گمنام

تفسیر:المیزان جلد۲۰ بخش۳۲: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
بدون خلاصۀ ویرایش
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
بدون خلاصۀ ویرایش
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
خط ۴: خط ۴:




مراد از اينكه فرمود: «'''هيچ نفسى نيست جز اينكه بر آن حافظى است '''»
* مراد از اين كه فرمود: «هيچ نفسى نيست جز اين كه بر آن، حافظى است»
إِن كلُّ نَفْسٍ لمََّّا عَلَيهَا حَافِظٌ
 
اين جمله جواب قسم است ، و كلمه «'''لما'''» در آن به معناى «'''الا'''» است ، و معناى آيه اين است كه : هيچ نفسى نيست الا اينكه نگهبانى بر او موكل است . و مراد از موكل شدن نگهبانى براى حفظ نفس ، اين است كه فرشتگانى اعمال خوب و بد هر كسى را مى نويسند، و به همان نيت و نحوه اى كه صادر شده مى نويسند، تا بر طبق آن در قيامت حساب و جزا داده بشوند، پس منظور از «'''حافظ'''»، فرشته ، و منظور از «'''محفوظ'''» عمل آدمى است ، همچنان كه در جاى ديگر فرموده : «'''و ان عليكم لحافظين كراما كاتبين يعلمون ما تفعلون '''».
«'''إِن كُلُّ نَفْسٍ لَمَّا عَلَيهَا حَافِظٌ'''»:
و بعيد نيست كه مراد از حفظ نفس ، حفظ خود نفس و اعمال آن باشد، و منظور از حافظ، جنس آن بوده باشد، كه در اين صورت چنين افاده مى كند كه جانهاى انسانها بعد از مردن نيز محفوظ است ، و با مردن نابود و فاسد نمى شود، تا روزى كه خداى سبحان بدنها را دوباره زنده كند، در آن روز جانها به كالبدها برگشته دوباره انسان بعينه و شخصه همان انسان دنيا خواهد شد، آنگاه طبق آنچه اعمالش اقتضا دارد جزا داده خواهد شد، چون اعمال او نيز نزد خدا محفوظ است ، چه خيرش و چه شرش .
 
بسيارى از آيات قرآن كه دلالت بر حفظ اشيا دارد اين نظريه را تاءييد مى كند، مانند آيه «'''قل يتوفيكم ملك الموت الذى و كل بكم '''»، و آيه «'''اللّه يتوفى الانفس حين موتها و التى لم تمت فى منامها فيمسك التى قضى عليها الموت '''».
اين جمله، جواب قسم است و كلمه «لَمّا» در آن، به معناى «إلّا» است. و معناى آيه اين است كه: هيچ نفسى نيست الا اين كه نگهبانى بر او موكّل است. و مراد از موكّل شدن نگهبانى براى حفظ نفس، اين است كه فرشتگانى اعمال خوب و بد هر كسى را مى نويسند، و به همان نيت و نحوه اى كه صادر شده، مى نويسند؛ تا بر طبق آن در قيامت حساب و جزا داده بشوند. پس منظور از «حافظ»، فرشته و منظور از «محفوظ»، عمل آدمى است. همچنان كه در جاى ديگر فرموده: «وَ إنّ عَلَيكُم لَحَافِظِين * كِرَاماً كَاتِبِين * يَعلَمُونَ مَا تَفعَلُونَ».
 
و بعيد نيست كه مراد از حفظ نفس، حفظ خود نفس و اعمال آن باشد. و منظور از حافظ، جنس آن بوده باشد كه در اين صورت، چنين افاده مى كند كه جان هاى انسان ها بعد از مُردن نيز محفوظ است؛ و با مُردن نابود و فاسد نمى شود، تا روزى كه خداى سبحان، بدن ها را دوباره زنده كند. در آن روز، جان ها به كالبدها برگشته، دوباره انسان بعينه و شخصه، همان انسان دنيا خواهد شد. آنگاه طبق آنچه اعمالش اقتضا دارد، جزا داده خواهد شد. چون اعمال او نيز، نزد خدا محفوظ است. چه خيرش و چه شرّش.
 
