گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۸ بخش۶: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
خط ۳۸: خط ۳۸:


و معناى آيه مورد بحث اين است كه : هر كس حسنه اى به جاى آورد، ما با رفع نواقص آن و زيادى اجر حسنى بر آن حسنه مى افزاييم كه خدا آمرزگار است و بدى ها را محو مى كند، و شكور است ، خوبى هاى عمل را از عاملش ظاهر و بر ملا مى سازد.
و معناى آيه مورد بحث اين است كه : هر كس حسنه اى به جاى آورد، ما با رفع نواقص آن و زيادى اجر حسنى بر آن حسنه مى افزاييم كه خدا آمرزگار است و بدى ها را محو مى كند، و شكور است ، خوبى هاى عمل را از عاملش ظاهر و بر ملا مى سازد.
بعضى از مفسرين گفته اند: مراد از ((حسنه (( همان مودت به قرباى رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله وسلّم ) است ، و مؤ يد اين احتمال رواياتى است كه از ائمه اهل بيت (عليهم السلام ) وارد شده ، كه آيه ((قل لا اسئلكم عليه اجرا(( - تا چهار آيه - در باره مودت به قرباى رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله وسلّم ) نازل شده ، و لازمه اين تفسير آن است كه اين آيات در مدينه نازل شده و داراى يك سياق باشد. و قهرا مراد از حسنه از حيث انطباقش بر مورد، همان مودت خواهد بود، آن وقت آيه شريفه ((ام يقولون افترى ...(( اشاره خواهد بود به سخنى كه بعضى از منافقين كه قبول آيه قبلى برايشان گران مى آمده گفته اند، و اين سمپاشى را در بين مؤ منين كرده اند، چون در بين آنان افراد ساده لوحى بوده اند كه به سخنان منافقين ترتيب اثر مى داده اند. و مراد از آيه سوم و چهارم كه مى فرمايد: ((و هو الذى يقبل التوبه (( - تا آخر دو آيه - توبه همان مؤ منين ساده لوح خواهد بود، كه از قبول گفتار منافقين برگشته اند.
 
بعضى از مفسرين گفته اند: مراد از ((حسنه (( همان مودت به قرباى رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله وسلّم ) است ، و مؤ يد اين احتمال رواياتى است كه از ائمه اهل بيت (عليهم السلام ) وارد شده ، كه آيه ((قل لا اسئلكم عليه اجرا(( - تا چهار آيه - در باره مودت به قرباى رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله وسلّم ) نازل شده ،  
 
و لازمه اين تفسير آن است كه اين آيات در مدينه نازل شده و داراى يك سياق باشد. و قهرا مراد از حسنه از حيث انطباقش بر مورد، همان مودت خواهد بود، آن وقت آيه شريفه ((ام يقولون افترى ...(( اشاره خواهد بود به سخنى كه بعضى از منافقين كه قبول آيه قبلى برايشان گران مى آمده گفته اند، و اين سمپاشى را در بين مؤ منين كرده اند، چون در بين آنان افراد ساده لوحى بوده اند كه به سخنان منافقين ترتيب اثر مى داده اند. و مراد از آيه سوم و چهارم كه مى فرمايد: ((و هو الذى يقبل التوبه (( - تا آخر دو آيه - توبه همان مؤ منين ساده لوح خواهد بود، كه از قبول گفتار منافقين برگشته اند.
 
و در جمله ((ان اللّه غفور شكور(( التفاتى از تكلم به غيبت به كار رفته ، چون قبل از اين جمله خداى تعالى گوينده بود، مى فرمود ما چنين و چنان مى كنيم ، و در اينجا غايب حساب شده ، مى فرمايد خدا غفور و شكور است . و وجه اين التفات آن است كه خواسته به علت غفور و شكور بودن خود اشاره كند، و بفرمايد بدين جهت غفور و شكور است كه ((اللّه (( است - عز اسمه .
و در جمله ((ان اللّه غفور شكور(( التفاتى از تكلم به غيبت به كار رفته ، چون قبل از اين جمله خداى تعالى گوينده بود، مى فرمود ما چنين و چنان مى كنيم ، و در اينجا غايب حساب شده ، مى فرمايد خدا غفور و شكور است . و وجه اين التفات آن است كه خواسته به علت غفور و شكور بودن خود اشاره كند، و بفرمايد بدين جهت غفور و شكور است كه ((اللّه (( است - عز اسمه .
أَمْ يَقُولُونَ افْترَى عَلى اللَّهِ كَذِباً ...
 
