گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۹ بخش۳۸: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
خط ۶۵: خط ۶۵:
<span id='link332'><span>
<span id='link332'><span>


==ذكر پاره اى از اسماء حسنى و صفات علياى خداىمتعال كه وجود قيامت و بعث و جزا را اقتضاء دارند ==
==ذكر پاره اى از اسماء حُسنای خداى متعال، كه بر وجود بعث و جزا را دلالت دارند ==
گفتار در معناى تسبيح و معناى ملك و حمد و قدرت ، و نيز اينكه مراد از آنچه در آسمان ها و زمين است شامل خود آسمان ها و زمين نيز مى شود، در سوره جمعه گذشت .
«'''يُسبِّحُ للَّهِ مَا فّى السّمَاوَاتِ وَ مَا فى الاَرْضِ لَهُ الْمُلْك وَ لَهُ الْحَمْدُ وَ هُوَ عَلى كُلِّ شىْءٍ قَدِيرٌ'''»:
اطلاق در جمله «'''له الملك '''» بر اطلاق ملك خدا، و عدم محدوديت آن به هيچ حد و قيدى و هيچ شرطى دلالت دارد پس هيچ حكم نافذى غير حكم او نيست ، و او هيچ حكمى ندارد مگر آن كه طبق اراده اش نافذ است .
 
و همچنين اطلاق در جمله «'''و له الحمد'''» مى فهماند كه تمامى حمدهايى كه از هر حامدى سر مى زند به او برمى گردد، براى اينكه حمد عبارت است از ثناى در برابر عمل نيكى كه به اختيار از كسى سر زده باشد، و وقتى خلائق همه از خداست ، و امر و تدبير خلائق هم از او است ، پس هيچ ذاتى جميل و صفتى جميل و عملى جميل از هيچ محمودى سرنمى زند، مگر آنكه از خدا سرزده است ، همه آفرين و مرحبا و متشكرم ها نيز ثناى خدا است .
گفتار در معناى تسبيح و معناى مُلك و حمد و قدرت، و نيز اين كه مراد از آنچه در آسمان ها و زمين است، شامل خود آسمان ها و زمين نيز مى شود، در سوره «جمعه» گذشت.
و همچنين جمله «'''و هو على كل شى ء قدير'''» كه آن نيز كليت دارد، بر عموميت متعلق قدرت او دلالت مى كند، و مى فهماند قدرت او محدود به هيچ حد، و مقيد به هيچ قيد و شرطى نيست .
 
و وقتى آيات همانطور كه اشاره كر ديم در مقام اثبات معاد است قهرا آيه مورد بحث به منزله مقدمه اول براى اثبات معاد مى شود، و مى فهماند خداى عزوجل منزه از هر نقصى و هر نقطه ضعفى در ذات و صفات و افعالش است ، او مالك حكم بر هر چيز و تصرف در آن است ، هر طور كه بخواهد و اراده كند، و معلوم است كه به جز جميل اراده نمى كند، و قدرت او هر چيزى را فرا گرفته ،
اطلاق در جملۀ «لَهُ المُلك» بر اطلاق ملك خدا، و عدم محدوديت آن به هيچ حدّ و قيدى و هيچ شرطى دلالت دارد. پس هيچ حكم نافذى غير حكم او نيست و او، هيچ حكمى ندارد، مگر آن كه طبق اراده اش نافذ است.
 
و همچنين اطلاق در جملۀ «وَ لَهُ الحَمد» مى فهماند كه تمامى حمدهايى كه از هر حامدى سر مى زند، به او بر مى گردد. براى اين كه «حمد»، عبارت است از: ثناى در برابر عمل نيكى كه به اختيار از كسى سر زده باشد. و وقتى خلائق همه از خداست، و امر و تدبير خلائق هم از اوست، پس هيچ ذاتى جميل و صفتى جميل و عملى جميل از هيچ محمودى سر نمى زند، مگر آن كه از خدا سر زده است. همه آفرين و مرحبا و متشكرم ها نيز، ثناى خداست.
 