بسيارى از آيات قرآن - كه دلالت بر حفظ اشيا دارد - اين نظريه را تأييد مى كند. مانند آيه: «قُل يَتَوَفّيكُم مَلَكُ المَوتِ الّذِى وُكّلَ بِكُم»، و آيه: «اللّه يَتَوَفّى الأنفُسَ حِينَ مَوتِهَا وَ الّتِى لَم تَمُت فِى مَنَامِهَا فَيُمسِكُ الِتِى قَضَى عَلَيهَا المَوت».
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۴۳۰ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۴۳۰ </center>
ظاهر آيه اى كه در سوره انفطار بود و مى گفت وظيفه ملائكه حافظ حفظ نامه هاى اعمال است ، با اين نظريه منافات ندارد، براى اينكه حفظ جانها هم مصداقى از نوشتن نامه است ، همچنان كه از آيه «'''انا كنا نستنسخ ما كنتم تعملون '''» به بيانى كه در تفسيرش گذشت اين معنا استفاده مى شود.
ظاهر آيه اى كه در سوره انفطار بود و مى گفت «وظيفۀ ملائكه حافظ، حفظ نامه هاى اعمال است»، با اين نظريه منافات ندارد. براى اين كه حفظ جان ها هم، مصداقى از نوشتن نامه است. همچنان كه از آيه: «إنّا كُنّا نَستَنسِخُ مَا كُنتُم تَعمَلُونَ»، به بيانى كه در تفسيرش گذشت، اين معنا استفاده مى شود.
<span id='link294'><span>
<span id='link294'><span>
==شخصيت انسان به نفس و روح اوست، لذا انسانى كه در قيامت اعاده مى شود، عين همان انسان دنيوى است، نه مثل او ==
==شخصيت انسان به نفس و روح اوست، لذا انسانى كه در قيامت اعاده مى شود، عين همان انسان دنيوى است، نه مثل او ==
با اين بيان ديگر جايى براى اعتراضى كه شده باقى نمى ماند، و آن اعتراض به كسانى شده كه به اطلاق قدرت خداى تعالى استدلال كرده اند بر مساءله معاد، و گفته اند: وقتى قدرت خداى تعالى مطلق است چرا نتواند مردم را در آخرت دوباره زنده كند، معترضين ، اعتراض ‍ كرده اند ما هم قدرت خداى تعالى را مطلق مى دانيم ، ولى خداى تعالى به ايجاد ممكن الوجود قادر است ، و قدرتش هيچ قيد و شرطى ندارد، نه ممتنع الوجود (نظير اجتماع دو نقيض و يا اجتماع دو ضد)، كه خودش ‍ وجود پذير نيست ، و اعاده انسان بعينه از محالات است ، و محال تحقق و هستى نمى پذيرد چون انسانى كه مى خواهد در آخرت خلق شود مثل انسان دنيوى است ، نه عين او كه در دنيا بود، و معلوم است كه مثل من غير از خود من است .
با اين بيان، ديگر جايى براى اعتراضى كه شده باقى نمى ماند. و آن اعتراض، به كسانى شده كه به اطلاق قدرت خداى تعالى استدلال كرده اند بر مسأله معاد، و گفته اند: وقتى قدرت خداى تعالى مطلق است، چرا نتواند مردم را در آخرت دوباره زنده كند. معترضين، اعتراض ‍ كرده اند: ما هم قدرت خداى تعالى را مطلق مى دانيم، ولى خداى تعالى به ايجاد ممكن الوجود قادر است، و قدرتش هيچ قيد و شرطى ندارد. نه ممتنع الوجود (نظير اجتماع دو نقيض و يا اجتماع دو ضد)، كه خودش ‍ وجودپذير نيست، و اعادۀ انسان بعينه از محالات است و محال، تحقق و هستى نمى پذيرد. چون انسانى كه مى خواهد در آخرت خلق شود، مثل انسان دنيوى است، نه عين او كه در دنيا بود، و معلوم است كه مثل من، غير از خود من است.
جوابى كه گفتيم از بيان ما استفاده مى شود اين است كه : شخصيت يك انسان به نفس و يا به عبارت ديگر به روح او است ، نه به بدن او، در آخرت هم وقتى خداى تعالى بدن فلان شخص را خلق كرد، و نفس و يا به عبارتى روح او را در آن بدن دميد قطعا همان شخصى خواهد شد كه در دنيا به فلان اسم و رسم و شخصيت شناخته مى شد، هر چند كه بدنش با صرفنظر از نفس ، عين آن بدن نباشد بلكه مثل آن باشد.
 
