گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۸ بخش۴۲: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
خط ۵۳: خط ۵۳:
ممكن است كلمه «فِيهَا» در اين آيه، متعلق باشد به كلمه «يَشَاؤُن». يعنى هرچه را در بهشت مى خواهند، در اختيار دارند. و ممكن هم هست متعلق باشد به موصول، و تقديرش «لَهُم مَا يَشَاوُنَهُ حَالِكُونِهِم فِيهَا: آنچه را بخواهند، در اختيار دارند در حالى كه در بهشت اند»، و اوّلى، با سعه كرامت و احترامى كه متقين نزد خداى سبحان دارند، مساعدتر است.
ممكن است كلمه «فِيهَا» در اين آيه، متعلق باشد به كلمه «يَشَاؤُن». يعنى هرچه را در بهشت مى خواهند، در اختيار دارند. و ممكن هم هست متعلق باشد به موصول، و تقديرش «لَهُم مَا يَشَاوُنَهُ حَالِكُونِهِم فِيهَا: آنچه را بخواهند، در اختيار دارند در حالى كه در بهشت اند»، و اوّلى، با سعه كرامت و احترامى كه متقين نزد خداى سبحان دارند، مساعدتر است.


==معناى اين كه درباره بهشت متقين فرمود: «لهم ما يشاؤن فيها و لدنيا مزيد»==
و حاصل معنايش اين است كه: اهل بهشت در حالى كه در بهشت اند، مالك و صاحب اختيار در هر چيزى هستند كه مشيت و اراده شان به آن تعلق بگيرد. و خلاصه هرچه را بخواهند، در اختيارشان قرار مى گيرد، بدون هيچ قيدى و استثنایى. پس هر چيزى كه ممكن باشد اراده و مشيت انسان به آن تعلق بگيرد، آن را دارند.


و حاصل معنايش اين است كه: اهل بهشت در حالى كه در بهشتند مالك و صاحب اختيار در هر چيزى هستند كه مشيت و اراده شان به آن تعلق بگيرد. و خلاصه هر چه را بخواهند در اختيارشان قرار مى گيرد، بدون هيچ قيدى و استثنائى. پس هر چيزى كه ممكن باشد اراده و مشيت انسان به آن تعلق بگيرد، آن را دارند.
«'''وَ لَدَينَا مَزِيد'''» - يعنى نزد ما از اين بيشتر هم هست - از سياق اين طور استفاده مى شود. و وقتى قرار شد كه اهل بهشت آنچه را كه ممكن است مشيت و خواست آدمى به آن تعلق گيرد، و آنچه از مقاصد و لذایذ كه علم آدمى سراغش را داشته باشد، در اختيار داشته باشند، قهرا زيادتر از آن امرى است كه عظيم تر از آن است، كه علم و مشيت انسان آن را درك كند. چون كمالاتى است مافوق آنچه كه دست علم بشر بدان مى رسد.


«'''و لدينا مزيد'''» - يعنى نزد ما از اين بيشتر هم هست - از سياق اينطور استفاده مى شود. و وقتى قرار شد كه اهل بهشت آنچه را كه ممكن است مشيت و خواست آدمى به آن تعلق گيرد، و آنچه از مقاصد و لذائذ كه علم آدمى سراغش را داشته باشد در اختيار داشته باشند، قهرا زيادتر از آن امرى است كه عظيم تر از آن است كه علم و مشيت انسان آن را درك كند، چون كمالاتى است مافوق آنچه كه دست علم بشر بدان مى رسد.
بعضى هم گفته اند: مراد از كلمۀ «مَزِيد»، زيادتر از آن مقدارى است كه از جنسى مى خواهند. مثلا اگر رزقى بخواهند بيشتر از يكى و بهتر و عجيب تر از آن در اختيارشان قرار مى دهند. همچنان كه از بعضى، روايت شده كه گفته اند: ابر، از پيش رويشان مى گذرد، و مى پرسد چه مى خواهيد؟ هرچه بخواهند، برايشان مى بارد. پس اهل بهشت هرچه را بخواهد، برايشان باريده مى شود.


