۱۶٬۸۸۰
ویرایش
خط ۱۱۳: | خط ۱۱۳: | ||
==غرض و مفاد سوره مباركه الرحمن == | ==غرض و مفاد سوره مباركه الرحمن == | ||
اين سوره در اين مقام است كه خاطر نشان سازد كه خداى تعالى عالم و اجزاى آن از قبيل زمين و آسمان و خشكى ها و درياها و انس و جن را طورى آفريده و نيز اجزاى هر يك را طورى نظم داده كه جن و انس بتوانند در زندگى خود از آن بهره مند شوند، و قهرا عالم به دو قسمت و دو نشاءه تقسيم مى شود، يكى نشاءه دنيا كه به زودى خودش با اهلش فانى مى شود، و يكى ديگر نشاءه آخرت كه هميشه باقى است ، و در آن نشاءه سعادت از شقاوت و نعمت از نقمت متمايز مى گردد. | اين سوره در اين مقام است كه خاطر نشان سازد كه خداى تعالى عالم و اجزاى آن از قبيل زمين و آسمان و خشكى ها و درياها و انس و جن را طورى آفريده و نيز اجزاى هر يك را طورى نظم داده كه جن و انس بتوانند در زندگى خود از آن بهره مند شوند، و قهرا عالم به دو قسمت و دو نشاءه تقسيم مى شود، يكى نشاءه دنيا كه به زودى خودش با اهلش فانى مى شود، و يكى ديگر نشاءه آخرت كه هميشه باقى است ، و در آن نشاءه سعادت از شقاوت و نعمت از نقمت متمايز مى گردد. | ||
با اين بيان روشن مى شود كه عالم هستى از دنيايش گرفته تا آخرتش نظامى واحد دارد، تمامى اجزا و ابعاض اين عالم با اجزا و ابعاض آن عالم مرتبط است ، و اجزاى عالم هستى اركانى قويم دارد، اركانى كه يكديگر را اصلاح مى كنند، اين جزء، مايه تماميت آن جزء ديگر، و آن مايه تماميت اين است . | |||
پس آنچه در عالم هست چه عينش و چه اثرش از نعمت ها و آلاى خداى تعالى است ، و به همين جهت پشت سر هم از خلايق مى پرسد و با عتاب هم مى پرسد كه : «'''فباى الاء ربكما تكذبان - كداميك از آلاى پروردگارتان را تكذيب مى كنيد؟'''» و اين خطاب عتاب آميز در اين سوره سى و يك مرتبه تكرار شده است . | با اين بيان روشن مى شود كه عالم هستى از دنيايش گرفته تا آخرتش نظامى واحد دارد، تمامى اجزا و ابعاض اين عالم با اجزا و ابعاض آن عالم مرتبط است ، و اجزاى عالم هستى اركانى قويم دارد، اركانى كه يكديگر را اصلاح مى كنند، اين جزء، مايه تماميت آن جزء ديگر، و آن مايه تماميت اين است. | ||
پس آنچه در عالم هست چه عينش و چه اثرش از نعمت ها و آلاى خداى تعالى است ، و به همين جهت پشت سر هم از خلايق مى پرسد و با عتاب هم مى پرسد كه : «'''فباى الاء ربكما تكذبان - كداميك از آلاى پروردگارتان را تكذيب مى كنيد؟'''» و اين خطاب عتاب آميز در اين سوره سى و يك مرتبه تكرار شده است. | |||
و باز به همين مناسبت است كه اين سوره با نام رحمان آغاز گرديد، صفت رحمت عمومى و همگانى خداست ، رحمتى كه مؤ من و كافر و دنيا و آخرت را در بر دارد، و در آخر نيز، سوره با آيه «'''تبارك اسم ربك ذى الجلال و الاكرام '''» ختم مى شود. | و باز به همين مناسبت است كه اين سوره با نام رحمان آغاز گرديد، صفت رحمت عمومى و همگانى خداست ، رحمتى كه مؤ من و كافر و دنيا و آخرت را در بر دارد، و در آخر نيز، سوره با آيه «'''تبارك اسم ربك ذى الجلال و الاكرام '''» ختم مى شود. | ||
و اين سوره از نظر مكى بودن و مدنى بودن دو احتمال دارد، هر چند كه سياق آن به مكى بودن شبيه تر است ، و در قرآن كريم اين تنها سوره است كه بعد از بسم اللّه با يكى از اسماى خداى عزوجل آغاز شده . | و اين سوره از نظر مكى بودن و مدنى بودن دو احتمال دارد، هر چند كه سياق آن به مكى بودن شبيه تر است ، و در قرآن كريم اين تنها سوره است كه بعد از بسم اللّه با يكى از اسماى خداى عزوجل آغاز شده . | ||