و همچنين جملۀ «وَ هُوَ عَلى كُلّ شَئٍ قَدِيرٌ» - كه آن نيز كليّت دارد - بر عموميت متعلق قدرت او دلالت مى كند، و مى فهماند قدرت او، محدود به هيچ حد، و مقيد به هيچ قيد و شرطى نيست.
 
و وقتى آيات همان طور كه اشاره كرديم، در مقام اثبات معاد است، قهرا آيه مورد بحث به منزلۀ مقدمه اول براى اثبات معاد مى شود، و مى فهماند خداى عزّوجلّ، منزّه از هر نقصى و هر نقطه ضعفى در ذات و صفات و افعالش است. او، مالك حكم بر هر چيز و تصرف در آن است، هر طور كه بخواهد و اراده كند. و معلوم است كه به جز جميل اراده نمى كند، و قدرت او هر چيزى را فرا گرفته.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۴۹۶ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۴۹۶ </center>
پس او مى تواند در خلقش تصرف نموده و دوباره زنده اش سازد، همانطور كه در آغاز تصرف كرد و ايجادش نمود، پس او مى تواند مردگان را مبعوث كند، هر طورى كه اراده اش تعلق گرفته باشد، كه البته جز به حكمت تعلق نمى گيرد.
پس او مى تواند در خلقش تصرف نموده و دوباره زنده اش سازد، همان طور كه در آغاز تصرف كرد و ايجادش نمود. پس او مى تواند مُردگان را مبعوث كند، هر طورى كه اراده اش تعلّق گرفته باشد، كه البته جز به حكمت تعلق نمى گيرد.
هُوَ الَّذِى خَلَقَكمْ فَمِنكمْ كافِرٌ وَ مِنكم مُّؤْمِنٌ وَ اللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ
 
حرف «'''فاء'''» در كلمه «'''فمنكم '''» صرف ترتب كفر و ايمان بر خلقت را مى رساند، يعنى تنها مى فهماند اگر خلقتى نبود كفر و ايمانى هم نبود، پس حرف مذكور نمى خواهد بفهماند كفر و ايمان هم دو مخلوق خداى تعالى هستند و يا نيستند از اين جهت ساكت است ، تنها مى خواهد بفهماند مردم بعد از آنكه خلق شدند دو دسته شدند، بعضى كافر و بعضى مومن ، و اگر كافر را اول ذكر كرد براى اينكه هميشه اكثريت با كافران است .
«'''هُوَ الَّذِى خَلَقَكُمْ فَمِنكُمْ كافِرٌ وَ مِنكُم مُّؤْمِنٌ وَ اللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ'''»:
و حرف «'''من '''» در دو كلمه «'''فمنكم '''» و «'''و منكم '''» براى تبعيض است و چنين معنا مى دهد كه بعضى از شما كافر و بعضى مومنند و با جمله «'''و اللّه بما تعملون بصير'''» توجه داد كه تقسيم شدن مردم به دو قسم همانطور كه گفتيم حق است ، و آن دو نزد خدااز يكديگر متمايزند، چون ملاك كفر و ايمان ظاهر و باطن اعمال است ، كه خدا به آن بينا است ، نه چيزى از آن بر او پوشيده است ، و نه به يكديگر مشتبه مى شوند.
 
اين آيه مقدمه دوم براى اثبات معاد و حتميت آن است ، مى فرمايد: مردم مخلوق خدايند، و از نظر كفر و ايمان و اعمال خوب و بد براى او متمايزند.
حرف «فاء» در كلمۀ «فَمِنكُم»، صرف ترتب كفر و ايمان بر خلقت را مى رساند. يعنى تنها مى فهماند اگر خلقتى نبود، كفر و ايمانى هم نبود. پس حرف مذكور نمى خواهد بفهماند كفر و ايمان، هم دو مخلوق خداى تعالى هستند و يا نيستند، از اين جهت ساكت است. تنها مى خواهد بفهماند مردم بعد از آن كه خلق شدند، دو دسته شدند. بعضى كافر و بعضى مؤمن. و اگر كافر را اول ذكر كرد، براى اين كه هميشه اكثريت با كافران است.
خَلَقَ السمَوَتِ وَ الاَرْض بِالحَْقِّ وَ صوَّرَكمْ فَأَحْسنَ صوَرَكمْ وَ إِلَيْهِ الْمَصِيرُ
 
