گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۹ بخش۲۷: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
خط ۱۲۰: خط ۱۲۰:
==بحث روايتى ==
==بحث روايتى ==


در تفسير قمى در ذيل آيه شريفه ((هو الذى اخرج الذين كفروا من اهل الكتاب من ديارهم گفته : سبب نزول اين آيه چنين بود كه در مدينه سه طايفه و دودمان از يهوديان زندگى مى كردند،
در تفسير قمى، در ذيل آيه شريفه «هُوَ الَّذِى أخرَجَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِن أهلِ الكِتَابِ مِن دِيَارِهِم» گفته: سبب نزول اين آيه چنين بود كه: در مدينه، سه طايفه و دودمان از يهوديان زندگى مى كردند.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۳۵۹ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۳۵۹ </center>
يكى بنى النضير بود، و يكى بنى قريظه ، و يكى بنى قينقاع . و اين سه طايفه با رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) عهدى داشتند كه تا مدتى مورد احترام بود، و بعدا يهوديان آن عهد را شكستند.
يكى بنى النضير بود، و يكى بنى قريظه، و يكى بنى قينقاع. و اين سه طايفه با رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم»، عهدى داشتند كه تا مدتى مورد احترام بود، و بعدا يهوديان آن عهد را شكستند.


و سبب اين عهدشكنى در بنى النضير بود كه مردى از اصحاب آن جناب دو نفر را ترور كرده بود، و قرار شد كه به صاحبان خون ، ديه و خونبها بپردازند، رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) به ميان بنى النضير آمد تا از آنان مقدارى پول براى اين منظور قرض كند. در بين افراد بنى النضير كعب بن اشرف بود كه رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) بر وى در آمد. كعب گفت : مرحبا اى ابو القاسم ، خوش آمدى . و برخاست و چنين وانمود كرد كه مى خواهد طعامى درست كند، ولى در دل نقشه كشتن آن جناب را مى ريخت ، و در سر مى پروراند كه بعد از كشتن آن جناب بر سر اصحابش بتازد. در همين حال جبرئيل نازل و جريان را به آن جناب اطلاع داد. حضرت برخاست و به مدينه برگشت ، و به محمد بن مسلمه انصارى فرمود: برو در قبيله بنى النضير، و به مردم آنجا بگو كه خداى عزوجل توطئه شما را به من خبر داد، يا از سرزمين ما بيرون شويد، و يا آماده جنگ باشيد. آنان گفتند از بلاد تو بيرون مى شويم .
و سبب اين عهدشكنى در بنى النضير بود كه مردى از اصحاب آن جناب، دو نفر را ترور كرده بود و قرار شد كه به صاحبان خون، ديه و خونبها بپردازند. رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم»، به ميان بنى النضير آمد تا از آنان مقدارى پول براى اين منظور قرض كند. در بين افراد بنى النضير، «كعب بن اشرف» بود كه رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» بر وى در آمد. كعب گفت: مرحبا اى ابوالقاسم! خوش آمدى و برخاست و چنين وانمود كرد كه مى خواهد طعامى درست كند، ولى در دل، نقشۀ كشتن آن جناب را مى ريخت، و در سر مى پروراند كه بعد از كشتن آن جناب، بر سرِ اصحابش بتازد. در همين حال، جبرئيل نازل و جريان را به آن جناب اطلاع داد. حضرت برخاست و به مدينه برگشت، و به محمد بن مسلمه انصارى فرمود: برو در قبيله بنى النضير، و به مردم آن جا بگو كه خداى عزّوجلّ، توطئه شما را به من خبر داد، يا از سرزمين ما بيرون شويد، و يا آماده جنگ باشيد. آنان گفتند: از بلاد تو بيرون مى شويم.


