۱۶٬۸۸۹
ویرایش
برچسبها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه |
برچسبها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه |
||
خط ۱۴۳: | خط ۱۴۳: | ||
<span id='link220'><span> | <span id='link220'><span> | ||
==نفى عذر از بشر در كفر ورزيدن و استكبارش ، با بيان حقارت و ناچيزى | ==نفى عذر از بشر در كفر ورزيدن و استكبارش ، با بيان حقارت و ناچيزى مبدأ خلقت او... == | ||
مِنْ | «'''مِنْ أَىّ شىْءٍ خَلَقَهُ'''»: | ||
معناى اين جمله با كمكى كه مقام مى دهد اين است كه : خداى | |||
و اگر مطلب را در قالب استفهام | معناى اين جمله - با كمكى كه مقام مى دهد - اين است كه: خداى تعالى، انسان را از چه چيز خلق كرده كه به خود اجازه طغيان و استكبار را مى دهد. استكبار از ايمان و اطاعت. و اگر فاعل در فعل «خَلَقَهُ» را در اين جمله و در جملات بعدى حذف كرده، براى اين بوده كه اشاره كند به اين كه فطرت هر كسى مى داند كه فاعل فعل خلقت و تقدير سبيل، كسى به جز خداى تعالى نيست. حتى مشركان هم به اين معنا اعتراف دارند. | ||
و اگر مطلب را در قالب استفهام آورد، به اين انگيزه بود كه عجيب بودن مفاد «مَاأكفَرَهُ» را تأكيد كند - و چون معمولا از چيزى تعجب مى شود كه علت و سبب روشنى نداشته باشد - استفهام مذكور، قهرا مى فهماند كه اوّلا: اين اصرار بشر در كفرش، امرى عجيب است. و سپس مى پرسد: آيا در اين خلقت عجيب علتى بوده كه باعث شده اين طور در كفرش افراط كند؟ آنگاه خودش پاسخ مى دهد به اين كه: انسان، هيچ دليل و عذرى ندارد كه كفران گرى خود را، بدان مستند كند. چون او كسى است كه از آبى پست، خلق شده و چيزى از خلقت و تدبير امور زندگى و مرگ و بعث خود را مالك نيست. و كوتاه سخن اين كه: استفهام مذكور، زمينه چينى است براى پاسخى كه در جملۀ «مِن نُطفَةٍ خَلَقَهُ...» مى دهد. | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۳۳۸ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۳۳۸ </center> | ||
مِن نُّطفَةٍ خَلَقَهُ فَقَدَّرَهُ | «'''مِن نُّطفَةٍ خَلَقَهُ فَقَدَّرَهُ'''»: | ||
«''' | نكره آمدن كلمۀ «نُطفة»، به منظور تحقير آن است. يعنى از نطفه اى خوار و بى مقدارش آفريده. پس كسى كه اصل و نَسَبَش، آبى چنين پشيز است، حق ندارد با كفر خود، طغيان كند و از اطاعت، استكبار بورزد. | ||
ثُمَّ | |||
ظاهر سياق اين آيات كه سياقى نفى عذر از بشر در برابر كفر و استكبارش است | «'''فَقَدَّرَهُ'''»: يعنى به او، در ذات و صفات و افعالش، قدرت و توانايى داد. پس او نبايد از آن حدّى كه برايش مقدّر شده، تجاوز كند. چون تدبير ربوبى از هر سو به وى احاطه دارد، و او نمى تواند خودش مستقلا به خواسته خود برسد، اگر خدا برايش مقدّر نكرده باشد. | ||
«'''ثُمَّ السّبِيلَ يَسّرَهُ'''»: | |||
ظاهر سياق اين آيات - كه سياقى نفى عذر از بشر در برابر كفر و استكبارش است - اين است كه: مراد از سبيل - آن هم به طور مطلق - راه اطاعت خدا و امتثال او امر او باشد. و يا به عبارت ديگر، راه خير و سعادت باشد. | |||
<span id='link221'><span> | <span id='link221'><span> | ||
==اشاره به عدم منافات اينكه خلقت و تقدير از ناحيه خدا است با مختار بودن انسان == | ==اشاره به عدم منافات اينكه خلقت و تقدير از ناحيه خدا است با مختار بودن انسان == | ||
در نتيجه آيه شريفه در معناى دفع دخل است ، چون وقتى گفته مى شود «'''من نطفه خلقه فقدره '''» ممكن است شنونده پيش خود خيال كند كه وقتى خلقت و تقدير از هر جهت به انسان احاطه دارد، ديگر انسان در افعال ذات و صفاتش اختيارى از خود ندارد، زيرا همه آنها مقدر و از پيش معين شده است ، چون با تقدير، ضرورى الوجود و واجب التحقق مى شود، و ديگر اختيارى براى انسان باقى نمى ماند، پس انسان در كفر و فسقش هيچ دخالتى ندارد اگر فاسق مى شود به تقدير الهى است ، و اگر كافر مى شود به تقدير او است ، و انسان آنچه را كه خدا خواسته و امر كرده به كرسى مى نشاند، و همين به كرسى نشاندنش نيز به تقدير الهى است ، پس ديگر نبايد او را در مورد هيچ عملى ملامت كرد، و دعوت دينى براى او كارى بيهوده است ، چون دعوت فرع داشتن اختيار است ، وقتى او از خودش اختيارى ندارد، ديگر انبياء به چه منظورى او را دعوت كنند. | در نتيجه آيه شريفه در معناى دفع دخل است ، چون وقتى گفته مى شود «'''من نطفه خلقه فقدره '''» ممكن است شنونده پيش خود خيال كند كه وقتى خلقت و تقدير از هر جهت به انسان احاطه دارد، ديگر انسان در افعال ذات و صفاتش اختيارى از خود ندارد، زيرا همه آنها مقدر و از پيش معين شده است ، چون با تقدير، ضرورى الوجود و واجب التحقق مى شود، و ديگر اختيارى براى انسان باقى نمى ماند، پس انسان در كفر و فسقش هيچ دخالتى ندارد اگر فاسق مى شود به تقدير الهى است ، و اگر كافر مى شود به تقدير او است ، و انسان آنچه را كه خدا خواسته و امر كرده به كرسى مى نشاند، و همين به كرسى نشاندنش نيز به تقدير الهى است ، پس ديگر نبايد او را در مورد هيچ عملى ملامت كرد، و دعوت دينى براى او كارى بيهوده است ، چون دعوت فرع داشتن اختيار است ، وقتى او از خودش اختيارى ندارد، ديگر انبياء به چه منظورى او را دعوت كنند. |
ویرایش