گمنام

تفسیر:المیزان جلد۲۰ بخش۴۹: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
خط ۹۴: خط ۹۴:
<span id='link470'><span>
<span id='link470'><span>


==بيان اينكه نزائيدن ، زاده نشدن و كفو نداشتن خدا فرع بر صمد بودن و يگانگى او درذات و صفات و افعال است ==
==بيان اين كه نزایيدن، زاده نشدن و كفو نداشتن خدا، فرع بر صمد بودن و يگانگى او در ذات و صفات و افعال است ==
و صفات سه گانه اى كه در اين سوره نفى شده ، يعنى متولد شدن چيزى از خدا، و تولد خداى تعالى از چيز ديگر، و داشتن كفو، هر چند ممكن است نفى آنها را متفرع بر صفت احديت خداى تعالى كرد، و به وجهى گفت فرض احديت خداى تعالى كافى است در اينكه او هيچ يك از اين سه صفت را نداشته باشد، و ليكن اين معنا زودتر به نظر مى رسد كه متفرع بر صمديت خدا باشند.
 
اما اينكه متولد نشدن چيزى از خدا فرع صمديت او است ، بيانش اين است كه ولادت كه خود نوعى تجزى و قسمت پيرى است به هر معنايى كه تفسير شود، بدون تركيب تصور ندارد، كسى كه مى زايد و چيزى از او جدا مى شود بايد خودش داراى اجزايى باشد، و چيزى كه جزء دارد محتاج به جزء خويش است ، چون بديهى است موجود مركب از چند چيز وقتى آن موجود است كه آن چند جزء را داشته باشد، و خداى سبحان صمد است هر محتاجى در حاجتش به او منتهى مى گردد، و چنين كسى احتياج در او تصور ندارد.
و صفات سه گانه اى كه در اين سوره نفى شده، يعنى متولد شدن چيزى از خدا، و تولد خداى تعالى از چيز ديگر، و داشتن كفو، هر چند ممكن است نفى آن ها را متفرّع بر صفت أحديّت خداى تعالى كرد، و به وجهى گفت فرض أحديّت خداى تعالى كافى است در اين كه او هيچ يك از اين سه صفت را نداشته باشد، وليكن اين معنا زودتر به نظر مى رسد كه متفرّع بر صمديّت خدا باشند.
و اما اينكه زاييده نشدنش از چيزى فرع صمديت او است بيانش اين است كه تولد چيزى از چيز ديگر فرض ندارد مگر با احتياج متولد به موجودى كه از او متولد شود، و خداى تعالى صمد است ، و كسى كه صمد باشد احتياج در او تصور ندارد.
 
اما اين كه متولد نشدن چيزى از خدا فرع صمديّت اوست، بيانش اين است كه: ولادت كه خود نوعى تجزّى و قسمت پيرى است، به هر معنايى كه تفسير شود، بدون تركيب تصور ندارد. كسى كه مى زايد و چيزى از او جدا مى شود، بايد خودش داراى اجزايى باشد؛ و چيزى كه جزء دارد، محتاج به جزء خويش است. چون بديهى است موجود مركب از چند چيز، وقتى آن موجود است كه آن چند جزء را داشته باشد، و خداى سبحان، «صمد» است، هر محتاجى در حاجتش به او منتهى مى گردد، و چنين كسى احتياج در او تصور ندارد.
 