و در مجمع البيان از امام موسى بن جعفر از آباى گرامى اش (عليهم السلام ) از رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) روايت آورده كه فرموده : براى هر چيزى عروسى و جلوه گاه حسنى هست ، و عروس قرآن سوره الرحمان است . | و در مجمع البيان از امام موسى بن جعفر از آباى گرامى اش (عليهم السلام ) از رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) روايت آورده كه فرموده : براى هر چيزى عروسى و جلوه گاه حسنى هست ، و عروس قرآن سوره الرحمان است. | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۱۵۶ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۱۵۶ </center> | ||
سيوطى هم اين روايت را در الدر المنثور از بيهقى از على (عليه السلام ) از رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) نقل كرده . | سيوطى هم اين روايت را در الدر المنثور از بيهقى از على (عليه السلام ) از رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) نقل كرده. | ||
معناى «'''الرحمن '''» و اشاره به وجه اينكه در آغاز شمارش نعمت هاى مادى و معنوى ، تعليمقرآن را ذكر فرمود | معناى «'''الرحمن '''» و اشاره به وجه اينكه در آغاز شمارش نعمت هاى مادى و معنوى ، تعليمقرآن را ذكر فرمود | ||
الرَّحْمَنُ عَلَّمَ الْقُرْءَانَ | |||
كلمه «'''الرحمن '''» همان طور كه در تفسير سوره حمد گفتيم صيغه مبالغه از رحمت است ، و بر زيادى رحمت دلالت مى كند، رحمت به وسيله بذل نعمت ، و به همين جهت مناسب آمد كه در اين سوره نعمت هاى عمومى را به رخ بكشد، چه نعمت هاى دنيايى مؤ من و كافر را و چه نعمت هاى آخرتى مؤ من را، و چون نام رحمان دلالت بر رحمت عمومى خدا داشت در اول اين سوره واقع شد كه در آن انواع نعمتهاى دنيوى و اخروى كه مايه انتظام عالم انس و عالم جن است ذكر شده است . | «'''الرَّحْمَنُ * عَلَّمَ الْقُرْءَانَ'''»: | ||
كلمه «'''الرحمن '''» همان طور كه در تفسير سوره حمد گفتيم صيغه مبالغه از رحمت است ، و بر زيادى رحمت دلالت مى كند، رحمت به وسيله بذل نعمت ، و به همين جهت مناسب آمد كه در اين سوره نعمت هاى عمومى را به رخ بكشد، چه نعمت هاى دنيايى مؤ من و كافر را و چه نعمت هاى آخرتى مؤ من را، و چون نام رحمان دلالت بر رحمت عمومى خدا داشت در اول اين سوره واقع شد كه در آن انواع نعمتهاى دنيوى و اخروى كه مايه انتظام عالم انس و عالم جن است ذكر شده است. | |||
بعضى از مفسرين گفته اند: نام رحمان از اسامى خاص به خداى تعالى است ، غير خدا را رحمان نمى نامند، به خلاف نام رحيم و راحم ، كه بر ديگران نيز نهاده مى شود. | بعضى از مفسرين گفته اند: نام رحمان از اسامى خاص به خداى تعالى است ، غير خدا را رحمان نمى نامند، به خلاف نام رحيم و راحم ، كه بر ديگران نيز نهاده مى شود. | ||
