۱۷٬۲۴۰
ویرایش
خط ۶۳: | خط ۶۳: | ||
<span id='link263'><span> | <span id='link263'><span> | ||
== | ==چگونگی قبض روح آدمی، به وسیلۀ خداوند و فرشتگان او== | ||
«'''اللَّهُ | «'''اللَّهُ يَتَوَفّى الاَنفُسَ حِينَ مَوْتِهَا ...'''»: | ||
در مجمع البيان گفته : كلمه | در مجمع البيان گفته: كلمه «تَوَفّى»، به معناى گرفتن چيزى است به طور تمام. مثلا وقتى مى گويند: «تَوَفّيتُ حَقّى مِن فُلانٍ»، و نيز «استَوفَيتُ حَقّى مِن فُلانٍ»، معنايش اين است كه من تمامى حقم را از فلانى گرفتم. | ||
و اگر در آيه | و اگر در آيه شريفه، مسند اليه «اللّه» را مقدّم بر مسند «يَتَوَفّى» آورد، براى اين است كه حصر را برساند و بفهماند «قبض روح»، تنها كار خدا است، نه غير. و اگر اين آيه با آيه «قُل يَتَوَفّيكُم مَلَكُ المَوتِ الّذِى وُكّلَ بِكُم»، و آيه «حَتّى إذَا جَاءَ أحَدَكُمُ المَوتُ تَوَفّتهُ رُسُلُنَا» ضميمه شود، اين معنا را مى دهد كه: | ||
«''' | اصالت در گرفتن جان ها، كارِ خداست، نه غير. ولى به تبعيت و به اجازۀ خدا، كار ملك الموت و فرستادگان خدا، كه ياران ملك الموت اند، نيز هست. همان طور كه اين ياران هم، به اجازۀ ملك الموت كار مى كنند. | ||
«'''اللّهُ يَتَوَفّى الأنفُسَ حِينَ مَوتِهَا'''» - مراد از «أنفس»، ارواح است. ارواحى كه متعلق به بدن ها است، نه مجموع روح و بدن. چون مجموع روح و بدن كسى در هنگام مرگ گرفته نمى شود. تنها جان ها گرفته مى شود. يعنى علاقۀ روح از بدن قطع مى گردد، و ديگر روح به كار تدبير بدن و دخل و تصرف در آن نمى پردازد. | |||
و مراد از كلمۀ «مَوتِهَا»، مرگ بدن ها است. حال يا اين كه مضافى در عبارت تقدير بگيريم و بگوييم: تقدير آيه «اللّهُ يَتَوَفّى الأنفُسَ حِينَ مَوتِ أبدَانِهَا: خدا، جان ها را در هنگام مرگ بدن ها مى گيرد» بوده؛ و يا اين كه نسبت دادن مرگ به روح را، مجاز عقلى بگيريم. | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۴۰۸ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۴۰۸ </center> | ||
و عين همين | و عين همين حرف، در كلمۀ «مَنَامِهَا» مى آيد. چون روح نمى خوابد، بلكه اين بدن است كه به خواب مى رود. پس در اين جا نيز، يا بايد بگوييم: تقدير «فِى مَنَام أبدَانِهَا» است، و يا مجاز عقلى قائل شويم. | ||
«''' | «'''وَ الّتِى لَم تَمُت فِى مَنَامِهَا'''» - اين جمله، عطف است بر كلمۀ «أنفُس» در جمله قبلى، و ظاهرا كلمۀ «مَنَام»، اسم زمان و متعلق به كلمۀ «يَتَوَفّى» باشد. و تقدير آيه «يَتَوَفّى الأنفُسَ الّتِى لَم تَمُت فِى وَقتِ نَومِهَا» باشد. يعنى: و آن أنفسى كه در هنگام خواب نمرده اند. | ||
<span id='link264'><span> | <span id='link264'><span> | ||
خداى تعالى ما بين همين ارواح و انفسى كه در هنگام خواب قبض | خداى تعالى ما بين همين ارواح و انفسى كه در هنگام خواب قبض مى شوند، تفصيل مى دهد، و آن را، دو قسم مى كند و مى فرمايد: «فَيُمسِكُ الّتِى قَضَى عَلَيهَا المَوتَ وَ يُرسِلُ الأخرَى إلى أجَلٍ مُسَمّى». يعنى: آن ارواحى كه قضاى خدا بر مرگشان رانده شده، نگه مى دارد و ديگر به بدن ها بر نمى گرداند، و آن ارواحى كه چنين قضايى بر آن ها رانده نشده، آن ها را روانه به سوى بدن ها مى كند، تا آن كه براى مدتى معين، كه منتهى اليه زندگى آن هاست، زنده بمانند. | ||
و | و اين كه مدت معين را غايت روانه كردن ارواح قرار داده، خود دليل بر آن است كه مراد از روانه كردن ارواح، جنس آن است. به اين معنا كه بعضى از أنفس را يك بار ارسال مى كند، و بعضى را دو بار و بعضى را بيشتر و بيشتر، تا برسد به آن مدت مقرر. | ||
از اين جمله دو نكته استفاده مى شود: | از اين جمله دو نكته استفاده مى شود: | ||
اول | اول اين كه: «نفس آدمى»، غير از بدن اوست. براى اين كه در هنگام خواب از بدن جدا مى شود و مستقل از بدن و جداى از آن زندگى مى كند. | ||