از سوى ديگر عبداللّه بن ابى شخصى را نزد ايشان فرستاد كه بيرون نرويد، و همچنان در محل خود بمانيد، و با محمد جنگ كنيد كه اگر چنين كنيد من با قوم خود و هم سوگندانم شما را يارى خواهم كرد، و اگر هم بيرون برويد من نيز با شما بيرون مى آيم ، و اگر قتال كنيد با شما در قتال همدست مى شوم . قبيله بنى النضير چون اين وعده را شنيدند دلگرم شده ، تصميم گرفتند بمانند، و به اصلاح قلعه ها پرداخته آماده جنگ شدند، و شخصى را نزد رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) فرستادند كه ما از ديار خود بيرون نمى رويم ، هر كارى كه مى خواهى بكن .  
از سوى ديگر، «عبداللّه بن اُبَى»، شخصى را نزد ايشان فرستاد كه بيرون نرويد، و همچنان در محل خود بمانيد، و با محمد جنگ كنيد كه اگر چنين كنيد، من با قوم خود و هم سوگندانم شما را يارى خواهم كرد. و اگر هم بيرون برويد، من نيز با شما بيرون مى آيم. و اگر قتال كنيد، با شما در قتال همدست مى شوم. قبيلۀ بنى النضير چون اين وعده را شنيدند، دلگرم شده، تصميم گرفتند بمانند، و به اصلاح قلعه ها پرداخته، آماده جنگ شدند، و شخصى را نزد رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» فرستادند كه ما از ديار خود بيرون نمى رويم، هر كارى كه مى خواهى بكن.  


رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) برخاست و تكبير گفت ، اصحابش يكصدا تكبير گفتند. به فرمود: تو پيشاپيش لشكر به قبيله بنى النضير برو. اميرالمؤ منين بيرق جنگ را برداشت ، و به راه افتاد، و رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) قلعه آنان را محاصره كرد، و عبداللّه بن ابى به كمك آنان نيامد، و بدينسان ايشان را فريب داد. رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) به هر يك از قلعه هاى ايشان كه نزديك مى شد آن قلعه را خراب مى كردند، و به قلعه بعدى منتقل مى شدند. و با اينكه بعضى از يهوديان خانه هاى گرانبها داشتند، رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) دستور داد درختان خرماى آنان را قطع كنند.
رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» برخاست و تكبير گفت. اصحابش يكصدا تكبير گفتند. به امیرالمؤمنین فرمود: تو پيشاپيش لشكر به قبيلۀ بنى النضير برو. اميرالمؤمنين بيرق جنگ را برداشت و به راه افتاد، و رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» قلعۀ آنان را محاصره كرد، و عبداللّه بن اُبَى به كمك آنان نيامد، و بدينسان ايشان را فريب داد.  
 
رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم»، به هر يك از قلعه هاى ايشان كه نزديك مى شد، آن قلعه را خراب مى كردند، و به قلعه بعدى منتقل مى شدند. و با اين كه بعضى از يهوديان خانه هاى گرانبها داشتند، رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» دستور داد درختان خرماى آنان را قطع كنند.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۳۶۰ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۳۶۰ </center>
يهوديان به جزع در آمدند، و گفتند: اى محمد! مگر خداى تعالى تو را امر به فساد كرده ، اگر درختان از تو شد بگذار سالم از آن تو باشد، و اگر از ما است چرا قطع مى كنى .
يهوديان به جزع در آمدند، و گفتند: اى محمد! مگر خداى تعالى تو را امر به فساد كرده، اگر این درختان از تو شد، بگذار سالم از آنِ تو باشد، و اگر از ما است، چرا قطع مى كنى.


