گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۲ بخش۸: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۶۴: خط ۶۴:
چون اگر قدرى در همين حكم حرمت و امنيت قانونى كه ابراهيم به اذن پروردگارش براى اين شهر تشريع نموده، دقت كنيم، و اعتقادى كه مردم در طول چهارهزار سال به قداست اين بيت عتيق داشته و تا امروز هم دارند ارزيابى كنيم، آن وقت مى فهميم كه چه خيرات و بركات دينى و دنيوى، نصيب مردم آن و نصيب ساير اهل حق كه هواخواه اين شهر و مردم اين شهر بوده و هستند، شده است. اگر به تاريخ هم - كه قطعا آنچه را ضبط نكرده، بيش از آنى است كه ضبط نموده - مراجعه كنيم، خواهيم ديد كه اهل اين شهر از چه بلاهايى كه ديگر شهرها ديده اند، مصون مانده اند، آن وقت مى فهميم كه همين امنيت تشريعى مكه، چه نعمت بزرگى بوده كه خدا نصيب بندگان خود كرده است.
چون اگر قدرى در همين حكم حرمت و امنيت قانونى كه ابراهيم به اذن پروردگارش براى اين شهر تشريع نموده، دقت كنيم، و اعتقادى كه مردم در طول چهارهزار سال به قداست اين بيت عتيق داشته و تا امروز هم دارند ارزيابى كنيم، آن وقت مى فهميم كه چه خيرات و بركات دينى و دنيوى، نصيب مردم آن و نصيب ساير اهل حق كه هواخواه اين شهر و مردم اين شهر بوده و هستند، شده است. اگر به تاريخ هم - كه قطعا آنچه را ضبط نكرده، بيش از آنى است كه ضبط نموده - مراجعه كنيم، خواهيم ديد كه اهل اين شهر از چه بلاهايى كه ديگر شهرها ديده اند، مصون مانده اند، آن وقت مى فهميم كه همين امنيت تشريعى مكه، چه نعمت بزرگى بوده كه خدا نصيب بندگان خود كرده است.
<span id='link71'><span>
<span id='link71'><span>
==درخواست ابراهيم (ع) از خدا، كه او و فرزندانش را از بت پرستى دور بدارد ==
==درخواست ابراهيم (ع)، برای خود و فرزندانش از خدا==
«'''وَ اجْنُبْنى وَ بَنىَّ أَن نَّعْبُدَ الاَصنَامَ رَب إِنهُنَّ أَضلَلْنَ كَثِيراً مِّنَ النَّاسِ ... غَفُورٌ رَّحِيمٌ'''»:
«'''وَ اجْنُبْنى وَ بَنىَّ أَن نَّعْبُدَ الاَصنَامَ رَب إِنهُنَّ أَضلَلْنَ كَثِيراً مِّنَ النَّاسِ ... غَفُورٌ رَّحِيمٌ'''»:


