گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۸ بخش۳۶: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
خط ۱۱۶: خط ۱۱۶:


==وعده جميل به مؤمنانى كه ادب را در محضر پيامبر «ص» رعايت كنند ==
==وعده جميل به مؤمنانى كه ادب را در محضر پيامبر «ص» رعايت كنند ==
سياق اين آيه سياق وعده جميلى است در برابر آهسته كردن صدا پيش روى رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله وسلّم) بعد از آنكه مؤمنين را توصيف مى كند به اينكه خداوند دلهايشان را براى تقوى تمرين داده. و اين خود تاءكيد و تقويتى است براى مضمون آيه قبلى تا مؤمنين را تشويق كند به اينكه نهى در آن آيه را عمل كنند.
سياق اين آيه، سياق وعدۀ جميلى است در برابر آهسته كردن صدا پيش روى رسول خدا «صلّى اللّه عليه و آله و سلّم»، بعد از آن كه مؤمنان را توصيف مى كند به اين كه خداوند دل هايشان را براى تقوا تمرين داده. و اين، خود تأكيد و تقويتى است براى مضمون آيه قبلى تا مؤمنان را تشويق كند به اين كه نهى در آن آيه را عمل كنند.


و در اينكه در اين آيه از پيامبر اسلام تعبير كرد به ((رسول اللّه (( و در آيه قبلى تعبير كرد به ((نبى (( اشاره اى است به ملاك حكم ، خواسته بفهماند شخص رسول بدان جهت كه رسول است هر قسم رفتارى كه با آن جناب بشود با مرسل و فرستنده او شده است، اگر او را تعظيم و احترام كنند خدا را احترام كرده اند، پس آهسته سخن گفتن نزد او، احترام و تعظيم و بزرگداشت خداى سبحان است، و مداومت بر اين سيره - كه از كلمه ((يغضون (( استفاده مى شود، چون مضارع استمرار را مى رساند كاشف از اين است كه اين كسانى كه چنين ادبى دارند تقوى خلق آنان شده ، و خدا دلهايشان را براى تقوى تمرين داده.
و در اين كه در اين آيه، از پيامبر اسلام تعبير كرد به «رسول اللّه»، و در آيه قبلى تعبير كرد به «نبىّ»، اشاره اى است به ملاك حكم. خواسته بفهماند شخص «رسول»، بدان جهت كه رسول است، هر قسم رفتارى كه با آن جناب بشود با مرسل و فرستنده او شده است. اگر او را تعظيم و احترام كنند، خدا را احترام كرده اند. پس آهسته سخن گفتن نزد او، احترام و تعظيم و بزرگداشت خداى سبحان است، و مداومت بر اين سيره - كه از كلمه «يَغُضُّونَ» استفاده مى شود، چون مضارع استمرار را مى رساند، كاشف از اين است كه اين كسانى كه چنين ادبى دارند، تقوا خلق آنان شده، و خدا دل هايشان را براى تقوا تمرين داده.


«'''لهم مغفره و اجر عظيم'''» - اين نيز وعده جميلى است در برابر تقوايى كه در دل دارند، همچنان كه فرموده : ((و العاقبه للتقوى ((.
«'''لَهُم مَغفِرَةٌ وَ أجرٌ عَظِيم'''» - اين نيز وعدۀ جميلى است در برابر تقوايى كه در دل دارند، همچنان كه فرموده: «وَ العَاقِبَةُ لِلتَّقوَى».
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۴۶۳ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۴۶۳ </center>
«'''إِنَّ الَّذِينَ يُنَادُونَك مِن وَرَاءِ الحُْجُرَاتِ أَكثرُهُمْ لا يَعْقِلُونَ'''»:
«'''إِنَّ الَّذِينَ يُنَادُونَك مِن وَرَاءِ الحُْجُرَاتِ أَكثرُهُمْ لا يَعْقِلُونَ'''»:


از سياق آيه چنين برمى آيد كه از واقعه اى خبر مى دهد كه واقع شده ، و اشخاص جفا كار بوده اند كه آن جناب را از پشت ديوار حجره هايش صدا مى زدند، و در حقش رعايت ادب و احترام نمى كردند، و خداى تعالى در اين آيه مذمتشان مى كند، و به نادانى و نداشتن عقل توصيفشان مى فرمايد و به حيوانات و چارپايان تشبيهشان مى كند.
از سياق آيه چنين بر مى آيد كه از واقعه اى خبر مى دهد كه واقع شده، و اشخاص جفاكار بوده اند كه آن جناب را از پشت ديوار حجره هايش صدا مى زدند، و در حقش رعايت ادب و احترام نمى كردند. و خداى تعالى، در اين آيه مذمتشان مى كند، و به نادانى و نداشتن عقل توصيفشان مى فرمايد و به حيوانات و چارپايان تشبيه شان مى كند.


