گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۷ بخش۲۷: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
خط ۱۵۵: خط ۱۵۵:
«'''قَالَ فَالحَْقُّ وَ الحَْقَّ أَقُولُ لاَمْلاَنَّ جَهَنَّمَ مِنك وَ مِمَّن تَبِعَك مِنهُمْ أَجْمَعِينَ'''»:
«'''قَالَ فَالحَْقُّ وَ الحَْقَّ أَقُولُ لاَمْلاَنَّ جَهَنَّمَ مِنك وَ مِمَّن تَبِعَك مِنهُمْ أَجْمَعِينَ'''»:


اين آيه پاسخى است از خداى سبحان به ابليس كه مشتمل است بر قضايى كه خدا عليه ابليس و پيروانش رانده كه به زودى همه را داخل آتش خواهد كرد.
اين آيه، پاسخى است از خداى سبحان، به ابليس كه مشتمل است بر قضايى كه خدا عليه ابليس و پيروانش رانده، كه به زودى همه را داخل آتش خواهد كرد.
پس كلمه ((فالحق (( مبتدائى است كه خبرش حذف شده ، و يا خبرى است كه مبتدايش حذف شده است . و كلمه ((فاء(( كه در اول آن است براى ترتيب و قرار دادن جمله ما بعد است بعد از جمله ما قبل . و مراد از ((حق (( چيزى است كه مقابل باطل است ، به شهادت اينكه دوباره اين كلمه را اعاده مى كند، و با الف و لام هم اعاده مى كند، و چون به طور قطع مى دانيم منظور از حق دومى چيزى است كه مقابل باطل است ؛ پس مراد از اولى هم همان خواهد بود. و تقدير آيه چنين است : ((فالحق اقسم به لاملئن جهنم منك ...((، اين در صورتى است كه خبر حق را محذوف بدانيم ، و اگر خود آن را خبر و مبتدايش را محذوف بدانيم ، تقديرش چنين مى شود: ((فقولى حق ...((.
 
و جمله ((و الحق اقول (( جمله اى است معترضه كه در وسط كلام اضافه شده تا بفهماند كه اين قضاء حتمى است و نيز پندار ابليس را رد كند كه پنداشته بود ((انا خير منه : من از او بهترم (( چون از اين گفتار برمى آيد كه او امر خدا را كه فرموده بود ((براى آدم سجده كن (( غير حق مى دانسته . و از اين كه در اين جمله معترضه ((حق (( را مقدم بر اقول آورده و نيز كلمه حق را با الف و لام آورده ، حصر فهميده مى شود، و معنايش اين است كه : من به غير حق چيزى نمى گويم .
پس كلمۀ «فَالحَقّ»، مبتدایى است كه خبرش حذف شده، و يا خبرى است كه مبتدايش حذف شده است. و كلمۀ «فاء» كه در اول آن است، براى ترتيب و قرار دادن جملۀ مابعد است بعد از جملۀ ماقبل. و مراد از «حق»، چيزى است كه مقابل باطل است، به شهادت اين كه دوباره اين كلمه را اعاده مى كند، و با الف و لام هم اعاده مى كند. و چون به طور قطع مى دانيم منظور از «حق دومى»، چيزى است كه مقابل باطل است؛ پس مراد از اولى هم، همان خواهد بود.  
 
و تقدير آيه چنين است: «فَالحَقُّ أقُسِمُ بِهِ لَأملَئَنّ جَهَنّمَ مِنكَ...». اين، در صورتى است كه خبر حق را محذوف بدانيم، و اگر خود آن را خبر و مبتدايش را محذوف بدانيم، تقديرش چنين مى شود: «فَقَولِى حَقٌّ...».
 
