گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱ بخش۱۰: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
بدون خلاصۀ ویرایش
جزبدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
خط ۴: خط ۴:




ساخته خودش كه در دست مردى شجاع تر از او است عاجز بماند، و سازنده تخت نرد و شطرنج ، بايد كه از همه بازى كنان شطرنج ماهرتر باشد، و سازنده فلود بايد كه از هر كس ديگر بهتر آنرا بنوازد، در حاليكه هيچيك از اين حرفها صحيح نيست ، و بسيار ميشود كه آهنگرى با شمشيريكه خودش ساخته كشته ميشود، و سازنده شطرنج در برابر بازى كنى ماهر شكست ميخورد، و نوازنده اى بهتر از سازنده فلود آنرا مى نوازد، پس چه عيبى دارد كه خداى تعالى بشر را با همان زبانيكه خود او وضع كرده ، عاجز و ناتوان سازد.
ساخته خودش كه در دست مردى شجاع تر از او است، عاجز بماند و سازندۀ تخت نرد و شطرنج، بايد كه از همه بازىكنان شطرنج ماهرتر باشد، و سازندۀ فلود بايد كه از هر كس ديگر بهتر آن را بنوازد؛ در حالی كه هيچ يك از اين حرف ها صحيح نيست، و بسيار می شود كه آهنگرى با شمشيری كه خودش ساخته، كشته می شود، و سازندۀ شطرنج در برابر بازیكنى ماهر شكست می خورد، و نوازنده اى بهتر از سازندۀ فلود آن را مى نوازد. پس چه عيبى دارد كه خداى تعالى، بشر را با همان زبانی كه خود او وضع كرده، عاجز و ناتوان سازد.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱ صفحه : ۱۱۴ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱ صفحه : ۱۱۴ </center>
<span id='link134'><span>
<span id='link134'><span>
==شروط حصول بلاغت بتمام معناى كلمه ==
==شروط حصول بلاغت به تمام معناى كلمه ==
پس از همه مطالب گذشته روشن گرديد، كه بلاغت بتمام معناى كلمه وقتى براى كسى دست ميدهد كه اولا بتمامى امور واقعى احاطه و آگاهى داشته باشد، و در ثانى الفاظى كه اداء مى كند الفاظى باشد كه نظم و اسلوبى داشته باشد و مو به مو همه آن واقعيات و صورتهاى ذهنى گوينده را در ذهن شنونده منتقل سازد.
پس از همه مطالب گذشته روشن گرديد كه: بلاغت به تمام معناى كلمه وقتى براى كسى دست می دهد كه اولا به تمامى امور واقعى احاطه و آگاهى داشته باشد، و در ثانى الفاظى كه ادا مى كند، الفاظى باشد كه نظم و اسلوبى داشته باشد و مو به مو، همه آن واقعيّات و صورت هاى ذهنى گوينده را در ذهن شنونده منتقل سازد.
و ترتيب ميان اجزاء لفظ بحسب وضع لغوى مطابق باشد با اجزاء معنائى كه لفظ ميخواهد قالب آن شود، و اين مطابقت بطبع هم بوده باشد، و در نتيجه وضع لغوى لغت با طبع مطابق باشد، اين آن تعريفى است كه شيخ عبدالقاهر جرجانى در كتاب دلائل الاعجاز خود براى كلام فصيح و بليغ كرده .
 
و اما معنا در صحت و درستيش متكى بر خارج و واقع بوده باشد، بطوريكه در قالب لفظ، آن وضعى را كه در خارج دارد از دست ندهد، و اين مرتبه مقدم بر مرتبه قبلى ، و اساس آنست ، براى اينكه چه بسيار كلام بليغ كه تعريف بلاغت شامل آن هست ، يعنى اجزاء لفظ با اجزاء معنا مطابقت دارد، ولى اساس آن كلام شوخى و هذيانست ، كه هيچ واقعيت خارجى ندارد، و يا اساسش جهالت است و معلوم است كه نه كلام شوخى و هذيان مى تواند با جد مقاومت كند، و نه جهالت بنيه آنرا دارد كه با حكمت بمعارضه برخيزد، و نيز معلوم استكه كلام جامع ميان حلاوت و گوارائى عبارت ، و جزالت اسلوب ، و بلاغت معنا، و حقيقت واقع ، راقى ترين كلام است .
و ترتيب ميان اجزاء لفظ به حسب وضع لغوى مطابق باشد با اجزاء معنایى كه لفظ می خواهد قالب آن شود، و اين مطابقت به طبع هم بوده باشد. و در نتيجه، وضع لغوى لغت با طبع مطابق باشد. اين آن تعريفى است كه شيخ «عبدالقاهر جرجانى» در كتاب «دلائل الاعجاز» خود براى كلام فصيح و بليغ كرده.
 