و اما اين كه: زاييده نشدنش از چيزى، فرع صمديّت اوست؛ بيانش اين است كه: تولد چيزى از چيز ديگر، فرض ندارد مگر با احتياج متولد به موجودى كه از او متولد شود، و خداى تعالى صمد است، و كسى كه صمد باشد، احتياج در او تصور ندارد.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۶۷۴ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۶۷۴ </center>
و اما اينكه كفو نداشتنش متفرع بر صمديت او است ، بيانش اين است كه كفو چه اينكه كفو در ذات خداى تعالى فرض شود و چه كفو در فعل او، وقتى تصور دارد كه كفو فرضى در عملى كه در آن عمل كفو شده مستقل در ذات خود و بى نياز از خداى تعالى باشد، و گفتيم كه خداى تعالى صمد است و صمد على الاطلاق هم هست ، يعنى همان كفو فرضى در آن عمل كه كفو فرض شده محتاج او است و بى نياز از او نيست ، پس كفو هم نيست .
و اما اين كه كفو نداشتنش، متفرّع بر صمديّت اوست؛ بيانش اين است كه: كفو - چه اين كه كفو در ذات خداى تعالى فرض شود و چه كفو در فعل او - وقتى تصور دارد كه كفو فرضى در عملى كه در آن عمل كفو شده، مستقل در ذات خود و بى نياز از خداى تعالى باشد. و گفتيم كه خداى تعالى صمد است و صمد على الاطلاق هم هست، يعنى همان كفو فرضى در آن عمل كه كفو فرض شده محتاج اوست و بى نياز از او نيست، پس كفو هم نيست.
بنابر اين روشن شد كه نفى در دو آيه ، متفرع بر صمديت خداى تعالى است ، و مال صمديت خداى تعالى و فروعات آن به اثبات يگانگى خدا در ذات و صفات و افعال او است ، به اين معنا كه خداى تعالى در ذاتش ‍ واحد است و چيزى شبيه به او نيست ، نه در ذاتش و نه در صفات و افعالش ، پس ذات خداى تعالى به ذات خود او و براى ذات خود او است ، بدون اينكه مستند بغير خودش باشد و بدون اينكه محتاج بغير باشد، به خلاف غير خداى تعالى كه در ذات و صفات و افعال خود محتاج خداى تعالايند، و او است كه به مقتضا و لياقت ساحت كبريايى و عظمتش موجودى را با صفات و افعال معين خلق مى كند، پس ‍ حاصل مفاد سوره اين است كه ، خداى تعالى را به صفت احديت و و احديت توصيف مى كند.
 
و از جمله سخنانى كه در باره اين آيه گفته شده ، اين است كه مراد از كفو، همسر است ، چون همسر هر كسى كفو او است . و بنابه اين گفتار آيه شريفه همان را افاده مى كند كه آيه «'''تعالى جد ربنا ما اتخذ صاحبه '''» افاده مى كند. و ليكن اين حرف صحيح نيست .
بنابراين، روشن شد كه نفى در دو آيه، متفرّع بر صمديّت خداى تعالى است، و مال صمديّت خداى تعالى و فروعات آن به اثبات يگانگى خدا در ذات و صفات و افعال اوست. به اين معنا كه خداى تعالى در ذاتش ‍ واحد است و چيزى شبيه به او نيست. نه در ذاتش و نه در صفات و افعالش . پس ذات خداى تعالى به ذات خود او و براى ذات خود اوست، بدون اين كه مستند به غير خودش باشد و بدون اين كه محتاج به غير باشد. به خلاف غير خداى تعالى كه در ذات و صفات و افعال خود محتاج خداى تعالايند، و اوست كه به مقتضا و لياقت ساحت كبريايى و عظمتش، موجودى را با صفات و افعال معين خلق مى كند. پس ‍ حاصل مفاد سوره اين است كه: خداى تعالى را به صفت «أحديّت» و «واحديّت» توصيف مى كند.
بحث روائى
 
در كافى به سند خود از محمد بن مسلم از امام صادق (عليه السلام ) روايت كرده كه فرمود: يهوديان از رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) پرسيدند: مشخصات و حسب و نسب پروردگارت را براى ما بيان كن . آن جناب تا سه روز پاسخ نداد، تا آنكه سوره «'''قل هو الله '''» احد نازل شد.
و از جمله سخنانى كه در باره اين آيه گفته شده، اين است كه: مراد از «كفو»، همسر است. چون همسر هر كسى، كفو اوست. و بنابراين گفتار، آيه شريفه همان را افاده مى كند كه آيۀ «'''تعالى جدّ ربّنا ما اتّخذ صاحبة'''» افاده مى كند. وليكن اين حرف صحيح نيست.
 