جمله «'''علم القران '''» آغاز شمارش نعمت هاى الهى است ، و از آنجايى كه قرآن كريم عظيم ترين نعمت هاى الهى بود و در قدر و منزلت مقامى رفيع تر از ساير نعمت ها داشت ، چون كلامى است از خداى تعالى كه صراط مستقيم را ترسيم مى كند، و متضمن بيان راه هاى سعادت است ، سعادتى كه آرزوى تمامى آرزومندان و هدف تمامى جويندگان است ، لذا آن را جلوتر از ساير نعمت ها قرار داد، و تعليم آن را حتى از خلقت انس و جنى كه قرآن براى تعليم آنان نازل شده جلوتر ذكر كرد. | جمله «'''علم القران '''» آغاز شمارش نعمت هاى الهى است ، و از آنجايى كه قرآن كريم عظيم ترين نعمت هاى الهى بود و در قدر و منزلت مقامى رفيع تر از ساير نعمت ها داشت ، چون كلامى است از خداى تعالى كه صراط مستقيم را ترسيم مى كند، و متضمن بيان راه هاى سعادت است ، سعادتى كه آرزوى تمامى آرزومندان و هدف تمامى جويندگان است ، لذا آن را جلوتر از ساير نعمت ها قرار داد، و تعليم آن را حتى از خلقت انس و جنى كه قرآن براى تعليم آنان نازل شده جلوتر ذكر كرد. | ||
در اين آيه مفعول اول تعليم حذف شده ، و تقدير آن : «'''علم الانسان القرآن - و آن را به انسان بياموخت '''» و يا «'''علم الانس و الجن القرآن - قرآن را به انس و جن بياموخت '''» مى باشد، و احتمال دومى هر چند در كلمات مفسرين نيامده ، ليكن به نظر ما از احتمال اولى به ذهن نزديك تر مى آيد، چون در اين سوره هر چند يكبار، جن و انس را مخاطب قرار مى دهد، و اگر تعليم قرآن مخصوص انسان ها بود، و شامل جن نمى شد صحيح نبود مرتب جن و انس هر دو را مخاطب كند. | در اين آيه مفعول اول تعليم حذف شده ، و تقدير آن : «'''علم الانسان القرآن - و آن را به انسان بياموخت '''» و يا «'''علم الانس و الجن القرآن - قرآن را به انس و جن بياموخت '''» مى باشد، و احتمال دومى هر چند در كلمات مفسرين نيامده ، ليكن به نظر ما از احتمال اولى به ذهن نزديك تر مى آيد، چون در اين سوره هر چند يكبار، جن و انس را مخاطب قرار مى دهد، و اگر تعليم قرآن مخصوص انسان ها بود، و شامل جن نمى شد صحيح نبود مرتب جن و انس هر دو را مخاطب كند. | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۱۵۷ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۱۵۷ </center> | ||
بعضى هم گفته اند: مفعول اول آن كه گفتيم حذف شده رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) و يا جبرئيل است ، يعنى خدا قرآن را به محمد (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) و يا به جبرئيل آموخته . ولى آنچه به نظر ما رسيد سياق آيه نزديك تر است . | بعضى هم گفته اند: مفعول اول آن كه گفتيم حذف شده رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) و يا جبرئيل است ، يعنى خدا قرآن را به محمد (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) و يا به جبرئيل آموخته . ولى آنچه به نظر ما رسيد سياق آيه نزديك تر است. | ||
خَلَقَ | |||
در اين جمله از ميان همه مخلوقات نخست خلقت انسان را ذكر كرده ، انسانى كه در آيات بعد خصوصيت خلقتش را بيان نموده ، مى فرمايد: «'''خلق الانسان من صلصال كالفخار'''» و اين به خاطر اهميتى است كه انسان بر ساير مخلوقات دارد، آرى انسان يا يكى از عجيب ترين مخلوقات است ، و يا از تمامى مخلوقات عجيب تر است ، كه البته اين عجيب تر بودن وقتى كاملا روشن مى شود كه خلقت او را با خلقت ساير مخلوقات مقايسه كنى ، و در طريق كمالى كه براى خصوص او ترسيم كرده اند دقت به عمل آورى ، طريق كمالى كه از باطنش شروع شده ، به ظاهرش منتهى مى گردد، از دنيايش آغاز شده به آخرتش ختم مى گردد، همچنان كه خود قرآن درباره فرمود: «'''لقد خلقنا الانسان فى احسن تقويم ثم رددناه اسفل سافلين الا الذين امنوا و عملوا الصالحات '''» | «'''خَلَقَ الإنسَانََ * عَلَّمَهُ الْبَيَانَ'''»: | ||