مراد از «'''حق '''» معنايى خلاف معناى باطل است ، و باطل اين است كه آسمانها و زمين را بدون هدف و غرضى ثابت خلق كرده باشد، همچنان كه در جاى ديگر در نفى چنين خلقتى باطل فرمود: «'''لو اردنا ان نتخذ لهوا لاتخذناه من لدنا'''» و نيز فرمود: «'''و ما خلقنا السموات و الارض و ما بينهما لاعبين ما خلقناهما الا بالحق و لكن اكثرهم لا يعلمون '''».
و حرف «مِن» در دو كلمۀ «فَمِنكُم» و «وَ مِنكُم» براى تبعيض است و چنين معنا مى دهد كه: بعضى از شما كافر و بعضى مؤمن اند؛ و با جملۀ «وَ اللّهُ بِمَا تَعمَلُونَ بَصِير» توجه داد كه تقسيم شدن مردم به دو قسم - همان طور كه گفتيم - حق است، و آن دو، نزد خدا از يكديگر متمايزند. چون ملاك كفر و ايمان، ظاهر و باطن اعمال است، كه خدا به آن بيناست. نه چيزى از آن بر او پوشيده است، و نه به يكديگر مشتبه مى شوند.
معناى جمله «'''و صوركم فاءحسن صوركم '''»
 
و در جمله «'''و صوركم فاحسن صوركم '''» منظور از «'''تصوير'''» قلم به دست گرفتن و نقشه كشيدن نيست ، بلكه منظور، اعطاى صورت است ، و صورت هر چيز قوام و نحوه وجود آن است ،
اين آيه، مقدمۀ دوم براى اثبات معاد و حتميت آن است. مى فرمايد: مردم مخلوق خدايند، و از نظر كفر و ايمان و اعمال خوب و بد، براى او متمايزند.
 
«'''خَلَقَ السّمَاوَاتِ وَ الاَرْض بِالحَْقِّ وَ صوَّرَكُمْ فَأَحْسنَ صُوَرَكُمْ وَ إِلَيْهِ الْمَصِيرُ'''»:
 
مراد از «حق»، معنايى خلاف معناى باطل است. و باطل اين است كه آسمان ها و زمين را بدون هدف و غرضى ثابت، خلق كرده باشد. همچنان كه در جاى ديگر، در نفى چنين خلقتى باطل فرمود: «لَو أرَدنَا أن نَتّخِذَ لَهواً لَاتّخَذنَاهُ مِن لَدُنّا». و نيز فرمود: «وَ مَا خَلَقنَا السّمَاوَاتِ وَ الأرضِ وَ مَا بَينَهُمَا لَاعِبِينَ مَا خَلَقنَاهُمَا إلّا بِالحَقّ وَلكِنّ أكثَرَهُم لَا يَعلَمُونَ».
 
== معناى جملۀ «وَ صَوّرَكُم فَأحسَنَ صُوَرَكُم»==
 
و در جملۀ «وَ صَوّرَكُم فَأحسَنَ صُوَرَكُم»، منظور از «تصوير»، قلم به دست گرفتن و نقشه كشيدن نيست، بلكه منظور، اعطاى صورت است، و صورت هر چيز، قوام و نحوۀ وجود آن است.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۴۹۷ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۴۹۷ </center>
همچنان كه در جاى ديگر فرمود: «'''لقد خلقنا الانسان فى احسن تقويم '''».
همچنان كه در جاى ديگر فرمود: «لَقَد خَلَقنَا الإنسَانَ فِى أحسَنِ تَقوِيمٍ».
و «'''حسن صورت '''» عبارت است از تناسب تجهيزات آن نسبت به يكديگر، و تناسب مجموع آنها با آن غرضى كه به خاطر آن غرض ايجاد شده ، اين است معناى حسن ، نه خوشگلى و زيبايى منظر و يا نمكين بودن ، چون حسن يك معناى عامى است كه در تمامى موجودات جارى است همچنان كه فرمود: «'''الذى احسن كل شى ء خلقه '''».
 
