۱۶٬۸۸۰
ویرایش
خط ۳۳: | خط ۳۳: | ||
<span id='link223'><span> | <span id='link223'><span> | ||
== | ==استماع آیاتی از قرآن توسط عده اى از جنّیان و ایمان آنان به پیامبر«ص»== | ||
اين | <center> «'''بیان آيات'''» </center> | ||
وَ إِذْ | |||
كلمه | اين آيات، داستان دومى را بعد از داستان قوم عاد بيان مى كند، تا امت اسلام از آن عبرت گيرد، اگر بگيرد. و در اين آيات، به مشركان طعنه مى زند كه چگونه به آن جناب و به كتابى كه بر او نازل شده، كفر ورزيدند، با اين كه كتاب مزبور، به زبان خود آنان نازل شده، و خوب مى دانند آيتى معجزه است، و با اين حال آن را از نوع كتاب هاى بشرى معرفى مى كنند، و به آن كتاب ها تشبيه مى نمايند، و با اين كه «جنّ»، وقتى بدان گوش فرا دادند، ايمان آوردند، و به سوى قوم خود برگشتند، تا آنان را هم انذار كنند. | ||
«'''وَ إِذْ صَرَفْنَا إِلَيْك نَفَراً مِنَ الْجِنِّ يَستَمِعُونَ الْقُرْآنَ...'''»: | |||
كلمه «صرف» كه فعل «صَرَفنَا»، ماضى آن است، به معناى برگرداندن چيزى از حالى به حالى ديگر، يا از جايى به جايى ديگر است. و كلمه «نَفَر» - به طورى كه راغب گفته - به معناى عده اى از رجال است كه كوچ كردن برايشان ممكن باشد. و اين كلمه، اسم جمع است كه بر بالاتر از سه مرد يا زن اطلاق مى شود. چه از جنس آدمى باشند، و چه از جنس جنّ. همچنان كه در آيه مورد بحث، در جنّ استعمال شده است. و جمله «يَستَمِعُونَ القُرآن»، صفت است براى كلمه «نَفَر»، و معناى آيه چنين است: به ياد آر، آن زمان را كه ما عده اى از جنّ را متوجه به سوى تو كرديم، عده اى كه مى شنيدند قرآن را. | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۳۲۹ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۳۲۹ </center> | ||
«'''فلما حضروه قالوا انصتوا'''» - ضمير در ((حضروه (( به قرآن برمى گردد، البته قرآن به معناى حدثى ، يعنى قرائت قرآن . و كلمه ((انصات (( كه مصدر ((انصتوا(( است به معناى سكوت براى گوش دادن است . و معناى جمله اين است كه : وقتى حاضر شدند در جايى كه قرآن تلاوت مى شد، به يكديگر گفتند: ساكت باشيد تا آن طور كه بايد خوب بشنويم . | |||
قَالُوا يَقَوْمَنَا إِنَّا سمِعْنَا كتَباً أُنزِلَ مِن بَعْدِ مُوسى مُصدِّقاً لِّمَا بَينَ يَدَيْهِ ... | «'''فلما قضى ولوا الى قومهم منذرين'''» - ضمير در ((قضى (( به قرآن برمى گردد، البته به اعتبار قرائت آن . و ((توليه (( كه مصدر ((ولوا(( است به معناى برگشتن است . و كلمه ((منذرين (( حال از ضمير جمع در كلمه ((ولوا(( است . و معنايش اين است كه : وقتى قرائت قرآن تمام شد و پيامبر از آن فارغ گشت به سوى قوم خود برگشتند، در حالى كه بيم رسان ايشان از عذاب خدا بودند. | ||
«'''قَالُوا يَقَوْمَنَا إِنَّا سمِعْنَا كتَباً أُنزِلَ مِن بَعْدِ مُوسى مُصدِّقاً لِّمَا بَينَ يَدَيْهِ ...'''»: | |||
