چند متفرق و متنوع است - از طريق شيعه و سنى وارد شده ، كه آن جناب از بسيارى حوادث آينده خبر مى داده است . | و از سوى ديگر اخبار متواتره - هر چند متفرق و متنوع است - از طريق شيعه و سنى وارد شده ، كه آن جناب از بسيارى حوادث آينده خبر مى داده است . | ||
خط ۷۶: | خط ۷۶: | ||
«'''وَ إِذَا وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَيهِمْ أَخْرَجْنَا لهَُمْ دَابَّةً مِّنَ الاَرْضِ تُكلِّمُهُمْ أَنَّ النَّاس كانُوا بِئَايَتِنَا لا يُوقِنُونَ'''»: | «'''وَ إِذَا وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَيهِمْ أَخْرَجْنَا لهَُمْ دَابَّةً مِّنَ الاَرْضِ تُكلِّمُهُمْ أَنَّ النَّاس كانُوا بِئَايَتِنَا لا يُوقِنُونَ'''»: | ||
مقصود از | مقصود از «قول» و اخراج جنبنده اى از زمين كه با مردم سخن مى گويد | ||
مقتضاى سياق آيه - از اين نظر كه متصل به ما قبل است ، يعنى به آياتى است كه پيرامون مشركين معاصر رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) و يا خصوص مشركين مكه و قريش كه دشمنترين مردم بودند با آن جناب و دعوت او بحث مى كرد - اين ظهور را به آيه مى دهد كه : ضميرهاى جمع در | مقتضاى سياق آيه - از اين نظر كه متصل به ما قبل است ، يعنى به آياتى است كه پيرامون مشركين معاصر رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) و يا خصوص مشركين مكه و قريش كه دشمنترين مردم بودند با آن جناب و دعوت او بحث مى كرد - اين ظهور را به آيه مى دهد كه : ضميرهاى جمع در «عليهم» و در «لهم» و در «تكلمهم» به مشركين بر گردد، كه گفتگو درباره آنان است اما نه به خصوص آنان ، بلكه به آنان از اين نظر كه به سوى اسلام دعوت مى شوند، پس در حقيقت مراد عموم مردم اين امتند، چون همه از نظر دعوت يكى هستند، اولشان به آخرشان ملحق است و اين گونه عنايت در كلام خداى تعالى بسيار وارد شده است . | ||
و مراد از اينكه فرمود: | و مراد از اينكه فرمود: «وقتى قول بر ايشان واقع مى شود»، تحقق مصداق قول ، در ايشان و تعين ايشان در صدق قول بر آنان است (و معنايش اين است كه زمانى كه امت اسلام مصداق قول خدا قرار مى گيرند و قول خدا درباره آنان محقق مى شود) همچنان كه در آيه بعدى هم كه مى فرمايد: «و وقع القول عليهم بما ظلموا - و به خاطر ظلمى كه كردند قول بر ايشان واقع شد»، مراد همين است ، يعنى عذاب خدا بر آنان محقق گشته ، مصداق آن قرار گرفتند. | ||
پس ، بنا بر اين ، جمله مورد بحث در معناى | پس ، بنا بر اين ، جمله مورد بحث در معناى «حق عليهم القول» مى باشد، كه در كلام خداى تعالى زياد آمده. و فرق بين اين دو تعبير اين است كه در اولى ، يعنى «وقع القول عليهم» عنايت در اين است كه نامبردگان را متعين در مصداق قول كند و در دومى يعنى «حق عليهم القول» عنايت در اين است كه قول را در آنان ثابت و مستقر كند، بطورى كه زوال پذير نباشد. | ||