بعضى هم گفته اند: مراد از كلمه ((مزيد(( زيادتر از آن مقدارى است كه از جنسى مى خواهند مثلا اگر رزقى بخواهند بيشتر از يكى و بهتر و عجيب تر از آن در اختيارشان قرار مى دهند، همچنان كه از بعضى ، روايت شده كه گفته اند: ابر، از پيش رويشان مى گذرد، و مى پرسد چه مى خواهيد؟ هر چه بخواهند برايشان مى بارد، پس اهل بهشت هر چه را بخواهد برايشان باريده مى شود.
ولى اين وجه صحيح نيست. زيرا بدون هيچ دليلى، اطلاق كلام را مقيد كرده است. چون ظاهر جمله «لَهُم مَا يَشَاؤنَ فِيهَا» اين است كه آنچه را كه برايشان ممكن باشد، بخواهند مى توانند بخواهند. نه اين كه آنچه را بخواهند به ايشان داده مى شود. تا در نتيجه معناى زيادتر از آن، زيادى عددى از آن چيزى باشد كه مثلا يكى يا دو تا از آن خواسته اند. بلكه معناى زيادتر از آن، زيادترى از هر چيزى است كه ممكن باشد مورد خواست آن ها قرار گيرد.  


ولى اين وجه صحيح نيست ، زيرا بدون هيچ دليلى اطلاق كلام را مقيد كرده است ، چون ظاهر جمله ((لهم ما يشاون فيها(( اين است كه آنچه را كه برايشان ممكن باشد بخواهند مى توانند بخواهند، نه اين كه آنچه را بخواهند به ايشان داده مى شود، تا در نتيجه معناى زيادتر از آن ، زيادى عددى از آن چيزى باشد كه مثلا يكى يا دو تا از آن خواسته اند. بلكه معناى زيادتر از آن ، زيادترى از هر چيزى است كه ممكن باشد مورد خواست آنها قرار گيرد. به عبارت ساده تر: چيزى است كه اصلا خود آنها آن را نخواسته اند، چون عقلشان نمى رسيده كه چنان چيزى را بخواهند.
به عبارت ساده تر: چيزى است كه اصلا خود آن ها آن را نخواسته اند، چون عقلشان نمى رسيده كه چنان چيزى را بخواهند.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۵۳۳ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۵۳۳ </center>
بعضى هم گفته اند مراد اين است كه خداوند حسنه آنان را ده برابر مى كند. اشكال اين وجه هم همان اشكال وجه قبلى است.
بعضى هم گفته اند مراد اين است كه خداوند حسنه آنان را، ده برابر مى كند. اشكال اين وجه هم، همان اشكال وجه قبلى است.


«'''وَ كَمْ أَهْلَكنَا قَبْلَهُم مِّن قَرْنٍ هُمْ أَشدُّ مِنهُم بَطشاً فَنَقَّبُوا فى الْبِلَدِ هَلْ مِن محِيصٍ'''»:
«'''وَ كَمْ أَهْلَكنَا قَبْلَهُم مِن قَرْنٍ هُمْ أَشدُّ مِنهُم بَطشاً فَنَقَّبُوا فى الْبِلَادِ هَلْ مِن محِيصٍ'''»:


كلمه ((تنقيب (( كه مصدر فعل ماضى ((نقبوا(( است ، به معناى سير است . و كلمه ((محيص (( به معناى پناهگاه و گريزگاه است.
كلمه «تنقيب»، كه مصدر فعل ماضى «نَقّبُوا» است، به معناى سير است. و كلمه «محيص»، به معناى پناهگاه و گريزگاه است.


اين آيه شريفه بعد از آيات قبل كه به خلقت انسان و علم خدا به آن و سير به سوى خدايش را بيان مى كرد، ناگهان مساءله انذار و تخويف را پيش مى كشد. و عين اين جريان در اول سوره بود، كه داشت بر مساءله معاد احتجاج مى كرد، و ناگهان به تخويف و انذار پرداخت فرمود ((كذبت قبلهم قوم نوح و اصحاب الرس و ثمود...((
اين آيه شريفه، بعد از آيات قبل كه به خلقت انسان و علم خدا به آن و سير به سوى خدايش را بيان مى كرد، ناگهان مسأله انذار و تخويف را پيش مى كشد. و عين اين جريان در اول سوره بود، كه داشت بر مسأله معاد احتجاج مى كرد، و ناگهان به تخويف و انذار پرداخت، فرمود: «كَذّبَت قَبلَهُم قَومُ نُوحٍ وَ أصحَابِ الرّسِّ وَ ثَمُود...».


و معناى آيه اين است كه : چه بسيار از اءقوام كه قبل از اين مشركين فعلى بودند، و خيلى هم از ايشان نيرومندتر بودند، و با نيروى خود به سرزمين ها رفته ، آنجاها را فتح كردند، آيا توانستند از عذاب و هلاك كردن خدا گريزگاهى بيابند؟ اگر آنها توانستند اين مشركين هم خواهند توانست.
و معناى آيه اين است كه: چه بسيار از اقوام كه قبل از اين مشركان فعلى بودند، و خيلى هم از ايشان نيرومندتر بودند، و با نيروى خود به سرزمين ها رفته، آن جاها را فتح كردند، آيا توانستند از عذاب و هلاك كردن خدا گريزگاهى بيابند؟ اگر آن ها توانستند، اين مشركان هم خواهند توانست.