بحث روایى:
 
در كافى، به سند خود، از محمد بن مسلم، از امام صادق (عليه السلام) روايت كرده كه فرمود: يهوديان از رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلّم) پرسيدند: مشخصات و حسب و نسب پروردگارت را براى ما بيان كن. آن جناب تا سه روز پاسخ نداد، تا آن كه سورۀ «'''قل هو الله أحد'''» نازل شد.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۶۷۵ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۶۷۵ </center>
مؤ لف : و در كتاب احتجاج از امام عسكرى (عليه السلام ) روايت آورده كه فرمود: سؤ ال كننده عبد الله بن صورياى يهودى بوده ، و در بعضى روايات اهل سنت آمده كه سائل عبد الله بن سلام بوده ، و اين سؤ ال را در مكه كرد، و بعد از شنيدن پاسخ ايمان آورد، ولى ايمان خود را پنهان مى داشت ، و در بعضى ديگر آمده جمعيتى از يهود بودند كه اين سؤ ال را از آن جناب كردند، و در روايات بسيارى از طرق اهل سنت آمده كه اصلا سؤ ال از ناحيه يهوديان نبوده ، بلكه از ناحيه مشركين مكه بوده ، و به هر حال هر چه بوده مراد از حسب و نسب ، صفات و مشخصات خداى تعالى است .
مؤلّف: و در كتاب احتجاج، از امام عسكرى (عليه السلام) روايت آورده كه فرمود: سؤال كننده «عبدالله بن صورياى» يهودى بوده، و در بعضى روايات اهل سنت آمده كه: سائل، «عبدالله بن سلام» بوده، و اين سؤال را در مكّه كرد، و بعد از شنيدن پاسخ ايمان آورد، ولى ايمان خود را پنهان مى داشت. و در بعضى ديگر آمده: جمعيتى از يهود بودند كه اين سؤال را از آن جناب كردند. و در روايات بسيارى از طرق اهل سنّت آمده كه: اصلا سؤال از ناحيه يهوديان نبوده، بلكه از ناحيه مشركان مکّه بوده. و به هر حال، هرچه بوده، مراد از حسب و نسب، صفات و مشخصات خداى تعالى است.
و در كتاب معانى به سند خود از اصبغ بن نباته از على (عليه السلام ) روايت آورده كه در ضمن حديثى فرمود: نسبت خداى عزوجل همان سوره : «'''قل هو الله ...'''» است و در كتاب علل به سند خود از امام صادق (عليه السلام ) روايت كرده كه در حديث معراج فرمود: خداى تعالى به آن جناب - يعنى به رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) - فرمود: «'''قل هو الله احد'''»، را همانطور كه نازل شده بخوان ، كه اين سوره نسبت و معرف من است .
 
مؤ لف : و نيز به سند خود از موسى بن جعفر روايتى در معناى اين روايت آورده . و در الدر المنثور است كه ابو عبيد در كتاب فضائل خود از ابن عباس از رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) روايت كرده كه فرمود: سوره «'''قل هو الله احد'''» ثلث قرآن است .
و در كتاب معانى، به سند خود، از اصبغ بن نباته، از على (عليه السلام) روايت آورده كه در ضمن حديثى فرمود: نسبت خداى عزّوجلّ، همان سورۀ «'''قل هو الله...'''» است.
مؤ لف : روايات از طرق اهل سنت در اين معنا بسيار زياد است ، و آن را از عده اى از صحابه از قبيل ابن عباس (كه روايتش گذشت )، و ابى الدرداء، ابن عمر، جابر، ابن مسعود، ابى سعيد خدرى ، معاذ بن انس ، ابى ايوب ، ابى امامه ، و غير نامبردگان از رسول خدا (صلى الله عليه و آله وسلم ) روايت كرده اند، و نيز در عده اى از روايات وارده از امامان اهل بيت (عليهم السلام ) آمده ، و مفسرين در توجيه آن وجوهى مختلف ذكر كرده اند،
 
و در كتاب علل، به سند خود، از امام صادق (عليه السلام) روايت كرده كه در حديث معراج فرمود: خداى تعالى به آن جناب - يعنى به رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلّم) - فرمود: «'''قل هو الله أحد'''»، را همان طور كه نازل شده بخوان، كه اين سوره نسبت و معرّف من است.
 