در اين جمله از ميان همه مخلوقات نخست خلقت انسان را ذكر كرده ، انسانى كه در آيات بعد خصوصيت خلقتش را بيان نموده ، مى فرمايد: «'''خلق الانسان من صلصال كالفخار'''» و اين به خاطر اهميتى است كه انسان بر ساير مخلوقات دارد، آرى انسان يا يكى از عجيب ترين مخلوقات است ، و يا از تمامى مخلوقات عجيب تر است ، كه البته اين عجيب تر بودن وقتى كاملا روشن مى شود كه خلقت او را با خلقت ساير مخلوقات مقايسه كنى ، و در طريق كمالى كه براى خصوص او ترسيم كرده اند دقت به عمل آورى ، طريق كمالى كه از باطنش شروع شده ، به ظاهرش منتهى مى گردد، از دنيايش آغاز شده به آخرتش ختم مى گردد، همچنان كه خود قرآن درباره فرمود: «'''لقد خلقنا الانسان فى احسن تقويم ثم رددناه اسفل سافلين الا الذين امنوا و عملوا الصالحات '''». | |||
مقصود از اينكه خداوند به انسان «'''بيان آموخت و اهميت بيان در زندگى بشر | مقصود از اينكه خداوند به انسان «'''بيان آموخت و اهميت بيان در زندگى بشر | ||
و كلمه ((بيان '''» در جمله مورد بحث به معناى پرده بردارى از هر چيز است ، و مراد از آن در اينجا كلامى است كه از آنچه در ضمير هست پرده بر مى دارد، و خود اين از عظيم ترين نعمت هاى است ، و تعليم اين بيان از بزرگترين عنايات خدايى به انسان هااست ، (آرى اين كه خداى سبحان ابزار سخن گفتن را به ما داده ، و طرز آن را به ما آموخته ، تا آنچه در دل خود داريم به ديگران منتقل كنيم ، و به آنها بفهمانيم كه چه مى خواهيم و چه مى فهميم ، به راستى از عظيم ترين نعمت ها است ) پس كلام ، صرف آواز نيست ، كه ما آن را با بكار بردن ريه و قصبه آن و حلقوم از خود سر دهيم ، همان طور كه حيوانات از خود سر مى دهند، و نيز صرف تنوع دادن به صوتى كه از حلقوم بيرون مى شود نيست ، كه در نتيجه فرق ما با ساير حيوانات اين باشد كه ما مى توانيم از حلقوم خود صدا در آورده ، و در فضاى دهن آن را تكه تكه نموده به اشكال مختلف در آوريم . | |||
و كلمه ((بيان '''» در جمله مورد بحث به معناى پرده بردارى از هر چيز است ، و مراد از آن در اينجا كلامى است كه از آنچه در ضمير هست پرده بر مى دارد، و خود اين از عظيم ترين نعمت هاى است ، و تعليم اين بيان از بزرگترين عنايات خدايى به انسان هااست ، (آرى اين كه خداى سبحان ابزار سخن گفتن را به ما داده ، و طرز آن را به ما آموخته ، تا آنچه در دل خود داريم به ديگران منتقل كنيم ، و به آنها بفهمانيم كه چه مى خواهيم و چه مى فهميم ، به راستى از عظيم ترين نعمت ها است ) پس كلام ، صرف آواز نيست ، كه ما آن را با بكار بردن ريه و قصبه آن و حلقوم از خود سر دهيم ، همان طور كه حيوانات از خود سر مى دهند، و نيز صرف تنوع دادن به صوتى كه از حلقوم بيرون مى شود نيست ، كه در نتيجه فرق ما با ساير حيوانات اين باشد كه ما مى توانيم از حلقوم خود صدا در آورده ، و در فضاى دهن آن را تكه تكه نموده به اشكال مختلف در آوريم. | |||