«'''وَ لَوْ أَنّهُمْ صبرُوا حَتى تخْرُجَ إِلَيهِمْ لَكانَ خَيراً لَّهُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَّحِيمٌ'''»:
«'''وَ لَوْ أَنّهُمْ صَبرُوا حَتىّ تخْرُجَ إِلَيهِمْ لَكانَ خَيراً لَّهُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَّحِيمٌ'''»:


يعنى اگر اين جفاكاران صبر كنند و تو را صدا نزنند، تا خودت به ديدنشان از خانه در آيى براى آنان بهتر است ، براى اينكه هم ادبى است نيكو، و هم تعظيم و احترام مقام رسالت است ، و هم رعايت اين ادب آنان را به مغفرت خدا و رحمت او نزديك مى كند، چون او پروردگارى است غفور و رحيم .
يعنى: اگر اين جفاكاران صبر كنند و تو را صدا نزنند، تا خودت به ديدنشان از خانه در آيى، براى آنان بهتر است. براى اين كه هم ادبى است نيكو، و هم تعظيم و احترام مقام رسالت است، و هم رعايت اين ادب، آنان را به مغفرت خدا و رحمت او نزديك مى كند. چون او پروردگارى است غفور و رحيم.


پس جمله ((و اللّه غفور رحيم (( گويا ناظر است به همان صبرى كه بدان توصيه مى فرمود. ممكن هم هست ناظر باشد به اينكه اكثرشان عقل ندارند. و معناى مجموع جملات اين باشد كه : آنچه از اين افراد جفاكار صادر شد و آن جهالت و سوء ادبشان ، مورد عفو قرار گرفت ، براى اينكه از روى عقل مرتكب نشدند، بلكه ناشى از قصور فهمشان بوده ، و خدا هم غفور و رحيم است.
پس جمله «وَ اللّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ»، گويا ناظر است به همان صبرى كه بدان توصيه مى فرمود. ممكن هم هست ناظر باشد به اين كه اكثرشان عقل ندارند. و معناى مجموع جملات اين باشد كه: آنچه از اين افراد جفاكار صادر شد و آن جهالت و سوء ادبشان، مورد عفو قرار گرفت، براى اين كه از روى عقل مرتكب نشدند، بلكه ناشى از قصور فهمشان بوده، و خدا هم، غفور و رحيم است.


«'''يَا أَيهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا إِن جَاءَكمْ فَاسِقُ بِنَبَإٍ فَتَبَيَّنُوا ...'''»:
«'''يَا أَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا إِن جَاءَكُمْ فَاسِقُ بِنَبَإٍ فَتَبَيَّنُوا ...'''»:


كلمه ((فاسق (( به طورى كه گفته اند به معناى كسى است كه از طاعت خارج و به معصيت گرايش كند. و كلمه ((نبا(( به معناى خبر مهم و عظيم الشاءن است . و كلمه ((تبين (( و نيز كلمه ((استبانه (( و ((ابانه (( - به طورى كه در صحاح آمده - همه به يك معنا است ، و اين كلمه هم متعدى استعمال مى شود و مفعول مى گيرد، و هم لازم استعمال مى شود، و چون متعدى شود معناى ايضاح و اظهار را مى دهد، مثلا وقتى گفته مى شود: ((تبينت الامر(( و يا ((استبنته (( و يا ((ابنت الامر(( معنايش اين است كه من فلان امر را روشن و اظهار كردم . و چون به طور لازم استعمال شود، به معناى اتضاح و ظهور خواهد بود، وقتى گفته مى شود ((ابان الامر(( و يا ((استبان الامر(( و يا ((تبين الامر(( معنايش اين است كه فلان امر واضح شد.
كلمه «فاسق» - به طورى كه گفته اند - به معناى كسى است كه از طاعت خارج و به معصيت گرايش كند. و كلمه «نبأ»، به معناى خبر مهم و عظيم الشأن است. و كلمه «تبيّن»، و نيز كلمه «استبانه» و «ابانه» - به طورى كه در صحاح آمده - همه به يك معنا است، و اين كلمه، هم متعدى استعمال مى شود و مفعول مى گيرد، و هم لازم استعمال مى شود. و چون متعدى شود، معناى ايضاح و اظهار را مى دهد.  