مؤلّف: و نيز به سند خود، از موسى بن جعفر روايتى در معناى اين روايت آورده. و در الدرّ المنثور است كه ابو عبيد در كتاب فضائل خود از ابن عبّاس از رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلّم) روايت كرده كه فرمود: سوره «'''قل هو الله أحد'''» ثلث قرآن است.
 
مؤلّف: روايات از طرق اهل سنّت در اين معنا بسيار زياد است، و آن را از عدّه اى از صحابه، از قبيل ابن عبّاس (كه روايتش گذشت )، و ابى الدرداء، ابن عمر، جابر، ابن مسعود، ابى سعيد خدرى، معاذ بن انس، ابى ايّوب، ابى امامه، و غير نامبردگان از رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلّم) روايت كرده اند. و نيز در عدّه اى از روايات وارده از امامان اهل بيت (عليهم السلام) آمده، و مفسّران در توجيه آن وجوهى مختلف ذكر كرده اند،
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۶۷۶ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۶۷۶ </center>
كه معتدل ترين آن اين است كه تمامى معارف قرآنى به سه اصل بر مى گردد، توحيد و نبوت و معاد، و سوره مورد بحث از اين سه اصل يك اصل را متعرض شده ، از اول تا به آخرش در باره آن سخن گفته ، و آن اصل توحيد است .
كه معتدل ترين آن، اين است كه: تمامى معارف قرآنى، به سه اصل بر مى گردد: «توحيد» و «نبوت» و «معاد»، و سوره مورد بحث، از اين سه اصل، يك اصل را متعرض شده، از اول تا به آخرش، در بارۀ آن سخن گفته، و آن اصل «توحيد» است.
و در كتاب توحيد از امير المومنين (عليه السلام ) روايت آورده كه فرمود در عالم رويا خضر (عليه السلام ) را ديدم ، و اين رويا يك شب قبل از جنگ بدر بود، به آن جناب گفتم : از آنچه دارى چيزى به من تعليم بده كه بر دشمنان پيروز شوم . خضر گفت : بگو: «'''يا هو يا من لا هو الا هو'''»، همينكه صبح شد، روياى خود را براى رسول خدا (صلى الله عليه و آله وسلم ) بازگو كردم ، به من فرمود: اى على اسم اعظم را ياد گرفتى ، و اين كلام در جنگ بدر همچنان بر زبانم بود.
 
و نيز در آن كتاب آمده كه امير المومنين على (عليه السلام ) سوره «'''قل هو الله احد'''» را خواند، و وقتى فارغ شد گفت : «'''يا هويا من لا هو الا هو اغفرلى و انصرنى على القوم الكافرين - اى كسى كه نيست او مگر او، مرا بيامرز و مرا بر قوم كافر يارى فرما'''».
و در كتاب توحيد، از اميرالمؤمنين (عليه السلام) روايت آورده كه فرمود: در عالَم رؤيا، خضر (عليه السلام) را ديدم، و اين رؤيا، يك شب قبل از جنگ بدر بود. به آن جناب گفتم: از آنچه دارى، چيزى به من تعليم بده كه بر دشمنان پيروز شوم. خضر گفت: بگو: «'''يا هو يا من لا هو إلّا هو'''». همين كه صبح شد، رؤياى خود را براى رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلّم) بازگو كردم. به من فرمود: اى على! اسم اعظم را ياد گرفتى، و اين كلام در جنگ بدر همچنان بر زبانم بود.
و در نهج البلاغه در باره خداى تعالى آمده : «'''الاحد لا بتاويل عدد - احد است ، اما نه به تاويل عدد'''».
 
مؤ لف : اين روايت را در توحيد هم از حضرت رضا (عليه السلام ) نقل كرده به اين عبارت : «'''احد لا بتاويل عدد'''».
و نيز در آن كتاب آمده كه: اميرالمؤمنين على (عليه السلام ) سوره «'''قل هو الله أحد'''» را خواند، و وقتى فارغ شد، گفت: «'''يا هو يا من لا هو إلّا هو اغفر لى و انصرنى على القوم الكافرين: اى كسى كه نيست او مگر او، مرا بيامرز و مرا بر قوم كافر يارى فرما'''».
و در اصول كافى به سند خود از داوود بن قاسم جعفرى روايت آورده كه گفت : به امام ابى جعفر دوم جواد الائمه (عليه السلام ) عرضه داشتم : كلمه صمد چه معنايى دارد، فرمود به معناى سيد مصمود اليه است ، يعنى بزرگى كه تمام موجودات عالم در حوائج كوچك و بزرگ به او مراجعه ميكنند و محتاج اويند.
 
