گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۷ بخش۲۸: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
خط ۴۶: خط ۴۶:
<span id='link236'><span>
<span id='link236'><span>


==معناى اين كه دين خالص براى خداست ==
==معناى اين كه: «دين خالص، براى خداست» ==
«'''أَلا للَّهِ الدِّينُ الخَْالِص'''»:
«'''أَلا للَّهِ الدِّينُ الخَْالِص'''»:


در اين جمله آنچه را در كلمه ((بالحق (( سر بسته فرموده بود، علنى و روشن بيان مى كند، و آنچه را در جمله ((فاعبد اللّه مخلصا له الدين (( به طور خاص بيان كرده بود تعميم مى دهد، مى فرمايد: ((آنچه به تو وحى كرديم كه دين را براى خدا خالص كنى ، مخصوص به شخص تو نيست ، بلكه اين وظيفه اى است بر هر كس كه اين ندا را بشنود(( و به خاطر اينكه جمله مورد بحث ندايى مستقل بود، لذا اسم جلاله ((اللّه (( را به كار برد، و با آوردن ضمير نفرمود: ((الا له الدين الخالص (( با اينكه مقتضاى ظاهر كلام همين بود كه ضمير بياورد.
در اين جمله، آنچه را در كلمۀ «بِالحَقّ» سربسته فرموده بود، علنى و روشن بيان مى كند، و آنچه را در جملۀ «فَاعبُدِ اللّهَ مُخلِصاً لَهُ الدّين» به طور خاص بيان كرده بود، تعميم مى دهد. مى فرمايد: «آنچه به تو وحى كرديم كه دين را براى خدا خالص كنى، مخصوص به شخص تو نيست، بلكه اين وظيفه اى است بر هر كس كه اين ندا را بشنود». و به خاطر اين كه جملۀ مورد، بحث ندايى مستقل بود، لذا اسم جلالۀ «اللّه» را به كار برد، و با آوردن ضمير نفرمود: «ألَا لَهُ الدّينُ الخَالِص»، با اين كه مقتضاى ظاهر كلام، همين بود كه ضمير بياورد.


و معناى خالص بودن دين براى خدا اين است كه : خدا عبادت آن كسى را كه فقط براى او عبادت نمى كند نمى پذيرد، حال چه اينكه هم خدا را بپرستد و هم غير خدا را و چه اينكه اصلا غير خدا را بپرستد.
و معناى «خالص بودن دين براى خدا» اين است كه: خدا عبادت آن كسى را كه فقط براى او عبادت نمى كند، نمى پذيرد. حال چه اين كه هم خدا را بپرستد و هم غيرخدا را، و چه اين كه اصلا غيرخدا را بپرستد.
<span id='link237'><span>
<span id='link237'><span>


«'''وَ الَّذِينَ اتخَذُوا مِن دُونِهِ أَوْلِيَاءَ مَا نَعْبُدُهُمْ إِلا لِيُقَرِّبُونَا إِلى اللَّهِ زُلْفَى ...'''»:
«'''وَ الَّذِينَ اتّخَذُوا مِن دُونِهِ أَوْلِيَاءَ مَا نَعْبُدُهُمْ إِلّا لِيُقَرِّبُونَا إِلى اللَّهِ زُلْفَى ...'''»:


در سابق گفتيم كه مسلك وثنيت معتقد است كه خداى سبحان بزرگتر از آن است كه ادراك انسانها محيط بر او شود، نه عقلش مى تواند او را درك كند و نه وهم و حسش . پس او منزه از آن است كه ما، روى عبادت را متوجه او كنيم .
در سابق گفتيم كه مسلك وثنيت معتقد است كه خداى سبحان، بزرگتر از آن است كه ادراك انسان ها، محيط بر او شود. نه عقلش مى تواند او را درك كند و نه وهم و حسّش. پس او منزه از آن است كه ما، روى عبادت را متوجه او كنيم.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۳۵۶ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۳۵۶ </center>
ناگزير واجب مى شود كه از راه تقرب به مقربين او به سوى او تقرب جوييم و مقربين درگاه او همان كسانى اند كه خداى تعالى تدبير شؤ ون مختلف عالم را به آنان واگذار كرده . ما بايد آنان را ارباب خود بگيريم ، نه خداى تعالى را. سپس همانها را معبود خود بدانيم و به سويشان تقرب بجوييم تا آنها به درگاه خدا ما را شفاعت كنند، و ما را به درگاه او نزديك سازند. و اين آلهه و ارباب عبارتند از ملائكه و جن و قديسين از بشر، اينها ارباب و آلهه حقيقى ما هستند.
ناگزير واجب مى شود كه از راه تقرب به مقربان او، به سوى او تقرب جوييم و مقربان درگاه او؛ همان كسانى اند كه خداى تعالى، تدبير شؤون مختلف عالَم را به آنان واگذار كرده. ما بايد آنان را ارباب خود بگيريم، نه خداى تعالى را. سپس همان ها را معبود خود بدانيم و به سويشان تقرب بجوييم، تا آن ها به درگاه خدا، ما را شفاعت كنند، و ما را به درگاه او نزديك سازند. و اين آلهه و ارباب، عبارتند از: ملائكه و جنّ و قدّيسين از بشر. اين ها، ارباب و آلهۀ حقيقى ما هستند.