و اما اينكه اين قول چيست كه بر آنان واقع مى شود، آنچه از كلام خداى تعالى صلاحيت دارد كه اين قول را تفسير كند آيه | و اما اينكه اين قول چيست كه بر آنان واقع مى شود، آنچه از كلام خداى تعالى صلاحيت دارد كه اين قول را تفسير كند آيه «سنريهم اياتنا فى الافاق و فى انفسهم حتى يتبين لهم انه الحق» مى باشد، براى اينكه مى دانيم مراد از اين آيات كه خدا به زودى به آنان نشان مى دهد غير آيات آسمانى و زمينى است ، كه خود آنان همواره آنها را مى بينند، و دائما در پيش رو و بيخ گوششان قرار دارد، بلكه مراد، بعضى از آياتى است كه جنبه خارق عادت داشته باشد و مردم از ديدن آن ناگزير به ايمان شوند و در حالى فرا رسد كه به هيچ يك از | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۵۶۷ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۵۶۷ </center> | ||
آيات آسمانى و زمينى معمولى ايمان نداشته باشند، ولى از ديدن آن آيت كه گفتيم ايمان بياورند. | آيات آسمانى و زمينى معمولى ايمان نداشته باشند، ولى از ديدن آن آيت كه گفتيم ايمان بياورند. | ||
از اين بيان روشن مى شود كه جمله | از اين بيان روشن مى شود كه جمله «ان الناس كانوا باياتنا لا يوقنون - مردم قبلا به آيات ما ايمان نمى آوردند»، تعليل باشد براى اينكه چرا قول بر ايشان واقع مى شود و تقدير جمله مذكور «لان الناس ...» است و كلمه «كانوا» استقرار بدون يقين آنان را مى رساند و مراد از آيات ، آيات مشهوده و حسى آسمان و زمين است ، نه آيات خارق العاده ، البته كلمه «ان» به كسر همزه نيز قرائت شده و از نظر معنا اين قرائت بهتر است از قرائت به فتحه و گفتار ما را تاءييد مى كند كه - گفتيم - جمله «ان الناس ...» تعليل را مى رساند، چيزى كه هست اگر «ان» را به كسره بخوانيم خود جمله ، تعليل را مى رساند و احتياجى به تقدير لام ندارد. | ||
جمله | جمله «اخرجنا لهم دابة من الا رض تكلمهم» بيان آن آيتى است كه گفتيم مراد از آن ، آيت خارق العادهاى است كه در آيه «سنريهم آياتنا فى الافاق و فى انفسهم حتى يتبين لهم انه الحق» آن را وعده داده ، و همين كه جمله مورد بحث صفت قرار گرفته براى آن آيت خارق العاده ، خود دليل است بر اينكه مراد از اخراج از زمين ، يا احياء و بعث بعد از مرگ است و يا امرى است نزديك بدان ، (حال ببينيم كدام يك مى تواند باشد) و اما اينكه آن جنبنده ، جنبنده اى باشد كه با مردم صحبت كند، از آنجا كه كلمه «دابه - جنبنده» به هر صاحب حياتى اطلاق مى شود كه در زمين راه مى رود، مى تواند انسان باشد و مى تواند حيوانى غير انسان باشد، اگر انسان باشد كه تكلم و سخن گفتنش امرى عادى است ، نه خارق العاده و اگر حيوانى بى زبان باشد آن وقت حرف زدنش مانند بيرون شدنش از زمين امرى است خارق العاده. | ||