مؤ لف : و در تفسير كلمه «'''صمد'''» معانى ديگرى از ائمه اهل بيت (عليهم السلام ) روايت شده ، از آن جمله امام باقر (عليه السلام ) فرمود: صمد به معناى سيد و بزرگى است كه سايرين او را اطاعت كنند، سيدى كه مافوق او هيچ آمر و ناهى نباشد.
و در نهج البلاغه، در باره خداى تعالى آمده: «'''الأحد لا بتأويل عدد: أحد است، اما نه به تأويل عدد'''».
 
مؤلّف: اين روايت را در توحيد هم، از حضرت رضا (عليه السلام) به این عبارت نقل كرده: «'''أحد لا بتأويل عدد'''».
 
و در اصول كافى، به سند خود، از داوود بن قاسم جعفرى روايت آورده كه گفت: به امام ابى جعفر دوم جواد الائمة (عليه السلام) عرضه داشتم: كلمه «صمد» چه معنايى دارد؟ فرمود: به معناى سيّد مصمود إليه است. يعنى بزرگى كه تمام موجودات عالَم، در حوائج كوچك و بزرگ، به او مراجعه می كنند و محتاج اويند.
 
مؤلّف: و در تفسير كلمۀ «'''صمد'''»، معانى ديگرى از ائمه اهل بيت (عليهم السلام) روايت شده. از آن جمله، امام باقر (عليه السلام) فرمود: «صمد»، به معناى سيّد و بزرگى است كه سايرين او را اطاعت كنند. سيّدى كه مافوق او هيچ آمر و ناهى نباشد.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۶۷۷ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۶۷۷ </center>
و از حسين بن على (عليهماالسلام ) روايت شده كه فرموده است : صمد كسى و چيزى را گويند كه جوف ندارد، و نيز به كسى گويند كه نمى خوابد، و همچنين به كسى گفته مى شود كه لم يزل بوده و لا يزال خواهد بود. و از امام سجاد (عليه السلام ) نقل شده كه فرمود: صمد كسى است كه هر گاه بخواهد چيزى را ايجاد كند تنها بگويد: باش آن چيز موجود شود. و باز صمد به معناى كسى است كه موجودات را بدون الگوى قبلى خلق كرده ، آنها را اضداد و به اشكال مختلف و ازواج خلق كرده ، كسى است كه در يكتايى و ضد نداشتن يگانه است ، و نيز در نداشتن شكل و مثل و شريك يكتا است .
و از حسين بن على (عليهماالسلام) روايت شده كه فرموده است: «صمد»، كسى و چيزى را گويند كه جوف ندارد؛ و نيز به كسى گويند كه نمى خوابد؛ و همچنين به كسى گفته مى شود كه لم يزل بوده و لا يزال خواهد بود.  
و اصل در معناى صمد همان معنايى است كه از ابى جعفر دوم (عليه السلام ) نقل كرديم ، چون در معناى آن لغتى از مفهوم قصد گرفته شده بود، و بنا بر اين ، معانى ديگر و مختلفه اى كه از ساير ائمه (عليهم السلام ) نقل شد تفسير به لازمه معناى اصلى است ، چون همه آنها از لوازم مقصود بودن خداى تعالى است ، آرى خداى تعالى مقصودى است كه هر موجودى در هر حاجتى كه دارد به سوى او رجوع دارد، و خود او دچار هيچ حاجتى نمى شود.
 
و از امام سجاد(عليه السلام) نقل شده كه فرمود: «صمد»، كسى است كه هرگاه بخواهد چيزى را ايجاد كند، تنها بگويد: باش، آن چيز موجود شود. و باز «صمد» به معناى كسى است كه موجودات را بدون الگوى قبلى خلق كرده، آن ها را اضداد و به اشكال مختلف و ازواج خلق كرده؛ كسى است كه در يكتايى و ضدّ نداشتن، يگانه است. و نيز در نداشتن شكل و مثل و شريك يكتاست.
 
