۱۶٬۳۳۸
ویرایش
خط ۶: | خط ۶: | ||
<span id='link60'><span> | <span id='link60'><span> | ||
==تمثيلى كه حال كفار را در راه نيافتن و هدايت نشدنشان بيان مى كند== | ==تمثيلى كه حال كفار را در راه نيافتن و هدايت نشدنشان بيان مى كند== | ||
إِنَّا جَعَلْنَا فى أَعْنَاقِهِمْ أَغْلَالاً فَهِىَ إِلى الاَذْقَانِ فَهُم مُّقْمَحُونَ | «'''إِنَّا جَعَلْنَا فى أَعْنَاقِهِمْ أَغْلَالاً فَهِىَ إِلى الاَذْقَانِ فَهُم مُّقْمَحُونَ'''»: | ||
كلمه ((اعناق (( جمع ((عنق (( - به دو ضمه - به معناى گردن است . و كلمه ((اغلال (( جمع ((غل (( - به ضمه غين - است ، و غل - به طورى كه بعضى گفته اند - به معناى هر وسيله اى (از قبيل طناب و زنجير و امثال آن ) است كه با آن دست را براى شكنجه دادن و تشديد عذاب به گردن ببندند. | كلمه ((اعناق (( جمع ((عنق (( - به دو ضمه - به معناى گردن است . و كلمه ((اغلال (( جمع ((غل (( - به ضمه غين - است ، و غل - به طورى كه بعضى گفته اند - به معناى هر وسيله اى (از قبيل طناب و زنجير و امثال آن ) است كه با آن دست را براى شكنجه دادن و تشديد عذاب به گردن ببندند. | ||
خط ۱۲: | خط ۱۲: | ||
و كلمه ((مقمحون (( اسم مفعول از مادّه ((اقماح (( است و اقماح به معناى سربلند كردن است . از اين كلمه برمى آيد غلهايى كه در اهل دوزخ به كار مى رود، طور ى است كه بين سينه تا زير چانه آنان را پر مى كند، به طورى كه سرهايشان رو به با لا قرار مى گيرد و ديگر نمى توانند سر را پايين آورند و راه پيش روى خود را ببينند، و آن را از چاه تميز دهند. و اگر كلمه ((اغلال (( را نكره (بدون الف و لام ) آورده ، براى اين بود كه : به اهميت و هول انگيزى آن اشاره كرده باشد. | و كلمه ((مقمحون (( اسم مفعول از مادّه ((اقماح (( است و اقماح به معناى سربلند كردن است . از اين كلمه برمى آيد غلهايى كه در اهل دوزخ به كار مى رود، طور ى است كه بين سينه تا زير چانه آنان را پر مى كند، به طورى كه سرهايشان رو به با لا قرار مى گيرد و ديگر نمى توانند سر را پايين آورند و راه پيش روى خود را ببينند، و آن را از چاه تميز دهند. و اگر كلمه ((اغلال (( را نكره (بدون الف و لام ) آورده ، براى اين بود كه : به اهميت و هول انگيزى آن اشاره كرده باشد. | ||
و اين آيه شريفه در مقام تعليل آيه سابق است كه مى فرمود: ((فهم لا | و اين آيه شريفه در مقام تعليل آيه سابق است كه مى فرمود: ((فهم لا يؤمنون((. | ||
وَ جَعَلْنَا مِن بَينِ أَيْدِيهِمْ سدًّا وَ مِنْ خَلْفِهِمْ سدًّا فَأَغْشيْنَاهُمْ فَهُمْ لا يُبْصِرُونَ | «'''وَ جَعَلْنَا مِن بَينِ أَيْدِيهِمْ سدًّا وَ مِنْ خَلْفِهِمْ سدًّا فَأَغْشيْنَاهُمْ فَهُمْ لا يُبْصِرُونَ'''»: | ||
كلمه ((سد(( به معناى حائل بين دو چيز است . و جمله ((من بين ايديهم و من خلفهم (( كنايه از همه جهات است . و كلمه ((غشى (( و ((غشيان (( به معناى پوشاندن است ، مثلا مى گويند: ((غشيه كذا(( يعنى فلان چيز او را پوشاند و فرا گرفت . و نيز مى گويند: ((اغشى الامر فلانا(( يعنى فلان گرفتارى شروع كرد فلانى را در خود فرو ببرد و بپوشاند. و اين آيه شريفه متمم تعليل سابق است . و جمله ((جعلنا(( در اين آيه عطف است بر جعلنا در آيه قبلى . | كلمه ((سد(( به معناى حائل بين دو چيز است . و جمله ((من بين ايديهم و من خلفهم (( كنايه از همه جهات است . و كلمه ((غشى (( و ((غشيان (( به معناى پوشاندن است ، مثلا مى گويند: ((غشيه كذا(( يعنى فلان چيز او را پوشاند و فرا گرفت . و نيز مى گويند: ((اغشى الامر فلانا(( يعنى فلان گرفتارى شروع كرد فلانى را در خود فرو ببرد و بپوشاند. و اين آيه شريفه متمم تعليل سابق است . و جمله ((جعلنا(( در اين آيه عطف است بر جعلنا در آيه قبلى . | ||