«'''أَمْ يَقُولُونَ افْترَى عَلى اللَّهِ كَذِباً ...'''»:
 
كلمه ((ام (( منقطعه است ، و سياق كلام ، سياق توبيخ است ، و لازمه اش ‍ انكار اين معنا است كه آن جناب به دروغ چيزى را بر خدا افتراء ببندد.
كلمه ((ام (( منقطعه است ، و سياق كلام ، سياق توبيخ است ، و لازمه اش ‍ انكار اين معنا است كه آن جناب به دروغ چيزى را بر خدا افتراء ببندد.
((فان يشا اللّه يختم على قلبك (( - (معناى جمله قبلى اين بود كه منافقين مى گويند: تو از پيش خود گفتى كه بايد به خويشاوندانت مودت بورزند)، و معناى اين جمله با كمك سياق اين است كه : نه ، تو به خدا افتراء نبستى و دروغگو نيستى ، چون زمام هيچ امرى به دست تو نيست تا بخواهى افترائى ببندى ، و آنچه مى گويى وحى است از ناحيه خداى سبحان ، بدون اينكه خود تو دخالتى در آن داشته باشى ، بلكه زمام امر بسته به مشيت خداى تعالى است ، اگر خواست مهر بر دلت مى زند، و باب وحى را به رويت مى بندد، ولى او خواسته كه به تو وحى كند و حق را بيان نموده و سنت خود را اجراء كند، چون سنت او چنين است كه همواره با كلمات خود باطل را محو و حق را محقق كند.
 