و اگر در آيه مورد بحث تنها حسن صورت انسان ها را نام برد، شايد براى اين بوده كه مردم را توجه دهد به اينكه خلقت انسان ها طورى شده كه با بازگشت آنان به سوى خدا سازگار است ، براى اينكه وقتى خداى تعالى ملكى قادر على الاطلاق است ، مى تواند به آنچه مى خواهد حكم كند، و به هر طور كه مى خواهد در آن تصرف نمايد. و او در افعالش منزه از هر نقص و عيب ، و بلكه محمود و ستايش شده است ، از سوى ديگر مردم از نظر كفر و ايمان مختلفند، و او به اعمال آنان بينا است ، و خلقت هم لغو نيست ، بلكه براى آن غايت و هدفى است ، پس بر او واجب است كه مردم را بعد از نشاءه دنيا براى نشاءه ديگر مبعوث كند، براى نشاءه جاودانه و فناناپذير، تا در آن نشاءه به مقتضاى اختلافى كه از نظر كفر و ايمان داشتند زندگى كنند، و اين همان جزا است كه مؤ من با آن سعادتمند، و كافر شقى مى شود.
و «حُسن صورت»، عبارت است از تناسب تجهيزات آن نسبت به يكديگر، و تناسب مجموع آن ها، با آن غرضى كه به خاطر آن غرض ايجاد شده. اين است معناى حُسن. نه خوشگلى و زيبايى منظر و يا نمكين بودن. چون «حُسن»، يك معناى عامى است كه در تمامى موجودات جارى است، همچنان كه فرمود: «الّذِى أحسَنَ كُلّ شَئِ خَلَقَهُ».
و جمله «'''و اليه المصير'''» اشاره به همين نتيجه است .
 
يَعْلَمُ مَا فى السمَوَتِ وَ الاَرْضِ وَ يَعْلَمُ مَا تُسِرُّونَ وَ مَا تُعْلِنُونَ وَ اللَّهُ عَلِيمُ بِذَاتِ الصدُورِ
و اگر در آيه مورد بحث، تنها حُسن صورت انسان ها را نام برد، شايد براى اين بوده كه مردم را توجه دهد به اين كه خلقت انسان ها طورى شده كه با بازگشت آنان به سوى خدا سازگار است. براى اين كه وقتى خداى تعالى، ملكى قادر على الاطلاق است، مى تواند به آنچه مى خواهد، حكم كند، و به هر طور كه مى خواهد، در آن تصرف نمايد. و او در افعالش منزّه از هر نقص و عيب، و بلكه محمود و ستايش شده است. از سوى ديگر، مردم از نظر كفر و ايمان مختلف اند و او، به اعمال آنان بيناست، و خلقت هم لغو نيست، بلكه براى آن، غايت و هدفى است. پس بر او واجب است كه مردم را بعد از نشئه دنيا، براى نشئه ديگر مبعوث كند. براى نشئه جاودانه و فناناپذير، تا در آن نشئه، به مقتضاى اختلافى كه از نظر كفر و ايمان داشتند، زندگى كنند و اين، همان جزا است كه مؤمن با آن سعادتمند، و كافر شقى مى شود.
در اين آيه شريفه شبهه منكرين معاد را كه به جز استبعاد اساسى ندارد دفع مى كند، شبهه آنان اين است كه چطور ممكن است موجودات فانى و متلاشى شده در عالم ، دوباره برگردند؟ با اينكه حوادث عالم و اعمال و صفات قابل شمار نيست ؟ بعضى ظاهر و علنى ، و بعضى باطن و سرى است ، بعضى به چشم ديده مى شود و بعضى جزو غيب به شمار مى رود؟ آيه شريفه جواب مى دهد كه خدا آنچه در آسمانها و زمين است - كه آن نيز قابل شمار نيست - مى داند، و آنچه شما در باطن خود پنهان مى كنيد و آنچه علنى مى سازيد همه را مى داند.
 