فَلْيَنظرِ الانسنُ مِمَّ خُلِقَ
جوابى كه گفتيم از بيان ما استفاده مى شود، اين است كه: شخصيت يك انسان، به نفس و يا به عبارت ديگر، به روح اوست، نه به بدن او. در آخرت هم، وقتى خداى تعالى بدن فلان شخص را خلق كرد، و نفس و يا به عبارتى روح او را در آن بدن دميد، قطعا همان شخصى خواهد شد كه در دنيا، به فلان اسم و رسم و شخصيت شناخته مى شد. هرچند كه بدنش با صرف نظر از نفس، عين آن بدن نباشد، بلكه مثل آن باشد.
يعنى انسان بايد بينديشد كه از چه خلق شده ، و مبداء خلقتش چه بوده و چه چيزى به دست خداى تعالى به اين صورت انسانى در آمده ؟
 
جمله مورد بحث به خاطر اينكه حرف «'''فاء'''» در اولش آمده متفرع بر آيه قبلى ، و نتيجه گيرى از مطلبى است كه فحوايش با كمك سياق بر آن دلالت دارد، و حاصل معنا چنين است : وقتى معلوم شد هر نفسى به ذات و اعمالش نزد خدا محفوظ است ، و هيچ چيز از او فانى و از اعمال او فراموش نمى شود،
«'''فَلْيَنظُرِ الإنسانُ مِمَّ خُلِقَ'''»:
 
يعنى انسان بايد بينديشد كه از چه خلق شده، و مبدأ خلقتش چه بوده و چه چيزى به دست خداى تعالى، به اين صورت انسانى در آمده؟
 
جملۀ مورد بحث، به خاطر اين كه حرف «فاء» در اولش آمده، متفرع بر آيه قبلى، و نتيجه گيرى از مطلبى است كه فحوايش با كمك سياق بر آن دلالت دارد. و حاصل معنا چنين است: وقتى معلوم شد هر نفسى به ذات و اعمالش نزد خدا محفوظ است، و هيچ چيز از او فانى و از اعمال او فراموش نمى شود؛
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۴۳۱ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۴۳۱ </center>
پس انسان بايد بپذيرد كه به زودى به سوى پروردگارش بر مى گردد، و طبق آنچه كرده جزا داده مى شود، و اين برگشتن را بعيد نشمارد، و اگر مى خواهد بفهمد كه هيچ بعيد نيست و به معاد يقين پيدا كند نظر كند به خلقت نخستينش ، و به ياد آورد روزى را كه قطره اى آب جهنده بود، كه از فضاى مابين استخوانهاى پشت و استخوانهاى سينه خارج مى شود.
پس انسان بايد بپذيرد كه به زودى به سوى پروردگارش بر مى گردد، و طبق آنچه كرده، جزا داده مى شود، و اين برگشتن را بعيد نشمارد. و اگر مى خواهد بفهمد كه هيچ بعيد نيست و به معاد يقين پيدا كند، نظر كند به خلقت نخستين اش، و به ياد آورد روزى را كه قطره اى آب جهنده بود، كه از فضاى مابين استخوان هاى پشت و استخوان هاى سينه خارج مى شود.
خوب ، همان كسى كه آن آب را توانست به صورت انسان امروز در آورد، چرا نتواند با همان قدرت كامله اش بعد از مردن دوباره او را برگرداند؟!
 
در اين دو آيه كلمه «'''خلق '''» به صيغه مجهول (خلق شده ) آمده ، و نام فاعل را كه خداى سبحان است نبرده ، و اين اشاره است به اينكه از شدت ظهور لازم نبوده كه نام او برده شود، همه مى دانند كه خالق اين خلق شده خدا است .
خوب، همان كسى كه آن آب را توانست به صورت انسان امروز در آورد، چرا نتواند با همان قدرت كامله اش، بعد از مُردن، دوباره او را برگرداند؟!
 
