گمنام

تفسیر:المیزان جلد۲۰ بخش۳: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۴: خط ۴:




بيان اينكه مراد از «'''الذين كفروا'''» منافقينى هستند كه اطراف پيامبر (صلى الله عليه وآله و سلم) را گرفته بودند.
==بیان این که: مراد از «الّذِينَ كفَرَوُا»، منافقان اطراف پيامبر«ص» بودند==


بعضى گفته اند كه : رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) در كنار كعبه نماز مى خواند و قرآن تلاوت مى كرد، مشركين پيرامونش جمع مى شدند و حلقه حلقه مى نشستند و به او گوش فرا داده مسخره اش مى كردند، و مى گفتند: اگر اين مؤ منين آنطور كه محمد مى گويد داخل بهشت شوند، ما قبل از آنان داخل خواهيم شد. و بدين مناسبت بود كه اين آيات نازل گرديد.
بعضى گفته اند كه: رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» در كنار كعبه نماز مى خواند و قرآن تلاوت مى كرد. مشركان پيرامونش جمع مى شدند و حلقه حلقه مى نشستند و به او گوش فرا داده، مسخره اش مى كردند، و مى گفتند: اگر اين مؤمنان آن طور كه محمّد مى گويد، داخل بهشت شوند، ما قبل از آنان داخل خواهيم شد. و بدين مناسبت بود كه اين آيات نازل گرديد.


ليكن اين معنا با سياق آيات سازگار نيست ، چون از ظاهر جمله فمال الذين ... بر مى آيد كه مى خواهد رفتار آنان را متفرع كند بر ما قبل ، يعنى بر محروميت مردم از بهشت ، بجز طايفه اى از آنان (مؤمنين). ولى بنا به مضمون روايت جمع شدن پيرامون پيغمبر از ناحيه مشركين از شدت عداوت بوده ، مى خواستند هر چه بيشتر آن جناب را اذيت و اهانت كنند، و اينكه گفتند ما قبل از مؤ منين داخل بهشت مى شويم - با اينكه مشرك و منكر معاد بودند، و اصلا دوزخ و بهشتى را قبول نداشتند - نمى تواند جز از در استهزاء باشد.
ليكن اين معنا با سياق آيات سازگار نيست. چون از ظاهر جمله «فَمَالِ الّذِين...» بر مى آيد كه مى خواهد رفتار آنان را متفرع كند بر ماقبل، يعنى بر محروميت مردم از بهشت، بجز طايفه اى از آنان (مؤمنان). ولى بنابه مضمون روايت، جمع شدن پيرامون پيغمبر از ناحيه مشركان از شدّت عداوت بوده، مى خواستند هرچه بيشتر آن جناب را اذيت و اهانت كنند، و اين كه گفتند ما، قبل از مؤمنان داخل بهشت مى شويم - با اين كه مشرك و منكر معاد بودند، و اصلا دوزخ و بهشتى را قبول نداشتند - نمى تواند جز از درِ استهزاء باشد.


با اين حال چگونه ممكن است اين رفتار مشركين را متفرع بر آيات قبل كرد كه سخن از دوزخ و بهشت دارد؟ و به طور تعجب پرسيده : چه چيز اينان را وادار كرده كه به جنت طمع ببندند، با اينكه خداى تعالى مى داند كه آنان اصلا بهشت و دوزخى را قبول ندارند.
با اين حال چگونه ممكن است اين رفتار مشركان را متفرع بر آيات قبل كرد كه سخن از دوزخ و بهشت دارد؟ و به طور تعجب پرسيده: چه چيز اينان را وادار كرده كه به جنّت طمع ببندند، با اين كه خداى تعالى مى داند كه آنان اصلا بهشت و دوزخى را قبول ندارند.


