گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۷ بخش۲۴: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
خط ۱۷۳: خط ۱۷۳:
<span id='link202'><span>
<span id='link202'><span>


==جسدى كه بر تخت سليمان «ع» افكنده شد جنازه فرزند او بوده كه براى آزمايش و تنبيه او ميرانده شد و... ==
==آزمایش و امتحان سليمان«ع»، با مرگ فرزندش ==
«'''وَ لَقَدْ فَتَنَّا سلَيْمَانَ وَ أَلْقَيْنَا عَلى كُرْسِيِّهِ جَسداً ثمَّ أَنَاب'''»:
«'''وَ لَقَدْ فَتَنَّا سلَيْمَانَ وَ أَلْقَيْنَا عَلى كُرْسِيِّهِ جَسداً ثمَّ أَنَاب'''»:


كلمه ((جسد(( به معناى جسمى است بى روح .
كلمۀ «جسد»، معناى جسمى است بى روح.


بعضى از مفسرين گفته اند: ((مراد از جسدى كه بر تخت سليمان افتاد، خود سليمان (عليه السلام ) بوده كه خدا او را به مرضى مبتلا و آزمايش ‍ كرد، و تقدير كلام اين است كه : ((القيناه على كرسيه كجسد لا روح فيه من شدة المرض : ما او را مانند جسدى بى روح از شدت مرض بر تختش انداختيم ((.
بعضى از مفسران گفته اند: «مراد از جسدى كه بر تخت سليمان افتاد، خود سليمان «عليه السلام» بوده، كه خدا او را به مرضى مبتلا و آزمايش ‍ كرد. و تقدير كلام اين است كه: «ألقَينَاهُ عَلَى كُرسِيّه كَجَسدٍ لَا رُوحَ فِيهِ مِن شِدّةِ المَرَض: ما، او را مانند جسدى بى روح از شدت مرض، بر تختش انداختيم».


ليكن اين وجه صحيح نيست ، براى اينكه هيچ گوينده فصيحى ضمير را از كلام حذف نمى كند، و از كلامى كه ظاهرش انداختن جسدى بر تخت سليمان (عليه السلام ) است ، انداختن خود سليمان (عليه السلام ) را اراده نمى كند، آن هم گوينده اى كه كلامش فصيح ترين كلام است.
ليكن اين وجه صحيح نيست. براى اين كه هيچ گوينده فصيحى، ضمير را از كلام حذف نمى كند، و از كلامى كه ظاهرش انداختن جسدى بر تخت سليمان «عليه السلام» است، انداختن خود سليمان «عليه السلام» را اراده نمى كند. آن هم گوينده اى كه كلامش، فصيح ترين كلام است.


مفسرين ديگر اقوال مختلفى در مراد از آيه دارند، و هر يك از روايتى پيروى كرده و آنچه به طور اجمال از ميان اقوال و روايات مى توان پذيرفت ، اين است كه : جسد نامبرده جنازه كودكى از سليمان (عليه السلام ) بوده كه خدا آن را بر تخت وى افكند، و در جمله ((ثم اناب قال رب اغفرلى (( اشعار و بلكه دلالت است بر اينكه : سليمان (عليه السلام ) از آن جسد اميدها داشته ، و يا در راه خدا به او اميدها بسته بوده ، و خدا او را قبض روح نموده و جسد بى جانش را بر تخت سليمان افكنده تا او بدين وسيله متنبه گشته و امور را به خدا واگذارد، و تسليم او شود((.
مفسران ديگر، اقوال مختلفى در مراد از آيه دارند، و هر يك، از روايتى پيروى كرده. و آنچه به طور اجمال از ميان اقوال و روايات مى توان پذيرفت، اين است كه:  
 
جسد نامبرده، جنازۀ كودكى از سليمان «عليه السلام» بوده، كه خدا آن را بر تخت وى افكند. و در جملۀ «ثُمّ أنَابَ قَالَ رَبّ اغفِر لِى»، إشعار و بلكه دلالت است بر اين كه: سليمان «عليه السلام» از آن جسد، اميدها داشته، و يا در راه خدا به او اميدها بسته بوده، و خدا او را قبض روح نموده و جسد بى جانش را بر تخت سليمان افكنده، تا او بدين وسيله، متنبه گشته و امور را به خدا واگذارد، و تسليم او شود».


«'''قَالَ رَب اغْفِرْ لى وَ هَب لى مُلْكاً لا يَنبَغِى لاَحَدٍ مِّن بَعْدِى إِنَّك أَنت الْوَهَّاب'''»:
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۳۱۱ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۳۱۱ </center>
از ظاهر سياق برمى آيد كه اين استغفار مربوط به آيه قبلى و داستان انداختن جسد بر تفسير كرسى سليمان (عليه السلام) است ، و اگر واو عاطفه نياورده، براى اين است كه كلام به منزله جواب از سؤالى است كه ممكن است بشود، گويا بعد از آنكه فرموده : ((ثم اناب (( كسى پرسيده: در انابه اش چه گفت ؟ فرموده: ((گفت پروردگارا مرا بيامرز...((
«'''قَالَ رَبّ اغْفِرْ لى وَ هَب لى مُلْكاً لا يَنبَغِى لاَحَدٍ مِّن بَعْدِى إِنَّك أَنتَ الْوَهَّاب'''»:


چه بسا از مفسرين كه بر اين درخواست سليمان كه گفت : ((ملكى به من بده كه بعد از من سزاوار احدى نباشد، اشكال كرده اند كه اين چه بخلى است كه سليمان مرتكب شده ، و از خدا خواسته مثل سلطنت او را بعد از او به احدى ندهد؟((.
از ظاهر سياق، بر مى آيد كه اين استغفار، مربوط به آيه قبلى و داستان انداختن جسد بر تفسير كرسى سليمان «عليه السلام» است، و اگر «واو» عاطفه نياورده، براى اين است كه كلام به منزله جواب از سؤالى است كه ممكن است بشود. گويا بعد از آن كه فرموده: «ثُمّ أنَابَ»، كسى پرسيده: در انابه اش چه گفت؟ فرموده: «گفت پروردگارا! مرا بيامرز...».