اين جمله حكايت دعوت جنيان است در برابر قومشان كه ايشان را به اسلام مى خواندند و انذار مى كردند. و مراد از كتاب نازل بعد از موسى ، قرآن كريم است ، و اين كلام اشعار و بلكه دلالت دارد بر اين كه جنيان مذكور مؤ من به دين موسى (عليه السلام ) و كتاب آن جناب بوده اند. و مراد از اينكه فرمود: ((مصدقا لما بين يديه (( اين است كه قرآن ، تورات و يا همه كتابهاى قبل را تصديق مى كند. | اين جمله حكايت دعوت جنيان است در برابر قومشان كه ايشان را به اسلام مى خواندند و انذار مى كردند. و مراد از كتاب نازل بعد از موسى ، قرآن كريم است ، و اين كلام اشعار و بلكه دلالت دارد بر اين كه جنيان مذكور مؤ من به دين موسى (عليه السلام ) و كتاب آن جناب بوده اند. و مراد از اينكه فرمود: ((مصدقا لما بين يديه (( اين است كه قرآن ، تورات و يا همه كتابهاى قبل را تصديق مى كند. | ||
«'''يهدى الى الحق و الى طريق مستقيم'''» - يعنى كتاب آسمانى قرآن پيروان خود را به سوى صراط حق و طريق مستقيم هدايت مى كند. رهروان اين طريقه از حق منحرف نمى شوند، نه در عقائد و نه در عمل . | |||
«'''يَا قَوْمَنَا أَجِيبُوا دَاعِىَ اللَّهِ وَ ءَامِنُوا بِهِ يَغْفِرْ لَكم مِّن ذُنُوبِكمْ وَ يجِرْكُم مِّنْ عَذَابٍ أَلِيمٍ'''»: | |||
منظور از ((داعى اللّه (( رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله وسلّم ) است ، همچنان كه در جاى ديگر قرآن فرموده : ((قل هذه سبيلى ادعوا الى اللّه على بصيره ((. ولى بعضى گفته اند مراد از آن همان آياتى است كه از قرآن شنيدند، ولى اين احتمال بعيد است . | منظور از ((داعى اللّه (( رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله وسلّم ) است ، همچنان كه در جاى ديگر قرآن فرموده : ((قل هذه سبيلى ادعوا الى اللّه على بصيره ((. ولى بعضى گفته اند مراد از آن همان آياتى است كه از قرآن شنيدند، ولى اين احتمال بعيد است . | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۳۳۰ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۳۳۰ </center> | ||
و ظاهرا كلمه ((من (( در جمله ((من ذنوبكم (( براى تبعيض باشد، و منظور اين باشد كه : ايمان بياوريد تا خدا بعضى از گناهان شما را - يعنى آن گناهانى كه قبل از ايمان داشتيد - بيامرزد، همچنان كه در جاى ديگر قرآن فرموده : ((ان ينتهوا يغفر لهم ما قد سلف ((. | و ظاهرا كلمه ((من (( در جمله ((من ذنوبكم (( براى تبعيض باشد، و منظور اين باشد كه : ايمان بياوريد تا خدا بعضى از گناهان شما را - يعنى آن گناهانى كه قبل از ايمان داشتيد - بيامرزد، همچنان كه در جاى ديگر قرآن فرموده : ((ان ينتهوا يغفر لهم ما قد سلف ((. | ||
بعضى ديگر گفته اند: مراد از اين بعض ، گناهانى است كه تنها جنبه حق اللّه داشته باشد، و اما آنچه جنبه حقوق الناس دارد بخشوده نمى شود، و توبه بردار نيست . ولى اين تفسير صحيح نيست چون اسلام همه گناهان قبل را محو مى كند. | بعضى ديگر گفته اند: مراد از اين بعض ، گناهانى است كه تنها جنبه حق اللّه داشته باشد، و اما آنچه جنبه حقوق الناس دارد بخشوده نمى شود، و توبه بردار نيست . ولى اين تفسير صحيح نيست چون اسلام همه گناهان قبل را محو مى كند. | ||
وَ مَن لا يجِب دَاعِىَ اللَّهِ فَلَيْس بِمُعْجِزٍ فى الاَرْضِ وَ لَيْس لَهُ مِن دُونِهِ أَوْلِيَاءُ ... | |||
«'''وَ مَن لا يجِب دَاعِىَ اللَّهِ فَلَيْس بِمُعْجِزٍ فى الاَرْضِ وَ لَيْس لَهُ مِن دُونِهِ أَوْلِيَاءُ ...'''»: | |||
