گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۷ بخش۷: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
خط ۵: خط ۵:


<span id='link52'><span>
<span id='link52'><span>
==سوگند قريش، پیش از بعثت پيامبر«ص»، كه اگر نذيرى به سويشان بيايد، هدایت یافته ترین امّت ها خواهند شد==
==سوگند قريش، كه اگر نذيرى به سويشان بيايد، هدایت یافته ترین امّت ها خواهند شد==
بعضى از مفسران گفته اند: «قبل از بعثت رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم) خبر به قريش رسيد كه اهل كتاب پيغمبران خود را تكذيب كردند. قريش گفتند: خدا يهود و نصارى را لعنت كند كه پيامبرانى به سوى شان آمدند و آنان تكذيبشان كردند. به خدا سوگند اگر پيامبرى به سوى ما آيد، قطعا و به طور حتم راه يافته ترين امت ها خواهيم بود». و سياق آيه شريفه مصدق اين نقل است و آن را تأييد مى كند.
بعضى از مفسران گفته اند: «قبل از بعثت رسول خدا «صلّى اللّه عليه و آله و سلّم»، خبر به قريش رسيد كه اهل كتاب، پيغمبران خود را تكذيب كردند. قريش گفتند: خدا يهود و نصارا را لعنت كند كه پيامبرانى به سوى شان آمدند و آنان تكذيبشان كردند. به خدا سوگند، اگر پيامبرى به سوى ما آيد، قطعا و به طور حتم، راه يافته ترين امت ها خواهيم بود». و سياق آيه شريفه، مصدق اين نقل است و آن را تأييد مى كند.


پس در جمله «و اقسموا باللّه جهد ايمانهم» ضمير جمع به قريش بر مى گردد كه اين سوگند را قبل از بعثت رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم) خورده بودند به دليل اين كه دنبالش مى فرمايد: «فلما جاءهم نذير» و سوگندشان هم همين بود كه: «لئن جاءهم نذير...: اگر نذيرى به سوى ما بيايد ما چنين و چنان مى كنيم».
پس در جملۀ «وَ أقسَمُوا بِاللّهِ جَهدَ أيمَانِهِم»، ضمير جمع به قريش بر مى گردد، كه اين سوگند را قبل از بعثت رسول خدا «صلّى اللّه عليه و آله و سلّم» خورده بودند. به دليل اين كه دنبالش مى فرمايد: «فَلَمّا جَاءَهُم نَذِيرٌ»، و سوگندشان هم همين بود كه: «لَئِن جَاءَهُم نَذِيرٌ...: اگر نذيرى به سوى ما بيايد، ما چنين و چنان مى كنيم».