وقتى گفته مى شود «'''جنبه '''» و يا «'''اجنبه '''» به اين معنا است كه آن را دور كرد.و درخواست ابراهيم از خداى تعالى كه او را از پرستش بتها دور گرداند، پناهندگى او است به خداى تعالى از شر گمراه كردنى كه او به بتها نسبت داده و گفته است :«'''رب انهن اضللن ....'''» و پر واضح است كه اين دور كردن هر جور و هر وقت كه باشد بالاخره مستلزم اين است كه خداى تعالى در بنده اش به نحوى از انحاء تصرف بكند.چيزى كه هست اين تصرف به آن حد نيست كه بنده را بى اختيار و مجبور سازد و اختيار را از بنده سلب نمايد، چون اگر دور كردن به اين حد باشد ديگر چنين دور بودنى كمالى نيست كه شخصى مثل ابراهيم (عليه السلام ) آن را از خدا مسالت نمايد.
وقتى گفته مى شود «'''جنبه '''» و يا «'''اجنبه '''»، به اين معنا است كه آن را دور كرد. و درخواست ابراهيم از خداى تعالى كه او را از پرستش بتها دور گرداند، پناهندگى او است به خداى تعالى از شر گمراه كردنى كه او به بتها نسبت داده و گفته است: «'''رب انهن اضللن ...'''»، و پر واضح است كه اين دور كردن هر جور و هر وقت كه باشد، بالاخره مستلزم اين است كه خداى تعالى در بنده اش به نحوى از انحاء تصرف بكند. چيزى كه هست، اين تصرف به آن حد نيست كه بنده را بى اختيار و مجبور سازد و اختيار را از بنده سلب نمايد، چون اگر دور كردن به اين حد باشد، ديگر چنين دور بودنى كمالى نيست كه شخصى مثل ابراهيم (عليه السلام) آن را از خدا مسألت نمايد.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۱۰۰ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۱۰۰ </center>
پس برگشت اين دعا در حقيقت به همان معنايى است كه قبلا خاطر نشان شده بود كه :«'''يثبت الله الذين آمنوا بالقول الثابت ...'''» و آن اينكه :هر چه از خيرات چه فعل باشد و چه ترك ، چه امر وجودى باشد چه عدمى ، همه نخست منسوب به خداى تعالى است و پس از آن منسوب به بنده اى از بندگان اوست ، بخلاف شر كه چه فعل باشد و چه ترك ، ابتداء منسوب به بنده است ، و اگر هم به خدا نسبت مى دهيم آن شرورى را نسبت مى دهيم كه خداوند بنده اش را به عنوان مجازات مبتلا به آن كرده باشد - كه بيانش مفصل گذشت .
پس برگشت اين دعا در حقيقت به همان معنايى است كه قبلا خاطر نشان شده بود كه: «'''يثبت الله الذين آمنوا بالقول الثابت ...'''» و آن اين كه: هرچه از خيرات، چه فعل باشد و چه ترك، چه امر وجودى باشد چه عدمى، همه نخست منسوب به خداى تعالى است و پس از آن، منسوب به بنده اى از بندگان اوست. به خلاف شر كه چه فعل باشد و چه ترك، ابتداء منسوب به بنده است، و اگر هم به خدا نسبت مى دهيم، آن شرورى را نسبت مى دهيم كه خداوند بنده اش را به عنوان مجازات، به آن مبتلا كرده باشد، كه بيانش مفصل گذشت.
پس اجتناب از بت پرستى وقتى عملى مى شود كه خداوند به رحمت و عنايتى كه نسبت به بنده اى دارد او را از آن اجتناب (دورى ) داده باشد.و خلاصه ، صفت اجتناب داشتن از بت پرستى صفتى است كه بنده بعد از تمليك خداى تعالى مالك آن مى شود، و مالك بالذات آن تنها خداست .همچنانكه هدايت راه يافتگان نيز از خود ايشان نيست ، بلكه خداوند به ايشان تمليك نموده .خداى تعالى آن را بالذات مالك است و بنده به تمليك خدا مالك آن مى شود، نه اينكه هدايت خدا چيزى و هدايت بنده چيز ديگرى باشد.كوتاهترين و ساده ترين بيانى كه اين معنا را افاده كند عبارتى است كه در كلمات اهل بيت عصمت (عليهم السلام ) آمده كه فرموده اند:«'''خداوند بنده خود را موفق به عمل خير و يا ترك عمل زشت مى كند'''».
 