يعنى هر كس ايمان نياورد به داعى خدا، او نمى تواند خدا را در زمين به تنگ آورد، و به غير از خدا، اوليائى ندارد كه ياريش كنند، و در اين باب مددش برسانند. و خلاصه كلام اينكه : كسى كه داعى خدا را در دعوتش اجابت نكند به خودش ظلم كرده و نمى تواند خدا را عاجز كند، نه خودش مستقلا مى تواند خدا را با اين سركشيها عاجز سازد، و نه به كمك و يارى ديگر اولياء خود، چون غير از خدا اوليائى ندارد. و اين معنا را با جمله ((اولئك فى ضلال مبين (( تمام كرده است . | يعنى هر كس ايمان نياورد به داعى خدا، او نمى تواند خدا را در زمين به تنگ آورد، و به غير از خدا، اوليائى ندارد كه ياريش كنند، و در اين باب مددش برسانند. و خلاصه كلام اينكه : كسى كه داعى خدا را در دعوتش اجابت نكند به خودش ظلم كرده و نمى تواند خدا را عاجز كند، نه خودش مستقلا مى تواند خدا را با اين سركشيها عاجز سازد، و نه به كمك و يارى ديگر اولياء خود، چون غير از خدا اوليائى ندارد. و اين معنا را با جمله ((اولئك فى ضلال مبين (( تمام كرده است . | ||
«'''أَوَ لَمْ يَرَوْا أَنَّ اللَّهَ الَّذِى خَلَقَ السّمَاوَاتِ وَ الاَرْض وَ لَمْ يَعْىَ بخَلْقِهِنَّ بِقَادِرٍ ...'''»: | |||
اين آيه و آيه بعدش تا آخر سوره متصل است به ما قبل كه مى فرمود: ((و يوم يعرض الذين كفروا على النار اذهبتم ...((. و در اين آيات مطالبى كه در اين سوره مربوط به انذار مى شود تتميم مى كند، و چيزى كه انذار را تتميم مى كند - همانطور كه در بيان گذشته گفتيم - مساءله معاد و رجوع به خداست . | اين آيه و آيه بعدش تا آخر سوره متصل است به ما قبل كه مى فرمود: ((و يوم يعرض الذين كفروا على النار اذهبتم ...((. و در اين آيات مطالبى كه در اين سوره مربوط به انذار مى شود تتميم مى كند، و چيزى كه انذار را تتميم مى كند - همانطور كه در بيان گذشته گفتيم - مساءله معاد و رجوع به خداست . | ||
و مراد از ديدن در جمله ((او لم يروا(( علم با بصيرت است . و مصدر ((عى (( كه كلمه ((يعى (( از آن مشتق است ، به معناى ناتوانى و تعب است ، و البته به طورى كه گفته اند معناى اول (ناتوانى ) فصيح تر است . و حرف ((باء(( در كلمه ((بقادر(( زائد است و فقط به اين منظور آورده شده كه جمله در موقعيتى قرار داشت كه در آن شائبه نفى بود، گويا فرموده : ((اليس اللّه بقادر : آيا خدا قادر نيست ((. | و مراد از ديدن در جمله ((او لم يروا(( علم با بصيرت است . و مصدر ((عى (( كه كلمه ((يعى (( از آن مشتق است ، به معناى ناتوانى و تعب است ، و البته به طورى كه گفته اند معناى اول (ناتوانى ) فصيح تر است . و حرف ((باء(( در كلمه ((بقادر(( زائد است و فقط به اين منظور آورده شده كه جمله در موقعيتى قرار داشت كه در آن شائبه نفى بود، گويا فرموده : ((اليس اللّه بقادر : آيا خدا قادر نيست ((. | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۳۳۱ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۳۳۱ </center> | ||
و معناى آيه چنين است : آيا هنوز نفهميده اند كه آن خدايى كه آسمانها و زمين را خلق كرد و از خلقت آنها عاجز نشد - و يا خسته نگشت - قادر است كه مردگان را زنده كند؟ - چون خداى تعالى مبداء هستى و حيات هر چيز است . بله او قادر است ، براى اينكه او بر هر چيز قدير است . و ما اين برهان را در سابق در چند مورد توضيح داده ايم . | و معناى آيه چنين است : آيا هنوز نفهميده اند كه آن خدايى كه آسمانها و زمين را خلق كرد و از خلقت آنها عاجز نشد - و يا خسته نگشت - قادر است كه مردگان را زنده كند؟ - چون خداى تعالى مبداء هستى و حيات هر چيز است . بله او قادر است ، براى اينكه او بر هر چيز قدير است . و ما اين برهان را در سابق در چند مورد توضيح داده ايم . | ||