و معناى جمله «لئن جاءهم نذير ليكونن اهدى من احدى الامم» اين است كه: اگر نذيرى به سوى ما بيايد ما راه يافته تر از يكى از امت ها خواهيم بود، يعنى يكى از امت هايى كه نذير برايشان آمد از قبيل يهود و نصارى . در اينجا ممكن بود بگويند: «راه يافته تر از ايشان خواهيم بود»، وليكن اين طور نفرمود، براى اينكه معناى آنچه ر ا گفتند اين است كه ما امتى هستيم كه فعلا نذيرى نداريم، و اگر براى ما هم نذيرى بيايد و ما نيز امتى صاحب نذير شويم، مانند يكى از اين امت هاى صاحب نذير، آن وقت با تصديق نذير خود راه يافته تر از امت مثل خود مى شويم. اين آن معنايى است كه از تعبير «اهدى من احدى الامم» استفاده مى شود، (دقت بفرماييد كه نكته اى لطيف است).
و معناى جملۀ «لَئِن جَاءَهُم نَذِيرٌ لَيَكُونُنّ أهدَى مِن إحدَى الأُمَم» اين است كه: اگر نذيرى به سوى ما بيايد، ما راه يافته تر از يكى از امت ها خواهيم بود. يعنى يكى از امت هايى كه نذير برايشان آمد، از قبيل يهود و نصارا. در اين جا، ممكن بود بگويند: «راه يافته تر از ايشان خواهيم بود»، وليكن اين طور نفرمود، براى اين كه معناى آنچه را گفتند، اين است كه ما امتى هستيم كه فعلا نذيرى نداريم، و اگر براى ما هم نذيرى بيايد و ما نيز امتى صاحب نذير شويم، مانند يكى از اين امت هاى صاحب نذير، آن وقت با تصديق نذير خود، راه يافته تر از امت مثل خود مى شويم. اين، آن معنايى است كه از تعبير «أهدى مِن إحدَى الأُمَم» استفاده مى شود، (دقت بفرماييد، كه نكته اى لطيف است).
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۸۲ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۸۲ </center>
بعضى از مفسران گفته اند: «مقتضاى مقام اين است كه بگويند از همه امت ها راه يافته تر خواهيم بود»، و اين عموميت را عبارت «احدى الامم» مى رساند، هر چند كه كلمه «احدى» نكره در سياق اثبات است، و الف و لام در «امم» هم براى عهد است اما در عين حال معنايش اين است كه: به طور حتم ما راه يافته تر از يك يك امت ها كه رسول خدا را تكذيب كردند، مانند يهود و نصارى و غير از ايشان، خواهيم بود.
بعضى از مفسران گفته اند: «مقتضاى مقام اين است كه بگويند از همه امت ها، راه يافته تر خواهيم بود»، و اين عموميت را عبارت «إحدَى الأُمَم» مى رساند. هرچند كه كلمۀ «إحدَى»، نكره در سياق اثبات است، و الف و لام در «أُمَم» هم، براى عهد است. اما در عين حال معنايش اين است كه: به طور حتم، ما راه يافته تر از يك يك امت ها، كه رسول خدا را تكذيب كردند، مانند يهود و نصارا و غير از ايشان، خواهيم بود.


بعضى ديگر گفته اند: «معناى آيه اين است كه: ما راه يافته تر از امتى مى شويم كه از شدت خوبى و برترى نسبت به امت هاى ديگر درباره اش گفته مى شود: «احدى الامم: يگانه امت ها» است، همچنان كه درباره مردى كه فوق العادگى دارد، مى گويند اين «يگانه قوم و عصر خويش» است. ولى قول اخير خالى از تكلف و بُعد نيست.
بعضى ديگر گفته اند: «معناى آيه اين است كه: ما راه يافته تر از امتى مى شويم كه از شدت خوبى و برترى نسبت به امت هاى ديگر درباره اش گفته مى شود: «إحدَى الأُمَم: يگانه امت ها» است، همچنان كه درباره مردى كه فوق العادگى دارد، مى گويند: اين، «يگانۀ قوم و عصر خويش» است. ولى قول اخير، خالى از تكلف و بُعد نيست.


«'''فلما جاءهم نذير ما زادهم الا نفورا'''» - وقتى مراد از سوگند خورندگان، قريش شد، قهرا مراد از نذير هم رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم) خواهد بود. و «نفور» به معناى تنفر و دور شدن و فرار كردن است.
«'''فَلَمّا جَاءَهُم نَذِيرٌ مَا زَادَهُم إلّا نُفُورا'''» - وقتى مراد از سوگند خورندگان، قريش شد، قهرا مراد از نذير هم، رسول خدا «صلّى اللّه عليه و آله و سلّم» خواهد بود. و «نفور»، به معناى تنفر و دور شدن و فرار كردن است.


