گمنام

تفسیر:المیزان جلد۲۰ بخش۳۶: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
خط ۸۶: خط ۸۶:
و حاصل حجّت مذكور اين است كه: خداى سبحان، كسى است كه ديدنى ها را به وسيله دو چشم - يا به عبارتى دو عدسى - به انسان ها نشان داد، و چگونه تصور مى شود كه هر ديدنى را به انسان نشان بدهد، ولى خودش آن ها را نبيند و نيز، خداى تعالى كسى است كه هر انسانى را از راه سخن گفتن به منويات انسان هاى ديگر آگاه مى كند، و چگونه تصور دارد كه خود او از باطن بندگانش آگاه نباشد، و چگونه ممكن است براى بندگانش پرده از اسرارى بردارد كه براى خودش مستور باشد. و خداى عزّوجلّ، كسى است كه با الهام خود، به انسان تشخيص خير و شر را داده، و آيا ممكن است با اين حال، خود او خير و شر و حسنه و سيئه را تشخيص ندهد؟
و حاصل حجّت مذكور اين است كه: خداى سبحان، كسى است كه ديدنى ها را به وسيله دو چشم - يا به عبارتى دو عدسى - به انسان ها نشان داد، و چگونه تصور مى شود كه هر ديدنى را به انسان نشان بدهد، ولى خودش آن ها را نبيند و نيز، خداى تعالى كسى است كه هر انسانى را از راه سخن گفتن به منويات انسان هاى ديگر آگاه مى كند، و چگونه تصور دارد كه خود او از باطن بندگانش آگاه نباشد، و چگونه ممكن است براى بندگانش پرده از اسرارى بردارد كه براى خودش مستور باشد. و خداى عزّوجلّ، كسى است كه با الهام خود، به انسان تشخيص خير و شر را داده، و آيا ممكن است با اين حال، خود او خير و شر و حسنه و سيئه را تشخيص ندهد؟


معناى «'''عقبه'''» و وجه تفسير آن به «'''فكّ رقبة'''» و...
* «'''معناى «عقبه» و وجه تفسير آن به «فكّ رقبة» و...'''»


«'''فَلا اقْتَحَمَ الْعَقَبَةَ'''»:
«'''فَلا اقْتَحَمَ الْعَقَبَةَ'''»:
خط ۱۱۰: خط ۱۱۰:
«'''أَوْ إِطعَمٌ فى يَوْمٍ ذِى مَسغَبَةٍ يَتِيماً ذَا مَقْرَبَةٍ أَوْ مِسكِيناً ذَا مَترَبَةٍ'''»:
«'''أَوْ إِطعَمٌ فى يَوْمٍ ذِى مَسغَبَةٍ يَتِيماً ذَا مَقْرَبَةٍ أَوْ مِسكِيناً ذَا مَترَبَةٍ'''»:


كلمۀ «مسغبة» به معناى گرسنگى و قحطى است، و كلمۀ «مقربة»، به معناى قرابت نسبى است. و كلمۀ «متربه» از مادۀ «تراب» (خاك) گرفته شده و معنايش خاك نشينى از شدّت فقر است.
كلمۀ «مسغبة» به معناى گرسنگى و قحطى است، و كلمۀ «مقربة»، به معناى قرابت نَسَبى است. و كلمۀ «متربه» از مادۀ «تراب» (خاك) گرفته شده و معنايش خاك نشينى از شدّت فقر است.


و معناى آيه اين است كه: انسان مورد بحث، به هيچ عقبه اى قدم ننهاد. نه بنده اى آزاد كرد، و نه در روز قحطى طعامى داد، نه به يتيمى خويشاوند، و نه به مسكينى خاك نشين.
و معناى آيه اين است كه: انسان مورد بحث، به هيچ عقبه اى قدم ننهاد. نه بنده اى آزاد كرد، و نه در روز قحطى طعامى داد، نه به يتيمى خويشاوند، و نه به مسكينى خاك نشين.
خط ۱۱۶: خط ۱۱۶:
«'''ثُمَّ كانَ مِنَ الَّذِينَ ءَامَنُوا وَ تَوَاصوْا بِالصّبرِ وَ تَوَاصوْا بِالْمَرْحَمَةِ'''»:
«'''ثُمَّ كانَ مِنَ الَّذِينَ ءَامَنُوا وَ تَوَاصوْا بِالصّبرِ وَ تَوَاصوْا بِالْمَرْحَمَةِ'''»:


كلمۀ «مرحمه»، مصدر ميمى از مادۀ رحمت است، و كلمۀ «تواصوا» از مصدر «تواصى» است، و «تواصى به صبر»، سفارش كردن اين به آن و آن به اين به صبر كردن در برابر اطاعت خداست. و نيز سفارش كردن يكديگر به ترحم كردن بر افراد فقير و مسكين است.
كلمۀ «مرحمه»، مصدر ميمى از مادۀ رحمت است، و كلمۀ «تواصوا» از مصدر «تواصى» است، و «تواصى به صبر»، سفارش كردن اين به آن و آن به اين، به صبر كردن در برابر اطاعت خداست. و نيز سفارش كردن يكديگر به ترحم كردن بر افراد فقير و مسكين است.


و جملۀ «ثُمّ كان ...»، عطف است بر جملۀ «اقتحم»، و تقدير كلام «فلا اقتحم العقبة و لا كان من الّذين آمنوا... : نه در عقبه اى قدم نهاد، و نه از كسانى بود كه ايمان آوردند...» است. و مفسّران ديگر در باره اين جمله و اين كه به كجا عطف مى شود، سخنان بى فايده اى گفته اند كه به همين جهت از نقلش خوددارى مى شود.
و جملۀ «ثُمّ كان ...»، عطف است بر جملۀ «اقتحم»، و تقدير كلام «فلا اقتحم العقبة و لا كان من الّذين آمنوا... : نه در عقبه اى قدم نهاد، و نه از كسانى بود كه ايمان آوردند...» است. و مفسّران ديگر در باره اين جمله و اين كه به كجا عطف مى شود، سخنان بى فايده اى گفته اند كه به همين جهت از نقلش خوددارى مى شود.


أُولَئك أَصحَب المَْيْمَنَةِ
«'''أُولَئك أَصحَابُ المَْيْمَنَةِ'''»:
كلمه «'''ميمنه '''» از ماده يمن ، ضد شوم است ، و اشاره «'''اولئك '''» به كسانى است كه سياق آيات قبل بر آنان دلالت دارد. و معناى آيه اين است كه : اينان كه به هر عقبه دشوارى قدم نهادند، و از كسانى بودند كه به خدا ايمان آورده ، يكديگر را به صبر و مرحمت سفارش كردند، مردمى صاحب يمن و شگونند، و ايمان و اعمال صالحى كه از پيش براى آخرت خود مى فرستند چيزى به جز شگون و مباركى و زيبا و مرضى نمى دانند.
 
كلمۀ «ميمنه» از مادۀ يُمن، ضد شوم است، و اشارۀ «أولئك»، به كسانى است كه سياق آيات قبل بر آنان دلالت دارد. و معناى آيه، اين است كه: اينان كه به هر عقبۀ دشوارى قدم نهادند، و از كسانى بودند كه به خدا ايمان آورده، يكديگر را به صبر و مرحمت سفارش كردند، مردمى صاحب يُمن و شگون اند، و ايمان و اعمال صالحى كه از پيش براى آخرت خود مى فرستند، چيزى به جز شگون و مباركى و زيبا و مرضى نمى دانند.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۴۹۲ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۴۹۲ </center>
ولى بعضى از مفسرين گفته اند: مراد از «'''ميمنة '''» طرف دست راست است ، و اصحاب دست راست كسانى هستند كه در قيامت نامه اعمالشان به دست راستشان داده مى شود، ولى اين سخن درست نيست ، زيرا در مقابل اصحاب ميمنه به اين معنا اصحاب مشئمه قرار نمى گيرد.
ولى بعضى از مفسّران گفته اند: مراد از «ميمنة»، طرف دست راست است، و اصحاب دست راست، كسانى هستند كه در قيامت، نامۀ اعمالشان به دست راستشان داده مى شود؛ ولى اين سخن درست نيست. زيرا در مقابل «اصحاب ميمنه» به اين معنا، «اصحاب مشئمه» قرار نمى گيرد.
وَ الَّذِينَ كَفَرُوا بِئَايَتِنَا هُمْ أَصحَب الْمَشئَمَةِ
 