وَ يَوْمَ يُعْرَض الَّذِينَ كَفَرُوا عَلى النَّارِ أَ لَيْس هَذَا بِالْحَقِّ ... | |||
«'''وَ يَوْمَ يُعْرَض الَّذِينَ كَفَرُوا عَلى النَّارِ أَ لَيْس هَذَا بِالْحَقِّ ...'''»: | |||
اين آيه ، حجت مذكور در آيه قبلى را تاءييد مى كند، و خبر مى دهد از آن سرنوشتى كه به زودى منكرين معاد در روز قيامت بدان گرفتار مى شوند. و معناى آيه روشن است . | اين آيه ، حجت مذكور در آيه قبلى را تاءييد مى كند، و خبر مى دهد از آن سرنوشتى كه به زودى منكرين معاد در روز قيامت بدان گرفتار مى شوند. و معناى آيه روشن است . | ||
فَاصبرْ كَمَا صبرَ أُولُوا الْعَزْمِ مِنَ الرُّسلِ وَ لا تَستَعْجِل لهَُّمْ ... | |||
«'''فَاصبرْ كَمَا صبرَ أُولُوا الْعَزْمِ مِنَ الرُّسلِ وَ لا تَستَعْجِل لهَُّمْ ...'''»: | |||
اين آيه تفريع و نتيجه گيرى از حقانيت معاد است كه هم حجت عقلى بر آن دلالت دارد، و هم خداى سبحان از آن خبر داده ، و شك و ترديد را از آن نفى كرده است . | اين آيه تفريع و نتيجه گيرى از حقانيت معاد است كه هم حجت عقلى بر آن دلالت دارد، و هم خداى سبحان از آن خبر داده ، و شك و ترديد را از آن نفى كرده است . | ||
و معنايش اين است كه : تو در برابر انكار اين كفار صبر كن ، و از اينكه به معاد ايمان نمى آورند حوصله به خرج ده ، همان طور كه رسولان اولواالعزم چنين كردند و در طلب عذاب براى آنان عجله مكن كه به زودى آن روز را با عذابهايى كه دارد ديدار خواهند كرد، چون روز قيامت خيلى دور نيست ، هر چند كه اينان آن را دور مى پندارند. | و معنايش اين است كه : تو در برابر انكار اين كفار صبر كن ، و از اينكه به معاد ايمان نمى آورند حوصله به خرج ده ، همان طور كه رسولان اولواالعزم چنين كردند و در طلب عذاب براى آنان عجله مكن كه به زودى آن روز را با عذابهايى كه دارد ديدار خواهند كرد، چون روز قيامت خيلى دور نيست ، هر چند كه اينان آن را دور مى پندارند. | ||
«'''كانهم يوم يرون ما يوعدون لم يلبثوا الا ساعه من نهار'''» - اين آيه نزديكى قيامت را به ايشان و به زندگى دنيايشان بيان مى كند چون وقتى آن روز را مشاهده مى كنند و وعده هايى را كه خدا از آن روز داده مى بينند، و آن عذابهايى كه برايشان آماده شده مشاهده مى كنند، حالشان حال كسى است كه گويا بيش از ساعتى از يك روز در زمين درنگ نكرده اند. | |||
«'''بلاغ فهل يهلك الا القوم الفاسقون'''» - يعنى اين قرآن با بيانهايى كه دارد تبليغى است از جانب خدا از طريق نبوت ، و با اين حال آيا تصور دارد كه با اين هلاكتى كه او خبر داده ، غير از فاسقان كه از زى بندگى خارجند كسى ديگر هلاك شود. | |||
در اين آيه خداى سبحان پيامبر گرامى اش را دستور مى دهد كه صبر كند، همچنان كه پيامبران اولواالعزم صبر كردند، و اين خود اشاره به اين معنا است كه او نيز از اولواالعزم است ، پس بايد مانند آنان صبر كند. | در اين آيه خداى سبحان پيامبر گرامى اش را دستور مى دهد كه صبر كند، همچنان كه پيامبران اولواالعزم صبر كردند، و اين خود اشاره به اين معنا است كه او نيز از اولواالعزم است ، پس بايد مانند آنان صبر كند. | ||