و جواب آن اين است كه : درخواست او درخواست براى خودش است ، نه درخواست منع از ديگران ، نمى خواهد درخواست كند كه ديگران را از سلطنتى چون سلطنت او محروم كند، و فرق است بين اينكه ملكى را مختص به خود درخواست كند، و اينكه اختصاص آن را به خود بخواهد.
چه بسا از مفسران كه بر اين درخواست سليمان كه گفت: «مُلكى به من بده كه بعد از من، سزاوار احدى نباشد، اشكال كرده اند كه اين چه بُخلى است كه سليمان مرتكب شده، و از خدا خواسته مثل سلطنت او را بعد از او به احدى ندهد»؟
 
و جواب آن اين است كه: درخواست او، درخواست براى خودش است، نه درخواست منع از ديگران. نمى خواهد درخواست كند كه ديگران را از سلطنتى چون سلطنت او محروم كند، و فرق است بين اين كه مُلكى را مختص به خود درخواست كند، و اين كه اختصاص آن را به خود بخواهد.
<span id='link203'><span>
<span id='link203'><span>


«'''فَسخَّرْنَا لَهُ الرِّيحَ تجْرِى بِأَمْرِهِ رُخَاءً حَيْث أَصاب'''»:
«'''فَسخَّرْنَا لَهُ الرِّيحَ تجْرِى بِأَمْرِهِ رُخَاءً حَيْثُ أَصاب'''»:
 
اين آيه، فرع و نتيجه درخواست مُلك است و از استجابت آن درخواست، خبر مى دهد و مُلكى را كه سزاوار احدى بعد از او نباشد، بيان مى كند و آن مُلكى است كه دامنه اش، حتى باد و جنّ را هم گرفته، و آن دو نيز، مسخر وى شدند.


اين آيه فرع و نتيجه درخواست ملك است و از استجابت آن درخواست خبر مى دهد و ملكى را كه سزاوار احدى بعد از او نباشد بيان مى كند و آن ملكى است كه دامنه اش حتى باد و جن را هم گرفته ، و آن دو نيز مسخر وى شدند.
و كلمۀ «رُخَاء» - به ضمه راء - به معناى نرمى است و ظاهرا مراد از جريان باد به نرمى و به امر سليمان، اين باشد كه:


و كلمه ((رخاء(( - به ضمه را - به معناى نرمى است و ظاهرا مراد از جريان باد به نرمى و به امر سليمان اين باشد كه : باد در اطاعت كردن از فرمان سليمان نرم بوده و بر طبق خواسته او به آسانى جريان مى يافته . پس ديگر اشكال نشود به اينكه توصيف باد به صفت نرمى ، با توصيف آن به صفت ((عاصفه : تند(( كه آيه ((و لسليمان الريح عاصفة تجرى بامره (( آن را حكايت كرده ، منافات دارد. براى اينكه گفتيم : منظور از جريان باد به نرمى ، اين است كه : جارى ساختن باد براى آن جناب هزينه اى نداشته ، و به آسانى جارى مى شده ، حال يا به نرمى و يا به تندى.
باد در اطاعت كردن از فرمان سليمان نرم بوده و بر طبق خواستۀ او، به آسانى جريان مى يافته. پس ديگر اشكال نشود به اين كه توصيف باد به صفت نرمى، با توصيف آن به صفت «عاصفه: تند» كه آيه «وَ لِسُلَيمانَ الرّيحَ عَاصِفَةً تَجرِى بِأمرِهِ» آن را حكايت كرده، منافات دارد. براى اين كه گفتيم: منظور از جريان باد به نرمى، اين است كه: جارى ساختن باد براى آن جناب هزينه اى نداشته، و به آسانى جارى مى شده. حال يا به نرمى و يا به تندى.


ولى بعضى از مفسرين از اين اشكال جواب داده اند به اينكه : ممكن است خداوند باد را مسخر سليمان (عليه السلام) كرده ، كه هر وقت او خواست نرم بوزد، و هر وقت او خواست تند بوزد.
ولى بعضى از مفسران، از اين اشكال جواب داده اند به اين كه: ممكن است خداوند باد را مسخّر سليمان «عليه السلام» كرده، كه هر وقت او خواست، نرم بوزد، و هر وقت او خواست، تند بوزد.


و معناى جمله ((حيث اصاب (( اين است كه : به هر جا هم كه او خواست بوزد؛ چون اين جمله متعلق به جمله ((تجرى (( است .
و معناى جملۀ «حَيثُ أصَاب»، اين است كه: به هر جا هم كه او خواست بوزد. چون اين جمله، متعلق به جملۀ «تَجرِى» است.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۳۱۲ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۳۱۲ </center>
<span id='link204'><span>
<span id='link204'><span>
۱۶٬۳۳۸

ویرایش