دوم | دوم اين كه: مُردن و خوابيدن، هر دو توفّى و قبض روح است. بله اين فرق بين آن دو هست، كه «مرگ»، قبض روحى است كه ديگر برگشتى برايش نيست، و «خواب»، قبض روحى است كه ممكن است روح دوباره برگردد. | ||
خداى | خداى سبحان، سپس آيه را با جملۀ «إنّ فِى ذَلِكَ لَآيَاتٍ لِقَومٍ يَتَفَكّرُون» تمام مى كند و مى فهماند كه: | ||
مردم | مردم متفكر، از همين خوابيدن و مُردن، متوجه مى شوند كه مدبّر امر آنان خداست، و روزى، همۀ آنان به سوى خدا بر مى گردند و خداوند سبحان، به حساب اعمالشان مى رسد. | ||
«'''أَمِ | «'''أَمِ اتّخَذُوا مِن دُونِ اللَّهِ شُفَعَاءَ ...'''»: | ||
كلمه | كلمه «أم»، منقطعه و به معناى «بلكه» است. و معناى آيه چنين است: «بلكه مشركان به جاى خدا شفيعانى كه همان خدايانشان باشد، گرفته و آن ها را پرستيدند، تا نزد خدا شفاعتشان كنند». و اين، همان مضمونى است كه آيه اول سوره، يعنى «مَا نَعبُدُهُم إلّا لِيُقَرّبُونَا إلَى اللّهِ زُلفَى»، و آيه «وَ يَقُولُونَ هَؤُلَاءِ شُفَعَاؤُنَا عِندَ اللّه»، آن را افاده مى كنند. | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۴۰۹ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۴۰۹ </center> | ||
<span id='link265'><span> | <span id='link265'><span> | ||
«''' | «'''قُل أوَلَو كَانُوا لَا يَملِكُونَ شَيئاً وَ لَا يَعقِلُون'''» - در اين جمله، رسول خدا «صلّى اللّه عليه و آله و سلّم» را دستور مى دهد سخن مشركان را از اين طريق كه اطلاق كلامشان درست نيست، رد كند. چون اين معنا بديهى است كه «شفاعت»، وقتى تصور دارد كه شفيع، علمى به حال ما داشته باشد و بفهمد كه از مقام بالاتر خود، براى ما چه بخواهد. و نيز، بداند كه از چه كسى مى خواهد و براى چه كسى مى خواهد؟ بنابراين، معنا ندارد كه مشتى سنگ بى شعور كه نامش را شفيع نهاده اند، شفيع بوده باشند. | ||
علاوه بر اين، «شفيع»، بايد مالك شفاعت و داراى چنين اختيارى باشد، و مقام بالاتر به او چنين حقى داده باشد. و ما مى دانيم كه غير از خدا، كسى مالك چيزى نيست، مگر آنچه را كه باز خدا به كسى تمليك كرده باشد، و اجازۀ تصرف در آن چيز را به او داده باشد. | |||
پس اين كه به طور مطلق مى گويند: اين بت ها و اولياى ما، شفيع ما هستند، درست نيست. چون اطلاق كلامشان شامل مى شود آنچه را حتى مالك نيستند، و آنچه را كه اصلا علمى بدان ندارند. با اين كه هيچ دليل و اطلاعى ندارند كه خدا چنين حقى به بت ها داده. پس اين سخن مشركان، گزافى بيش نيست و گزاف، نمى شود پايه عقايد آدمى باشد. | |||
پس استفهام در جملۀ «أوَلَو كَانُوا...»، استفهام انكارى است، و معنايش اين است كه به ايشان بگو: آيا آلهه را شفيعان خود مى گيريد، هرچند كه مانند ملائكه، از پيشِ خود مالك هيچ چيز نباشند؟ و يا مانند بت ها، علم و عقلى نداشته باشند؟ اين عقيده، بسيار سفيهانه است. | |||
«'''قُل لِّلَّهِ الشّفَاعَةُ جَمِيعاً لَّهُ مُلْكُ السّمَاوَاتِ وَ الاَرْضِ ...'''»: | |||
اين جمله، توضيح و تأكيد مطلب سابق است كه مى فرمود: «هرچند اگر مالك چيزى نباشند»؟ و «لام» در كلمۀ «لِلّه: براى خدا»، لام ملكيت است. و جملۀ «لَهُ مُلكُ السّمَاوَات وَ الأرض»، در مقام تعليل جمله قبل است، و معنايش اين است كه: | |||
هر شفاعتى كه فرض شود، مملوك خداست. براى اين كه مالك تمامى اشيا اوست، مگر آن كه او به كسى اجازه در چيزى را بدهد. در آن صورت، آن كس مالك آن چيز مى شود. (در عين حالى كه باز مالك اصلى و حقيقى، همان چيز خداست). و اما اين كه معتقدند كه بعضى از بندگان خدا، مانند ملائكه، مالك شفاعت هستند، هيچ دليلى بر آن ندارند، بلكه خود خداى تعالى صريحا فرموده: «مَا مِن شَفِيعٍ إلّا مِن بَعدِ إذنِهِ». | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۴۱۰ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۴۱۰ </center> | ||
<span id='link266'><span> | <span id='link266'><span> |
ویرایش