ليكن - متاءسفانه - در آيات كريمه قرآن چيزى كه بتواند اين آيت را تفسير كند و معلوم سازد كه اين جنبده اى كه خدا به زودى از زمين بيرون مى آورد چيست ؟ و چه خصوصياتى دارد؟ و صفات و نشانيهايش چيست ؟ و با مردم چه تكلمى مى كند و چه خصوصياتى دارد؟ و چگونه از زمين بيرون مى آيد؟ و چه مى گويد؟ وجود ندارد، بلكه سياق آيه بهترين دليل است بر اينكه مقصود مبهم گويى است و جمله مزبور از كلمات مرموز قرآن است . | ليكن - متاءسفانه - در آيات كريمه قرآن چيزى كه بتواند اين آيت را تفسير كند و معلوم سازد كه اين جنبده اى كه خدا به زودى از زمين بيرون مى آورد چيست ؟ و چه خصوصياتى دارد؟ و صفات و نشانيهايش چيست ؟ و با مردم چه تكلمى مى كند و چه خصوصياتى دارد؟ و چگونه از زمين بيرون مى آيد؟ و چه مى گويد؟ وجود ندارد، بلكه سياق آيه بهترين دليل است بر اينكه مقصود مبهم گويى است و جمله مزبور از كلمات مرموز قرآن است . | ||
خط ۱۰۴: | خط ۱۰۴: | ||
«'''وَ يَوْمَ نحْشرُ مِن كلِّ أُمَّةٍ فَوْجاً مِّمَّن يُكَذِّب بِئَايَتِنَا فَهُمْ يُوزَعُونَ'''»: | «'''وَ يَوْمَ نحْشرُ مِن كلِّ أُمَّةٍ فَوْجاً مِّمَّن يُكَذِّب بِئَايَتِنَا فَهُمْ يُوزَعُونَ'''»: | ||
مراد از | مراد از «آيات» و خشر فوجى از هر امت در آيه : «و يوم نحشر منكل امة فوجا ممن كذب بآياتنا...» | ||
كلمه | كلمه «فوج» - بطورى كه راغب گفته - به معناى جماعتى است كه به سرعت عبور كنند و كلمه «يوزعون»، مضارع از ايزاع است كه به معناى نگاه داشتن و جلوگيرى از حركت آنان است ، به طورى كه اول جمعيت با آخرش يكجا گرد آيند. | ||
كلمه | كلمه «يوم» در «و يوم نحشر» منصوب است تا ظرف باشد براى فعلى مقدر و تقدير كلام «و اذكر يوم نحشر - بياد آر روزى كه محشور مى كنيم» است و مراد از «حشر»، جمع كردن بعد از مرگ است ، چون محشورين عبارتند از فوجى از هر امت ، و تمامى امتهاى زنده هيچ وقت در زمان واحد جمع نمى شوند. و كلمه «من» در جمله «من كل امة» براى تبعيض است و در جمله «ممن يكذب»، هم ممكن است براى بيان باشد و هم براى تبعيض . | ||
و مراد از آيات در جمله | و مراد از آيات در جمله «يكذب باياتنا» مطلق آياتى است كه بر مبدأ و معاد دلالت مى كند، كه از آن جمله اند انبياء و امامان و كتب آسمانى ، نه اينكه مراد از آيات ، قيامت و حوادث واقعه در آن و هنگام قيام آن باشد و نه آيات قرآنى به تنهايى ، براى اينكه حشر، منحصر در امت اسلامى نيست ، بلكه از امتهاى مختلف ، از هر امتى فوجى محشور مى شوند. و از عجايب ، اصرارى است كه بعضى از مفسرين كرده اند بر اينكه : اين كلام | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۵۶۹ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۵۶۹ </center> | ||
نص است در اينكه مراد از آيات در اينجا و در آيه بعدى ، آيات قرآنى است ، نه مثل قيامت و حوادث آن ، به دليل اينكه آيات قرآنى پر است از دلائل صدق ، آن قدر كه در عين اينكه دقت و تاءمل در آن بر همه واجب بوده و هست ، تاكنون نتوانسته اند به همه دلائل صدق مذكور احاطه يابند. | نص است در اينكه مراد از آيات در اينجا و در آيه بعدى ، آيات قرآنى است ، نه مثل قيامت و حوادث آن ، به دليل اينكه آيات قرآنى پر است از دلائل صدق ، آن قدر كه در عين اينكه دقت و تاءمل در آن بر همه واجب بوده و هست ، تاكنون نتوانسته اند به همه دلائل صدق مذكور احاطه يابند. | ||
خط ۱۱۶: | خط ۱۱۶: | ||