آيات موجود در خارج وجود انسان در پهناى جهان و آيات موجود در داخل ذات انسان آيات و ادله اى است كه بر يگانگى او در ربوبيت و الوهيت و لوازم اين يگانگى دلالت مى كند، و رد اين ادله كفر به آيات خدا و به خود خدا است ، و نيز كفر به قرآن كريم و آيات شريفه آن است ، و نيز كفر به هر حكمى است كه از طريق رسالت نازل شده و ظاهرا مراد از آيات ، مطلق آيات است ، و «'''مشئمه '''» ضد ميمنت است .
«'''وَ الَّذِينَ كَفَرُوا بِئايَاتِنَا هُمْ أَصحَاب الْمَشئَمَةِ'''»:
عَلَيهِمْ نَارٌ مُّؤْصدَةُ
 
يعنى آتشى مستولى بر آنان است كه از هر سو احاطه شان مى كند.
آيات موجود در خارج وجود انسان در پهناى جهان و آيات موجود در داخل ذات انسان، آيات و ادّله اى است كه بر يگانگى او در ربوبيّت و الوهيّت و لوازم اين يگانگى دلالت مى كند، و ردّ اين ادله، كفر به آيات خدا و به خود خداست. و نيز، كفر به قرآن كريم و آيات شريفه آن است. و نيز، كفر به هر حكمى است كه از طريق رسالت نازل شده. و ظاهرا مراد از آيات، مطلق آيات است، و «مشئمه»، ضد ميمنت است.
بحث روائى
 
رواياتى درباره قسم به شهر مكه ، مراد از «''' والد و ما ولد'''»
«'''عَلَيهِمْ نَارٌ مُّؤْصدَةُ'''»:
در مجمع البيان در تفسير آيه «'''و انت حل بهذا البلد'''» نقل مى كند كه بعضى گفته اند معنايش اين است كه : تو در اين شهر محل (به ضمه ميم در مقابل محرم ) هستى ، و مراد اين است كه براى تو حلال است كه هر كس را كه از كفار بخواهى به قتل برسانى ، و اين فرمان مربوط به روز فتح مكه است كه آن جناب ماءمور به قتال با كفار بود، و خداى تعالى قتال و كشتن كفار را برايش حلال كرد، و خود آن حضرت فرمود: اين عمل براى احدى قبل از من حلال نبود، و براى احدى بعد از من نيز حلال نخواهد شد، و براى من نيز بيش از ساعتى از روز حلال نشده ، (نقل از ابن عباس و مجاهد و عطاء).
 
و نيز در ذيل همين آيه نقل كرده كه بعضى گفته اند: معناى آيه «'''لا اقسم بهذا البلد و انت حل بهذا البلد'''» اين است كه : من ديگر به اين شهر سوگند نمى خورم كه تو در آن حلال و بى حرمت شدى ، و با اينكه مردمش پاس حرمت عرض تو را نگه نداشتند، ديگر اين شهر هم حرمتى ندارد، (نقل از ابى مسلم ). و نيز از امام صادق (عليه السلام ) روايت شده .
يعنى آتشى بر آنان مستولى است كه از هر سو، احاطه شان مى كند.
 