«'''فان يشا اللّه يختم على قلبك'''» - (معناى جمله قبلى اين بود كه منافقين مى گويند: تو از پيش خود گفتى كه بايد به خويشاوندانت مودت بورزند)، و معناى اين جمله با كمك سياق اين است كه : نه ، تو به خدا افتراء نبستى و دروغگو نيستى ، چون زمام هيچ امرى به دست تو نيست تا بخواهى افترائى ببندى ، و آنچه مى گويى وحى است از ناحيه خداى سبحان ، بدون اينكه خود تو دخالتى در آن داشته باشى ، بلكه زمام امر بسته به مشيت خداى تعالى است ، اگر خواست مهر بر دلت مى زند، و باب وحى را به رويت مى بندد، ولى او خواسته كه به تو وحى كند و حق را بيان نموده و سنت خود را اجراء كند، چون سنت او چنين است كه همواره با كلمات خود باطل را محو و حق را محقق كند.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۷۰ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۷۰ </center>
پس اينكه فرمود: ((فان يشا اللّه يختم على قلبك (( كنايه است از اينكه امر، به مشيت خدا برمى گردد و ساحت رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله وسلّم ) منزه از اين است كه از پيش خود چيزى بگويد.
پس اينكه فرمود: ((فان يشا اللّه يختم على قلبك (( كنايه است از اينكه امر، به مشيت خدا برمى گردد و ساحت رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله وسلّم ) منزه از اين است كه از پيش خود چيزى بگويد.
و اين معنا - به طورى كه ملاحظه مى فرماييد - با سياق مناسب تر است ، بنابراين كه گفتيم مراد از قربى ، قرابت رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله وسلّم )، و توبيخ متوجه به منافقين و بيماردلان است .
و اين معنا - به طورى كه ملاحظه مى فرماييد - با سياق مناسب تر است ، بنابراين كه گفتيم مراد از قربى ، قرابت رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله وسلّم )، و توبيخ متوجه به منافقين و بيماردلان است .
وجوه مختلف در معناى جمله ((فان يشاء الله يختم على قلبك ((
وجوه مختلف در معناى جمله ((فان يشاء الله يختم على قلبك ((
البته مفسرين در معناى جمله مورد بحث وجوهى ديگر آورده اند كه بعضى از آنها از نظر شما مى گذرد:
البته مفسرين در معناى جمله مورد بحث وجوهى ديگر آورده اند كه بعضى از آنها از نظر شما مى گذرد:
۱ زمخشرى در كشاف گفته : جمله ((فان يشا اللّه يختم على قلبك (( معنايش اين است كه اگر خدا بخواهد تو را از آنانى قرار مى دهد كه مهر بر دلهايشان زد، آن وقت است كه بر خدا افتراء خواهى بست ، چون كسى جز اين گونه افراد بر خدا افتراء نمى بندد.
۱ زمخشرى در كشاف گفته : جمله ((فان يشا اللّه يختم على قلبك (( معنايش اين است كه اگر خدا بخواهد تو را از آنانى قرار مى دهد كه مهر بر دلهايشان زد، آن وقت است كه بر خدا افتراء خواهى بست ، چون كسى جز اين گونه افراد بر خدا افتراء نمى بندد.
آنگاه مى گويد: اين اسلوب كلام ، افتراء بستن را از مثل پيامبر بعيد مى شمارد و مى فهماند كه افتراء بستن چنين افرادى در بعيد بودن ، مثل شرك ورزيدن به خدا و داخل شدن در زمره كسانى است كه خدا بر دلهايشان مهر زده ، و مثالى كه مى توانيم براى اين طرز حرف زدن بياوريم ، اين است كه بعضى از افراد امين كه نسبت خيانت به او داده اند بگويد: مگر خدا دست از هدايتم برداشته و مرا تنها گذاشته و به خودم واگذار كرده ، و مگر خدا دلم را كور كرده . در اين مثال آن شخص امين نمى خواهد خذلان و كورى دل را براى خود اثبات كند، بلكه مى خواهد از اين كه نسبت خيانت به او و به مثل او بدهند استبعاد نمايد و بفهماند كه دادن چنين نسبتى تهمتى است بس بزرگ .
آنگاه مى گويد: اين اسلوب كلام ، افتراء بستن را از مثل پيامبر بعيد مى شمارد و مى فهماند كه افتراء بستن چنين افرادى در بعيد بودن ، مثل شرك ورزيدن به خدا و داخل شدن در زمره كسانى است كه خدا بر دلهايشان مهر زده ، و مثالى كه مى توانيم براى اين طرز حرف زدن بياوريم ، اين است كه بعضى از افراد امين كه نسبت خيانت به او داده اند بگويد: مگر خدا دست از هدايتم برداشته و مرا تنها گذاشته و به خودم واگذار كرده ، و مگر خدا دلم را كور كرده . در اين مثال آن شخص امين نمى خواهد خذلان و كورى دل را براى خود اثبات كند، بلكه مى خواهد از اين كه نسبت خيانت به او و به مثل او بدهند استبعاد نمايد و بفهماند كه دادن چنين نسبتى تهمتى است بس بزرگ .
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۷۱ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۷۱ </center>
۲ بعضى گفته اند: معناى اين جمله اين است كه اگر به اين فكر بيفتى كه بر خدا افتراء ببندى خدا مهر بر دلت خواهد زد و قرآن را از يادت خواهد برد، با اين حال چگونه مى توانى بر خدا افتراء ببندى . و اين جمله مى خواهد همان مطلبى را خاطرنشان كند كه جمله ((لئن اشركت ليحبطن عملك (( اگر شرك بورزى يقين بدان كه خداوند عملت را بى ثمر مى كند در مقام افاده آن است .
۲ بعضى گفته اند: معناى اين جمله اين است كه اگر به اين فكر بيفتى كه بر خدا افتراء ببندى خدا مهر بر دلت خواهد زد و قرآن را از يادت خواهد برد، با اين حال چگونه مى توانى بر خدا افتراء ببندى . و اين جمله مى خواهد همان مطلبى را خاطرنشان كند كه جمله ((لئن اشركت ليحبطن عملك (( اگر شرك بورزى يقين بدان كه خداوند عملت را بى ثمر مى كند در مقام افاده آن است .
۳ بعضى ديگر گفته اند: معنايش اين است كه اگر خدا بخواهد قلب تو را با داروى صبر قوى مى كند تا در برابر آزار مشركين از پاى در نيايى ، و اگر مى گويند ((او مفترى و ساحر است (( ناراحت نشوى .
۳ بعضى ديگر گفته اند: معنايش اين است كه اگر خدا بخواهد قلب تو را با داروى صبر قوى مى كند تا در برابر آزار مشركين از پاى در نيايى ، و اگر مى گويند ((او مفترى و ساحر است (( ناراحت نشوى .
اين سه وجه خالى از ضعف نيستند.
اين سه وجه خالى از ضعف نيستند.
۴ بعضى گفته اند: معنايش اين است كه اگر خدا بخواهد مهر بر دلت مى زند همچنان كه بر دل كفار زده ، و اين خود نوعى تسليت است براى رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله وسلّم ) تا با مقايسه وضع خود با كفار متوجه نعمت خدا شود، و شكر خدا را به جاى آورد.
۴ بعضى گفته اند: معنايش اين است كه اگر خدا بخواهد مهر بر دلت مى زند همچنان كه بر دل كفار زده ، و اين خود نوعى تسليت است براى رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله وسلّم ) تا با مقايسه وضع خود با كفار متوجه نعمت خدا شود، و شكر خدا را به جاى آورد.
۵ بعضى ديگر گفته اند: معنايش اين است كه اگر خدا بخواهد مهر به دلهاى كفار و زبان ايشان مى زند و عذابشان را زودرس مى كند. و اگر به جاى اينكه بفرمايد ((اگر بخواهد مهر بر دلهاشان مى زند(( فرمود: ((اگر بخواهد مهر بر دلت مى زند(( كه هم خطابست و هم مفرد، در حقيقت براى اين بوده كه خواسته است روى سخن را متوجه گوينده ((او بر خدا افتراء بسته كند((، و بفرمايد اى كه چنين گفته اى اگر خدا بخواهد مهر بر دلت مى زند.
۵ بعضى ديگر گفته اند: معنايش اين است كه اگر خدا بخواهد مهر به دلهاى كفار و زبان ايشان مى زند و عذابشان را زودرس مى كند. و اگر به جاى اينكه بفرمايد ((اگر بخواهد مهر بر دلهاشان مى زند(( فرمود: ((اگر بخواهد مهر بر دلت مى زند(( كه هم خطابست و هم مفرد، در حقيقت براى اين بوده كه خواسته است روى سخن را متوجه گوينده ((او بر خدا افتراء بسته كند((، و بفرمايد اى كه چنين گفته اى اگر خدا بخواهد مهر بر دلت مى زند.
((و يمح اللّه الباطل و يحق الحق بكلماته (( - تعبير به مضارع (يمحو: محو مى كند؛ و يحق : ثابت مى كند) براى اين است كه بر استمرار دلالت كند و بفهماند مساءله محو باطل و احقاق حق سنتى است كه خداى تعالى آن را با كلمات خود جارى مى سازد. و منظور از ((كلمات (( همان وحى است كه خداى تعالى به انبيائش مى كند، و كلام ربوبى او است كه مقاصد را به انبيائش تفهيم مى كند. ممكن هم هست مراد از كلمات خدا، نفوس انبياء باشد، چون اين نفوس شريفه خاصيت كلام را دارند، كلام از منويات پرده برمى دارد، نفوس انبياء هم رازهاى غيبى را هويدا مى سازد.
 