«'''إِنَّ فى ذَلِك لَذِكرَى لِمَن كانَ لَهُ قَلْبٌ أَوْ أَلْقَى السمْعَ وَ هُوَ شهِيدٌ'''»:
«'''إِنَّ فى ذَلِك لَذِكرَى لِمَن كانَ لَهُ قَلْبٌ أَوْ أَلْقَى السّمْعَ وَ هُوَ شهِيدٌ'''»:


كلمه ((قلب (( به معناى آن نيروئى است كه آدمى به وسيله آن تعقل مى كند و حق را از باطل تميز مى دهد، و خير را از شر جدا مى كند و بين نافع و مضر فرق مى گذارد. و اگر تعقل نكند و چنين تشخيص و جداسازى نداشته باشد، در حقيقت وجود او مثل عدمش خواهد بود، چون چيزى كه اثر ندارد وجود و عدمش برابر است . و معناى القاء سمع همان گوش دادن است ، گويا انسان در هنگام گوش دادن به سخن كسى گوش خود را در اختيار او مى گذارد، تا هر چه خواست به او بفهماند. و كلمه ((شهيد(( به معناى حاضر و مشاهده كننده است . و معناى آيه اين است كه:
كلمه «قلب»، به معناى آن نيرویى است كه آدمى به وسيله آن، تعقّل مى كند و حق را از باطل تميز مى دهد، و خير را از شر جدا مى كند و بين نافع و مضر فرق مى گذارد. و اگر تعقّل نكند و چنين تشخيص و جداسازى نداشته باشد، در حقيقت وجود او مثل عدمش خواهد بود. چون چيزى كه اثر ندارد، وجود و عدمش برابر است.  


در آنچه از حقائق كه از آن خبر داديم ، و آنچه از داستانهاى امت هاى هلاك شده كه بدان اشاره نموديم تذكرى است كه هر كس تعقل كند با آن متذكر مى گردد، و آنچه خير و نفعش در آن است انتخاب مى نمايد و هر كس كه گوش بدهد و آن را بشنود، و اشتغالات غير حق ، او را از شنيدن حق مشغول نكرده باشد، و در عين حال حاضر به شنيدن و فرا گرفتن شنيده هاى خود باشد، از آن متذكر مى شود.
و معناى «القاء سمع»، همان گوش دادن است. گويا انسان در هنگام گوش دادن به سخن كسى، گوش خود را در اختيار او مى گذارد، تا هرچه خواست، به او بفهماند. و كلمۀ «شهيد»، به معناى حاضر و مشاهده كننده است.
 
و معناى آيه اين است كه: در آنچه از حقایق كه از آن خبر داديم، و آنچه از داستان هاى امت هاى هلاك شده كه بدان اشاره نموديم، تذكرى است كه هر كس تعقّل كند، با آن متذكر مى گردد، و آنچه خير و نفعش در آن است، انتخاب مى نمايد. و هر كس كه گوش بدهد و آن را بشنود، و اشتغالات غير حق، او را از شنيدن حق مشغول نكرده باشد، و در عين حال حاضر به شنيدن و فرا گرفتن شنيده هاى خود باشد، از آن متذكر مى شود.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۵۳۴ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۵۳۴ </center>
در اين آيه بين كسى كه قلب دارد و كسى كه گوش دهد در حالى كه شاهد هم باشد، ترديد شده ، فرموده يا آن باشد يا اين ، و اين ترديد بدين جهت است كه مؤ من به حق دو جور است ، يا كسى است كه داراى عقل است ، و مى تواند حق را دريابد و بگيرد، و در آن تفكر كند و بفهمد حق چيست ، و به آن اعتقاد بيابد، و يا كسى است كه تفكرش نيرومند نيست ، تا حق و خير و نافع را از باطل و شر و مضر تميز دهد، چنين كسى بايد از ديگران بپرسد و پيروى كند. و اما كسى كه نه نيروى تعقل دارد و نه حاضر است از گواهان ، سخن حق را بشنود، هر چند آن گواه و شاهد رسالت داشته باشد، و او را انذار كند، چنين كسى جاهلى است لجباز، نه قلب دارد و نه گوش ، همچنان كه در جاى ديگر قرآن مى بينيم كه مى فرمايد: ((و قالوا لو كنا نسمع او نعقل ما كنا فى اصحاب السعير((.
در اين آيه، بين كسى كه قلب دارد و كسى كه گوش دهد در حالى كه شاهد هم باشد، ترديد شده. فرموده: يا آن باشد يا اين، و اين ترديد بدين جهت است كه مؤمن به حق، دو جور است. يا كسى است كه داراى عقل است، و مى تواند حق را دريابد و بگيرد، و در آن تفكر كند و بفهمد حق چيست، و به آن اعتقاد بيابد. و يا كسى است كه تفكرش نيرومند نيست، تا حق و خير و نافع را از باطل و شر و مضر تميز دهد. چنين كسى بايد از ديگران بپرسد و پيروى كند.  