و فساد آن روشن است ، براى اينكه صرف اينكه مراد از آن ، امثال قيامت و حوادث آن نيست ، دليل نمى شود بر اينكه پس حتما مراد از آن ، آيات قرآنى است ، با اينكه آيه ، ظهور در اين دارد كه محشورين ، افواجى از جميع امتها هستند و قرآن تنها كتاب يك فوج از ايشان است ، نه كتاب همه افواج . | و فساد آن روشن است ، براى اينكه صرف اينكه مراد از آن ، امثال قيامت و حوادث آن نيست ، دليل نمى شود بر اينكه پس حتما مراد از آن ، آيات قرآنى است ، با اينكه آيه ، ظهور در اين دارد كه محشورين ، افواجى از جميع امتها هستند و قرآن تنها كتاب يك فوج از ايشان است ، نه كتاب همه افواج . | ||
و از ظاهر آيه برمى آيد كه حشر در آن ، حشر در غير روز قيامت است ، زيرا حشر در روز قيامت اختصاص به يك فوج از هر امت ندارد، بلكه تمامى امتها در آن محشور مى شوند و حتى به حكم آيه | و از ظاهر آيه برمى آيد كه حشر در آن ، حشر در غير روز قيامت است ، زيرا حشر در روز قيامت اختصاص به يك فوج از هر امت ندارد، بلكه تمامى امتها در آن محشور مى شوند و حتى به حكم آيه «و حشرناهم فلم نغادر منهم احدا»، يك نفر هم از قلم نمى افتد و اما در اين آيه مى فرمايد: از هر امتى فوجى را محشور مى كنيم . | ||
بعضى از مفسرين گفته اند: مراد از اين حشر، حشر عذاب است ، بعد از حشر كلى ، كه شامل همه خلق مى شود و اين حشرى است بعد از حشر. | بعضى از مفسرين گفته اند: مراد از اين حشر، حشر عذاب است ، بعد از حشر كلى ، كه شامل همه خلق مى شود و اين حشرى است بعد از حشر. | ||
ليكن اين حرف دردى را دوا نمى كند و اشكال را بر طرف نمى سازد، براى اينكه اگر مراد، حشر براى عذاب بود لازم بود غايت (براى عذاب ) را ذكر كند تا مبهم نباشد، همچنان كه در آيه | ليكن اين حرف دردى را دوا نمى كند و اشكال را بر طرف نمى سازد، براى اينكه اگر مراد، حشر براى عذاب بود لازم بود غايت (براى عذاب ) را ذكر كند تا مبهم نباشد، همچنان كه در آيه «و يوم يحشر اعداء اللّه الى النار فهم يوزعون حتى اذا ما جاؤها» اين غايت ذكر شده است ، با اينكه بعد از اين آيه هم به جز عتاب و حكم فصل ، ذكرى از عذاب نيامده و آيه شريفه - بطورى كه ملاحظه مى فرماييد - مطلق است ، و در آن هيچ اشاره اى نيست ، كه بگوييم مقصود از آن اين حشر خاصى است كه ذكر شد و اين اطلاق را آيه بعدى بيشتر مى كند، كه مى فرمايد: «حتى اذا جاؤ - تا آنكه بيايند» و نمى فرمايد بيايند عذاب را يا آتش را يا چيزى ديگر را. | ||
باز مؤ يد گفتار ما - كه منظور حشر در قيامت نيست - اين است كه اين آيه و دو آيه بعدش بعد از داستان بيرون شدن دابه از زمين واقع شده اند، كه خود يكى از علائمى است كه | باز مؤ يد گفتار ما - كه منظور حشر در قيامت نيست - اين است كه اين آيه و دو آيه بعدش بعد از داستان بيرون شدن دابه از زمين واقع شده اند، كه خود يكى از علائمى است كه | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۵۷۰ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۵۷۰ </center> | ||