و جملۀ «وَ الحَقُّ أقُولُ»، جمله اى است معترضه كه در وسط كلام اضافه شده، تا بفهماند كه اين قضاء حتمى است. و نيز، پندار ابليس را رد كند كه پنداشته بود «أنَا خَيرٌ مِنهُ: من از او بهترم». چون از اين گفتار بر مى آيد كه او، امر خدا را كه فرموده بود: «براى آدم سجده كن»، غير حق مى دانسته. و از اين كه در اين جمله معترضه، «حق» را مقدم بر «أقُولُ» آورده و نيز كلمۀ «حق» را با الف و لام آورده، حصر فهميده مى شود. و معنايش اين است كه: من به غير حق، چيزى نمى گويم.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۳۴۷ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۳۴۷ </center>
و جمله ((لاملئن جهنم منك و ممن تبعك منهم اجمعين (( متن آن قضايى است كه خدا به آن حكم كرده و گويا مراد از كلمه ((منك (( جنس شيطانها باشد، و در نتيجه هم شامل ابليس مى شود، و هم ذريه و قبيله او و كلمه ((منهم (( به ((من تبعك (( مربوط است و معنايش اين است كه : از ذريه آدم هر كس از تو پيروى كند او نيز جهنمى است .
و جملۀ «لَأملَئَنّ جَهَنّمَ مِنكَ وَ مِمّن تَبِعَكَ مِنهُم أجمَعِين»، متن آن قضايى است كه خدا به آن حكم كرده، و گويا مراد از كلمۀ «مِنكَ»، جنس شيطان ها باشد. و در نتيجه، هم شامل ابليس مى شود، و هم ذرّيه و قبيلۀ او. و كلمۀ «مِنهُم» به «مَن تَبِعَكَ» مربوط است، و معنايش اين است كه: از ذرّيه آدم، هر كس از تو پيروى كند، او نيز جهنمى است.
 
و ما، در سابق در نظاير اين آيه، از قبيل سوره «حجر»، و در همين قصه از سوره «بقره» و «اعراف» و «إسراء»، بحث مفصلى راجع به اين قصه نموديم، بدان جا مراجعه شود.


و ما در سابق در نظاير اين آيه از قبيل سوره حجر و در همين قصه از سوره بقره و اعراف و اسراء بحث مفصلى راجع به اين قصه نموديم بدانجا مراجعه شود.
«'''قُلْ مَا أَسئَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ وَ مَا أَنَا مِنَ المُْتَكلِّفِينَ'''»:


«'''قُلْ مَا أَسئَلُكمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ وَ مَا أَنَا مِنَ المُْتَكلِّفِينَ'''»:
در اين آيه، به مطلبى كه در اول سوره و نيز در خلال آيات سوره گذشت، رجوع شده، و آن، اين بود كه: قرآن كريم، ذكر است و پيامبر اسلام، به جز انذار، هيچ منصب ديگرى ندارد. و نيز رد آن تهمتى است كه در اين كلام خود زدند: «امشُوا وَ اصبِرُوا عَلَى آلِهَتِكُم إنّ هَذَا لَشَئٌ يُرَادُ».


در اين آيه به مطلبى كه در اول سوره و نيز در خلال آيات سوره گذشت رجوع شده ، و آن اين بود كه قرآن كريم ذكر است و پيامبر اسلام به جز انذار هيچ منصب ديگرى ندارد. و نيز رد آن تهمتى است كه در اين كلام خود زدند: ((امشوا و اصبروا على آلهتكم ان هذا لشى ء يراد((.
پس در جملۀ «مَا أسئَلُكُم عَلَيه مِن أجر»، اجر دنيوى از مال و رياست و جاه را از خود نفى مى كند. و در جملۀ «وَ مَا أنَا مِنَ المُتَكَلّفِين»، خود را از تصنّع و خودآرايى به چيزى كه آن را ندارد، برى مى سازد.
پس در جمله ((ما اءسئلكم عليه من اجر(( اجر دنيوى از مال و رياست و جاه را از خود نفى مى كند. و در جمله ((و ما انا من المتكلفين (( خود را از تصنع و خودآرايى به چيزى كه آن را ندارد برى ء مى سازد.
<span id='link231'><span>
<span id='link231'><span>


۱۶٬۸۱۴

ویرایش