در اين دو آيه، كلمۀ «خُلِقَ» به صيغۀ مجهول (خلق شده) آمده، و نام فاعل را كه خداى سبحان است نبرده؛ و اين اشاره است به اين كه از شدت ظهور، لازم نبوده كه نام او برده شود. همه مى دانند كه خالق اين خلق شده، خداست.
<span id='link295'><span>
<span id='link295'><span>
==استدلال بر قدرت خدا بر احياء اموات، به خلقت انسان از آبى جهنده==
«'''خُلِقَ مِن مَّاءٍ دَافِقٍ'''»:


==استدلال بر قدرت خدا بر احياء اموات، به خلقت انسان از آبى جهنده==
آبى را كه با سرعت و فشار جريان داشته باشد، آب «دافق» گويند، كه در اين جا، منظور نطفۀ آدمى است، كه با فشار، از پشت پدر به رحم مادر منتقل مى شود. و اين جمله، جواب از استفهامى تقديرى است كه جملۀ «مِمّ خُلِقَ» آن را مى فهماند (و آن همين است كه بعد از انديشيدن، از خود مى پرسد من از چه خلق شده ام؟ جوابش هم، جملۀ مورد بحث است كه مى فرمايد: «از آبى جهنده».
خُلِقَ مِن مَّاءٍ دَافِقٍ
 
آبى را كه با سرعت و فشار جريان داشته باشد آب دافق گويند، كه در اينجا منظور نطفه آدمى است ، كه با فشار از پشت پدر به رحم مادر منتقل مى شود، و اين جمله جواب از استفهامى تقديرى است كه جمله «'''مم خلق '''» آن را مى فهماند (و آن همين است كه بعد از انديشيدن ، از خود مى پرسد من از چه خلق شده ام ؟ جوابش هم جمله مورد بحث است كه مى فرمايد از آبى جهنده ).
«'''يخْرُجُ مِن بَينِ الصُّلْبِ وَ التّرَائبِ'''»:
يخْرُجُ مِن بَينِ الصلْبِ وَ الترَائبِ
 
كلمه «'''صلب '''» به معناى پشت ، و كلمه «'''ترائب '''» جمع «'''تريبه '''» است كه به معناى استخوان سفيد است
كلمۀ «صُلب» به معناى پشت، و كلمۀ «تَرائِب»، جمع «تريبه» است كه به معناى استخوان سفيد است.
مفسرين در توجيه اين آيه اختلافى عجيب به راه انداخته اند، و ظاهرا منظور از جمله «'''بين الصلب و الترائب '''» اين است كه : منى از نقطه محصورى از بدن خارج مى شود كه آن نقطه بين استخوانهاى پشت و استخوانهاى سينه قرار دارد.
البته اين را ياد آور شويم كه مراغى صاحب تفسير معروف به «'''مراغى '''» در ذيل اين آيه از بعضى اطباء توجيه دقيق و علمى براى اين آيه نقل كرده اگر كسى بخواهد مى تواند به آنجا مراجعه كند.
مفسّران، در توجيه اين آيه اختلافى عجيب به راه انداخته اند، و ظاهرا منظور از جملۀ «بَينَ الصُّلبِ وَ التَّرَائِب» اين است كه: منى از نقطۀ محصورى از بدن خارج مى شود كه آن نقطه، بين استخوان هاى پشت و استخوان هاى سينه قرار دارد.
إِنَّهُ عَلى رَجْعِهِ لَقَادِرٌ
 
كلمه «'''رجع '''» به معناى برگرداندن است ، و ضمير «'''انه '''» به خداى تعالى بر مى گردد،
البته اين را يادآور شويم كه مراغى، صاحب تفسير معروف به «مراغى»، در ذيل اين آيه، از بعضى اطباء توجيه دقيق و علمى براى اين آيه نقل كرده اگر كسى بخواهد، مى تواند به آن جا مراجعه كند.
 