قبل از قيامت واقع مى شود، قيامتى كه در چند آيه بعد درباره آن مى فرمايد: | قبل از قيامت واقع مى شود، قيامتى كه در چند آيه بعد درباره آن مى فرمايد: «و نفخ فى الصور» و تا چند آيه بعد اوصاف وقايع آن روز را بيان مى كند، و معنا ندارد كه قبل از شروع به بيان اصل قيامت و وقايع آن ، يكى از وقايع آن را جلوتر ذكر كند، چون ترتيب وقوعى اقتضاء مى كند كه اگر حشر فوج از هر امتى هم جزو وقايع قيامت باشد آن را بعد از مساءله نفخ صور ذكر فرمايد، ولى اينطور ذكر نكرد، بلكه قبل از نفخ صور مساءله حشر فوج از هر امتى را آورده ، پس معلوم مى شود اين حشر جزو وقايع قيامت نيست. | ||
به همين جهت است كه مى بينيم بعضى از مفسرينى هم كه آيه را حمل بر حشر در قيامت كرده ، متوجه اين اشكال شده و گفته اند: شايد جلوتر ذكر كردن اين واقعه بر نفخ صور و قيام قيامت ، براى اين بوده كه اعلام كند هر يك از اين دو، يعنى نفخ صور و حشر هر فوجى از هر امت ، آن قدر مهمند كه جا دارد هر يك جداگانه مورد توجه قرار گيرند و احوال آنها كه طامه كبرى و داهيه دهياء است جداگانه خاطر نشان شود و گر نه اگر مى خواست ترتيب رعايت شود بايد اول نفخ صور، بعد حشر فوج از هر امت ذكر شود، چيزى كه هست اگر ترتيب رعايت مى شد خواننده خيال مى كرد هر دو يك داهيه است . | به همين جهت است كه مى بينيم بعضى از مفسرينى هم كه آيه را حمل بر حشر در قيامت كرده ، متوجه اين اشكال شده و گفته اند: شايد جلوتر ذكر كردن اين واقعه بر نفخ صور و قيام قيامت ، براى اين بوده كه اعلام كند هر يك از اين دو، يعنى نفخ صور و حشر هر فوجى از هر امت ، آن قدر مهمند كه جا دارد هر يك جداگانه مورد توجه قرار گيرند و احوال آنها كه طامه كبرى و داهيه دهياء است جداگانه خاطر نشان شود و گر نه اگر مى خواست ترتيب رعايت شود بايد اول نفخ صور، بعد حشر فوج از هر امت ذكر شود، چيزى كه هست اگر ترتيب رعايت مى شد خواننده خيال مى كرد هر دو يك داهيه است . | ||
خط ۱۳۴: | خط ۱۳۴: | ||
«'''حَتى إِذَا جَاءُو قَالَ أَ كذَّبْتُم بِئَايَتى وَ لَمْ تحِيطوا بهَا عِلْماً أَمَّا ذَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ'''»: | «'''حَتى إِذَا جَاءُو قَالَ أَ كذَّبْتُم بِئَايَتى وَ لَمْ تحِيطوا بهَا عِلْماً أَمَّا ذَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ'''»: | ||
مراد از | مراد از «آمدن» - البته به كمك سياق - حضور در موطن خطاب است ، آن خطابى كه از جمله «قال اكذبتم...» استفاده مى شود و مراد از «آيات» - همانطور كه در آيه قبلى هم گفتيم - مطلق آيات است كه بر حق دلالت كند و جمله «و لم تحيطوا بها علما'''» جمله اى | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۵۷۱ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۵۷۱ </center> | ||