«'''بحث روایى'''»:
 
* «'''رواياتى درباره قسم به شهر مكّه، و مراد از «والد و ما ولد'''»
 
در مجمع البيان، در تفسير آيه «و أنت حِلّ بهذا البلد» نقل مى كند كه بعضى گفته اند معنايش اين است كه: تو در اين شهر، مُحِل (به ضمّۀ ميم، در مقابل مُحرِم) هستى، و مراد اين است كه: براى تو حلال است كه هر كس را كه از كفّار بخواهى، به قتل برسانى، و اين فرمان مربوط به روز فتح مكه است، كه آن جناب مأمور به قتال با كفّار بود، و خداى تعالى، قتال و كشتن كفّار را برايش حلال كرد. و خود آن حضرت فرمود: اين عمل براى احدى قبل از من حلال نبود، و براى احدى بعد از من نيز حلال نخواهد شد، و براى من نيز، بيش از ساعتى از روز حلال نشده. (نقل از ابن عباس و مجاهد و عطاء).
 
و نيز، در ذيل همين آيه نقل كرده كه بعضى گفته اند: معناى آيه «لا اقسم بهذا البلد و أنت حِلّ بهذا البلد» اين است كه: من ديگر به اين شهر سوگند نمى خورم كه تو در آن حلال و بى حرمت شدى، و با اين كه مردمش پاس حرمت عِرض تو را نگه نداشتند، ديگر اين شهر هم حرمتى ندارد. (نقل از ابى مسلم). و نيز، از امام صادق «عليه السلام» روايت شده.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۴۹۳ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۴۹۳ </center>
سپس مى گويد: قريش احترام مكه را رعايت مى كردند، ولى حرمت محمد (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) را پاس نمى داشتند، و بدين جهت بود كه خداى تعالى فرمود: «'''لا اقسم بهذا البلد و انت حل بهذا البلد'''»، و منظورش اين است كه مردم اين شهر تو را در اين شهر بى حرمت كردند، رسالتت را تكذيب نموده دشنامت گفتند، با اينكه اگر كسى پدرشان را مى كشت آن قاتل را تعقيب و دستگير نمى كردند، قاتلان شاخه اى از درخت حرم را به گردن مى انداختند و از خطر انتقام ايمن مى شدند، و ليكن رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) را (كه حرمت مكه به طفيل وجود او بود)، بى احترامى مى كردند آن هم به نحوى كه با هيچ كس آنطور بى حرمتى روا نمى داشتند، و لذا خداى تعالى اين رفتار را بر آنان خرده گرفت .
سپس مى گويد: قريش احترام مكه را رعايت مى كردند، ولى حرمت محمّد «صلّى اللّه عليه و آله و سلّم» را پاس نمى داشتند، و بدين جهت بود كه خداى تعالى فرمود: «لا اقسم بهذا البلد و أنت حِلّ بهذا البلد»، و منظورش اين است كه مردم اين شهر، تو را در اين شهر بى حرمت كردند، رسالتت را تكذيب نموده، دشنامت گفتند؛ با اين كه اگر كسى پدرشان را مى كشت، آن قاتل را تعقيب و دستگير نمى كردند. قاتلان، شاخه اى از درخت حرم را به گردن مى انداختند و از خطر انتقام ايمن مى شدند؛ و ليكن رسول خدا «صلّى اللّه عليه و آله و سلّم» را (كه حرمت مكّه به طفيل وجود او بود)، بى احترامى مى كردند. آن هم به نحوى كه با هيچ كس آن طور بى حرمتى روا نمى داشتند. و لذا خداى تعالى، اين رفتار را بر آنان خرده گرفت.
باز در همان كتاب در تفسير آيه «'''و والد و ما ولد'''» نقل كرده كه بعضى گفته اند: منظور از والد حضرت آدم ، و از «'''ماولد'''» همه انبياء و اوصياى انبياء و پيروان ايشان است ، (نقل از امام صادق (عليه السلام ).
 
مؤ لف : چند معنايى كه نقل شد از طرق اهل سنت هم در احاديثى موقوف روايت شده است .
باز در همان كتاب در تفسير آيه «و والد و ما ولد» نقل كرده كه بعضى گفته اند: منظور از «والد» حضرت آدم، و از «ما ولد»، همه انبياء و اوصياى انبياء و پيروان ايشان است. (نقل از امام صادق «عليه السلام»).
و قمى هم دو معناى اخير را در احاديثى كه نه سند دارد و نه نام امام برده شده آورده است .
 