پس خلاصه كلام اين شد كه :منظور از جمله «'''واجنبنى '''» درخواست صنعى است از خدا در ترك بت پرستى ، و به عبارت ديگر از خداى خود درخواست مى كند كه او را و فرزندانش را از پرستش بتها نگهدارى نموده ، و در صورتى كه خود آنان بخواهند به سوى حق هدايتشان كند، و اگر از او خواستند تا دين حق را افاضه شان فرمايد افاضه شان بفرمايد، نه اينكه ايشان را حفظ بكند، چه اينكه خودشان خواهان اين حفظ باشند و يا نباشند، و دين حق را افاضه شان بكند، چه اينكه خود آنان خواهان آن باشند و يا نباشند - اين است معناى دعاى آن جناب .
پس اجتناب از بت پرستى وقتى عملى مى شود كه خداوند به رحمت و عنايتى كه نسبت به بنده اى دارد، او را از آن اجتناب (دورى) داده باشد. و خلاصه، صفت اجتناب داشتن از بت پرستى، صفتى است كه بنده بعد از تمليك خداى تعالى مالك آن مى شود، و مالك بالذات آن، تنها خداست. همچنان كه هدايت راه يافتگان نيز از خود ايشان نيست، بلكه خداوند به ايشان تمليك نموده. خداى تعالى آن را بالذات مالك است و بنده به تمليك خدا مالك آن مى شود، نه اين كه هدايت خدا چيزى و هدايت بنده چيز ديگرى باشد. كوتاه ترين و ساده ترين بيانى كه اين معنا را افاده كند، عبارتى است كه در كلمات اهل بيت عصمت (عليهم السلام) آمده كه فرموده اند: «'''خداوند بنده خود را موفق به عمل خير و يا ترك عمل زشت مى كند'''».
و از آن فهميده مى شود كه نتيجه دعا براى بعضى از كسانى است كه جهت ايشان دعا شده هر چند كه لفظ دعا عمومى است ، و ليكن تنها در باره كسانى مستجاب مى شود كه خود آنان استعداد و خواهندگى داشته باشند، و اما معاندين و مستكبرينى كه از پذيرفتن حق امتناع مى ورزند دعا در حق ايشان مستجاب نمى شود.و ما به زودى اين معنا را توضيح بيشترى مى دهيم ان شاء الله .
 
پس خلاصه كلام اين شد كه: منظور از جمله «'''و اجنبنى '''»، درخواست صنعى است از خدا در ترك بت پرستى. و به عبارت ديگر: از خداى خود درخواست مى كند كه او و فرزندانش را از پرستش بتها نگهدارى نموده، و در صورتى كه خود آنان بخواهند، به سوى حق هدايتشان كند. و اگر از او خواستند تا دين حق را افاضه شان فرمايد، افاضه شان بفرمايد، نه اين كه ايشان را حفظ بكند. چه اين كه خودشان خواهان اين حفظ باشند و يا نباشند، و دين حق را افاضه شان بكند، چه اين كه خود آنان خواهان آن باشند و يا نباشند - اين است معناى دعاى آن جناب.
 
و از آن فهميده مى شود كه نتيجه دعا براى بعضى از كسانى است كه جهت ايشان دعا شده، هرچند كه لفظ دعا عمومى است، وليكن تنها در باره كسانى مستجاب مى شود كه خود آنان استعداد و خواهندگى داشته باشند. و اما معاندين و مستكبرانى كه از پذيرفتن حق امتناع مى ورزند، دعا در حق ايشان مستجاب نمى شود. و ما به زودى اين معنا را توضيح بيشترى مى دهيم، إن شاء الله.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۱۰۱ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۱۰۱ </center>
مقصود از «'''بنى '''» كه ابراهيم (ع ) براى خود و آنان دورى از پرستش بتها را درخواستنمود
مطلب ديگر اين كه: ابراهيم (عليه السلام) در اين دعا براى خود و فرزندانش دعا مى كند و مى گويد: «'''و اجنبنى و بنى ان نعبد الاصنام '''»، و معلوم است كه كلمه «'''بنىّ'''» تمامى فرزندانى را كه از نسل او پديد آيند شامل شود، و آن ها عبارتند از: دودمان اسماعيل و اسحاق. كلمه «'''ابن '''» در لغت عرب - همان طور كه بر فرزند بلا فصل اطلاق مى شود - بر فرزندان پشت هاى بعدى نيز اطلاق مى شود. همچنان كه قرآن كريم، ابراهيم را پدر مردم عرب و يهود زمان رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) خوانده و فرموده است: «'''ملة ابيكم ابراهيم'''». و اطلاق بنى اسرائيل (فرزندان يعقوب) هم بر يهوديان عصر نزول قرآن - كه بسيار است، و شايد در چهل و چند جاى قرآن اطلاق شده باشد - از همين باب است.
مطلب ديگر اينكه :ابراهيم (عليه السلام ) در اين دعا براى خود و فرزندانش دعا مى كند و مى گويد:«'''و اجنبنى و بنى ان نعبد الاصنام '''» و معلوم است كه كلمه «'''بنى '''» تمامى فرزندانى را كه از نسل او پديد آيند شامل شود، و آنها عبارتند از دودمان اسماعيل و اسحاق .كلمه «'''ابن '''» در لغت عرب همانطور كه بر فرزند بلا فصل اطلاق مى شود، بر فرزندان پشتهاى بعدى نيز اطلاق مى شود، همچنانكه قرآن كريم ابراهيم را پدر مردم عرب و يهود زمان رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) خوانده و فرموده است :«'''مله ابيكم ابراهيم '''».و اطلاق بنى اسرائيل (فرزندان يعقوب ) هم بر يهوديان عصر نزول قرآن - كه بسيار است و شايد در چهل و چند جاى قرآن اطلاق شده باشد - از همين باب است .
 