است حاليه و معنايش اين است كه : آيات مرا تكذيب كرديد، در حالى كه هيچ علمى به آن نداشتيد، چون از آن اعراض داشتيد، پس چگونه چيزى را تكذيب كرديد كه نمى شناختيد؟ و چگونه نسبت دروغ به آن داديد، در حالى كه هيچ دليلى علم آور بر گفته خود نداشتيد؟ | است حاليه و معنايش اين است كه : آيات مرا تكذيب كرديد، در حالى كه هيچ علمى به آن نداشتيد، چون از آن اعراض داشتيد، پس چگونه چيزى را تكذيب كرديد كه نمى شناختيد؟ و چگونه نسبت دروغ به آن داديد، در حالى كه هيچ دليلى علم آور بر گفته خود نداشتيد؟ «ام ما ذا كنتم تعملون» يعنى غير از تكذيبى كه كرديد چه كارها مى كرديد. | ||
و معناى آيه اين است كه : از هر امتى فوجى از تكذيب كنندگان به آياتمان را محشور مى كنيم و همچنان بازداشت مى شوند، تا آنكه در محضر خطاب ، حضور به هم رسانند، در آن هنگام خداى تعالى به ايشان مى فرمايد: آيا آيات مرا تكذيب كرديد در حالى كه هيچ احاطه علمى به آن نداشتيد؟ و يا چه كارها غير از تكذيب مى كرديد؟ و اين سوال متضمن توبيخ آنان است از اين جهت كه جز تكذيب آيات كار ديگرى نداشته اند. | و معناى آيه اين است كه : از هر امتى فوجى از تكذيب كنندگان به آياتمان را محشور مى كنيم و همچنان بازداشت مى شوند، تا آنكه در محضر خطاب ، حضور به هم رسانند، در آن هنگام خداى تعالى به ايشان مى فرمايد: آيا آيات مرا تكذيب كرديد در حالى كه هيچ احاطه علمى به آن نداشتيد؟ و يا چه كارها غير از تكذيب مى كرديد؟ و اين سوال متضمن توبيخ آنان است از اين جهت كه جز تكذيب آيات كار ديگرى نداشته اند. | ||
خط ۱۴۲: | خط ۱۴۲: | ||
«'''وَ وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَيهِم بِمَا ظلَمُوا فَهُمْ لا يَنطِقُونَ'''»: | «'''وَ وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَيهِم بِمَا ظلَمُوا فَهُمْ لا يَنطِقُونَ'''»: | ||
حرف | حرف «باء» در جمله «بما ظلموا» سببيت را مى رساند و ما مصدريه است و معنايش اين است كه : قول ، به سبب اينكه ظالم بودند، عليه ايشان واقع گشت و جمله «فهم لا ينطقون» تفريعى است بر وقوع قول عليه ايشان . | ||
با اين بيان ، اين احتمال تاءييد مى شود كه مراد از آن قولى كه عليه ايشان واقع مى شود اين قول است كه | با اين بيان ، اين احتمال تاءييد مى شود كه مراد از آن قولى كه عليه ايشان واقع مى شود اين قول است كه «ان اللّه لا يهدى القوم الظالمين» و معنا اين است كه ايشان به خاطر اينكه در تكذيبشان به آيات ستمكار بودند، به عذرى كه با آن اعتذار جويند راه نيافتند و در نتيجه از سخن فرو ماندند «فهم لا ينطقون». | ||
و چه بسا مفسرينى كه وقوع قول عليه ايشان را تفسير كرده اند به وجوب عذاب بر ايشان و مناسبتر آن است كه بنا بر اين تفسير مراد از قول واقع عليه ايشان ، قضاى خداى تعالى به عذاب در حق ستمكاران باشد، كه در امثال آيه | و چه بسا مفسرينى كه وقوع قول عليه ايشان را تفسير كرده اند به وجوب عذاب بر ايشان و مناسبتر آن است كه بنا بر اين تفسير مراد از قول واقع عليه ايشان ، قضاى خداى تعالى به عذاب در حق ستمكاران باشد، كه در امثال آيه «الا ان الظالمين فى عذاب مقيم» خاطر نشان شده و آن وقت معناى آيه چنين باشد: «ايشان به خاطر اينكه ستمكارند قضاى عذاب در ايشان رانده شد و ديگر چيزى نخواهند داشت كه سخن بدان آغاز كنند»، و ليكن وجه سابق وجيه تر است . | ||