«'''وَ لَقَدْ خَلَقْنَا السمَوَتِ وَ الاَرْض وَ مَا بَيْنَهُمَا فى سِتَّةِ أَيَّامٍ وَ مَا مَسنَا مِن لُّغُوبٍ'''»:
و اما كسى كه نه نيروى تعقّل دارد و نه حاضر است از گواهان، سخن حق را بشنود، هرچند آن گواه و شاهد رسالت داشته باشد، و او را انذار كند، چنين كسى جاهلى است لجباز. نه قلب دارد و نه گوش، همچنان كه در جاى ديگر قرآن مى بينيم كه مى فرمايد: «وَ قَالُوا لَو كُنّا نَسمَعُ أو نَعقِلُ مَا كُنّا فِى أصحَابِ السّعِير».


كلمه ((لغوب (( به معناى تعب و خستگى است ، و معناى آيه روشن است.
«'''وَ لَقَدْ خَلَقْنَا السّمَاوَاتِ وَ الاَرْض وَ مَا بَيْنَهُمَا فى سِتَّةِ أَيَّامٍ وَ مَا مَسّنَا مِن لُّغُوبٍ'''»:
بحث روايتى


روايتى در ذيل آيه : «افعيينا بالخلق الاول ...» و درباره دو فرشته نويسنده حسنات وسيئات
كلمۀ «لُغُوب»، به معناى تعب و خستگى است، و معناى آيه روشن است.
 
==بحث روايتى==


در كتاب توحيد به سند خود از عمرو بن شمر، از جابر بن يزيد روايت كرده كه گفت : من از امام ابى جعفر (عليه السلام) پرسيدم : آيه شريفه ((افعيينا بالخلق الاول بل هم فى لبس من خلق جديد(( چه معنا دارد؟ حضرت فرمود: اى جابر، تاءويل اين آيه چنين است كه وقتى اين عالم و اين خلقت فانى شود، و اهل بهشت در بهشت و اهل آتش در آتش جاى گيرند، خداى تعالى دست به خلقت عالمى غير اين عالم مى زند، و خلقتى جديد مى آفريند، بدون اينكه مرد و زنى داشته باشند، تنها كارشان عبادت و توحيد خدا است ، و برايشان سرزمينى خلق مى كند غير از اين زمين تا آن خلايق را بر دوش خود بكشد، و آسمانى برايشان خلق مى كند غير از اين آسمان ، تا بر آنان سايه بگستراند.
در كتاب توحيد به سند خود از عمرو بن شمر، از جابر بن يزيد روايت كرده كه گفت : من از امام ابى جعفر (عليه السلام) پرسيدم : آيه شريفه ((افعيينا بالخلق الاول بل هم فى لبس من خلق جديد(( چه معنا دارد؟ حضرت فرمود: اى جابر، تاءويل اين آيه چنين است كه وقتى اين عالم و اين خلقت فانى شود، و اهل بهشت در بهشت و اهل آتش در آتش جاى گيرند، خداى تعالى دست به خلقت عالمى غير اين عالم مى زند، و خلقتى جديد مى آفريند، بدون اينكه مرد و زنى داشته باشند، تنها كارشان عبادت و توحيد خدا است ، و برايشان سرزمينى خلق مى كند غير از اين زمين تا آن خلايق را بر دوش خود بكشد، و آسمانى برايشان خلق مى كند غير از اين آسمان ، تا بر آنان سايه بگستراند.
خط ۱۳۵: خط ۱۳۸:
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۵۳۹ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۵۳۹ </center>
<span id='link378'><span>
<span id='link378'><span>
==آيات ۳۹ - ۴۵ سوره ق ==
==آيات ۳۹ - ۴۵ سوره ق ==
فَاصبرْ عَلى مَا يَقُولُونَ وَ سبِّحْ بحَمْدِ رَبِّك قَبْلَ طلُوع الشمْسِ وَ قَبْلَ الْغُرُوبِ(۳۹)
فَاصبرْ عَلى مَا يَقُولُونَ وَ سبِّحْ بحَمْدِ رَبِّك قَبْلَ طلُوع الشمْسِ وَ قَبْلَ الْغُرُوبِ(۳۹)
۱۶٬۳۳۸

ویرایش