و نيز در تفسير قمى در ذيل آيه «'''يقول اهلكت مالا لبدا'''» گفته : كلمه «'''لبد'''» به معناى مجتمع است .
مؤلّف: چند معنايى كه نقل شد، از طرق اهل سنّت هم در احاديثى موقوف روايت شده است.
و در مجمع البيان در تفسير همين آيه از مجاهد نقل كرده كه گفته است : صاحب اين سخن حارث بن نوفل بن عبد مناف بود، و قصه چنين بود كه گناهى را مرتكب شد و از رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) راه چاره پرسيد، حضرت فرمود تا كفاره دهد. حارث گفت اى واى از روزى كه بدين محمد در آمدم همه اموالم در كفارات و انفاقات از بين رفت .
و قمى هم، دو معناى اخير را در احاديثى كه نه سند دارد و نه نام امام برده شده، آورده است.
رواياتى در ذيل «'''هديناه النجدين '''» و درباره اطعام مسكين و آزاد كردن برده
 
و باز در مجمع البيان است كه شخصى به امير المؤ منين (عليه السلام ) عرضه داشت بعضى پنداشته اند كه منظور از كلمه «'''نجدين '''» در آيه «'''و هديناه النجدين '''» دو پستان مادر است فرمود: نه چنين نيست بلكه منظور خير و شر است .
و نيز در تفسير قمى، در ذيل آيه «يقول أهلكت مالا لُبَدا» گفته: كلمۀ «لُبَد»، به معناى مجتمع است.
 
و در مجمع البيان، در تفسير همين آيه از مجاهد نقل كرده كه گفته است: صاحب اين سخن، حارث بن نوفل بن عبد مناف بود. و قصه چنين بود كه گناهى را مرتكب شد و از رسول خدا «صلّى اللّه عليه و آله و سلّم»، راه چاره پرسيد. حضرت فرمود: تا كفّاره دهد. حارث گفت: اى واى، از روزى كه بدين محمّد در آمدم، همۀ اموالم در كفّارات و انفاقات از بين رفت!
 
و باز، در مجمع البيان است كه: شخصى به اميرالمؤمنين «عليه السلام» عرضه داشت: بعضى پنداشته اند كه منظور از كلمۀ «نجدين» در آيه «و هديناه النّجدين»، دو پستان مادر است؟ فرمود: نه، چنين نيست، بلكه منظور «خير» و «شر» است.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۴۹۴ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۴۹۴ </center>
و در اصول كافى به سند خود از حمزه بن محمد از امام صادق (عليه السلام ) روايت كرده كه از آن جناب پرسيدم : معناى «'''و هديناه النجدين '''» چيست ؟ فرمود: راه خير و راه شر.
و در اصول كافى، به سند خود، از حمزة بن محمّد، از امام صادق «عليه السلام» روايت كرده كه از آن جناب پرسيدم: معناى «و هديناه النّجدين» چيست؟ فرمود: راه خير و راه شر.
مؤ لف : در الدر المنثور هم اين معنا به چند طريق از على (عليه السلام ) و انس و ابى امامه و ديگران از رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) نقل شده . و قمى هم آن را در تفسير خود آورده ، اما بدون سند و بدون ذكر امام .
 
و در كافى به سند خود از جعفربن خلاد روايت كرده كه گفت : امام ابو الحسن رضا (عليه السلام ) را رسم چنين بود كه وقتى غذا مى خورد ظرفى در كنار سفره اش مى گذاشت ، و نخست از بهترين طعامى كه برايش آورده بودند بر مى داشت و در آن ظرف مى گذاشت ، آنگاه دستور مى داد آن را به مسكينان بدهند، بعد اين آيه را مى خواند: «'''فلا اقتحم العقبه '''».
مؤلّف: در الدر المنثور هم، اين معنا به چند طريق، از على «عليه السلام» و انس و ابى امامه و ديگران، از رسول خدا «صلّى اللّه عليه و آله و سلّم» نقل شده. و قمى هم، آن را در تفسير خود آورده، اما بدون سند و بدون ذكر امام.
و سپس مى فرمود: خداى عزوجل مى دانست كه همه مردم قادر بر بنده آزاد كردن نيستند، و لذا راه ديگرى به سوى بهشت برايشان باز كرد، و آن اطعام مسكين است .
 