و اما اين بتها كه در بتكده ها و معابد نصب مى كنند، تمثالهايى از آن ارباب و آلهه هستند، نه اينكه راستى خود اين بتها خدا باشند. چيزى كه هست عوام آنها بسا مى شود كه بين بتها و ارباب آنها فرق نگذاشتنه ، خود بتها را هم مى پرستند همان طور كه ارباب و آلهه را مى پرستند. عرب جاهليت هم اين طور بودند. و همچنين عوامهاى صابئين . بسا مى شود كه فرقى بين بتهاى كواكب و كواكب كه آنها نيز بتهاى ارواح موكل بر آنها هستند، و بين ارواح كه ارباب و آلهه حقيقى نزد خواص صابئين هستند، فرقى نمى گذارند.
و اما اين بت ها كه در بتكده ها و معابد نصب مى كنند، تمثال هايى از آن ارباب و آلهه هستند، نه اين كه راستى خود اين بتها، خدا باشند. چيزى كه هست، عوام آن ها، بسا مى شود كه بين بت ها و ارباب آن ها فرق نگذاشتنه، خود بت ها را هم مى پرستند، همان طور كه ارباب و آلهه را مى پرستند. عرب جاهليت هم اين طور بودند. و همچنين عوام هاى صابئين. بسا مى شود كه فرقى بين بت هاى كواكب و كواكب كه آن ها نيز، بت هاى ارواح موكل بر آن ها هستند، و بين ارواح كه ارباب و آلهۀ حقيقى نزد خواص صابئين هستند، فرقى نمى گذارند.


به هر حال پس ارباب و آلهه معبود در نزد وثنيت هستند، و اين ارباب موجوداتى ممكن و مخلوقند، چيزى كه هست خداوند اين مخلوقات را از آنجا كه مقرب درگاه خود مى داند موكل بر تدبير عالم كرده و هر يك را بر حسب مقام و منزلتى كه دارد ماءموريتى داده . و اما خود خداى سبحان به غير از خلق كردن و پديد آوردن كار ديگرى ندارد، و او رب ارباب و اله آلهه است .
به هرحال، پس ارباب و آلهه معبود در نزد وثنيت هستند، و اين ارباب، موجوداتى ممكن و مخلوق اند. چيزى كه هست، خداوند اين مخلوقات را از آن جا كه مقرّب درگاه خود مى داند، موكّل بر تدبير عالَم كرده و هر يك را بر حسب مقام و منزلتى كه دارد، مأموريتى داده. و اما خود خداى سبحان، به غير از خلق كردن و پديد آوردن، كار ديگرى ندارد، و او، ربّ ارباب و اله آلهه است.


حال كه اين معانى را متوجه شدى مى توانى بفهمى كه منظور از آيه مورد بحث كه مى فرمايد: ((و الّذين اتخذوا من دونه اولياء(( چيست ؟ منظور همين وثنيت است كه قائلند غير از خدا اربابى دگر هستند، كه امور عالم را تدبير مى كنند، و ربوبيت و تدبير منسوب به ايشان است ، نه منسوب به خداى تعالى .
حال كه اين معانى را متوجه شدى، مى توانى بفهمى كه منظور از آيه مورد بحث كه مى فرمايد: «وَ الّذِينَ اتّخَذُوا مِن دُونِهِ أولِيَاء» چيست؟ منظور، همين وثنيت است كه قائل اند غير از خدا، اربابى دیگر هستند، كه امور عالَم را تدبير مى كنند، و ربوبيت و تدبير، منسوب به ايشان است، نه منسوب به خداى تعالى.