«'''استِكْبَاراً فى الاَرْضِ وَ مَكْرَ السيى وَ لا يحِيقُ الْمَكْرُ السيىُ إِلا بِأَهْلِهِ'''»:
«'''استِكْبَاراً فى الاَرْضِ وَ مَكْرَ السّيّى وَ لا يحِيقُ الْمَكْرُ السّيّئُ إِلّا بِأَهْلِهِ'''»:


راغب مى گويد: كلمه «مكر» به معناى آن است كه با حيله، شخصى را از هدفى كه دارد، منصرف كنى، و اين دو جور مى شود. يكى به نحوه پسنديده، مثل اين كه بخواهى با حيله او را به كارى نيك وا بدارى، و چنين مكرى به خدا هم نسبت داده مى شود. همچنان كه خودش فرمود: «و اللّه خير الماكرين». دوم به نحو نكوهيده و آن اين كه بخواهى با حيله او را به كارى زشت وا بدارى، كه در آيه «و لا يحيق المكر السئّ الا باهله»، همين مكر منظور است.
راغب مى گويد: كلمۀ «مكر»، به معناى آن است كه با حيله، شخصى را از هدفى كه دارد، منصرف كنى، و اين دو جور مى شود. يكى به نحوه پسنديده، مثل اين كه بخواهى با حيله، او را به كارى نيك وابدارى، و چنين مكرى به خدا هم نسبت داده مى شود. همچنان كه خودش فرمود: «وَ اللّهُ خَيرُ المَاكِرِين». دوم به نحو نكوهيده و آن، اين كه بخواهى با حيله، او را به كارى زشت وابدارى، كه در آيه «وَ لا يَحِيقُ المَكرُ السّیّئُ إلّا بِأهلِه»، همين مكر منظور است.


و نيز در معناى كلمه «يحيق» گفته: يعنى نازل نمى شود و نمى رسد مكر، مگر به خود صاحب مكر. و بعضى گفته اند: كلمه «يحيق» در اصل «يحق» بوده است، كه يكى از دو قاف آن مبدل به ياء شده، مانند كلمه «زل» كه به «زال» قلب مى شود، و لذا در آيه «فأزلهما» بعضى «فازالهما» نيز خوانده اند، و بر همين قياس است «ذم» و «ذام».
و نيز در معناى كلمۀ «يَحِيقُ» گفته: يعنى نازل نمى شود و نمى رسد مكر، مگر به خود صاحب مكر. و بعضى گفته اند: كلمۀ «يَحِيقُ»، در اصل «يَحِقُّ» بوده است، كه يكى از دو قاف آن، مبدّل به ياء شده. مانند كلمۀ «زَلّ»، كه به «زال» قلب مى شود. و لذا در آيه «فَأزَلّهُمَا»، بعضى «فَأزَالَّهُمَا» نيز خوانده اند، و بر همين قياس است «ذَمّ» و «ذَامّ».


«'''استكبارا فى الأرض'''» - كلمه «استكبارا» مفعول له براى كلمه «نفورا» است، و معناى آن اين است كه: وقتى نذير به سويشان آمد، از او اعراض و دورى كردند، براى خاطر اين كه در زمين استكبار كنند، و جمله «مكر السئّ» عطف است بر استكبار، و مثل او مفعول له است.
«'''إستِكبَاراً فِى الأرض'''» - كلمۀ «إستِكبَاراً»، مفعولٌ له براى كلمۀ «نُفُوراً» است، و معناى آن، اين است كه: وقتى نذير به سويشان آمد، از او اعراض و دورى كردند. براى خاطر اين كه در زمين استكبار كنند. و جملۀ «مَكرَ السَّیّئ»، عطف است بر استكبار، و مثل او، مفعولٌ له است.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۸۳ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۸۳ </center>
بعضى هم گفته اند: عطف است بر كلمه «نفورا» و اضافه در آن، اضافه موصوف به صفت است، به دليل اين كه بار دوم فرموده: «و لا يحيق المكر السئّ...».
بعضى هم گفته اند: عطف است بر كلمۀ «نُفُوراً»، و اضافه در آن، اضافۀ موصوف به صفت است. به دليل اين كه بار دوم فرموده: «وَ لا يَحِيقُ المَكرُ السَّیئّ...».
<span id='link53'><span>
<span id='link53'><span>


۱۷٬۰۰۸

ویرایش