((انه عليم بذات الصدور(( اين جمله تعليل جمله ((يمح اللّه ...(( است ، مى فرمايد به اين علت باطل را محو و حق را احقاق مى كند، كه داناى به دلها و منويات آنها است ، و مى داند هر دلى چه استدعايى دارد، آيا استدعاى هدايت دارد، و يا ضلالت ، اقتضاى شرح دارد، و يا ختم و مهر خوردن تا با انزال وحى و توجيه دعوت به سوى همه دلها هر يك را به مقتضاى خود برساند.
«'''و يمح اللّه الباطل و يحق الحق بكلماته'''»: - تعبير به مضارع (يمحو: محو مى كند؛ و يحق : ثابت مى كند) براى اين است كه بر استمرار دلالت كند و بفهماند مساءله محو باطل و احقاق حق سنتى است كه خداى تعالى آن را با كلمات خود جارى مى سازد. و منظور از ((كلمات (( همان وحى است كه خداى تعالى به انبيائش مى كند، و كلام ربوبى او است كه مقاصد را به انبيائش تفهيم مى كند. ممكن هم هست مراد از كلمات خدا، نفوس انبياء باشد، چون اين نفوس شريفه خاصيت كلام را دارند، كلام از منويات پرده برمى دارد، نفوس انبياء هم رازهاى غيبى را هويدا مى سازد.
 