پس ناگزير بايد بگوييم مراد از جمله «'''للذين كفروا'''» منافقينى است كه ظاهرا به رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) ايمان آوردند ولى دوباره در دل به كفر اول خود برگشتند، و پاره اى از احكام را رد نمودند، همچنان كه از آيه «'''ذلك بانهم امنوا ثم كفروا فطبع على قلوبهم '''» و آيه «'''لاتعتذروا قد كفرتم بعد ايمانكم '''»، و آيه «'''فاعقبهم نفاقا فى قلوبهم '''» بر مى آيد كه قرآن منافقين را كافر خوانده.
پس ناگزير بايد بگوييم: مراد از جملۀ «لِلّذِينَ كَفَرُوا»، منافقانى است كه ظاهرا به رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» ايمان آوردند، ولى دوباره در دل به كفر اول خود برگشتند، و پاره اى از احكام را رد نمودند. همچنان كه از آيه: «ذَلِكَ بِأنّهُم آمَنُوا ثُمّ كَفَرُوا فَطُبِعَ عَلى قُلُوبِهِم» و آيه: «لا تَعتَذِرُوا قَد كَفَرتُم بَعدَ إيمَانِكُم»، و آيه: «فَأعقَبَهُم نِفَاقاً فِى قُلُوبِهِم» بر مى آيد كه قرآن، منافقان را كافر خوانده.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۳۱ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۳۱ </center>
بنابراين ، آيه مورد بحث مربوط به طايفه اى از مسلمانان است كه ايمان آورده و داخل مؤ منين بودند، و بيشتر از مؤ منين واقعى چپ و راست رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) را احاطه مى كردند، ولى در باطن به بعضى از احكام كه بر رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) نازل شده كفر ورزيدند و اعتنايى به آن نكردند. خداى سبحان در اين آيات توبيخشان كرده كه از احاطه كردن رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) و همواره با آن جناب بودن سودى نخواهند برد، و نبايد طمع بهشت كنند، چون از آنانى كه داخل بهشت شوند نيستند، و نه مى توانند قضا و قدر خدا را لغو كنند، و نه خدا را به ستوه آورند.
بنابراين، آيه مورد بحث مربوط به طايفه اى از مسلمانان است كه ايمان آورده و داخل مؤمنان بودند، و بيشتر از مؤمنان واقعى، چپ و راست رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» را احاطه مى كردند، ولى در باطن به بعضى از احكام كه بر رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» نازل شده، كفر ورزيدند و اعتنايى به آن نكردند. خداى سبحان در اين آيات، توبيخشان كرده كه از احاطه كردن رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» و همواره با آن جناب بودن، سودى نخواهند برد و نبايد طمع بهشت كنند. چون از آنانى كه داخل بهشت شوند، نيستند، و نه مى توانند قضا و قدر خدا را لغو كنند، و نه خدا را به ستوه آورند.


مؤيد اين وجه آيه بعدى است كه مى فرمايد: «'''انا لقادرون على ان نبدل خيرا منهم ...'''» كه معنايش به زودى مى آيد.
مؤيد اين وجه، آيه بعدى است كه مى فرمايد: «إنّا لَقَادِرُونَ عَلى أن نُبَدّلَ خَيراً مِنهُم...» كه معنايش به زودى مى آيد.


َكلا إِنَّا خَلَقْنَاهُم مِّمَّا يَعْلَمُونَ
َ«'''كَلّا إِنَّا خَلَقْنَاهُم مِّمَّا يَعْلَمُونَ'''»:


در اين آيه طمع آنان را رد مى كند كه به هيچ وجه ممكن نيست با كفر داخل بهشت شوند، و منظور از اينكه فرمود: ما ايشان را از چيزى خلق كرده ايم كه خودشان مى دانند، اين است كه ما ايشان را از نطفه خلق كرديم ، و اين جمله مربوط به ما بعد است ، و مجموع آن و جمله ما بعدش رد قبلى را تعليل مى كند. و خلاصه آن تعليل اين است كه : ما آنان را از نطفه خلق كرديم ، كه خودشان هم مى دانند، وقتى چنين است براى ما آسان است كه آنان را از بين برده ، قومى ديگر بجاى آنان خلق كنيم كه بهتر از آنان و مؤمن باشند، و چيزى از احكام دين خدا را رد نكنند، و كسى نيست كه بر قضا و قدر ما سبقت گيرد و ما را عاجز سازد، تا اين كفار هم طمع كنند از آنان باشند، و با كفر داخل بهشت گردند و قضاء و قدر ما را نقض كنند.
در اين آيه، طمع آنان را رد مى كند كه به هيچ وجه ممكن نيست با كفر داخل بهشت شوند. و منظور از اين كه فرمود: ما ايشان را از چيزى خلق كرده ايم كه خودشان مى دانند، اين است كه ما ايشان را از نطفه خلق كرديم. و اين جمله مربوط به مابعد است، و مجموع آن و جمله ما بعدش، ردّ قبلى را تعليل مى كند. و خلاصه آن تعليل اين است كه: ما آنان را از نطفه خلق كرديم، كه خودشان هم مى دانند. وقتى چنين است، براى ما آسان است كه آنان را از بين برده، قومى ديگر به جاى آنان خلق كنيم، كه بهتر از آنان و مؤمن باشند، و چيزى از احكام دين خدا را رد نكنند. و كسى نيست كه بر قضا و قدر ما سبقت گيرد و ما را عاجز سازد، تا اين كفار هم طمع كنند از آنان باشند، و با كفر داخل بهشت گردند و قضاء و قدر ما را نقض كنند.