خط ۲۲: | خط ۲۲: | ||
و معناى دو آيه اين است كه : كسانى كه از اين كفار ايمان نمى آورند، براى اين است كه ما در گردنشان غل افكنده ايم و دستشان را بر گردنشان بسته ايم ، و غل تا چانه شان را فرا گرفته و سرهايشان را بالا نگه داشته ، به همين حال هستند، و نيز از همه اطراف آنان سد بسته ايم ، ديگر نه مى توانند ببينند و نه هدايت شوند. | و معناى دو آيه اين است كه : كسانى كه از اين كفار ايمان نمى آورند، براى اين است كه ما در گردنشان غل افكنده ايم و دستشان را بر گردنشان بسته ايم ، و غل تا چانه شان را فرا گرفته و سرهايشان را بالا نگه داشته ، به همين حال هستند، و نيز از همه اطراف آنان سد بسته ايم ، ديگر نه مى توانند ببينند و نه هدايت شوند. | ||
پس در اين دو آيه حال كفار را در محروميت از هدايت يافتن به سوى ايمان ، و اينكه خدا آنان را به كيفر كفرشان و گمراهى و طغيانشان محروم كرده ، مثل زده و مجسم ساخته است . | پس در اين دو آيه حال كفار را در محروميت از هدايت يافتن به سوى ايمان ، و اينكه خدا آنان را به كيفر كفرشان و گمراهى و طغيانشان محروم كرده ، مثل زده و مجسم ساخته است . | ||
در تفسير آيه ((ان اللّه لا يستحيى ان يضرب مثلا ما بعوضه فما فوقها(( در جلد اول اين كتاب گفتيم : اين اوصافى كه در اين مثل و در نظايرش در قرآن براى مؤ منين و كفار ذكر شده ، كشف مى كند از اينكه براى انسان حياتى ديگر در باطن اين حيات دنيوى هست كه از حس مادى ما پوشيده شده ، و به زودى در هنگام مرگ و يا در روز بعث ، آن حيات براى ما ظاهر و محسوس مى شود. پس بنابراين كلام د ر نظاير اين آيات و در مثلهاى مورد بحث بر مبناى حقيقت گويى است ، نه مجازگويى ، كه بعضى از مفسرين پنداشته اند. | در تفسير آيه ((ان اللّه لا يستحيى ان يضرب مثلا ما بعوضه فما فوقها(( در جلد اول اين كتاب گفتيم : اين اوصافى كه در اين مثل و در نظايرش در قرآن براى مؤ منين و كفار ذكر شده ، كشف مى كند از اينكه براى انسان حياتى ديگر در باطن اين حيات دنيوى هست كه از حس مادى ما پوشيده شده ، و به زودى در هنگام مرگ و يا در روز بعث ، آن حيات براى ما ظاهر و محسوس مى شود. پس بنابراين كلام د ر نظاير اين آيات و در مثلهاى مورد بحث بر مبناى حقيقت گويى است ، نه مجازگويى ، كه بعضى از مفسرين پنداشته اند. | ||
وَ سوَاءٌ عَلَيهِمْ ءَ أَنذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنذِرْهُمْ لا يُؤْمِنُونَ | «'''وَ سوَاءٌ عَلَيهِمْ ءَ أَنذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنذِرْهُمْ لا يُؤْمِنُونَ'''»: | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۹۵ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۹۵ </center> | ||