«'''انه عليم بذات الصدور'''»: اين جمله تعليل جمله ((يمح اللّه ...(( است ، مى فرمايد به اين علت باطل را محو و حق را احقاق مى كند، كه داناى به دلها و منويات آنها است ، و مى داند هر دلى چه استدعايى دارد، آيا استدعاى هدايت دارد، و يا ضلالت ، اقتضاى شرح دارد، و يا ختم و مهر خوردن تا با انزال وحى و توجيه دعوت به سوى همه دلها هر يك را به مقتضاى خود برساند.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۷۲ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۷۲ </center>
بعضى از مفسرين گفته اند: در آيه مورد بحث اشعارى است به وعده به رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله وسلّم ) كه به زودى او را يارى خواهد فرمود. اين قول خيلى بى وجه نيست .
بعضى از مفسرين گفته اند: در آيه مورد بحث اشعارى است به وعده به رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله وسلّم ) كه به زودى او را يارى خواهد فرمود. اين قول خيلى بى وجه نيست .
وَ هُوَ الَّذِى يَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبَادِهِ وَ يَعْفُوا عَنِ السيِّئَاتِ وَ يَعْلَمُ مَا تَفْعَلُونَ
 
«'''وَ هُوَ الَّذِى يَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبَادِهِ وَ يَعْفُوا عَنِ السيِّئَاتِ وَ يَعْلَمُ مَا تَفْعَلُونَ'''»:
 
وقتى گفته مى شود ((قبل منه (( و ((قبل عنه (( هر دو به يك معنا است . در كشاف گفته : وقتى گفته مى شود: ((قبلت منه الشى ء(( و ((قبلت عنه (( اين تفاوت بين آن دو هست كه در اولى آن چيز را مبداء قبول خود و منشاء آن قرار داده ، و در دومى آن شى ء را از وى عزل و جدا كرده . اين بود گفتار زمخشرى .
وقتى گفته مى شود ((قبل منه (( و ((قبل عنه (( هر دو به يك معنا است . در كشاف گفته : وقتى گفته مى شود: ((قبلت منه الشى ء(( و ((قبلت عنه (( اين تفاوت بين آن دو هست كه در اولى آن چيز را مبداء قبول خود و منشاء آن قرار داده ، و در دومى آن شى ء را از وى عزل و جدا كرده . اين بود گفتار زمخشرى .
و در اينكه فرمود: ((و يعلم ما تفعلون (( تحريكى است بر توبه و هشدارى است از ارتكاب گناهان . و معناى تحت اللفظى آن روشن است .
و در اينكه فرمود: ((و يعلم ما تفعلون (( تحريكى است بر توبه و هشدارى است از ارتكاب گناهان . و معناى تحت اللفظى آن روشن است .
وَ يَستَجِيب الَّذِينَ ءَامَنُوا وَ عَمِلُوا الصلِحَتِ وَ يَزِيدُهُم مِّن فَضلِهِ وَ الْكَفِرُونَ لهَُمْ عَذَابٌ شدِيدٌ
 