==چند وجه در معناى «انا خلقناهم مما يعلمون»==
==چند وجه در معناى «إنّا خَلَقنَاهُم مِمّا يَعلَمُون»==
«'''انا خلقناهم مما يعلمون '''»
«'''إنّا خَلَقنَاهُم مِمّا يَعلَمُونَ'''»:


بعضى از مفسرين گفته اند: كلمه من در جمله من ما يعلمون معناى لام تعليم ترجمه را مى دهد،
بعضى از مفسران گفته اند: كلمه «مِن» در جمله: «مِن مَا يَعلَمُون»، معناى لام تعليم ترجمه را مى دهد،
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۳۲ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۳۲ </center>
و به آيه چنين معنا مى دهد: «'''ما آنان را براى آنچه مى دانند خلق كرديم '''»، كه همان استكمال به وسيله ايمان و اطاعت است ، و از طريق وحى و اخبار رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) اين معنا را فهميده اند، پس چون براى اين منظور خلقشان كرده ايم ، بايد خود را به اين غرض برسانند، و داراى ايمان و اطاعت كنند، تا ما داخل جنتشان كنيم ، پس چگونه طمع دارند با حالت كفر داخل جنت شوند.
و به آيه چنين معنا مى دهد: «ما آنان را براى آنچه مى دانند، خلق كرديم»، كه همان استكمال به وسيله ايمان و اطاعت است، و از طريق وحى و اخبار رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم»، اين معنا را فهميده اند. پس چون براى اين منظور خلقشان كرده ايم، بايد خود را به اين غرض برسانند، و داراى ايمان و اطاعت كنند، تا ما داخل جنتشان كنيم. پس چگونه طمع دارند با حالت كفر، داخل جنت شوند.


بعضى ديگر گفته اند: كلمه «'''من '''» ابتداى غايت را مى رساند، و معناى آيه اين است كه : ما ابتداى خلقت آنان را از نطفه اى چركين كه هيچ تناسبى با عالم قدس و طهارت ندارد آغاز كرديم ، تا به وسيله ايمان و اطاعت طاهر شود و به اخلاق ملائكه متخلق گردد و داخل بهشت شود، و اينان كه كافرند كجا مى توانند چنين شوند.
بعضى ديگر گفته اند: كلمۀ «مِن»، ابتداى غايت را مى رساند، و معناى آيه اين است كه: ما ابتداى خلقت آنان را از نطفه اى چركين - كه هيچ تناسبى با عالَم قدس و طهارت ندارد - آغاز كرديم، تا به وسيله ايمان و اطاعت، طاهر شود و به اخلاق ملائكه متخلّق گردد و داخل بهشت شود. و اينان كه كافرند، كجا مى توانند چنين شوند.


بعضى ديگر گفته اند: مراد از «'''ما يعلمون '''» جنس است ، و معنايش اين است كه ما اين كفار را از جنس آدميان كه خودشان مى دانند خلق كرديم ، و يا از جنس آنچه خود مى دانند خلق كرديم ، نه از جنس حيواناتى كه عقل و فهم ندارند، پس حجت ما بر آنان تمام است . ليكن اين سه وجه از نظر ما وجوهى بى ارزش است.
بعضى ديگر گفته اند: مراد از «مَا يَعلَمُون»، جنس است و معنايش اين است كه: ما اين كفار را از جنس آدميان كه خودشان مى دانند، خلق كرديم؛ و يا از جنس آنچه خود مى دانند، خلق كرديم، نه از جنس حيواناتى كه عقل و فهم ندارند، پس حجت ما بر آنان تمام است. ليكن اين سه وجه، از نظر ما، وجوهى بى ارزش است.