بلكه انسان با الهامى طبيعى كه موهبتى است از ناحيه خداى سبحان با يكى از اين صوتهاى تكيه دار بر مخرج دهان كه آن را حرف مى نامند، و يا با چند حرف از اين حروف كه با هم تركيب مى كند علامتى درست مى كند آن علامت به مفهومى از مفاهيم اشاره مى كند، | بلكه انسان با الهامى طبيعى كه موهبتى است از ناحيه خداى سبحان با يكى از اين صوتهاى تكيه دار بر مخرج دهان كه آن را حرف مى نامند، و يا با چند حرف از اين حروف كه با هم تركيب مى كند علامتى درست مى كند آن علامت به مفهومى از مفاهيم اشاره مى كند، | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۱۵۸ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۱۵۸ </center> | ||
و به اين وسيله آنچه از حس شنونده و ادراكش غايب است را براى او ممثل مى سازد، و شنونده مى تواند بر احضار تمامى اوضاع عالم مشهود چه روشن و درشت آن و چه باريك و دقيقش ، چه موجودش و چه معدومش ، چه گذشته اش و چه آينده اش در ذهن خود توانا شود، و پس از حضور مفاهيم به هر وضعى از اوضاع معانى غير محسوس (كه تنها راه دركش نيروى فكر آدمى است و حس ظاهرى راهى بدان ندارد) دست يابد، و خلاصه گوينده با صدايى كه از خود در مى آورد، با حروف تركيب نيافته و تركيب يافته اش تمامى اينها را كه گفتيم در ذهن شنونده خود حاضر سازد، و در پيش چشم دلش ممثل سازد، به طورى كه گويى دارد آنها را مى بيند، هم اعيان آنها را و هم معانى را. | و به اين وسيله آنچه از حس شنونده و ادراكش غايب است را براى او ممثل مى سازد، و شنونده مى تواند بر احضار تمامى اوضاع عالم مشهود چه روشن و درشت آن و چه باريك و دقيقش ، چه موجودش و چه معدومش ، چه گذشته اش و چه آينده اش در ذهن خود توانا شود، و پس از حضور مفاهيم به هر وضعى از اوضاع معانى غير محسوس (كه تنها راه دركش نيروى فكر آدمى است و حس ظاهرى راهى بدان ندارد) دست يابد، و خلاصه گوينده با صدايى كه از خود در مى آورد، با حروف تركيب نيافته و تركيب يافته اش تمامى اينها را كه گفتيم در ذهن شنونده خود حاضر سازد، و در پيش چشم دلش ممثل سازد، به طورى كه گويى دارد آنها را مى بيند، هم اعيان آنها را و هم معانى را. | ||
و مقدار دخالت اين نعمت ، يعنى نعمت سخن گفتن در زندگى حاجت به بيان ندارد، چون همه مى دانيم زندگى آدميان اجتماعى و مدنى است ، و اين زندگى در آغاز پيدايش بشر صورت نگرفت ، و به ترقى و تكامل امروزيش نرسيد مگر از همين راه كه براى هر چيزى نامى نهاد، و بدين وسيله باب تفهيم و تفهم (فهميدن و فهماندن ) را به روى خود بگشود، و اگر اين نبود هيچ فرقى ميان او و حيوان بى زبان نبود، زندگى او نيز مانند حيوانات جامد و راكد مى ماند. | و مقدار دخالت اين نعمت ، يعنى نعمت سخن گفتن در زندگى حاجت به بيان ندارد، چون همه مى دانيم زندگى آدميان اجتماعى و مدنى است ، و اين زندگى در آغاز پيدايش بشر صورت نگرفت ، و به ترقى و تكامل امروزيش نرسيد مگر از همين راه كه براى هر چيزى نامى نهاد، و بدين وسيله باب تفهيم و تفهم (فهميدن و فهماندن ) را به روى خود بگشود، و اگر اين نبود هيچ فرقى ميان او و حيوان بى زبان نبود، زندگى او نيز مانند حيوانات جامد و راكد مى ماند. | ||