و جمله «'''و اللّه عليم بذات الصدور'''» به گفته بعضى اعتراضى است كه به عنوان دنباله سخن آورده شد، تا شمول علم خدا به «'''ما تسرون '''» و به «'''ما تعلنون '''» را كاملا روشن سازد،
و جملۀ «وَ إلَيهِ المَصِير»، اشاره به همين نتيجه است.
 
«'''يَعْلَمُ مَا فِى السّمَاوَاتِ وَ الاَرْضِ وَ يَعْلَمُ مَا تُسِرُّونَ وَ مَا تُعْلِنُونَ وَ اللَّهُ عَلِيمُ بِذَاتِ الصّدُورِ'''»:
 
در اين آيه شريفه، شبهه منكران معاد را كه به جز استبعاد، اساسى ندارد، دفع مى كند. شبهه آنان اين است كه چطور ممكن است موجودات فانى و متلاشى شده در عالَم، دوباره برگردند؟ با اين كه حوادث عالَم و اعمال و صفات قابل شمار نيست؟ بعضى ظاهر و علنى، و بعضى باطن و سرّى است. بعضى به چشم ديده مى شود و بعضى، جزو غيب به شمار مى رود؟ آيه شريفه جواب مى دهد كه: خدا آنچه در آسمان ها و زمين است - كه آن نيز قابل شمار نيست - مى داند، و آنچه شما در باطن خود پنهان مى كنيد و آنچه علنى مى سازيد، همه را مى داند.
 
و جملۀ «وَ اللّهُ عَلِيمُ بِذَاتِ الصّدُور»، به گفته بعضى، اعتراضى است كه به عنوان دنباله سخن آورده شد، تا شمول علم خدا به «مَا تُسِرّونَ» و به «مَا تُعلِنُون» را كاملا روشن سازد.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۴۹۸ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۴۹۸ </center>
و معنايش اين است كه وقتى خداى تعالى محيط به مضمرات و اسرار نهفته در سينه هاى مردم است ، اسرارى كه خودشان هم توجهى به آنها ندارند، آن وقت چگونه ممكن است «'''ما تسرون '''» و «'''ما تعلنون '''» بر او پوشيده بماند.
و معنايش اين است كه: وقتى خداى تعالى، محيط به مضمرات و اسرار نهفته در سينه هاى مردم است، اسرارى كه خودشان هم توجهى به آن ها ندارند، آن وقت چگونه ممكن است «مَا تُسِرّون» و «مَا تُعلِنُون» بر او پوشيده بماند.
و در جمله «'''و اللّه عليم ...'''»، با اينكه مى توانست بفرمايد: «'''و هو عليم '''»، اگر به جاى ضمير، اسم ظاهر را آورد، براى اين بود كه به علت حكم اشاره كرده و فهمانده باشد اگر عالم به اسرار و آشكار شما است ، براى اين است كه الله است ، و نيز براى اين بود كه قاعده اى كلى باشد تا نظير مثلى معروف همه به آن تمسك كنند.
 
و در جملۀ «وَ اللّهُ عَلِيم...»، با اين كه مى توانست بفرمايد: «وَ هُوَ عَلِيمٌ»، اگر به جاى ضمير، اسم ظاهر را آورد، براى اين بود كه به علت حكم اشاره كرده و فهمانده باشد اگر عالِم به اسرار و آشكار شماست، براى اين است كه «الله» است. و نيز، براى اين بود كه قاعده اى كلّى باشد، تا نظير مَثَلى معروف، همه به آن تمسك كنند.
<span id='link334'><span>
<span id='link334'><span>
==خطاب به مشركين كه از سرنوشت اقوام گذشته عبرت بگيرند ==
==خطاب به مشركين كه از سرنوشت اقوام گذشته عبرت بگيرند ==
أَ لَمْ يَأْتِكمْ نَبَؤُا الَّذِينَ كَفَرُوا مِن قَبْلُ فَذَاقُوا وَبَالَ أَمْرِهِمْ وَ لهَُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ
أَ لَمْ يَأْتِكمْ نَبَؤُا الَّذِينَ كَفَرُوا مِن قَبْلُ فَذَاقُوا وَبَالَ أَمْرِهِمْ وَ لهَُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ
۱۶٬۸۸۰

ویرایش