فَلا أُقْسِمُ بِرَب المَْشارِقِ وَ المَْغَارِبِ إِنَّا لَقَادِرُونَ عَلى أَن نُّبَدِّلَ خَيراً مِّنْهُمْ وَ مَا نحْنُ بِمَسبُوقِينَ
«'''فَلا أُقْسِمُ بِرَبّ المَْشارِقِ وَ المَْغَارِبِ إِنَّا لَقَادِرُونَ * عَلى أَن نُّبَدِّلَ خَيراً مِّنْهُمْ وَ مَا نحْنُ بِمَسبُوقِينَ'''»:


يعنى مشارق خورشيد، و مغارب آن . چون خورشيد در هر روز از ايام سالهاى شمسى مشرق و مغربى جداگانه دارد، هيچ روزى از مشرق ديروزش طلوع و در مغرب ديروزش غروب نمى كند، مگر در مثل همان روز در سالهاى آينده . احتمال هم دارد مراد از مشارق و مغارب مشرقهاى همه ستارگان و مغربهاى آنها باشد.
يعنى مشارق خورشيد، و مغارب آن. چون خورشيد در هر روز از ايام سال هاى شمسىT مشرق و مغربى جداگانه دارد. هيچ روزى از مشرِقِ ديروزش طلوع و در مغربِ ديروزش غروب نمى كند، مگر در مثل همان روز در سال هاى آينده. احتمال هم دارد مراد از «مشارق و مغارب»، مشرق هاى همه ستارگان و مغرب هاى آن ها باشد.
<span id='link21'><span>
<span id='link21'><span>


==بيان وجوهى از التفات در آيه (فلا اقسم برب المشارق و المغارب ...) ==
==بيان وجوهى از التفات در آيه: «فلا اقسم برب المشارق و المغارب ...» ==
در اين آيه شريفه با همه كوتاهيش وجوهى از التفات بكار رفته ، در جمله «'''فلا اقسم '''» التفاتى از تكلم با غير، (ما ايشان را خلق كرديم ) به متكلم وحده (من سوگند مى خورم ) به كار رفته ، و وجه آن تاءكيد بيشتر سوگند است ، چون سوگند را به شخص خودش نسبت مى دهد.
در اين آيه شريفه با همه كوتاهی اش، وجوهى از التفات به كار رفته. در جملۀ «فَلا أُقسِمُ»، التفاتى از تكلم با غير، (ما ايشان را خلق كرديم)، به متكلم وحده (من سوگند مى خورم)، به كار رفته، و وجه آن، تأكيد بيشتر سوگند است. چون سوگند را به شخص خودش نسبت مى دهد.