و بهترين و قويترين دليل بر اين كه الهام الهى بشررا به سوى بيان هدايت نموده ، و اين كه مساءله بيان و سخن گفتن ريشه از اصل خلقت دارد، اختلاف لغت ها و زبان ها در امت هاى مختلف و حتى طوايف مختلف از يك امت است ، چون مى بينيم كه اختلاف امت ها و طوايف در خصايص روحى و اخلاق نفسانى و نيز اختلاف آنان به حسب مناطق طبيعى كه در آن زندگى مى كنند اثر مستقيم در اختلاف زبان هاى شان دارد، همچنان كه قرآن كريم به اين نعمت عظمى اشاره نموده مى فرمايد: «'''و من اياتة خلق السموات و الارض و اختلاف السنتكم و الوانكم '''». | و بهترين و قويترين دليل بر اين كه الهام الهى بشررا به سوى بيان هدايت نموده ، و اين كه مساءله بيان و سخن گفتن ريشه از اصل خلقت دارد، اختلاف لغت ها و زبان ها در امت هاى مختلف و حتى طوايف مختلف از يك امت است ، چون مى بينيم كه اختلاف امت ها و طوايف در خصايص روحى و اخلاق نفسانى و نيز اختلاف آنان به حسب مناطق طبيعى كه در آن زندگى مى كنند اثر مستقيم در اختلاف زبان هاى شان دارد، همچنان كه قرآن كريم به اين نعمت عظمى اشاره نموده مى فرمايد: «'''و من اياتة خلق السموات و الارض و اختلاف السنتكم و الوانكم '''». | ||
و منظور از اين كه فرمود: «'''علمه البيان '''» اين نيست كه خداى سبحان لغات را براى بشر وضع كرده ، و سپس به وسيله وحى به پيغمبرى از پيامبران و يا وسيله الهام به همه مردم ، آن لغات را به بشر تعليم داده باشد، براى اين كه خود انسان بدان جهت كه به حكم اضطرار در ظرف اجتماع قرار گرفت طبعا به اعتبار تفهيم و تفهم وادار شد، | و منظور از اين كه فرمود: «'''علمه البيان '''» اين نيست كه خداى سبحان لغات را براى بشر وضع كرده ، و سپس به وسيله وحى به پيغمبرى از پيامبران و يا وسيله الهام به همه مردم ، آن لغات را به بشر تعليم داده باشد، براى اين كه خود انسان بدان جهت كه به حكم اضطرار در ظرف اجتماع قرار گرفت طبعا به اعتبار تفهيم و تفهم وادار شد، | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۱۵۹ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۱۵۹ </center> | ||
نخست با اشاره و سپس با صدا و در آخر با وضع لغات يعنى قرارداد دسته جمعى به اين مهم خود بپرداخت ، و اين همان تكلم و نطق است ، كه گفتيم اجتماع مدنى بشر بدون آن تمام نمى شد. | نخست با اشاره و سپس با صدا و در آخر با وضع لغات يعنى قرارداد دسته جمعى به اين مهم خود بپرداخت ، و اين همان تكلم و نطق است ، كه گفتيم اجتماع مدنى بشر بدون آن تمام نمى شد. | ||
علاوه بر اين فعل خداى تعالى عبارت است از تكوين و ايجاد، و قهرا شامل امور اعتبارى نمى شود، چون امور اعتبارى عبارت است از قرارداد دسته جمعى . و اين امر اعتبارى حقيقت خارجى ندارد، تا خلقت و تكوين خداى تعالى شامل آن نيز شده باشد و بگوييم زبان هاى مختلف را خدا خلق كرده ، آنچه خدا خلقت كرده انسان و فطرت او است ، فطرتى كه او را به تشكيل اجتماع مدنى ، و سپس به وضع لغات واداشت ، و او را به اين معنا رهنمون شد كه الفاظى را علامت معانى قرار دهد به طورى كه وقتى فلان كلمه را شنونده القا مى كند ذهن شنونده منتقل به فلان معنا شود، مثل اين گوينده خود معنا را به او نشان داده باشد. و نيز او را رهنمون شد به اين كه اشكال مخصوصى از خط را علامت آن الفاظ قرار دهد، پس خط خود مكمل غرض كلام است ، و كلام را ممثل مى سازد، همان طور كه كلام معنا را مجسم مى ساخت . | |||