معناى ((اولواالعزم (( و اقوال مختلف درباره تعداد انبياى اولواالعزم (عليهم السلام ) واينكه چه كسانى هستند | معناى ((اولواالعزم (( و اقوال مختلف درباره تعداد انبياى اولواالعزم (عليهم السلام ) واينكه چه كسانى هستند | ||
خط ۶۷: | خط ۹۱: | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۳۳۲ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۳۳۲ </center> | ||
و بنا بر معناى سوم كه حق هم همانست و در روايات ائمه اهل بيت (عليهم السلام ) به اين معنا تفسير شده ، صاحبان حكم و شريعت پنج نفرند: نوح ، ابراهيم ، موسى ، عيسى و محمد (صلّى اللّه عليه و آله وسلّم )، براى اينكه قرآن صاحبان شريعت را همين پنج نفر دانسته مى فرمايد: ((شرع لكم من الدين ما وصى به نوحا و الذى اوحينا اليك و ما وصينا به ابراهيم و موسى و عيسى (( كه تقريب و بيان معنايش گذشت . | و بنا بر معناى سوم كه حق هم همانست و در روايات ائمه اهل بيت (عليهم السلام ) به اين معنا تفسير شده ، صاحبان حكم و شريعت پنج نفرند: نوح ، ابراهيم ، موسى ، عيسى و محمد (صلّى اللّه عليه و آله وسلّم )، براى اينكه قرآن صاحبان شريعت را همين پنج نفر دانسته مى فرمايد: ((شرع لكم من الدين ما وصى به نوحا و الذى اوحينا اليك و ما وصينا به ابراهيم و موسى و عيسى (( كه تقريب و بيان معنايش گذشت . | ||
و از پاره اى مفسرين نقل شده كه گفته اند: تمامى رسولان الهى اولواالعزم هستند و قهرا كلمه ((من الرسل (( را بيان ((اولواالعزم (( گرفته اند. و از بعضى ديگر نقل شده كه گفته اند: اولواالعزم هيجده رسولى است كه نامشان در آيه ۸۳ تا آيه ۹۰ سوره انعام آمده ، چون خداى تعالى بعد از ذكر نام ايشان فرموده : ((فبهداهم اقتده : به هدايت آنان اقتداء كن ((. | و از پاره اى مفسرين نقل شده كه گفته اند: تمامى رسولان الهى اولواالعزم هستند و قهرا كلمه ((من الرسل (( را بيان ((اولواالعزم (( گرفته اند. و از بعضى ديگر نقل شده كه گفته اند: اولواالعزم هيجده رسولى است كه نامشان در آيه ۸۳ تا آيه ۹۰ سوره انعام آمده ، چون خداى تعالى بعد از ذكر نام ايشان فرموده : ((فبهداهم اقتده : به هدايت آنان اقتداء كن ((. | ||
ولى اين تفسير درست نيست ، براى اينكه خداى تعالى بعد از شمردن نام آنان از آباء و ذريات و برادران آنها ياد كرده و فرموده : ((و من آبائهم و ذرياتهم و اخوانهم (( و آنگاه جمله ((فبهداهم اقتده (( را آورده . بله اگر اين جمله را بلافاصله بعد از ذكر نام آنان آورده بود وجهى براى اين تفسير بود. | ولى اين تفسير درست نيست ، براى اينكه خداى تعالى بعد از شمردن نام آنان از آباء و ذريات و برادران آنها ياد كرده و فرموده : ((و من آبائهم و ذرياتهم و اخوانهم (( و آنگاه جمله ((فبهداهم اقتده (( را آورده . بله اگر اين جمله را بلافاصله بعد از ذكر نام آنان آورده بود وجهى براى اين تفسير بود. | ||
و از بعضى ديگر نقل شده كه گفته اند: انبياء اولواالعزم نه نفرند: نوح ، ابراهيم ، اسماعيل ذبيح ، يعقوب ، يوسف ، ايوب ، موسى ، داوود و عيسى و از بعضى ديگر نقل شده كه گفته اند: هفت نفرند: آدم ، نوح ، ابراهيم ، موسى ، داوود، سليمان و عيسى . و از بعضى ديگر نقل شده كه انبياء نامبرده را شش نفر دانسته اند، و اين شش نفر همانهايند كه ماءمور جنگ بوده اند، يعنى نوح ، هود، صالح ، موسى ، داوود و سليمان . و بعضى ديگر اين شش نفر را عبارت دانسته اند از: نوح ، ابراهيم ، اسحاق ، يعقوب ، يوسف و ايوب . بعضى ديگر آنان را پنج نفر دانسته اند: نوح ، هود، ابراهيم ، شعيب و موسى . از بعضى ديگر نقل شده كه گفته اند: چهار نفرند نوح ، ابراهيم ، موسى و عيسى . بعضى ديگر اين چهار نفر را عبارت دانسته اند از: نوح ، ابراهيم ، هود و محمد (صلوات اللّه عليه و عليهم اجمعين ). | و از بعضى ديگر نقل شده كه گفته اند: انبياء اولواالعزم نه نفرند: نوح ، ابراهيم ، اسماعيل ذبيح ، يعقوب ، يوسف ، ايوب ، موسى ، داوود و عيسى و از بعضى ديگر نقل شده كه گفته اند: هفت نفرند: آدم ، نوح ، ابراهيم ، موسى ، داوود، سليمان و عيسى . و از بعضى ديگر نقل شده كه انبياء نامبرده را شش نفر دانسته اند، و اين شش نفر همانهايند كه ماءمور جنگ بوده اند، يعنى نوح ، هود، صالح ، موسى ، داوود و سليمان . و بعضى ديگر اين شش نفر را عبارت دانسته اند از: نوح ، ابراهيم ، اسحاق ، يعقوب ، يوسف و ايوب . بعضى ديگر آنان را پنج نفر دانسته اند: نوح ، هود، ابراهيم ، شعيب و موسى . از بعضى ديگر نقل شده كه گفته اند: چهار نفرند نوح ، ابراهيم ، موسى و عيسى . بعضى ديگر اين چهار نفر را عبارت دانسته اند از: نوح ، ابراهيم ، هود و محمد (صلوات اللّه عليه و عليهم اجمعين ). | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۳۳۳ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۳۳۳ </center> | ||
و اين اقوال يا اقوالى است كه هيچ استدلالى به همراه ندارد؛ و يا ادله اى كه به آن استدلال كرده اند بر آن دلالت ندارد، و به همين جهت از نقل آن ادله چشم پوشيديم . در ابحاث نبوت در جلد دوم اين كتاب پاره اى مطالب در باره انبياء اولواالعزم گذشت ، اگر خواستيد بدانجا مراجعه فرماييد. | و اين اقوال يا اقوالى است كه هيچ استدلالى به همراه ندارد؛ و يا ادله اى كه به آن استدلال كرده اند بر آن دلالت ندارد، و به همين جهت از نقل آن ادله چشم پوشيديم . در ابحاث نبوت در جلد دوم اين كتاب پاره اى مطالب در باره انبياء اولواالعزم گذشت ، اگر خواستيد بدانجا مراجعه فرماييد. | ||
بحث روايتى | |||
==بحث روايتى== | |||
<span id='link225'><span> | <span id='link225'><span> | ||
==(رواياتى درباره استماع قرآن بوسيله جن و ايمان آوردنشان و...، و درباره انبياىاولواالعزم ) == | ==(رواياتى درباره استماع قرآن بوسيله جن و ايمان آوردنشان و...، و درباره انبياىاولواالعزم ) == | ||
در تفسير قمى در ذيل آيه شريفه ((و اذ صرفنا اليك نفرا من الجن ...(( فرموده : سبب نزول اين آيات اين بود كه رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله وسلّم ) از مكه بيرون شد و به بازار عكاظ رفت ، زيد بن حارثه هم با آن جناب بود، و آن حضرت مردم را به اسلام دعوت مى كرد، ولى حتى يك نفر هم دعوتش را اجابت نكرد، و احدى را نيافت كه دين او را بپذيرد، ناچار به مكه برگشت . | در تفسير قمى در ذيل آيه شريفه ((و اذ صرفنا اليك نفرا من الجن ...(( فرموده : سبب نزول اين آيات اين بود كه رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله وسلّم ) از مكه بيرون شد و به بازار عكاظ رفت ، زيد بن حارثه هم با آن جناب بود، و آن حضرت مردم را به اسلام دعوت مى كرد، ولى حتى يك نفر هم دعوتش را اجابت نكرد، و احدى را نيافت كه دين او را بپذيرد، ناچار به مكه برگشت . |
ویرایش