يهوديان وقتى چنين ديدند گفتند: اى محمد! ما حاضريم از سرزمين تو بيرون شويم ، به شرطى كه اموال ما را به ما بدهى . حضرت فرمود: اين كار را نمى كنم ، و ليكن به شما اجازه مى دهم از اموالتان آن مقدار را كه شتران شما حمل كند با خود ببريد. يهوديان قبول نكردند، و چند روزى هم ماندند، آنگاه گفتند مى رويم ، و به مقدار بار شتران از اموال خود مى بريم . فرمود: نه بايد برويد و هيچ چيز با خود نبريد، هر كس از شما راببينيم كه با خود چيزى مى برد او را خواهيم كشت .
يهوديان وقتى چنين ديدند، گفتند: اى محمّد! ما حاضريم از سرزمين تو بيرون شويم، به شرطى كه اموال ما را به ما بدهى. حضرت فرمود: اين كار را نمى كنم، وليكن به شما اجازه مى دهم از اموالتان آن مقدار را كه شتران شما حمل كند، با خود ببريد. يهوديان قبول نكردند، و چند روزى هم ماندند. آنگاه گفتند: مى رويم، و به مقدار بار شتران از اموال خود مى بريم. فرمود: نه بايد برويد و هيچ چيز با خود نبريد. هر كس از شما را ببينيم كه با خود چيزى مى برد، او را خواهيم كشت.


يهوديان از قلعه هاى خود بيرون شده ، جمعى از ايشان به فدك ، و جمعى به وادى القرى ، و گروهى به شام رفتند. در اين باره بود كه آيات زير نازل شد: «'''هو الذى اخرج الذين كفروا... فان اللّه شديد العقاب '''». و درباره اعتراضى كه يهوديان به آن جناب در مورد قطع اشجار كرده بودند، فرمود: «'''ما قطعتم من لينه او تركتموها قائمه على اصولها فباذن اللّه ... ربنا انك روف رحيم '''».
يهوديان از قلعه هاى خود بيرون شده، جمعى از ايشان به فدك، و جمعى به وادى القرى، و گروهى به شام رفتند. در اين باره بود كه آيات زير نازل شد: «هُوَ الَّذِى أخرَجَ الَّذِينَ كَفَرُوا... فَإنَّ اللّهَ شَدِيدُ العِقَاب». و درباره اعتراضى كه يهوديان به آن جناب در مورد قطع اشجار كرده بودند، فرمود: «مَا قَطَعتُم مِن لِينَةٍ أو تَرَكتُمُوهَا قَائِمَةً عَلَى أُصُولِهَا فَبِإذنِ اللّه... رَبَّنَا إنَّكَ رَؤُفٌ رَحِيمٌ».


و درباره عبداللّه بن ابى ، و همفكرانش اين آيه نازل شد: «'''الم تر الى الذين نافقوا... ثم لا ينصرون '''». و در مجمع البيان از ابن عباس روايت آورده كه گفت : رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) مردم بنى النضير را محاصره كرد، به طورى كه كاملا در چنگال او قرار گرفتند، و به ناچار حاضر شدند هر چه آن جناب خواست بدهند، و در آخر اين طور با ايشان مصالحه كرد كه جان خود را سالم برگرفته از سرزمين و وطن خود بيرون شوند، و ايشان را به اذرعات شام گسيل بدارد. و براى هر سه نفر از ايشان يك شتر و يك مشك آب داد.
و درباره عبداللّه بن اُبَى و همفكرانش، اين آيه نازل شد: «أَلَم تَرَ إلَى الَّذِينَ نَافَقُوا... ثُمَّ لَا يُنصَرُونَ».  


يهوديان به اذرعات شام ، و به اريحا رفتند، مگر دو خانواده از آنان يكى خانواده ابى الحقيق ، و يكى خانواده حى بن اخطب ، كه به خيبر رفتند. و طايفه اى هم خود را به حيره رساندند.
و در مجمع البيان، از ابن عباس روايت آورده كه گفت: رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم»، مردم بنى النضير را محاصره كرد، به طورى كه كاملا در چنگال او قرار گرفتند و به ناچار، حاضر شدند هرچه آن جناب خواست، بدهند. و در آخر، اين طور با ايشان مصالحه كرد كه جان خود را سالم برگرفته، از سرزمين و وطن خود بيرون شوند، و ايشان را به اذرعات شام گسيل بدارد. و براى هر سه نفر از ايشان، يك شتر و يك مشك آب داد.