علاوه بر اين فعل خداى تعالى عبارت است از تكوين و ايجاد، و قهرا شامل امور اعتبارى نمى شود، چون امور اعتبارى عبارت است از قرارداد دسته جمعى . و اين امر اعتبارى حقيقت خارجى ندارد، تا خلقت و تكوين خداى تعالى شامل آن نيز شده باشد و بگوييم زبان هاى مختلف را خدا خلق كرده ، آنچه خدا خلقت كرده انسان و فطرت او است ، فطرتى كه او را به تشكيل اجتماع مدنى ، و سپس به وضع لغات واداشت ، و او را به اين معنا رهنمون شد كه الفاظى را علامت معانى قرار دهد به طورى كه وقتى فلان كلمه را شنونده القا مى كند ذهن شنونده منتقل به فلان معنا شود، مثل اين گوينده خود معنا را به او نشان داده باشد. و نيز او را رهنمون شد به اين كه اشكال مخصوصى از خط را علامت آن الفاظ قرار دهد، پس خط خود مكمل غرض كلام است ، و كلام را ممثل مى سازد، همان طور كه كلام معنا را مجسم مى ساخت. | |||
و كوتاه سخن اين كه : بيان قدرت بر سخن از اعظم نعمت و آلاى ربانى است ، كه براى بشر موقف انسانيش را حفظ نموده ، به سوى هر خيرى هدايتش مى كند. | و كوتاه سخن اين كه : بيان قدرت بر سخن از اعظم نعمت و آلاى ربانى است ، كه براى بشر موقف انسانيش را حفظ نموده ، به سوى هر خيرى هدايتش مى كند. | ||
چند قول ديگر در معناى آيات : «'''خلق الانسان ، علمه البيان '''» | چند قول ديگر در معناى آيات : «'''خلق الانسان ، علمه البيان '''» | ||
اين بود آن معنايى كه به نظر ما از دو آيه مورد بحث به ذهن تبادر مى كند، ولى مفسرين ديگر در معناى آن دو اقوالى ديگر دارند: بعضى گفته اند: منظور از انسان در جمله «'''خلق الانسان '''» آدم ، و منظور از «'''بيان '''» در جمله «'''علمه البيان '''» همان اسمايى است كه به آدم تعليم داد، (و در سوره بقره داستان را حكايت نموده فرمود: «'''و علم ادم الاسماء كلها'''»). | اين بود آن معنايى كه به نظر ما از دو آيه مورد بحث به ذهن تبادر مى كند، ولى مفسرين ديگر در معناى آن دو اقوالى ديگر دارند: بعضى گفته اند: منظور از انسان در جمله «'''خلق الانسان '''» آدم ، و منظور از «'''بيان '''» در جمله «'''علمه البيان '''» همان اسمايى است كه به آدم تعليم داد، (و در سوره بقره داستان را حكايت نموده فرمود: «'''و علم ادم الاسماء كلها'''»). | ||
بعضى ديگر گفته اند: منظور از انسان پيامبر اسلام ، و منظور از بيانى كه وى تعليم كرد قرآن است ، كه آن را به آن جناب تعليم كرد، و يا منظور تعليم آن جناب قرآن را به مؤ منين است . | بعضى ديگر گفته اند: منظور از انسان پيامبر اسلام ، و منظور از بيانى كه وى تعليم كرد قرآن است ، كه آن را به آن جناب تعليم كرد، و يا منظور تعليم آن جناب قرآن را به مؤ منين است . | ||
بعضى ديگر گفته اند: منظور از بيان ، خير و شر است ، كه خداى تعالى تشخيص آن دو را به انسان ياد داده . | بعضى ديگر گفته اند: منظور از بيان ، خير و شر است ، كه خداى تعالى تشخيص آن دو را به انسان ياد داده . | ||
بعضى ديگر گفته اند: مراد از آن راه هدايت و راه ضلالت است . | بعضى ديگر گفته اند: مراد از آن راه هدايت و راه ضلالت است . | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۱۶۰ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۱۶۰ </center> | ||
و از اين قبيل اقوالى ديگر كه در آيه مورد بحث گفته اند، كه همه آنها اقوالى است دور از فهم . | و از اين قبيل اقوالى ديگر كه در آيه مورد بحث گفته اند، كه همه آنها اقوالى است دور از فهم . | ||
«'''الشمْسُ وَ الْقَمَرُ بحُسبَانٍ'''»: | |||