«'''وَ يَستَجِيب الَّذِينَ ءَامَنُوا وَ عَمِلُوا الصالِحَاتِ وَ يَزِيدُهُم مِّن فَضلِهِ وَ الْكَافِرُونَ لهَُمْ عَذَابٌ شدِيدٌ'''»:
 
فاعل كلمه ((يستجيب (( ضميرى است كه به خداى تعالى برمى گردد، و جمله ((الذين آمنوا...(( به طورى كه گفته اند در جاى مفعول نشسته و حرف جر آن حذف شده ، و تقديرش ((يستجيب اللّه للذين آمنوا(( است ، يعنى : خداى تعالى مستجاب مى كند براى كسانى كه ايمان آورده اند. بعضى گفته اند: فاعل آن كلمه ((الذين (( است ، ولى اين از سياق آيه بعيد است .
فاعل كلمه ((يستجيب (( ضميرى است كه به خداى تعالى برمى گردد، و جمله ((الذين آمنوا...(( به طورى كه گفته اند در جاى مفعول نشسته و حرف جر آن حذف شده ، و تقديرش ((يستجيب اللّه للذين آمنوا(( است ، يعنى : خداى تعالى مستجاب مى كند براى كسانى كه ايمان آورده اند. بعضى گفته اند: فاعل آن كلمه ((الذين (( است ، ولى اين از سياق آيه بعيد است .
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۷۳ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۷۳ </center>
كلمه ((استجابت (( به معناى اجابت دعا است ، و چون عبادت خود نوعى دعوت و خواندن خداى تعالى است ، لذا از قبول عبادت آنان تعبير به ((استجابت (( كرده ، به دليل اينكه دنبالش فرموده : ((و يزيدهم من فضله (( چون ظاهر اين جمله آن است كه منظور از زيادتر كردن فضل خدا، زيادتر كردن ثواب باشد. و همچنين از اينكه در مقابل استجابت مؤ منين فرموده : ((و كافران عذابى شديد دارند(( اين معنا استفاده مى شود.
كلمه ((استجابت (( به معناى اجابت دعا است ، و چون عبادت خود نوعى دعوت و خواندن خداى تعالى است ، لذا از قبول عبادت آنان تعبير به ((استجابت (( كرده ، به دليل اينكه دنبالش فرموده : ((و يزيدهم من فضله (( چون ظاهر اين جمله آن است كه منظور از زيادتر كردن فضل خدا، زيادتر كردن ثواب باشد. و همچنين از اينكه در مقابل استجابت مؤ منين فرموده : ((و كافران عذابى شديد دارند(( اين معنا استفاده مى شود.
بعضى هم گفته اند: مراد اين است كه هر وقت او را بخوانند خداى تعالى دعايشان را مستجاب مى كند، و هر وقت حاجتى بخواهند مى دهد، و زيادتر از خواسته شان را هم مى دهد. ولى اين معنا هم از سياق آيه بعيد است ؛ و هم اينكه استجابت دعا را مخصوص مؤ منين مى سازد، در حالى كه مخصوص مؤ منين نيست .
بعضى هم گفته اند: مراد اين است كه هر وقت او را بخوانند خداى تعالى دعايشان را مستجاب مى كند، و هر وقت حاجتى بخواهند مى دهد، و زيادتر از خواسته شان را هم مى دهد. ولى اين معنا هم از سياق آيه بعيد است ؛ و هم اينكه استجابت دعا را مخصوص مؤ منين مى سازد، در حالى كه مخصوص مؤ منين نيست .
بحث روايتى
 
<span id='link55'><span>
<span id='link55'><span>


۱۵٬۰۹۸

ویرایش