«'''إِنَّهُ عَلى رَجْعِهِ لَقَادِرٌ'''»:
 
كلمۀ «رَجع»، به معناى برگرداندن است، و ضمير «إنَّهُ»، به خداى تعالى بر مى گردد.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۴۳۲ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۴۳۲ </center>
و اگر به آوردن ضمير اكتفا كرد، و با اينكه مقام ، مقام اظهار بود نام مقدس ‍ اللّه را ذكر نكرد، براى اين بود كه از شدت ظهور فرقى ميان اظهار و اضمار نبود، نظير كلمه خلق كه مجهول آورده شد.
و اگر به آوردن ضمير اكتفا كرد، و با اين كه مقام، مقام اظهار بود، نام مقدس ‍ اللّه را ذكر نكرد، براى اين بود كه از شدت ظهور، فرقى ميان اظهار و اضمار نبود. نظير كلمۀ «خُلِقَ» كه مجهول آورده شد.
و معناى عبارت اين است كه : آن كسى كه انسان را از آبى به چنين صفت آفريده قادر بر اعاده او و زنده كردنش بعد از مرگ ، و اعاده بدنى مثل بدن دنيائيش هست ، چون قدرت بر هر چيز قدرت بر مثل آن نيز هست ، و اين قاعده معروف و مسلم است كه حكم امثال در آنچه شده و آنچه نشده يكسان است .
 
وجه تسميه قيامت به «'''يوم تببلى السّرائر'''»
و معناى عبارت اين است كه: آن كسى كه انسان را از آبى به چنين صفت آفريده، قادر بر اعادۀ او و زنده كردنش بعد از مرگ، و اعاده بدنى مثل بدن دنيائيش هست. چون قدرت بر هر چيز، قدرت بر مثل آن نيز هست، و اين قاعده، معروف و مسلّم است كه: «حكم امثال در آنچه شده و آنچه نشده، يكسان است».
يَوْمَ تُبْلى السرَائرُ
 
* وجه نامگذاری قيامت به «يَومَ تُبلَى السّرائِر»
 
«'''يَوْمَ تُبْلَى السَّرَائِرُ'''»:
 
كلمه «'''يوم '''» ظرف است براى رجع ، و «'''سريره '''» عبارت است از هر چيزى كه انسان در دل خود پنهان مى كند، و كلمه «'''بلاء'''» كه فعل «'''تبلى '''» مشتق از آن است به معناى آزمايش و نيز شناسايى و كشف نهانى ها است .
كلمه «'''يوم '''» ظرف است براى رجع ، و «'''سريره '''» عبارت است از هر چيزى كه انسان در دل خود پنهان مى كند، و كلمه «'''بلاء'''» كه فعل «'''تبلى '''» مشتق از آن است به معناى آزمايش و نيز شناسايى و كشف نهانى ها است .
در نتيجه معناى آيه اين است كه : رجع در روزى است كه آنچه از عقايد و آثار اعمال كه انسانها پنهان كرده بودند، چه خيرش و چه شرش به مورد آزمايش و شناسايى قرار مى گيرد، و زرگر اعمال و عقايد آنها را در بوته زرگرى خود مى آزمايد، تا معلوم شود كدام صالح و كدام فاسد بوده و كدام خالص و كدام داراى ناخالصى و عيار است و بر طبق آن صاحبش ‍ را جزا مى دهد، پس آيه مورد بحث در معناى آيه زير است : «'''ان تبدوا ما فى انفسكم او تخفوه يحاسبكم به الله '''».
در نتيجه معناى آيه اين است كه : رجع در روزى است كه آنچه از عقايد و آثار اعمال كه انسانها پنهان كرده بودند، چه خيرش و چه شرش به مورد آزمايش و شناسايى قرار مى گيرد، و زرگر اعمال و عقايد آنها را در بوته زرگرى خود مى آزمايد، تا معلوم شود كدام صالح و كدام فاسد بوده و كدام خالص و كدام داراى ناخالصى و عيار است و بر طبق آن صاحبش ‍ را جزا مى دهد، پس آيه مورد بحث در معناى آيه زير است : «'''ان تبدوا ما فى انفسكم او تخفوه يحاسبكم به الله '''».
۱۷٬۰۰۸

ویرایش