و اما معنا در صحت و درستی اش، متّكى بر خارج و واقع بوده باشد، به طوری كه در قالب لفظ، آن وضعى را كه در خارج دارد از دست ندهد، و اين مرتبه مقدّم بر مرتبه قبلى و اساس آن است. براى اين كه چه بسيار كلام بليغ كه تعريف بلاغت شامل آن هست، يعنى اجزاء لفظ با اجزاء معنا مطابقت دارد، ولى اساس آن كلام شوخى و هذيان است، كه هيچ واقعيت خارجى ندارد و يا اساسش، جهالت است و معلوم است كه نه كلام شوخى و هذيان مى تواند با جدّ مقاومت كند و نه جهالت، بنيۀ آن را دارد كه با حكمت به معارضه برخيزد. و نيز معلوم است كه كلام جامع ميان حلاوت و گوارایى عبارت، و جزالت اسلوب، و بلاغت معنا، و حقيقت واقع، راقى ترين كلام است .
<span id='link135'><span>
<span id='link135'><span>
==حق يكى است و چون قرآن حق است ميان اجزاء آن اختلاف نيست ==
==حق يكى است و چون قرآن حقّ است، ميان اجزاء آن اختلاف نيست ==
باز اين معنا معلوم است كه وقتى كلام قائم بر اساس حقيقت و معنايش منطبق با واقع باشد، و تمام انطباق را دارا باشد، ممكن نيست كه حقايق ديگر را تكذيب كند، و يا حقايق و معارف ديگرانرا تكذيب كند.
باز اين معنا معلوم است كه: وقتى كلام قائم براساس حقيقت و معنايش منطبق با واقع باشد، و تمام انطباق را دارا باشد، ممكن نيست كه حقايق ديگر را تكذيب كند، و يا حقايق و معارف ديگران را تكذيب كند.
چون حقائق عالم همه با هم متحدالاجزاء متحدالاركانند، هيچ حقى نيست كه حقى ديگر را باطل كند، و هيچ صدقى نيست كه صدقى ديگر را ابطال نمايد، و تكذيب كند، و اين باطل است كه هم با حق منافات دارد، و هم با باطلهاى ديگر، خوب توجه كن ، ببين از آيه : «'''فماذا بعد الحق الا الضلال '''»، بعد از حق غير از ضلالت چه چيز هست )؟ چه ميفهمى ، در اين آيه حق را مفرد آورده ، تا اشاره كند باينكه در حق افتراق و تفرقه و پراكندگى نيست ، باز در آيه «'''و لا تتبعوا السبل فتفرق بكم عن سبيله '''»، راه ها را دنبال مكنيد، كه از راه او متفرقتان ميسازد)، نظر كن ، كه راه خدا را يكى دانسته ، و راه هاى ديگر را متعدد، و متفرق ، و تفرقه آور دانسته است .
 
چون حقائق عالَم همه با هم متحدالاجزاء متحدالاركانند، هيچ حقّى نيست كه حقّى ديگر را باطل كند، و هيچ صدقى نيست كه صدقى ديگر را ابطال و تكذيب كند. و اين باطل است كه هم با حق منافات دارد، و هم با باطل هاى ديگر. خوب توجه كن، ببين از آيه: «'''فماذا بعد الحقّ إلّا الضلال '''»: (بعد از حق، غير از ضلالت چه چيز هست) چه می فهمى؟
 