اين جمله عطف تفسيرى و بيانى است ، و تقرير است براى مضمون سه آيه قبل ، و منظور از | اين جمله عطف تفسيرى و بيانى است ، و تقرير است براى مضمون سه آيه قبل ، و منظور از آن ها را خلاصه گيرى نموده و در عين حال زمينه چينى مى كند براى آيه ((انما تنذر من اتبع الذكر...(( | ||
احتمال هم دارد عطف بر جمله ((لا يبصرون (( بوده باشد و معنايش اين باشد كه : اينها نمى بينند، در نتيجه چه تو ايش ان را انذار كنى و چه نكنى ايمان نخواهند آورد. ولى وجه اول به ذهن نزديك تر است . | احتمال هم دارد عطف بر جمله ((لا يبصرون (( بوده باشد و معنايش اين باشد كه : اينها نمى بينند، در نتيجه چه تو ايش ان را انذار كنى و چه نكنى ايمان نخواهند آورد. ولى وجه اول به ذهن نزديك تر است . | ||
إِنَّمَا تُنذِرُ مَنِ اتَّبَعَ الذِّكرَ وَ خَشىَ الرَّحْمَنَ بِالْغَيْبِ فَبَشرْهُ بِمَغْفِرَةٍ وَ أَجْرٍ كرِيمٍ | «'''إِنَّمَا تُنذِرُ مَنِ اتَّبَعَ الذِّكرَ وَ خَشىَ الرَّحْمَنَ بِالْغَيْبِ فَبَشرْهُ بِمَغْفِرَةٍ وَ أَجْرٍ كرِيمٍ'''»: | ||
انحصارى كه كلمه ((انّما(( آن را افاده مى كند، به اصطلاح ادبيات ، قصر افراد است - كه معنايش در جلدهاى قبل گذشت - و مراد از ((انذار(( انذار مفيد و مؤ ثر است . و مراد از ذكر، قرآن كريم است . و مراد از ((اتباع ذكر(( تصديق قرآن است ، و اينكه وقتى آياتش تلاوت مى شود، به سوى شنيدن آن متمايل شوى . و تعبير به ((اتبع : پيروى (( كرد كه صيغه ماضى است ، براى اشاره به تحقق وقوع است . و مراد از خشيت رحمان به غيب خشيت از خدا در عالم ماده ، يعنى در پس پرده ماديت است قبل از آنكه با مرگ يا قيامت حقيقت مكشوف گردد. | انحصارى كه كلمه ((انّما(( آن را افاده مى كند، به اصطلاح ادبيات ، قصر افراد است - كه معنايش در جلدهاى قبل گذشت - و مراد از ((انذار(( انذار مفيد و مؤ ثر است . و مراد از ذكر، قرآن كريم است . و مراد از ((اتباع ذكر(( تصديق قرآن است ، و اينكه وقتى آياتش تلاوت مى شود، به سوى شنيدن آن متمايل شوى . و تعبير به ((اتبع : پيروى (( كرد كه صيغه ماضى است ، براى اشاره به تحقق وقوع است . و مراد از خشيت رحمان به غيب خشيت از خدا در عالم ماده ، يعنى در پس پرده ماديت است قبل از آنكه با مرگ يا قيامت حقيقت مكشوف گردد. | ||
خط ۴۲: | خط ۴۳: | ||
و معناى آيه اين است كه : تو تنها كسى را انذار مى كنى ، يعنى انذارت تنها در كسى نافع و مؤثر است كه تابع قرآن باشد، و چون آيات قرآن تلاوت مى شود، دلش متمايل بدان مى شود، و از رحمان خشيتى دارد آميخته با رجاء، پس تو او را به آمرزشى عظيم ، و اجرى كريم بشارت ده كه با هيچ مقياسى اندازه گيرى نمى شود. | و معناى آيه اين است كه : تو تنها كسى را انذار مى كنى ، يعنى انذارت تنها در كسى نافع و مؤثر است كه تابع قرآن باشد، و چون آيات قرآن تلاوت مى شود، دلش متمايل بدان مى شود، و از رحمان خشيتى دارد آميخته با رجاء، پس تو او را به آمرزشى عظيم ، و اجرى كريم بشارت ده كه با هيچ مقياسى اندازه گيرى نمى شود. | ||
إِنَّا نحْنُ نُحْىِ الْمَوْتى وَ نَكتُب مَا قَدَّمُوا وَ | «'''إِنَّا نحْنُ نُحْىِ الْمَوْتى وَ نَكتُب مَا قَدَّمُوا وَ ءَاثَارَهُمْ وَ كلَّ شىْءٍ أَحْصيْنَاهُ فى إِمَامٍ مُّبِينٍ'''» | ||
مراد از ((احياى موتى (( زنده كردن ايشان براى جزا است. | مراد از ((احياى موتى (( زنده كردن ايشان براى جزا است. |
ویرایش