پس ابراهيم (عليه السلام ) در اين آيه دورى از بت پرستى را براى خودش و براى فرزندانش به آن معنا كه گذشت مسالت مى دارد.
پس ابراهيم (عليه السلام) در اين آيه دورى از بت پرستى را براى خودش و براى فرزندانش به آن معنا كه گذشتّ مسألت مى دارد.
ممكن هم هست كه كسى بگويد از قراين حال و گفتار بر مى آيد كه دعا تنها براى فرزندان اسماعيل بوده ، كه جدشان اسماعيل در حجاز سكونت گرفت ، و ديگر شامل حال فرزندان اسحاق نيست .
 
ابراهيم (عليه السلام ) بعد از دعاى «'''و اجنبنى و بنى ان نعبد الاصنام '''» افزود:«'''رب انهن اضللن كثيرا من الناس '''» و با اين جمله در حقيقت خواسته است دعاى خود را تعليل نمايد.و اگر مجددا نداى «'''رب '''» را تكرار كرده به منظور تحريك رحمت الهى بوده است ، و اين را مى رساند كه :پروردگارا اگر من درخواست كردم كه مرا و فرزندانم را از پرستش بتها دور بدارى بدين جهت بود كه اين بتها بسيارى از مردم را گمراه كرده اند.و اگر نسبت گمراه كردن را به بتها داده با اينكه مشتى سنگ و چوبند، از جهت ارتباطى است كه ميان آنان و اضلال خلق هست ، هر چند كه ارتباط شعورى نباشد، و لازم هم نيست كه هر فعلى را و يا هر اثرى را به چيزى نسبت بدهيم كه آن چيز شعور داشته باشد و ارتباط فعل با آن چيز ارتباط شعورى بوده باشد.
ممكن هم هست كه كسى بگويد از قراين حال و گفتار بر مى آيد كه دعا تنها براى فرزندان اسماعيل بوده، كه جدشان اسماعيل در حجاز سكونت گرفت، و ديگر شامل حال فرزندان اسحاق نيست.
«'''فمن تبعنى فانه منى و من عصانى فانك غفور رحيم '''» - اين جمله تفريع بر جملات قبلى است ، و معنايش اين مى شود:حال كه بسيارى از مردم را اين بتها گمراه كرده اند چون مايه پرستش و پناه بردن مردم به آنها هستند، و حال كه من خود و فرزندان خود را به درگاه تو پناه دادم كه تو ما را از عبادت آنها بر حذر بدارى ، لاجرم ما بندگانت به دو طائفه منقسم مى شويم :
 
ابراهيم (عليه السلام) بعد از دعاى «'''و اجنبنى و بنى ان نعبد الاصنام'''» افزود: «'''رب انهن اضللن كثيرا من الناس'''»، و با اين جمله در حقيقت خواسته است دعاى خود را تعليل نمايد. و اگر مجددا نداى «'''رب '''» را تكرار كرده، به منظور تحريك رحمت الهى بوده است، و اين را مى رساند كه: پروردگارا! اگر من درخواست كردم كه مرا و فرزندانم را از پرستش بتها دور بدارى، بدين جهت بود كه اين بت ها بسيارى از مردم را گمراه كرده اند. و اگر نسبت گمراه كردن را به بت ها داده، با اين كه مشتى سنگ و چوب اند، از جهت ارتباطى است كه ميان آنان و اضلال خلق هست. هرچند كه ارتباط شعورى نباشد، و لازم هم نيست كه هر فعلى را و يا هر اثرى را به چيزى نسبت بدهيم كه آن چيز شعور داشته باشد و ارتباط فعل با آن چيز ارتباط شعورى بوده باشد.
 