در اين آيه، «حق» را مفرد آورده، تا اشاره كند به اين كه در «حق» افتراق و تفرقه و پراكندگى نيست. باز در آيه: «'''و لا تتّبعوا السّبل فتفرّق بكم عن سبيله'''»: (راه ها را دنبال مكنيد، كه از راه او متفرقتان مي سازد)، نظر كن كه راه خدا را يكى دانسته، و راه هاى ديگر را متعدد و متفرّق، و تفرقه آور دانسته است.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱ صفحه : ۱۱۵ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱ صفحه : ۱۱۵ </center>
حال كه امر بدين منوال است ، يعنى ميان اجزاء حق اختلاف و تفرقه نيست ، بلكه همه اجزاء آن با يكدگر ائتلاف دارند، قرآن كريم هم كه حق است ، قهرا اختلافى در آن ديده نميشود، و نبايد ديده شود، چون حق است ، و حق يكى است ، و اجزاءش يكدگر را بسوى خود مى كشند، و هر يك ساير اجزاء را نتيجه ميدهد، هر يك شاهد صدق ديگران ، و حاكى از آنها است .
حال كه امر بدين منوال است، يعنى ميان اجزاء حق اختلاف و تفرقه نيست، بلكه همۀ اجزاء آن با يكدگر ائتلاف دارند - قرآن كريم هم كه حق است - قهرا اختلافى در آن ديده نمی شود، و نبايد ديده شود، چون حق است و حق يكى است، و اجزاءش يكدگر را به سوى خود مى كشند، و هر يك ساير اجزاء را نتيجه می دهد. هر يك شاهد صدق ديگران، و حاكى از آن هاست.
و اين از عجائب امر قرآن كريم است ، براى اينكه يك آيه از آيات آن ممكن نيست بدون دلالت و بى نتيجه باشد، و وقتى يكى از آيات آن با يكى ديگر مناسب با آن ضميمه ميشود، ممكن نيست كه از ضميمه شدن آندو نكته بكرى از حقايق دست نيايد، و همچنين وقتى آندو آيه را با سومى ضميمه كنيم مى بينيم كه سومى شاهد صدق آن نكته ميشود.
 
و اين خصوصيت تنها در قرآن كريم است ، و بزودى خواننده عزيز در اين كتاب در خلال بياناتيكه ذيل دسته از آيات ايراد مى كنيم ، باين خاصه بر خواهد خورد، و نمونه هائى از آن را خواهد ديد، اما حيف و صد حيف كه اين روش و اين طريقه از تفسير از صدر اسلام متروك ماند، و اگر از همان اوائل اين طريقه تعقيب ميشد، قطعا تا امروز چشمه هائى از درياى گواراى قرآن جوشيده بود، و بشر بگنجينه هاى گرانبهائى از آن دست يافته بود.
و اين از عجائب امر قرآن كريم است. براى اين كه يك آيه از آيات آن، ممكن نيست بدون دلالت و بى نتيجه باشد، و وقتى يكى از آيات آن با يكى ديگر مناسب با آن ضميمه می شود، ممكن نيست كه از ضميمه شدن آن دو، نكتۀ بكرى از حقايق دست نيايد. و همچنين وقتى آن دو آيه را با سوّمى ضميمه كنيم، مى بينيم كه سوّمى شاهد صدق آن نكته می شود.
پس خيال مى كنم كه تا اينجا اشكالى كه كرده بودند جواب داده شد، و بطلانش از هر دو جهت روشن گرديد، هم روشن شد كه منافات ندارد انسان ، واضع لغت باشد، و در عين حال قرآنى نازل شود كه خود وضع كننده لغت عرب را از آوردن مثل آن عاجز سازد، و هم روشن گرديد كه ممكن است از ميان قالبها و تركيب هاى لفظى ، چند تركيب ، معجزه باشد، و اينكه در جهت اولى گفتند: سازنده لغت عرب انسان است ، چطور ممكن است كتابى عربى او را عاجز كند؟ باطل است ، و اينكه در جهت دوم گفتند بفرضى هم كه از ميان تركيبات يك تركيب معجزه در آيد نيز باطل است .
 
و اين خصوصيت تنها در قرآن كريم است، و به زودى خوانندۀ عزيز در اين كتاب در خلال بياناتی كه ذيل دسته از آيات ايراد مى كنيم، به اين خاصه بر خواهد خورد، و نمونه هایى از آن را خواهد ديد. اما حيف و صد حيف كه اين روش و اين طريقه از تفسير، از صدر اسلام متروك ماند و اگر از همان اوائل، اين طريقه تعقيب می شد، قطعا تا امروز چشمه هایى از درياى گواراى قرآن جوشيده بود، و بشر به گنجينه هاى گرانبهایى از آن دست يافته بود.
 