كلمه «'''حسبان '''» مصدر و به معناى حساب كردن است ، و كلمه «'''الشمس '''» مبتداء و كلمه «'''قمر'''» عطف است بر آن ، و آن نيز مبتداء و كلمه «'''بحسبان '''» خبر آن است ، و اين جمله يعنى اين دو مبتدا يا خبرش خبر دومى است براى «'''الرحمن '''»، و تقدير كلام چنين است : خورشيد و ماه با حسابى از خداى تعالى در حركتند، يعنى در مسيرى و به نحوى حركت مى كنند كه خداى تعالى براى آن دو تقدير فرموده . | كلمه «'''حسبان '''» مصدر و به معناى حساب كردن است ، و كلمه «'''الشمس '''» مبتداء و كلمه «'''قمر'''» عطف است بر آن ، و آن نيز مبتداء و كلمه «'''بحسبان '''» خبر آن است ، و اين جمله يعنى اين دو مبتدا يا خبرش خبر دومى است براى «'''الرحمن '''»، و تقدير كلام چنين است : خورشيد و ماه با حسابى از خداى تعالى در حركتند، يعنى در مسيرى و به نحوى حركت مى كنند كه خداى تعالى براى آن دو تقدير فرموده . | ||
وَ النَّجْمُ وَ | |||
«'''وَ النَّجْمُ وَ الشّجَرُ يَسجُدَانِ'''»: | |||
مى گويند: مراد از «'''نجم '''» هر روييدنى است كه از زمين سر بر مى آورد و ساقه ندارد، و كلمه «'''شجر'''» به معناى روييدنيهايى است كه ساقه دارند، و اين معناى خوبى است ، مويدش اين است كه كلمه «'''نجم '''» را با كلمه شجر جمع كرده ، هر چند كه آمدن نام شمس و قمر قبل از اين آيه چه بسا آدمى را به اين توهم مى اندازد كه نكند مراد از نجم ستاره باشد. | مى گويند: مراد از «'''نجم '''» هر روييدنى است كه از زمين سر بر مى آورد و ساقه ندارد، و كلمه «'''شجر'''» به معناى روييدنيهايى است كه ساقه دارند، و اين معناى خوبى است ، مويدش اين است كه كلمه «'''نجم '''» را با كلمه شجر جمع كرده ، هر چند كه آمدن نام شمس و قمر قبل از اين آيه چه بسا آدمى را به اين توهم مى اندازد كه نكند مراد از نجم ستاره باشد. | ||
<span id='link111'><span> | <span id='link111'><span> | ||
==مراد از سجدۀ گياه و درخت براى خداوند== | ==مراد از سجدۀ گياه و درخت براى خداوند== | ||
و اما اين كه فرمود: گياه و درخت براى خدا سجده مى كنند، منظور ازسجده خضوع و انقياد اين دو موجود است ، براى امر خدا، كه به امر او از زمين سر بر مى آورند، و به امر او نشو و نما مى كنند، آن هم - به قول بعضى ها - در چهار چوبى نشو و نما مى كنند كه خدا برايشان مقدر كرده ، و از اين دقيق اين كه نجم و شجر رگ و ريشه خود را براى جذب مواد عنصرى زمين و تغذى با آن در جوف زمين مى دوانند، و همين خود سجده آنها است ، براى اين كه با اين عمل خود خدا را سجده مى كنند، و با سقوط در زمين اظهار حاجت به همان مبديى مى نمايند كه حاجتشان را بر مى آورد، و او در حقيقت خدايى است كه تربيتشان مى كند. | و اما اين كه فرمود: گياه و درخت براى خدا سجده مى كنند، منظور ازسجده خضوع و انقياد اين دو موجود است ، براى امر خدا، كه به امر او از زمين سر بر مى آورند، و به امر او نشو و نما مى كنند، آن هم - به قول بعضى ها - در چهار چوبى نشو و نما مى كنند كه خدا برايشان مقدر كرده ، و از اين دقيق اين كه نجم و شجر رگ و ريشه خود را براى جذب مواد عنصرى زمين و تغذى با آن در جوف زمين مى دوانند، و همين خود سجده آنها است ، براى اين كه با اين عمل خود خدا را سجده مى كنند، و با سقوط در زمين اظهار حاجت به همان مبديى مى نمايند كه حاجتشان را بر مى آورد، و او در حقيقت خدايى است كه تربيتشان مى كند. |
ویرایش