«'''فمن تبعنى فانه منى و من عصانى فانك غفور رحيم'''» - اين جمله تفريع بر جملات قبلى است، و معنايش اين مى شود: حال كه بسيارى از مردم را اين بت ها گمراه كرده اند، چون مايه پرستش و پناه بردن مردم به آن ها هستند، و حال كه من خود و فرزندان خود را به درگاه تو پناه دادم كه تو ما را از عبادت آنها بر حذر بدارى، لاجرم ما بندگانت به دو طائفه منقسم مى شويم:
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۱۰۲ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۱۰۲ </center>
يكى گمراهان و منحرفين از راه توحيد، و يكى هم آنهايى كه خود را به دامن لطف تو انداخته اند كه در حفظ تو از بت پرستى دور باشند، «'''فمن تبعنى ....'''».
يكى گمراهان و منحرفان از راه توحيد، و يكى هم آن هايى كه خود را به دامن لطف تو انداخته اند، كه در حفظ تو از بت پرستى دور باشند. «'''فمن تبعنى...'''».
مراد از تبعيت در جمله : «'''فمن تبعنى فانه منى '''» پيروى هم در اعتقاد و هم درعمل است
 
و اگر در تفريع خود تعبير «'''تبعنى '''» را آورد، با اينكه «'''اتباع '''» به معناى پيروى در راه است ، و همچنين كلمه «'''اضلال '''» را بكار برد كه آن هم اشاره به راه دارد بدين منظور است كه بفهماند مقصود از «'''اتباع '''» صرف پيروى در عقيده و اعتقاد به توحيد نيست ، بلكه در راه او سير كردن و سلوك طريقه او كه اساسش اعتقاد به وحدانيت خداى سبحان است ، و خود را به دامن خداى تعالى انداختن و در معرض او قرار دادن است تا او وى را از پرستش بتها دور بدارد.
مراد از تبعيت در جمله: «'''فمن تبعنى فانه منى'''»، پيروى هم در اعتقاد و هم در عمل است.
مؤ يد اين مطلب جمله و «'''من عصانى '''» است كه در مقابل جمله «'''فمن تبعنى '''» قرارش داده ، چون در جمله مذكور عصيان را به خودش نسبت داده ، نه به خدا، و نگفته است «''' و من كفر بك : و هر كه به خدائى تو معتقد نباشد'''»، و نيز نگفته «''' و من عصاك : و هر كه تو را عصيان كند'''»، همچنانكه در جمله اول هم نگفت :«'''فمن آمن بك : هر كه به تو ايمان آورد'''»، و يا «''' فمن اطاعك : هر كه تو را اطاعت كند'''»، و «'''يا فمن اتقاك : هر كس كه از تو بپرهيزد'''»، و امثال آن .
و اگر در تفريع خود، تعبير «'''تبعنى'''» را آورد، با اين كه «'''اتباع '''» به معناى پيروى در راه است، و همچنين كلمه «'''اضلال'''» را به كار برد كه آن هم اشاره به راه دارد، بدين منظور است كه بفهماند مقصود از «'''اتباع'''» صرف پيروى در عقيده و اعتقاد به توحيد نيست، بلكه در راه او سير كردن و سلوك طريقه او كه اساسش اعتقاد به وحدانيت خداى سبحان است، و خود را به دامن خداى تعالى انداختن و در معرض او قرار دادن است، تا او، وى را از پرستش بت ها دور بدارد.
پس معلوم مى شود كه مقصود از پيروى او، پيروى از دين و دستورات شرع او است - چه دستورات مربوط به اعتقادات و چه مربوط به اعمال - همچنانكه مقصود از عصيان او، ترك سيره و شريعت و دستورات اعتقادى و عملى اوست .
 