و اما اينكه وقوع قول را به حلول عذاب و داخل شدن در آتش تفسير كرده اند، از سياق بعيد است ، براى اينكه با تفريع مذكور نمى سازد. | و اما اينكه وقوع قول را به حلول عذاب و داخل شدن در آتش تفسير كرده اند، از سياق بعيد است ، براى اينكه با تفريع مذكور نمى سازد. | ||
خط ۱۶۲: | خط ۱۶۲: | ||
«'''وَ يَوْمَ يُنفَخُ فى الصورِ فَفَزِعَ مَن فى السمَاوَاتِ وَ مَن فى الاَرْضِ إِلا مَن شاءَ اللَّهُ وَ كلُّ أَتَوْهُ دَاخِرِينَ'''»: | «'''وَ يَوْمَ يُنفَخُ فى الصورِ فَفَزِعَ مَن فى السمَاوَاتِ وَ مَن فى الاَرْضِ إِلا مَن شاءَ اللَّهُ وَ كلُّ أَتَوْهُ دَاخِرِينَ'''»: | ||
«نفخ صور - دميدن در بوق» كنايه است از اعلام به جمعيت انبوهى چون لشكر، مطلبى را كه بايد همگى عملى كنند، مثل اينكه همگى در فلان روز و فلان ساعت حاضر | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۵۷۳ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۵۷۳ </center> | ||
باشند و يا حركت كنند و يا امثال اين ، و كلمه | باشند و يا حركت كنند و يا امثال اين ، و كلمه «فزع» بطورى كه راغب گفته به معناى آن گرفتگى و نفرتى است كه از منظرهاى نفرت آور به انسان دست مى دهد و فزع هم از همان جنس جزع است و كلمه «دخور» به معناى كوچكى و خوارى است . | ||
مقصود از نفخ در صور در آيه : | مقصود از نفخ در صور در آيه : «و يوم ينفح فى الصور ففزع من فى السموات و منفى الارض ...» كدام نفخه است ؟ | ||
بعضى گفته اند: مراد از اين نفخ صور، نفخه دومى است كه با آن ، روح به كالبدها دميده مى شود، و همه براى فصل قضاء مبعوث مى گردند، | بعضى گفته اند: مراد از اين نفخ صور، نفخه دومى است كه با آن ، روح به كالبدها دميده مى شود، و همه براى فصل قضاء مبعوث مى گردند، مؤيد اين ، جمله ذيل آيه است كه مى فرمايد: «و كل اتوه داخرين» يعنى همگى با ذلت و خوارى بدانجا مى آيند، چون مراد از «اتوه - مى آيند آن را» حضورشان نزد خداى سبحان است و نيز مؤ يد ديگر آن استثناى «من شاء اللّه - هر كس را كه خدا بخواهد»، از حكم فزع است ، كه بعد از آن جمله «و هم من فزع يومئذ امنون»، را در باره نيكوكاران آورده و همين خود دلالت مى كند بر اينكه فزع مذكور همان فزع در نفخه دوم است . | ||
بعضى ديگر گفته اند: مراد از آن ، نفخه اول است كه با آن همه زندگان مى ميرند، به دليل اينكه در جاى ديگر فرمود، | بعضى ديگر گفته اند: مراد از آن ، نفخه اول است كه با آن همه زندگان مى ميرند، به دليل اينكه در جاى ديگر فرمود، «و نفخ فى الصور فصعق من فى السموات و من فى الا رض الا من شاء اللّه ثم نفخ فيه اخرى فاذا هم قيام ينظرون» چون «صعقه»، در اين آيه همان فزع در آن آيه است ، كه در هر دو آيه ، نتيجه نفخه اولى گرفته شده و بنا بر اين ، مراد از جمله «كل اتوه داخرين» رجوعشان به سوى خدا به سبب مردن مى باشد. | ||