پس در نظر وثنيت اين ارباب مدبر امور هستند، نتيجه اش هم اين است كه پس بايد در مقابل همين ارباب خاضع شد و آنها را عبادت كرد تا ما را از منافعى برخوردار و بلاها و ضررها را دفع كنند. و حتى بايد از اينها تشكر كرد؛ چون كارها همه به دست آنان است ، نه به دست خدا.
پس در نظر وثنيت، اين ارباب مدبّر امور هستند. نتيجه اش هم، اين است كه پس بايد در مقابل همين ارباب خاضع شد و آن ها را عبادت كرد، تا ما را از منافعى برخوردار و بلاها و ضررها را دفع كنند. و حتى بايد از اين ها تشكر كرد. چون كارها همه به دست آنان است، نه به دست خدا.


پس معلوم شد كه مراد از ((اتخاذ اولياء(( اين است كه مشركين به غير از خدا اربابى مى گيرند، و خلاصه مى خواهيم بگوييم ولايت و ربوبيت قريب المعنى هستند؛ چون رب به معناى مالك مدبر است و ولى به معناى مالك تدبير و يا متصدى تدبير است .
پس معلوم شد كه مراد از «اتخاذ اولياء»، اين است كه مشركان، به غير از خدا اربابى مى گيرند. و خلاصه مى خواهيم بگوييم: ولايت و ربوبيت قريب المعنى هستند. چون «ربّ» به معناى مالك مدبّر است، و «ولىّ»، به معناى مالك تدبير و يا متصدى تدبير است.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۳۵۷ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۳۵۷ </center>
و به همين جهت دنبال كلمه ((اوليا(( مساءله عبادت را ذكر كرده و فرموده : ((ما نعبدهم الا ليقربونا((. بنابراين ، كلمه ((الّذين (( در جمله ((و الّذين اتخذوا من دونه اولياء(( مبتدا و خبر آن جمله ((ان اللّه يحكم ...(( مى باشد. و مراد از ((الّذين (( مشركين است كه قائل به ربوبيت شركا و الوهيت آنها هستند، و براى خدا ربوبيت و الوهيتى قائل نيستند، مگر عوام آنها، كه معتقدند خدا هم با ارباب در معبوديت شريك است .
و به همين جهت، دنبال كلمۀ «أولياء»، مساءله عبادت را ذكر كرده و فرموده: «مَا نَعبُدُهُم إلّا لِيُقَرّبُونَا».
 
بنابراين، كلمۀ «الّذِينَ» در جملۀ «وَ الّذِينَ اتّخَذُوا مِن دُونِهِ أولِيَاء» مبتدا، و خبر آن، جملۀ «إنّ اللّهَ يَحكُمُ...» مى باشد. و مراد از «الّذِينَ»، مشركان است كه قائل به ربوبيت شركا و الوهيت آن ها هستند، و براى خدا، ربوبيت و الوهيتى قائل نيستند، مگر عوام آن ها، كه معتقدند خدا هم، با ارباب در معبوديت شريك است.


و جمله ((ما نعبدهم الا ليقربونا الى اللّه زلفى (( تفسيرى است براى معناى اتخاذ اوليا به جاى خدا. و اين جمله حكايت كلام مشركين است و يا به تقدير قول است كه در اين صورت تقدير آن ((يقولون ما نعبدهم...(( است ، يعنى مى گويند ما شركاء را نمى پرستيم مگر بدين جهت كه آنها ما را قدمى به سوى خدا نزديك كنند.
و جمله ((ما نعبدهم الا ليقربونا الى اللّه زلفى (( تفسيرى است براى معناى اتخاذ اوليا به جاى خدا. و اين جمله حكايت كلام مشركين است و يا به تقدير قول است كه در اين صورت تقدير آن ((يقولون ما نعبدهم...(( است ، يعنى مى گويند ما شركاء را نمى پرستيم مگر بدين جهت كه آنها ما را قدمى به سوى خدا نزديك كنند.
۱۶٬۳۳۸

ویرایش