و در جمله «'''برب المشارق و المغارب '''» التفاتى از تكلم وحده (من سوگند مى خورم )، به غيبت (به پروردگار مشرقها و مغربها ) به كار رفته ، و وجه آن اين است كه خواسته به صفتى از صفات خودش اشاره نموده ، بفهماند اينكه مى گويم «'''من '''» يعنى همان من كه مبداء خلقت انسانها در قرون متوالى هستم ، و اداره كننده مشرقها و مغربهايم ، چون طلوعهاى پشت سر هم و غروبهاى متوالى ملازم با گذشت زمان است ، و گذشت زمان دخالتى تام در تكون انسانها در قرون متوالى ، و نيز پيدايش حوادث در روى زمين دارد.
و در جمله «بِرَبّ المَشَارِقِ وَ المَغَارِب»، التفاتى از تكلّم وحده (من سوگند مى خورم)، به غيبت (به پروردگار مشرق ها و مغرب ها) به كار رفته. و وجه آن، اين است كه خواسته به صفتى از صفات خودش اشاره نموده، بفهماند اين كه مى گويم: «مَن»، يعنى همان «مَن» كه مبدأ خلقت انسان ها در قرون متوالى هستم، و اداره كنندۀ مشرق ها و مغرب هايم. چون طلوع هاى پشت سرِ هم و غروب هاى متوالى، ملازم با گذشت زمان است، و گذشت زمان دخالتى تامّ در تكوّن انسان ها در قرون متوالى، و نيز پيدايش حوادث در روى زمين دارد.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۳۳ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۳۳ </center>
و در جمله «'''انا لقادرون '''» دوباره از غيبت (پروردگار مشارق و مغارب ) به متكلم مع الغير التفات شده و وجه آن اين است كه خواسته به عظمت خودش اشاره كند، چون زمينه كلام زمينه به رخ كشيدن قدرتش بود. و نكته ديگر اينكه در چنين زمينه اى سخن از ربوبيت مشارق و مغارب گفتن ، در حقيقت علت قدرت را ذكر كردن است ، تا با اين تعليل بفهماند كسى كه تدبير همه حوادث عالم منتهى به او است ، هيچ حادثه اى او را به ستوه نمى آورد و او را از پديد آوردن حادثى ديگر جلوگير نمى شود، چون حوادث ، فعل او هستند، پس هيچ خلقى از خلائق او را از اينكه آن خلق را مبدل به خلقى بهتر كند مانع نمى تواند بشود، و گر نه خود آن خلق هم شريك او در تدبير عالم مى شد، و خداى سبحان واحدى است كه در ربوبيت شريكى ندارد - دقت فرماييد.
و در جملۀ «إنّا لَقَادِرُون»، دوباره از غيبت (پروردگار مشارق و مغارب)، به متكلّم مع الغير التفات شده و وجه آن، اين است كه: خواسته به عظمت خودش اشاره كند. چون زمينه كلام، زمينۀ به رُخ كشيدن قدرتش بود. و نكته ديگر اين كه: در چنين زمينه اى، سخن از ربوبيت مشارق و مغارب گفتن، در حقيقت علت قدرت را ذكر كردن است، تا با اين تعليل بفهماند كسى كه تدبير همه حوادث عالَم منتهى به او است، هيچ حادثه اى او را به ستوه نمى آورد و او را از پديد آوردن حادثى ديگر جلوگير نمى شود. چون حوادث، فعل او هستند. پس هيچ خلقى از خلایق، او را از اين كه آن خلق را مبدل به خلقى بهتر كند، مانع نمى تواند بشود، و گرنه خود آن خلق هم شريك او در تدبير عالَم مى شد، و خداى سبحان، واحدى است كه در ربوبيت شريكى ندارد - دقت فرماييد.


و در جمله «'''انا لقادرون على ان نبدل خيرا منهم '''» كلمه «'''على '''» متعلق به لقادرون است ، و مفعول اول فعل «'''نبدل '''» ضمير حذف شده اى است كه به كفار بر مى گردد، و به اين منظور حذف شده ، و نفرموده «'''نبدلهم '''» كه به خوارى و بى مقدارى امر آنان اشاره نموده ، بفهماند كه خداى تعالى اعتنايى به كارشان ندارد. و كلمه «'''خيرا'''» مفعول دوم است كه در حقيقت صفتى است كه جاى موصوف خود نشسته ، و تقدير كلام «'''انا لقادرون على ان نبدلهم قوما خيرا منهم '''» است ، يعنى ما قادريم بر اينكه ايشان را مبدل كنيم به قومى كه بهتر از آنان باشند، و بهتر بودن آنها به اين است كه مردمى با ايمان باشند و به او كفر نورزند، پيرو حق باشند و حق را رد نكنند.
و در جملۀ «إنّا لَقَادِرُون عَلى أن نُبَدّلَ خَيراً مِنهُم»، كلمه «عَلى»، متعلق به لَقَادِرُونَ است، و مفعول اول فعل «نُبَدّلُ»، ضمير حذف شده اى است كه به كفار بر مى گردد، و به اين منظور حذف شده، و نفرموده «نُبَدّلُهُم» كه به خوارى و بى مقدارى امر آنان اشاره نموده، بفهماند كه خداى تعالى، اعتنايى به كارشان ندارد. و كلمۀ «خَيراً»، مفعول دوم است كه در حقيقت صفتى است كه جاى موصوف خود نشسته، و تقدير كلام: «إنّا لَقَادِرُونَ عَلى أن نُبَدّلَهُم قَوماً خَيراً مِنهُم» است. يعنى ما قادريم بر اين كه ايشان را مبدّل كنيم به قومى كه بهتر از آنان باشند، و بهتر بودن آن ها به اين است كه مردمى با ايمان باشند و به او كفر نورزند. پيروِ حق باشند و حق را رد نكنند.