و بعيد نيست كه مراد نفخ در صور، در اين صورت مطلق نفخ باشد، چه آن نفخى كه با آن مى ميرند و يا آن نفخى كه با آن زنده مى شوند، براى اينكه ، نفخه هر چه باشد از مختصات قيامت است و اينكه بعضى در فزع و بعضى در ايمنى هستند و نيز كوهها به راه مى افتند، همه از خواص نفخه اول باشد و اينكه مردم با خوارى نزد خدا مى شوند، از خواص نفخه دوم باشد، كه بنا بر اين احتمال ، اشكالى كه چه بسا ممكن است بر هر دو وجه سابق بشود دفع مى گردد. | و بعيد نيست كه مراد نفخ در صور، در اين صورت مطلق نفخ باشد، چه آن نفخى كه با آن مى ميرند و يا آن نفخى كه با آن زنده مى شوند، براى اينكه ، نفخه هر چه باشد از مختصات قيامت است و اينكه بعضى در فزع و بعضى در ايمنى هستند و نيز كوهها به راه مى افتند، همه از خواص نفخه اول باشد و اينكه مردم با خوارى نزد خدا مى شوند، از خواص نفخه دوم باشد، كه بنا بر اين احتمال ، اشكالى كه چه بسا ممكن است بر هر دو وجه سابق بشود دفع مى گردد. | ||
خط ۱۷۶: | خط ۱۷۶: | ||
خداى تعالى از حكم فزع عمومى كه شامل همه موجودات آسمانها و زمين است | خداى تعالى از حكم فزع عمومى كه شامل همه موجودات آسمانها و زمين است | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۵۷۴ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۵۷۴ </center> | ||
جمعى از بندگان خود را استثناء كرده و به زودى گفتارى پيرامون اين استثناء خواهد آمد، آنجا كه در باره جمله | جمعى از بندگان خود را استثناء كرده و به زودى گفتارى پيرامون اين استثناء خواهد آمد، آنجا كه در باره جمله «و هم من فزع يومئذ امنون» بحث خواهيم كرد. | ||
و ظاهرا مراد از جمله | و ظاهرا مراد از جمله «و كل اتوه داخرين» رجوع تمامى موجودات عاقل در آسمانها و زمين است ، حتى آنهايى كه از حكم فزع استثناء شده اند (چه آنها و چه اينها) همه نزد پروردگار متعال حاضر مى شوند و آيه شريفه «فانهم لمحضرون الا عباد اللّه المخلصين» هم با اين گفتار ما منافات ندارد و نمى خواهد غير اين را بگويد، چون مراد از حضور در آن ، مطلق حضور و رجوع به خدا نيست ، بلكه مراد از آن حضور در موقف حساب و سوال است ، ممكن است همه به سوى خدا برگردند و حتى استثناء شدگان نيز برگردند و نيز بندگان مخلص خدا برگردند، و ليكن بندگان مخلص در موطن جمع حاضر نشوند، نه اينكه بعث و رجوع نداشته باشند، پس آيات قيامت نص صريحند بر اينكه بعث شامل همه خلائق مى شود و احدى از آن مستثنا نيست . | ||
و اگر دخور و ذلت را به اولياى خداى تعالى هم نسبت داده ، منافاتى با عزت آنان نزد خدا ندارد، چون عزت و غناى بنده نزد خدا ذلت و فقر او است در نزد خودش ، بله ذلت دشمنان خدا در قبال عزت كاذبهاى كه براى خود قائل بودند، ذلت واقعى و خوارى حقيقى است . | و اگر دخور و ذلت را به اولياى خداى تعالى هم نسبت داده ، منافاتى با عزت آنان نزد خدا ندارد، چون عزت و غناى بنده نزد خدا ذلت و فقر او است در نزد خودش ، بله ذلت دشمنان خدا در قبال عزت كاذبهاى كه براى خود قائل بودند، ذلت واقعى و خوارى حقيقى است . |
ویرایش