و معناى آيه چنين است: اى كسانى كه ايمان آورده ايد! اگر فاسقى نزد شما خبرى مهم آورد، خبرش را تحقيق و پيرامون آن بحث و فحص كنيد، تا به حقيقت آن واقف شويد، تا مبادا بدون جهت و به نادانى بر سر قومى بتازيد، و بعدا از رفتارى كه با آنان كرده ايد پشيمان شويد.
مثلا وقتى گفته مى شود: «تَبَيّنتُ الأمرَ»، و يا «استبنتُهُ» و يا «ابنتُ الأمر»، معنايش اين است كه من فلان امر را روشن و اظهار كردم. و چون به طور لازم استعمال شود، به معناى اتضاح و ظهور خواهد بود. وقتى گفته مى شود: «ابانَ الأمرُ»، و يا «استَبَانَ الأمرُ»، و يا «تَبَيّنَ الأمرُ»، معنايش اين است كه فلان امر واضح شد.
 
و معناى آيه چنين است: اى كسانى كه ايمان آورده ايد! اگر فاسقى نزد شما خبرى مهم آورد، خبرش را تحقيق و پيرامون آن بحث و فحص كنيد، تا به حقيقت آن واقف شويد. تا مبادا بدون جهت و به نادانى بر سرِ قومى بتازيد، و بعدا از رفتارى كه با آنان كرده ايد، پشيمان شويد.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۴۶۴ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۴۶۴ </center>
خداى سبحان در اين آيه اصل عمل به خير را كه اصلى است عقلايى امضاء كرده ، چون اساس زندگى اجتماعى بشر به همين است كه وقتى خبرى را مى شنوند به آن عمل كنند، چيزى كه هست در خصوص خبر اشخاص فاسق دستور فرموده تحقيق كنيد، و اين در حقيقت نهى از عمل به خبر فاسق است، و حقيقت اين نهى اين است كه مى خواهد از بى اعتبارى و عدم حجيت خبر فاسق پرده بردارد، و اين هم خودش نوعى امضاء است ، چون عقلا هم رفتارشان همين است كه خبر اشخاص بى بندوبار را حجت نمى دانند، و به خبر كسى عمل مى كنند كه به وى وثوق داشته باشند.
خداى سبحان، در اين آيه، اصل عمل به خير را كه اصلى است عقلايى امضاء كرده. چون اساس زندگى اجتماعى بشر، به همين است كه وقتى خبرى را مى شنوند به آن عمل كنند. چيزى كه هست، در خصوص خبر اشخاص فاسق، دستور فرموده تحقيق كنيد. و اين در حقيقت، نهى از عمل به خبر فاسق است، و حقيقت اين نهى اين است كه مى خواهد از بى اعتبارى و عدم حجيّت خبر فاسق پرده بردارد. و اين هم، خودش نوعى امضاء است. چون عقلا هم، رفتارشان همين است كه خبر اشخاص بى بندوبار را حجت نمى دانند، و به خبر كسى عمل مى كنند كه به وى، وثوق داشته باشند.
 
توضيحى راجع به نقش ((خبر(( در زندگى اجتماعى انسان و اقسام خبر و لزوم تبين وتفحص درباره اخبار فاسق


توضيح اينكه : حيات آدمى حياتى است علمى ، و انسان سلوك طريق زندگى اش را بر اين اساس بنا نهاده كه آنچه به چشم خود مى بيند، به همان عمل كند، حال چه خير باشد و نافع و چه شر باشد و مضر. و چون مايحتاج زندگى اش و آنچه مربوط و متعلق به زندگى او است منحصر در ديدنيها و شنيدنيهاى خودش نيست بلكه بيشتر آنها از حيطه ديد و علم او غايب است ، ناگزير مى شود كه بقيه حوائج خود را كه گفتيم از حيطه علم او غايب است از راه علم ديگران تكميل و تتميم كند، علمى كه ديگران با مشاهده و يا با گوش خود بدست آورده اند، و اين همان خبر است .
==توضيحى راجع به اقسام «خبر»، و لزوم تفحص دربارۀ اخبار فاسق==
توضيح اين كه : حيات آدمى حياتى است علمى، و انسان سلوك طريق زندگى اش را بر اين اساس بنا نهاده كه آنچه به چشم خود مى بيند، به همان عمل كند. حال چه خير باشد و نافع، و چه شر باشد و مضرّ. و چون مايحتاج زندگى اش و آنچه مربوط و متعلق به زندگى او است، منحصر در ديدنی ها و شنيدنی هاى خودش نيست، بلكه بيشتر آن ها از حيطۀ ديد و علم او غايب است، ناگزير مى شود كه بقيه حوائج خود را كه گفتيم از حيطۀ علم او غايب است، از راه علم ديگران تكميل و تتميم كند. علمى كه ديگران با مشاهده و يا با گوش خود به دست آورده اند و اين، همان «خبر» است.