و «'''ما نحن بمسبوقين '''» - منظور از «'''سبقت '''» غلبه است كه به طور استعاره سبقت خوانده شده ، و مسبوق شدن خدا استعاره از اين است كه مخلوق او جلو كار او را بگيرد و نگذارد آنان را مبدل به قومى بهتر كند. و سياق آيه شريفه خالى از تاءييد مطالب قبل نيست كه گفتيم مراد از «'''الذين كفروا'''» قومى از منافقين است نه مشركين ، كه معاند با دين و منكر اصل معادند، وجه اين تاءييد اين است كه ظاهر عبارت «'''خيرا منهم '''» يا دلالت دارد و يا حداقل اشعار دارد بر اينكه در افراد مورد نظر شائبه خيريت هست ، كه خدا مى خواهد كسانى را به جاى آنان قرار دهد كه از آنان خيريت بيشترى داشته باشند، و در مشركين هيچ شائبه خيريت نيست تا آنانكه به جاى ايشان مى آيند بهتر باشند، به خلاف منافقينى كه اين مقدار خيريت دارند كه حفظ ظاهر اسلام را نموده آن را رد نكردند.
«'''وَ مَا نَحنُ بِمَسبُوقِين'''» - منظور از «سبقت»، غلبه است كه به طور استعاره سبقت خوانده شده، و مسبوق شدن خدا، استعاره از اين است كه مخلوق او، جلوی كار او را بگيرد و نگذارد آنان را مبدّل به قومى بهتر كند. و سياق آيه شريفه، خالى از تأييد مطالب قبل نيست، كه گفتيم مراد از «الّذِينَ كَفَرُوا»، قومى از منافقان است، نه مشركان، كه معاند با دين و منكر اصل معادند.
 
وجه اين تأييد اين است كه: ظاهر عبارت «خَيراً مِنهُم»، يا دلالت دارد و يا حداقل إشعار دارد بر اين كه در افراد مورد نظر، شائبۀ خيريّت هست، كه خدا مى خواهد كسانى را به جاى آنان قرار دهد كه از آنان، خيريّت بيشترى داشته باشند، و در مشركان هيچ شائبه خيريت نيست تا آنان كه به جاى ايشان مى آيند، بهتر باشند. به خلاف منافقانى كه اين مقدار خيريت دارند كه حفظ ظاهر اسلام را نموده، آن را رد نكردند.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۳۴ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۳۴ </center>
پس ، از آنچه گذشت روشن گرديد كه جمله «'''انا خلقناهم مما يعلمون '''» تا آخر سه آيه ، كلمه «'''كلا'''» را تعليل مى كند، و حاصل مضمون اين سه آيه اين است كه : نه ، حاشا، براى اينكه اينها خودشان مى دانند كه از نطفه خلق شده اند و خلقت از نطفه خلقتى است جارى ، و رب و مدبر اين حوادث جاريه كه يكى از آنها همين خلقت انسانها نسلا بعد نسل است ، خداست ، و خدا قادر است كه اينان را از بين برده اشخاصى بهتر از آنان را به جايشان قرار دهد، اشخاصى كه اعتناى به امر دين دارند و لياقت دارند كه داخل بهشت شوند، و اين طايفه نمى توانند خدا را از خلقت اشخاص بهتر و داخل بهشت كردن آنان جلوگير شوند، البته اگر آنان را داخل بهشت كند به خاطر كمال ايمان ايشان است ، نه اينكه محكوم و مجبور به اينكار شده باشد، پس اين تقدير الهى كه بهشت مخصوص صالحان از اهل ايمان است ، هرگز نقض نمى شود.
پس از آنچه گذشت، روشن گرديد كه جملۀ «إنّا خَلَقنَاهُم مِمّا يَعلَمُون» تا آخر سه آيه ، كلمۀ «كَلّا» را تعليل مى كند. و حاصل مضمون اين سه آيه، اين است كه: نه، حاشا، براى اين كه اين ها خودشان مى دانند كه از نطفه خلق شده اند و خلقت از نطفه، خلقتى است جارى، و ربّ و مدبّر اين حوادث جاريه - كه يكى از آن ها همين خلقت انسان ها، نسلا بعد نسل است - خداست، و خدا قادر است كه اينان را از بين برده، اشخاصى بهتر از آنان را به جايشان قرار دهد. اشخاصى كه اعتناى به امر دين دارند و لياقت دارند كه داخل بهشت شوند، و اين طايفه نمى توانند خدا را از خلقت اشخاص بهتر و داخل بهشت كردن آنان جلوگير شوند. البته اگر آنان را داخل بهشت كند، به خاطر كمال ايمان ايشان است، نه اين كه محكوم و مجبور به اين كار شده باشد. پس اين تقدير الهى - كه بهشت مخصوص صالحان از اهل ايمان است - هرگز نقض نمى شود.