كانه خواسته است بگويد:هر كه در عمل به شريعت من و مشى بر طبق سيره من ، مرا پيروى كند او به من ملحق است و به منزله فرزندان من خواهد بود، و من اى خدا از تو مسالت مى دارم مرا و ايشان را از اينكه بت بپرستيم دور بدار، و هر كه مرا در عمل به شريعتم نافرمانى كند و يا در بعضى از آنها عصيان بورزد، چه از فرزندانم باشد و چه غير ايشان ، خدايا او را به من ملحق مفرما، و من از تو درخواست نمى كنم كه او را هم از شرك دور بدارى ، بلكه او را به رحمت و مغفرت خودت مى سپارم .
مؤيد اين مطلب جمله: «و من عصانى» است كه در مقابل جمله «فمن تبعنى» قرارش داده، چون در جمله مذكور عصيان را به خودش نسبت داده، نه به خدا و نگفته است: «و من كفر بك: و هر كه به خدایى تو معتقد نباشد»، و نيز نگفته: «و من عصاك: و هر كه تو را عصيان كند»، همچنان كه در جمله اول هم نگفت: «فمن آمن بك: هر كه به تو ايمان آورد»، و يا «فمن اطاعك: هر كه تو را اطاعت كند»، و «يا فمن اتقاك: هر كس كه از تو بپرهيزد»، و امثال آن.
از اين بيان چند نكته معلوم مى شود:يكى اينكه جمله «''' فمن تبعنى فانه منى و من عصانى فانك غفور رحيم '''» تفسير جمله قبلى است كه عرض مى كرد «''' و اجنبنى و بنى ان نعبد الاصنام '''».به اين معنا كه مراد از فرزندان را كه در آيه قبل بود توسعه و تخصيص مى دهد.
 
پس معلوم مى شود كه مقصود از پيروى او، پيروى از دين و دستورات شرع او است - چه دستورات مربوط به اعتقادات و چه مربوط به اعمال - همچنان كه مقصود از عصيان او، ترك سيره و شريعت و دستورات اعتقادى و عملى اوست.
 
كأنّه خواسته است بگويد: هر كه در عمل به شريعت من و مشى بر طبق سيره من، مرا پيروى كند، او به من ملحق است و به منزله فرزندان من خواهد بود. و من اى خدا از تو مسألت مى دارم مرا و ايشان را از اين كه بت بپرستيم دور بدار. و هر كه مرا در عمل به شريعتم نافرمانى كند و يا در بعضى از آن ها عصيان بورزد، چه از فرزندانم باشد و چه غير ايشان، خدايا او را به من ملحق مفرما، و من از تو درخواست نمى كنم كه او را هم از شرك دور بدارى، بلكه او را به رحمت و مغفرت خودت مى سپارم.
 
از اين بيان چند نكته معلوم مى شود: يكى اين كه جمله «''' فمن تبعنى فانه منى و من عصانى فانك غفور رحيم'''»، تفسير جمله قبلى است كه عرض مى كرد: «''' و اجنبنى و بنى ان نعبد الاصنام'''». به اين معنا كه مراد از فرزندان را كه در آيه قبل بود، توسعه و تخصيص مى دهد.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۱۰۳ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۱۰۳ </center>
فرزندان خود را به عموم پيروانش تفسير نموده ، و فرزندان واقعى خود را به همان پيروان تخصيص زده و عاصيان ايشان را از فرزندى خود خارج مى كند.
فرزندان خود را به عموم پيروانش تفسير نموده، و فرزندان واقعى خود را به همان پيروان تخصيص زده و عاصيان ايشان را از فرزندى خود خارج مى كند.
و كوتاه سخن ، ابراهيم (عليه السلام ) پيروان بعدى خود را به خود ملحق مى سازد و عاصيان را هر چند كه از فرزندان واقعيش باشند به مغفرت و رحمت خدا مى سپارد.قرآن كريم هم اين معنا را در جاى ديگر گوشزد كرده و مى فرمايد:«'''ان اولى الناس بابراهيم للذين اتبعوه و هذا النبى و الذين آمنوا....'''».
 
