۱۷٬۲۰۴
ویرایش
برچسبها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه |
برچسبها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه |
||
خط ۲۲۷: | خط ۲۲۷: | ||
<span id='link167'><span> | <span id='link167'><span> | ||
<center> «'''بیان آیات'''» </center> | <center> «'''بیان آیات'''» </center> | ||
در | ==ردّ اعتقاد مشركان، به دختر داشتن خدا و خويشاوندى بين او و جنّ == | ||
در سابق، اين معنا را بيان فرموده بود كه او ربّ و معبود حقيقى است، جمعى از بندگان مخلص، چون انبياى گرامى او را پرستيدند، و به حدّ خلوص رسيدند، و بعضى ديگر به ربوبيت او كافر شدند، و خداوند بندگانش را نجات داده، و كافران را هلاك و به عذاب اليم مبتلا كرد. | |||
اينك، در اين آيات، متعرض عقايد كفار شده كه درباره خدايان خود، كه يا ملائكه و يا جن بودند، چه عقايدى داشتند و چگونه ملائكه را، دختران خدا ناميده و براى جنّ، قائل به نسبت و خويشاوندى با خدا شدند. | |||
به طور | به طور كلّى، بت پرستان كه يا برهمايى هستند و يا بودايى و يا صابئى، معتقد نبودند كه تمامى ملائكه، دختر و زن اند. بله، بعضى از آنان اين اعتقاد را داشتند، ليكن آنچه از بعضى از قبايل عرب، مانند وثنی هاى قبيلۀ «جُهَينه»، «سليم»، «خزاعه» و «بنى مليح» حكايت شده، اين است كه: اينان، قايل به انوثيت ملائكه بودند. | ||
و اما اعتقاد به | |||
و اما اعتقاد به اين كه بين جنّ و خدا خويشاوندى هست و نسبت جنّ، سرانجام به خدا منتهى مى شود، فى الجمله از تمامى فرقه هاى مشرك نقل شده. | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۲۶۲ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۲۶۲ </center> | ||
و كوتاه سخن | و كوتاه سخن اين كه: خداى تعالى در اين آيات، به فساد عقيده آنان اشاره نموده، سپس رسول گرامى خود را بشارت مى دهد به اين كه به زودى، او را يارى مى كند، و مشركان را تهديد مى كند به اين كه به عذاب مبتلايشان مى سازد. و آنگاه سوره مورد بحث را، با تقديس و منزّه بودن خدا از داشتن شريك و نيز با سلام بر همه رسولان، و حمد خدا - كه ربُّ العالَمين است - ختم مى نمايد. | ||
«'''فَاستَفْتِهِمْ أَلِرَبِّك الْبَنَاتُ وَ لَهُمُ الْبَنُونَ'''»: | |||
خداى سبحان، اعتقاد مشركان را به اين كه «ملائكه، دختران خدايند»، باز نموده، كه چه لوازمى دارد و آن لوازم، اين است كه: | |||
ملائكه، فرزندان خدا و دختر باشند و خدا، اين دختران را به خود اختصاص داده باشد (و تنها او دختر بزايد)، اما مردم، همه پسر بزايند و هرچه پسر هست، مخصوص مردم باشد. و سپس اين لوازم را، يكى پس از ديگرى، ردّ نمود. | |||
سخن اول ايشان را كه «دختران، از آنِ خدا و پسران، از آنِ ايشان باشند»، رد نموده، مى فرمايد: «از ايشان بپرس آيا براى پروردگار تو، دختران باشد و براى خود آنان، پسران»؟ و اين استفهام، استفهامى است انكارى، به انكار لازمۀ كلام. چون لازمۀ اين گفتار، اين است كه: مشركان، از خدا بالاتر باشند. چون مشركان اين اعتقاد را هم داشته اند كه پسر، بهتر از دختر است، و مى خواستند كه از داشتن دختر منزّه باشند. و به همين جهت، دختران را زنده به گور مى كردند، تا نزاهتشان، لكّه دار نشود. | |||
«'''أَمْ خَلَقْنَا الْمَلَائكةَ إِنَاثاً وَ هُمْ شَاهِدُونَ'''»: | |||
كلمه «أم» در اين جا، منقطعه و به معناى بلكه است، نه به معناى «يا اين و يا آن». و معناى آيه، اين است كه: بلكه از سؤال قبلى مهمتر، اين است كه از ايشان بپرسى: آيا ما ملائكه را ماده خلق كرده ايم، و آيا مشركان در روزى كه ما ملائكه را خلق مى كرديم، آن جا حاضر بودند و مادگى ملائكه را ديدند؟ يا اين كه نه تنها حاضر نبودند، بلكه چنين ادعايى هم نمى توانند بكنند؟ | |||