پس خيال مى كنم كه تا اين جا اشكالى كه كرده بودند، جواب داده شد و بطلانش از هر دو جهت روشن گرديد. هم روشن شد كه منافات ندارد انسان، واضع لغت باشد و در عين حال، قرآنى نازل شود كه خود وضع كنندۀ لغت عرب را از آوردن مثل آن عاجز سازد. و هم روشن گرديد كه ممكن است از ميان قالب ها و تركيب هاى لفظى، چند تركيب، معجزه باشد و اين كه در جهت اوّلى گفتند: سازنده لغت عرب انسان است، چطور ممكن است كتابى عربى او را عاجز كند؟ باطل است ، و اين كه در جهت دوّم گفتند به فرضى هم كه از ميان تركيبات يك تركيب معجزه در آيد، نيز باطل است.
<span id='link136'><span>
<span id='link136'><span>
==معجزه در قرآن بچه معنا است ؟ و چه چيز حقيقت آنرا تفسير مى كند؟ ==
==معجزه در قرآن به چه معناست و چه چيزی حقيقت آن را تفسير مى كند؟ ==
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱ صفحه : ۱۱۶ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱ صفحه : ۱۱۶ </center>
هيچ شبهه اى نيست در اينكه قرآن دلالت دارد بر وجود آيتى كه معجزه باشد، يعنى خارق عادت باشد، و دلالت كند بر اينكه عاملى غير طبيعى و از ماوراء طبيعت و بيرون از نشئه ماده در آن دست داشته است ، البته معجزه باين معنا را قرآن قبول دارد، نه بمعناى امرى كه ضرورت عقل را باطل سازد.
هيچ شبهه اى نيست در اين كه قرآن دلالت دارد بر وجود آيتى كه معجزه باشد. يعنى خارق عادت باشد، و دلالت كند بر اين كه عاملى غير طبيعى و از ماوراء طبيعت و بيرون از نشئه ماده، در آن دست داشته است. البته «معجزه» به اين معنا را قرآن قبول دارد، نه به معناى امرى كه ضرورت عقل را باطل سازد.
<span id='link137'><span>
<span id='link137'><span>
==اثبات بى پايگى سخنان عالم نمايانى كه در صدد تاءويل آيات داله بر وقوع معجزه ، بر آمده اند در چند فصل ==
==اثبات بى پايگى سخنان عالم نمايانى كه در صدد تأويل آيات دالّه بر وقوع معجزه بر آمده اند در چند فصل ==
پس اينكه بعضى از عالم نماها در صدد بر آمده اند بخاطر اينكه آبروى مباحث طبيعى را حفظ نموده ، آنچه را از ظاهر آنها فهميده با قرآن وفق دهند، آيات داله بر وجود معجزه و وقوع آنرا تاءويل كرده اند زحمتى بيهوده كشيده و سخنانشان مردود است ، و بدرد خودشان ميخورد، اينك براى روشن شدن حقيقت مطلب ، آنچه از قرآن شريف درباره معناى معجزه استفاده ميشود در ضمن چند فصل ايراد مى كنيم ، تا بى پايگى سخنان آن عالم نماها روشن گردد.
پس اين كه بعضى از عالم نماها در صدد بر آمده اند به خاطر اين كه آبروى مباحث طبيعى را حفظ نموده، آنچه را از ظاهر آن ها فهميده با قرآن وفق دهند، آيات دالّه بر وجود معجزه و وقوع آن را تأويل كرده اند، زحمتى بيهوده كشيده و سخنانشان مردود است، و به درد خودشان می خورد. اينك براى روشن شدن حقيقت مطلب، آنچه از قرآن شريف درباره معناى معجزه استفاده می شود، در ضمن چند فصل ايراد مى كنيم، تا بى پايگى سخنان آن عالم نماها روشن گردد.
<span id='link138'><span>
<span id='link138'><span>
===قرآن قانون عليت عمومى را مى پذيرد ===
===قرآن قانون عليت عمومى را مى پذيرد ===
۱۴٬۴۹۲

ویرایش