پس اعتماد به خبر به اين معنا است كه عملا ترتيب اثر به آن بدهيم و با مضمون آن تا حدى معامله علمى بكنيم كه گويا خود از راه مشاهده بدست آورده ايم ، و اين همان طورى كه گفتيم لازمه زندگى اجتماعى انسان است ، و احتياج ابتدائى او است ، و بناى عقلا و مدار عملكرد آنان بر قبول خبر ديگران است .
پس اعتماد به خبر، به اين معنا است كه عملا ترتيب اثر به آن بدهيم و با مضمون آن، تا حدّى معامله علمى بكنيم، كه گويا خود از راه مشاهده به دست آورده ايم و اين، همان طورى كه گفتيم لازمۀ زندگى اجتماعى انسان است، و احتياج ابتدایى او است، و بناى عقلا و مدار عملكرد آنان، بر قبول خبر ديگران است.


حال اگر خبرى كه به ما مى دهند متواتر باشد يعنى از بسيارى آورندگان آن براى انسان يقين آور باشد و يا اگر به اين حد از كثرت نيست حداقل همراه با قرينه هايى قطعى باشد كه انسان نسبت به صدق مضمون آن يقين پيدا كند، چنين خبرى حجت و معتبر است.
حال اگر خبرى كه به ما مى دهند، «متواتر» باشد، يعنى از بسيارى آورندگان آن، براى انسان يقين آور باشد و يا اگر به اين حد از كثرت نيست، حداقل همراه با قرينه هايى قطعى باشد، كه انسان نسبت به صدق مضمون آن يقين پيدا كند، چنين خبرى حجت و معتبر است.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۴۶۵ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۴۶۵ </center>
و اما اگر خبر متواتر نبود، و همراه با قرينه هايى قطعى نيز نبود، و در نتيجه بعد از شنيدن خبر يقين به صحت آن حاصل نشد، و به اصطلاح علمى خبر واحد بود، چنين خبرى در نظر عقلا وقتى معتبر است كه اگر براى انسان يقين نمى آورد، حد اقل وثوق و اطمينانى بياورد، حال يا به حسب نوعش خبرى وثوق آور باشد، (مانند خبرى كه متخصص يك فن به ما مى دهد) و يا به حسب شخصش وثوق آور باشد، (مثل اينكه شخص آورنده خبر مورد وثوق ما باشد)، عقلا بنا دارند كه بر اين خبر نيز ترتيب اثر دهند. و سرش هم اين است كه عقلا يا به علم عمل مى كنند، و يا به چيزى كه اگر علم حقيقى نيست علم عادى هست ، و آن عبارت است از مظنه و اطمينان.
و اما اگر خبر متواتر نبود، و همراه با قرينه هايى قطعى نيز نبود، و در نتيجه بعد از شنيدن خبر، يقين به صحت آن حاصل نشد، و به اصطلاح علمى «خبر واحد» بود، چنين خبرى در نظر عقلا، وقتى معتبر است كه اگر براى انسان يقين نمى آورد، حدّاقل وثوق و اطمينانى بياورد. حال يا به حسب نوعش خبرى وثوق آور باشد، (مانند خبرى كه متخصص يك فن به ما مى دهد)، و يا به حسب شخصش وثوق آور باشد. (مثل اين كه شخص آورنده خبر، مورد وثوق ما باشد). عقلا بنا دارند كه بر اين خبر نيز ترتيب اثر دهند. و سرّش هم اين است كه عقلا يا به علم عمل مى كنند، و يا به چيزى كه اگر علم حقيقى نيست، علم عادى هست، و آن عبارت است از مظنّه و اطمينان.


حال كه اين مقدمه روشن گرديد، مى گوييم : اينكه در آيه شريفه دستور به تحقيق و بررسى خبر فاسق را تعليل فرموده به اينكه ((ان تصيبوا قوما بجهاله ...(( مى فهماند كه آنچه بدان امر فرموده ، رفع جهالت است ، و اينكه انسان اگر خواست به گفته فاسق ترتيب اثر دهد، و به آن عمل كند بايد نسبت به مضمون خبر او علم حاصل كند، پس در آيه شريفه همان چيزى اثبات شده كه عقلا آن را ثابت مى دانند، و همان عملى نفى شده كه عقلا هم آن را نفى مى كنند، و اين همان امضاء است ، نه تاءسيس حكمى جديد.
حال كه اين مقدمه روشن گرديد، مى گوييم: اين كه در آيه شريفه، دستور به تحقيق و بررسى خبر فاسق را تعليل فرموده به اين كه «أن تُصِيبُوا قَوماً بِجَهَالًة...»، مى فهماند كه آنچه بدان امر فرموده، رفع جهالت است، و اين كه انسان اگر خواست به گفته فاسق ترتيب اثر دهد و به آن عمل كند، بايد نسبت به مضمون خبر او علم حاصل كند. پس در آيه شريفه، همان چيزى اثبات شده كه عقلا آن را ثابت مى دانند، و همان عملى نفى شده كه عقلا هم آن را نفى مى كنند و اين، همان امضاء است، نه تأسيس حكمى جديد.