و اصل در معناى «صمد»، همان معنايى است كه از ابى جعفر دوم (عليه السلام) نقل كرديم. چون در معناى آن لغتى از مفهوم قصد گرفته شده بود، و بنا بر اين ، معانى ديگر و مختلفه اى كه از ساير ائمه (عليهم السلام ) نقل شد تفسير به لازمه معناى اصلى است ، چون همه آنها از لوازم مقصود بودن خداى تعالى است ، آرى خداى تعالى مقصودى است كه هر موجودى در هر حاجتى كه دارد به سوى او رجوع دارد، و خود او دچار هيچ حاجتى نمى شود.
و در كتاب توحيد از وهب بن وهب قرشى از امام صادق (عليه السلام ) از آباى گرامى اش (عليهم السلام ) روايت آورده كه اهل بصره به حسين بن على (عليهماالسلام ) نامه اى نوشته ، و در آن از كلمه «'''صمد'''» پرسيدند، حضرت در پاسخشان اين نامه را به ايشان نوشت : بسم الله الرحمن الرحيم ، اما بعد، مبادا در قرآن كريم خوض كنيد. و در آن جدال راه نيندازيد، و بدون علم و از روى مظنه و سليقه در باره آن چيزى مگوييد، كه از جدم رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) شنيدم كه مى فرمود: كسى كه بدون علم در باره قرآن سخن بگويد، نشيمنگاه او پر از آتش خواهد بود، و خداى سبحان خودش كلمه «'''صمد'''» را تفسير كرده ، بعد از آنكه فرمود: «'''الله احد الله الصمد'''»، آن را با دو آيه بعد تفسير نموده ، فرمود: «'''لم يلد و لم يولد و لم يكن له كفوا احد'''».
و در كتاب توحيد از وهب بن وهب قرشى از امام صادق (عليه السلام ) از آباى گرامى اش (عليهم السلام ) روايت آورده كه اهل بصره به حسين بن على (عليهماالسلام ) نامه اى نوشته ، و در آن از كلمه «'''صمد'''» پرسيدند، حضرت در پاسخشان اين نامه را به ايشان نوشت : بسم الله الرحمن الرحيم ، اما بعد، مبادا در قرآن كريم خوض كنيد. و در آن جدال راه نيندازيد، و بدون علم و از روى مظنه و سليقه در باره آن چيزى مگوييد، كه از جدم رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) شنيدم كه مى فرمود: كسى كه بدون علم در باره قرآن سخن بگويد، نشيمنگاه او پر از آتش خواهد بود، و خداى سبحان خودش كلمه «'''صمد'''» را تفسير كرده ، بعد از آنكه فرمود: «'''الله احد الله الصمد'''»، آن را با دو آيه بعد تفسير نموده ، فرمود: «'''لم يلد و لم يولد و لم يكن له كفوا احد'''».
و نيز در آن كتاب به سند خود از ابن ابى عمير از موسى بن جعفر (عليه السلام ) روايت آورده كه فرمود: و بدانكه خداى تعالى «'''واحد'''» و «'''احد'''»، و «'''صمد'''» است ، نه فرزنددار مى شود تا فرزندش از او ارث ببرد، و نه خود از كسى متولد شده تا پدرش با او شريك باشد.
و نيز در آن كتاب به سند خود از ابن ابى عمير از موسى بن جعفر (عليه السلام ) روايت آورده كه فرمود: و بدانكه خداى تعالى «'''واحد'''» و «'''احد'''»، و «'''صمد'''» است ، نه فرزنددار مى شود تا فرزندش از او ارث ببرد، و نه خود از كسى متولد شده تا پدرش با او شريك باشد.
خط ۱۲۹: خط ۱۵۰:
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۶۷۹ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۶۷۹ </center>
<span id='link471'><span>
<span id='link471'><span>
==آيات ۱ - ۵  سوره فلق ==
==آيات ۱ - ۵  سوره فلق ==


۱۴٬۴۴۷

ویرایش