و نيز در همان كتاب از محمد بن مسلمه روايت آورده كه گفت : رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم )
يهوديان به اذرعات شام، و به اريحا رفتند، مگر دو خانواده از آنان. يكى خانواده ابى الحقيق، و يكى خانواده حىّ بن اخطب، كه به خيبر رفتند. و طايفه اى هم خود را به حيره رساندند.
 
و نيز در همان كتاب، از محمد بن مسلمه روايت آورده كه گفت: رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم»،
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۳۶۱ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۳۶۱ </center>
مرا به سوى طايفه بنى النضير فرستاد و دستور داد تا به ايشان سه شب مهلت دهم تا در اين سه شب از سرزمين خود كوچ كنند.
مرا به سوى طايفه بنى النضير فرستاد و دستور داد تا به ايشان سه شب مهلت دهم تا در اين سه شب، از سرزمين خود كوچ كنند.
 
و نيز از محمد بن اسحاق روايت آورده كه گفت: بيرون كردن بنى النضير از قلعه هايشان، بعد از مراجعت رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» از جنگ «اُحُد» اتفاق افتاد. و فتح بنى قريظه، بعد از مراجعتش از جنگ احزاب رُخ داد. ولى نظر زهرى اين است كه اخراج بنى النضير شش ماه بعد از واقعۀ بدر، و زمانى اتفاق افتاد كه هنوز جنگ اُحُد واقع نشده بود.  


و نيز از محمد بن اسحاق روايت آورده كه گفت : بيرون كردن بنى النضير از قلعه هايشان بعد از مراجعت رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) از جنگ احد اتفاق افتاد، و فتح بنى قريظه بعد از مراجعتش از جنگ احزاب رخ داد، ولى نظر زهرى اين است كه اخراج بنى النضير شش ماه بعد از واقعه بدر، و زمانى اتفاق افتاد كه هنوز جنگ احد واقع نشده بود. باز از ابن عباس روايت كرده كه گفت : آيه شريفه «'''ما افاء اللّه على رسوله من اهل القرى ...'''» درباره اموال كفار «'''اهل قرى '''» نازل شد. و اهل قرى عبارت بودند از بنى النضير و بنى قريظه كه در مدينه بودند، و اهل فدك كه سرزمينى در سه ميلى مدينه ، و اهل خيبر و دهات عرينه و ينبع كه خداى تعالى اختيار اموال اينان را به رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) سپرد، تا به هر نحوى كه خواست در آن حكم كند، و خبر داد كه تمامى اين اموال ملك شخصى او است ، و لذا عده اى اعتراض كردند كه چرا اين اموال را تقسيم نمى كند، در پاسخشان آيه مذكور نازل شد.
باز از ابن عباس روايت كرده كه گفت: آيه شريفه «مَا أفَاءَ اللّهُ عَلى رَسُولِهِ مِن أهلِ القُرى...»، درباره اموال كفار «اهل قرى» نازل شد. و اهل قُرى عبارت بودند از: «بنى النضير» و «بنى قريظه» كه در مدينه بودند، و «اهل فدك» كه سرزمينى در سه ميلى مدينه، و «اهل خيب»ر و دهات «عرينه» و «ينبع» كه خداى تعالى اختيار اموال اينان را به رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» سپرد، تا به هر نحوى كه خواست در آن حكم كند، و خبر داد كه تمامى اين اموال، مِلك شخصى اوست. و لذا عده اى اعتراض كردند كه چرا اين اموال را تقسيم نمى كند، در پاسخشان آيه مذكور نازل شد.


<span id='link239'><span>
<span id='link239'><span>
۱۶٬۸۸۹

ویرایش