«'''وَ اعْلَمُوا أَنَّ فِيكُمْ رَسولَ اللَّهِ لَوْ يُطِيعُكمْ فى كَثِيرٍ مِّنَ الاَمْرِ لَعَنِتُّمْ ...'''»:
«'''وَ اعْلَمُوا أَنَّ فِيكُمْ رَسُولَ اللَّهِ لَوْ يُطِيعُكُمْ فى كَثِيرٍ مِّنَ الاَمْرِ لَعَنِتُّمْ ...'''»:


كلمه ((عنت (( به معناى گناه ، و نيز به معناى هلاكت است . و كلمه ((طوع (( و اطاعت هر چند به معناى انقياد و گردن نهادن است ، و ليكن بيشتر به معناى امتثال امر و مشى بر طبق خطى است كه آمر براى ماءمور ترسيم كرده - اين نظريه راغب است. ليكن چه بسا ممكن است كه امر به عكس شود، يعنى مافوق بر طبق خواسته زيردست خود عمل كند، آنطور كه او دلش مى خواهد، در اينجا متبوع و آمر از تابع و زيردست اطاعت كرده . و اتفاقا در آيه مورد بحث اطاعت به همين معنا است ، مى فرمايد ((لو يطيعكم : اگر پيغمبر شما را اطاعت كند(( چون عمل رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله وسلّم) را بر طبق دلخواه مؤمنين اطاعت آن جناب از مؤمنين خوانده .
كلمه «عنت»، به معناى گناه و نيز، به معناى هلاكت است. و كلمه «طوع» و اطاعت، هرچند به معناى انقياد و گردن نهادن است، وليكن بيشتر به معناى امتثال امر و مشى بر طبق خطى است كه آمر براى مأمور ترسيم كرده - اين نظريه راغب است. ليكن چه بسا ممكن است كه امر به عكس شود. يعنى مافوق بر طبق خواسته زيردست خود عمل كند، آن طور كه او دلش مى خواهد. در اين جا، متبوع و آمر از تابع و زيردست اطاعت كرده. و اتفاقا در آيه مورد بحث، اطاعت به همين معنا است. مى فرمايد: «لَو يُطِيعُكُم: اگر پيغمبر شما را اطاعت كند». چون عمل رسول خدا «صلّى اللّه عليه و آله و سلّم» را بر طبق دلخواه مؤمنان، اطاعت آن جناب از مؤمنان خوانده.


و اين آيه به طورى كه از سياقش برمى آيد تتمه گفتار در آيه قبل است ، مى خواهد حكم در آن آيه را تعميم دهد، و بفرمايد رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله وسلّم) نه تنها نبايد خبر فساق را بدون تحقيق بپذيرد، بلكه خواسته شما را هم نبايد اطاعت كند، به همان علتى كه گفتيم نبايد به خبر فساق عمل كند. در آنجا گفتيم اگر عمل كند گرفتار جهالت و بناى عمل بر اساس جهالت شده است ، اطاعت كردنش از شما هم همين محذور را دارد.
و اين آيه - به طورى كه از سياقش بر مى آيد - تتمۀ گفتار در آيه قبل است. مى خواهد حكم در آن آيه را تعميم دهد و بفرمايد: رسول خدا «صلّى اللّه عليه و آله و سلّم»، نه تنها نبايد خبر فسّاق را بدون تحقيق بپذيرد، بلكه خواسته شما را هم نبايد اطاعت كند. به همان علتى كه گفتيم نبايد به خبر فسّاق عمل كند. در آن جا گفتيم: اگر عمل كند، گرفتار جهالت و بناى عمل بر اساس جهالت شده است، اطاعت كردنش از شما هم، همين محذور را دارد.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۴۶۶ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۴۶۶ </center>
<span id='link322'><span>
<span id='link322'><span>
۱۶٬۲۶۹

ویرایش