علاوه بر اين، اصولا نرى و مادگى، يك مسأله اى است كه جز از راه حس، نمى توان اثباتش كرد و ملائكه، براى مشركان، محسوس نبودند و اين جمله، ردّ ماده بودن ملائكه است. | |||
«'''أَلا | «'''أَلا إِنّهُم مِّنْ إِفْكِهِمْ لَيَقُولُونَ * وَلَدَ اللَّهُ وَ إِنّهُمْ لَكَاذِبُونَ'''»: | ||
اين آيه | اين آيه شريفه، ردّ لازمه ديگر گفتار مشركان است و آن، اثبات ولادت ملائكه از خداست، و اين سخن را صرف «إفك» مى شمارد، و «إفك»، عبارت است از اين كه سخنى را به غير آن وجهه اى كه دارد، برگردانى و وجهۀ حق آن را به سوى باطل صرف كنى. و خلاصه خلقت ملائكه را كه براى كسى معلوم نيست چگونه بوده، برگردانى و نام ولادت بر آن بگذارى. پس مشركان در اين سخن خود، مرتكب إفك شده اند، و دروغى روشن گفته اند. | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۲۶۳ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۲۶۳ </center> | ||
«'''أَصطفَى الْبَنَاتِ عَلى الْبَنِينَ مَا | «'''أَصطفَى الْبَنَاتِ عَلى الْبَنِينَ * مَا لَكُمْ كَيْف تحْكُمُونَ أَفَلا تَذَكَّرُونَ'''»: | ||
در اين | در اين آيه، انكار انتخاب دختران بر پسران را تكرار كرده، تا شدت شناعت و زشتى اين سخن را افاده كند. يك بار فرموده: آيا خدا دختران را بر پسران ترجيح داده، كه خودش تنها دختر بزايد و پسر زاييدن را به شما واگذار كند؟ و بار ديگر فرموده: آخر، اين چه حكمى است كه مى كنند؟ و بار سوم فرموده: راستى نمى خواهيد متذكر شويد؟ | ||
آنگاه ايشان را توبيخ | آنگاه ايشان را توبيخ نموده، مى فرمايد: «مَا لَكُم كَيفَ تَحكُمُون». چون سخن ايشان، حكمى است بدون دليل، و سپس دنبالش فرموده: «أفَلَا تَذَكَّرُون»، كه هم توبيخ است و هم اشاره است به اين كه اين حرف، صرف نظر از اين كه هيچ دليلى ندارد، بلكه بر خلافش دليل هست. چيزى كه هست، مشركان، متذكر آن دليل نمى شوند. اگر متذكر شوند، مى فهمند كه ساحت خداى سبحان، منزّه از آن است كه متجزّى شود، و جزئى به نام فرزند از او جدا گردد. و نيز، منزّه از آن است كه محتاج فرزند شود و در صدد فرزنددار شدن بر آيد. و اين گونه احتجاج ها، در كلام خداى تعالى، عليه مشركان، مكرر آورده شده است. | ||
در آيه مورد | در آيه مورد بحث، التفاتى از غيبت «ألا إنّهُم مِن إفكِهِم لَيَقُولُون»، به خطاب «مَا لَكُم كَيفَ تَحكُمُون»، به كار رفته. در جمله اول، مشركان را غايب حساب كرده و فرموده: «ايشان، از درِ افك خواهند گفت». و در جمله دوم، خطاب به مشركان فرموده: «واى بر شما، اين چه حكمى است كه مى كنيد»؟ و اين التفات، براى آن است كه بر شدت خشم خدا دلالت كند. شدت خشمى كه باعث شده، خدا شفاها با خود مشركان، سخن گويد. | ||
«'''أَمْ | «'''أَمْ لَكُمْ سُلْطانٌ مُّبِينٌ * فَأْتُوا بِكِتَابِكُمْ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ'''»: | ||
كلمه | كلمه «أم» در اين آيه نيز، منقطعه و به معناى بلكه است، و مراد از سلطان - به طورى كه از سياق بر مى آيد - برهان و كتابى است كه از ناحيه خداى سبحان، بر مشركان نازل شده باشد، و در آن كتاب، خدا به ايشان خبر داده باشد كه ملائكه، دختران من اند. چون وقتى عقل و حس، اجازۀ چنين عقيده اى را ندهد، باقى مى ماند دليل نقلى و كتابى كه از ناحيه خدا، آن را اثبات كرده باشد. پس اگر مدّعاى مشركان حق است، بايد كتابى آسمانى ارائه دهند، تا مدّعاى آنان را اثبات كند. | ||
و اگر كلمه | و اگر كلمه «كتاب» را بر مشركان اضافه كرد، و فرمود: «كتابتان»، به اين عنايت است كه فرض كرد مشركان، كتابى داشته باشند كه بر مدّعايشان دلالت كند. | ||
ویرایش