اين توسعه و تضييق ، و تعميم و تخصيص ، از ابراهيم خليل (عليه السلام ) نظير مطلبى است كه از مجموع گفته هاى او و پروردگارش - بنا به حكايت قرآن كريم - استفاده مى شود كه در سوره بقره عرض مى كند:«''' و ارزق اهله من الثمرات من آمن منهم بالله و اليوم الاخر قال و من كفر فامتعه قليلا ثم اضطره الى عذاب النار و بئس المصير'''»، چون در اين آيه نخست رزق را براى اهل مكه مسالت مى دارد و سپس همين مسالت خود را به مومنين ايشان اختصاص مى دهد، و خداى تعالى در پاسخش همان درخواست را تعميم داده تا شامل كفار هم بشود.
و كوتاه سخن: ابراهيم (عليه السلام) پيروان بعدى خود را به خود ملحق مى سازد و عاصيان را هرچند كه از فرزندان واقعی اش باشند، به مغفرت و رحمت خدا مى سپارد. قرآن كريم هم اين معنا را در جاى ديگر گوشزد كرده و مى فرمايد: «'''ان اولى الناس بابراهيم للذين اتبعوه و هذا النبى و الذين آمنوا....'''».
 
اين توسعه و تضييق، و تعميم و تخصيص، از ابراهيم خليل (عليه السلام) نظير مطلبى است كه از مجموع گفته هاى او و پروردگارش - بنا به حكايت قرآن كريم - استفاده مى شود كه در سوره بقره عرض مى كند: «''' و ارزق اهله من الثمرات من آمن منهم بالله و اليوم الاخر قال و من كفر فامتعه قليلا ثم اضطره الى عذاب النار و بئس المصير'''». چون در اين آيه، نخست رزق را براى اهل مكه مسألت مى دارد و سپس همين مسألت خود را به مؤمنين ايشان اختصاص مى دهد، و خداى تعالى در پاسخش، همان درخواست را تعميم داده تا شامل كفار هم بشود.
<span id='link74'><span>
<span id='link74'><span>
==ابراهيم (ع ) پيروى و تبعيت را ملاك انتساب افراد به خود دانست ==
==ابراهيم (ع ) پيروى و تبعيت را ملاك انتساب افراد به خود دانست ==
نكته دومى كه ممكن است از كلام ابراهيم (عليه السلام ) استفاده شود اين است كه در باره پيروانش عرض كرد از «'''من است '''» و اما نسبت به آنها كه عصيانش كنند سكوت كرد، و اين خود ظهور دارد در اينكه خواسته است همه پيروانش را كه تا آخر دهر بيايند پسر خوانده خود كند، و همه آنهايى را كه نافرمانيش كنند بيگانه معرفى نمايد، هر چند كه از صلب خودش باشند.گو اينكه اين احتمال هم هست كه خواسته است متابعين خود را پسر خوانده خود معرفى نمايد و نسبت به عاصيان خود سكوت كرده چون سكوت دلالت صريحى بر نفى ندارد.
نكته دومى كه ممكن است از كلام ابراهيم (عليه السلام ) استفاده شود اين است كه در باره پيروانش عرض كرد از «'''من است '''» و اما نسبت به آنها كه عصيانش كنند سكوت كرد، و اين خود ظهور دارد در اينكه خواسته است همه پيروانش را كه تا آخر دهر بيايند پسر خوانده خود كند، و همه آنهايى را كه نافرمانيش كنند بيگانه معرفى نمايد، هر چند كه از صلب خودش باشند.گو اينكه اين احتمال هم هست كه خواسته است متابعين خود را پسر خوانده خود معرفى نمايد و نسبت به عاصيان خود سكوت كرده چون سكوت دلالت صريحى بر نفى ندارد.
۱۷٬۰۰۸

ویرایش