فَذَرْهُمْ يخُوضوا وَ يَلْعَبُوا حَتى يُلَقُوا يَوْمَهُمُ الَّذِى يُوعَدُونَ
«'''فَذَرْهُمْ يخُوضوا وَ يَلْعَبُوا حَتى يُلَاقُوا يَوْمَهُمُ الَّذِى يُوعَدُونَ'''»:


در اين آيه رسول گرامى خود را دستور مى دهد آنان را در آنچه هستند رها كند و اصرار نورزد به اينكه با استدلال آنان را به راه آورد و با موعظه و اندرز آنان ، خود را به تعب اندازد. و اينكه وضع آنان را خوض و لعب ناميده ، دلالت دارد بر اينكه طايفه مورد بحث از اصرار و لجبازى كه دارند خير نمى بينند، و اين اصرارشان نظير بازى است كه جز در عالم خيال هيچ سود حقيقى در آن نيست ، پس بايد رها شوند، تا آن روزى را كه وعده داده شده اند ديدار كنند، و آن روز قيامت است .
در اين آيه، رسول گرامى خود را دستور مى دهد آنان را در آنچه هستند، رها كند و اصرار نورزد به اين كه با استدلال، آنان را به راه آورد و با موعظه و اندرز آنان، خود را به تعب اندازد. و اين كه وضع آنان را خوض و لعب ناميده، دلالت دارد بر اين كه طايفه مورد بحث، از اصرار و لجبازى كه دارند، خير نمى بينند، و اين اصرارشان، نظير بازى است كه جز در عالَم خيال، هيچ سود حقيقى در آن نيست. پس بايد رها شوند، تا آن روزى را كه وعده داده شده اند، ديدار كنند و آن، روز قيامت است.


و اينكه كلمه «'''يوم '''» را اضافه كرد به ضميرى كه به آنان بر مى گردد، و فرمود روزشان ، اشاره دارد به اينكه آن روز به نوعى اختصاص به ايشان دارد، و آن عبارت است از اختصاص به عذاب .
و اين كه كلمۀ «يَوم» را اضافه كرد به ضميرى كه به آنان بر مى گردد، و فرمود روزشان، اشاره دارد به اين كه آن روز، به نوعى اختصاص به ايشان دارد، و آن عبارت است از اختصاص به عذاب.
<span id='link22'><span>
<span id='link22'><span>
==بيان وعده اى (روز قيامت ) كه به كفار داده شده : بيرون شدن از قبر، سرگردانى ... ==
==بيان وعدۀ «روز قيامت» به كافران و حوادث دشوار آن روز==
يَوْمَ يخْرُجُونَ مِنَ الاَجْدَاثِ سِرَاعاً كَأَنهُمْ إِلى نُصبٍ يُوفِضونَ
«'''يَوْمَ يخْرُجُونَ مِنَ الاَجْدَاثِ سِرَاعاً كَأَنهُمْ إِلى نُصبٍ يُوفِضُونَ'''»:


اين آيه روز مذكور را كه وعده اش را به آنان داده اند، يعنى روز قيامت را بيان مى كند.
اين آيه، روز مذكور را كه وعده اش را به آنان داده اند، يعنى روز قيامت را بيان مى كند.
كلمه اجداث جمع «'''جدث '''» است كه به معناى قبر است ، و كلمه «'''سراع '''» جمع «'''سريع '''» است ، و كلمه «'''نصب '''» آن چيزى را گويند كه به منظور علامت در سر راهها نصب مى كنند تا رهنورد به وسيله آن ، راه را گم نكند. ولى بعضى از مفسرين اين كلمه را به معناى صنم (بت ) كه به منظور عبادت نصب مى شود گرفته اند.
كلمه اجداث جمع «'''جدث '''» است كه به معناى قبر است ، و كلمه «'''سراع '''» جمع «'''سريع '''» است ، و كلمه «'''نصب '''» آن چيزى را گويند كه به منظور علامت در سر راهها نصب مى كنند تا رهنورد به وسيله آن ، راه را گم نكند. ولى بعضى از مفسرين اين كلمه را به معناى صنم (بت ) كه به منظور عبادت نصب مى شود گرفته اند.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۳۵ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۳۵ </center>
۱۶٬۲۶۹

ویرایش