و در مجمع البيان روايتى رسيده كه اوائل سندش ذكر نشده ، و آخر سندش براء بن عازب است كه گفته : مردى عرب نزد رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) شد و عرضه داشت : يا رسول اللّه مرا علمى بياموز كه داخل بهشتم كند. فرمود: اگر من كمتر سخن گفتم و منبر را زود ختم كردم تو در عوض مساءله خود را پرسيدى ، يا بنده اى را آزاد كن و يا رقبه اى را فك كن . عرضه داشت : مگر اين دو يكى نيستند؟ فرمود: نه ، عتق رقبه اين است كه انسان همه بهاى آن را خودش به تنهايى بپردازد، و فك رقبه اين است كه ديگرى را در پرداختن بهايش كمك كند. و سوم آشتى كردن با كسى كه از ارحام است و به تو ستم كرده .
و در كافى، به سند خود، از جعفر بن خلاد روايت كرده كه گفت: امام ابوالحسن رضا «عليه السلام» را رسم چنين بود كه وقتى غذا مى خورد، ظرفى در كنار سفره اش مى گذاشت، و نخست از بهترين طعامى كه برايش آورده بودند، بر مى داشت و در آن ظرف مى گذاشت. آنگاه دستور مى داد آن را به مسكينان بدهند، بعد اين آيه را مى خواند: «فلا اقتحم العقبة».
و اگر اين هم نشد گرسنه اى را سير و تشنه اى را سيراب كنى ، امر به معروف و نهى از منكر كنى ، اگر اين را هم نتوانستى زبانت را باز بدارى مگر از خير.
 
و در تفسير قمى در ذيل آيه «'''او مسكينا ذا متربه '''» مى گويد: يعنى مسكينى كه جامه خوابى ندارد كه او را از آلودگى به خاك نگه بدارد.
و سپس مى فرمود: خداى عزّوجلّ مى دانست كه همۀ مردم قادر بر بنده آزاد كردن نيستند، و لذا راه ديگرى به سوى بهشت برايشان باز كرد و آن، إطعام مسكين است.
سوره شمس
 
و در مجمع البيان، روايتى رسيده كه اوائل سندش ذكر نشده، و آخر سندش، «براء بن عازب» است كه گفته: مردى عرب نزد رسول خدا «صلّى اللّه عليه و آله و سلّم» شد و عرضه داشت: يا رسول اللّه! مرا علمى بياموز كه داخل بهشتم كند. فرمود: اگر من كمتر سخن گفتم و منبر را زود ختم كردم، تو در عوض مسألۀ خود را پرسيدى. يا بنده اى را آزاد كن و يا رقبه اى را فك كن. عرضه داشت: مگر اين دو، يكى نيستند؟ فرمود: نه، «عتق رقبه» اين است كه انسان، همۀ بهاى آن را خودش به تنهايى بپردازد، و «فكّ رقبه» اين است كه ديگرى را در پرداختن بهايش كمك كند. و سوم، آشتى كردن با كسى كه از ارحام است و به تو ستم كرده.
و اگر اين هم نشد، گرسنه اى را سير و تشنه اى را سيراب كنى، امر به معروف و نهى از منكر كنى. اگر اين را هم نتوانستى، زبانت را باز بدارى مگر از خير.
 
و در تفسير قمى، در ذيل آيه «أو مسكينا ذا متربة» مى گويد: يعنى مسكينى كه جامه خوابى ندارد كه او را از آلودگى به خاك نگه بدارد.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۴۹۵ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۴۹۵ </center>
<span id='link342'><span>
<span id='link342'><span>
<center> «'''سوره شمس'''» </center>


==آيات ۱ - ۱۵  سوره شمس ==
==آيات ۱ - ۱۵  سوره شمس ==
۱۴٬۵۰۸

ویرایش