۱۶٬۹۹۹
ویرایش
برچسبها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه |
برچسبها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه |
||
خط ۱۳: | خط ۱۳: | ||
<span id='link28'><span> | <span id='link28'><span> | ||
==بيان | ==بيان اين كه خدا از حمد حامدان منزه است و دليل آن == | ||
مگر اين كه به طورى كه ملاحظه مى كنيد، همه جا خود را از حمد حامدان، مگر آن عده كه گفتيم، منزه مي دارد، هر جا سخن از حمد حامدان كرده، حمد ايشان را با تسبيح جفت كرده، و بلكه تسبيح را اصل در حكايت قرار داده، و حمد را با آن ذكر كرده، و همان طور كه ديديد، فرموده: تمامى موجودات با حمد خود او را تسبيح مى گويند. | |||
خواهى پرسيد چرا خدا منزه از حمد حامدان | خواهى پرسيد: چرا خدا منزه از حمد حامدان است؟ و چرا نخست تسبيح را از ايشان حكايت كرده؟ مي گویيم: براى اين كه غير خدای تعالى، هيچ موجودى به افعال جميل او، و به جمال و كمال افعالش احاطه ندارد، همچنان كه به جميل صفاتش و اسماءش كه جمال افعالش ناشى از جمال آن صفات و اسماء است، احاطه ندارد، همچنان كه خودش فرموده: «'''و لا يحيطون به علما'''»، (احاطه علمى به او ندارند). | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱ صفحه : ۳۳ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱ صفحه : ۳۳ </center> | ||
بنابراين، مخلوق خدا به هر وضعى كه او را بستايد، به همان مقدار به او و صفاتش احاطه يافته است و او را محدود به حدود آن صفات دانسته، و به آن تقدير اندازه گيرى كرده، و حال آن كه خداي تعالى محدود به هيچ حدى نيست. نه خودش و نه صفات و اسمائش؛ و نه جمال و كمال افعالش. پس اگر بخواهيم او را ستايشى صحيح و بى اشكال كرده باشيم، بايد قبلا او را منزه از تحديد و تقدير خود كنيم، و اعلام بداريم كه: پروردگارا! تو منزه از آنى كه به تحديد و تقدير فهم ما محدود شوى، همچنان كه خودش در اين باره فرموده: «'''ان اللّه يعلم و انتم لا تعلمون '''»، (خدا مى داند و شما نمى دانيد). | |||
اما مخلصين از بندگان او كه گفتيم : حمد آنان را در قرآن حكايت | اما مخلصين از بندگان او كه گفتيم: حمد آنان را در قرآن حكايت كرده، آنان حمد خود را حمد خدا، و وصف خود را وصف او قرار داده اند، براى اين كه خداوند ايشان را خالص براى خود كرده. | ||
پس روشن شد آنچه كه ادب بندگى اقتضاء دارد، اين است كه بنده | پس روشن شد آنچه كه ادب بندگى اقتضاء دارد، اين است كه: بنده خدا، پروردگار خود را به همان ثنائى ثنا گويد كه خودِ خدا، خود را به آن ستوده، و از آن تجاوز نكند. همچنان كه در حديث مورد اتفاق شيعه و سنى از رسول خدا (ص) رسيده كه در ثناى خود مى گفت: «'''لا احصى ثناء عليك، انت كما اثنيت على نفسك '''»: (پروردگارا! من ثناء تو را نمى توانم بشمارم، و بگويم، تو آن طورى كه بر خود ثنا كرده اى). | ||
پس | پس اين كه در آغاز سوره مورد بحث فرمود: «الحمد لله» تا به آخر، ادب عبوديت را مى آموزد و تعليم مى دهد كه: بنده او لايق آن نبود كه او را حمد گويد و فعلا كه مى گويد، به تعليم و اجازه خود او است. او دستور داده كه بنده اش بگويد. | ||
معنى ربّ «'''مالك مدبر'''» | معنى ربّ «'''مالك مدبر'''» | ||
* «الحمد لله رب العالمين، الرحمن الرحيم، مالك يوم الدين ...». بيشتر اساتيد قرائت خوانده اند: «مّلِكِ يوم الدين». اما كلمه «رب»: معناى اين كلمه مالكى است كه امر مملوك خود را تدبير كند. پس معناى «مالك» در كلمه «رب» خوابيده. و ملك نزد ما اهل اجتماع و در ظرف اجتماع، يك نوع اختصاص مخصوص است كه به خاطر آن اختصاص، چيزى قائم به چيزى ديگر مى شود. و لازمه آن صحت تصرفات است، و صحت تصرفات قائم به كسى مى شود كه مالك آن چيز است. وقتى مى گویيم: فلان متاع ملك من است، معنايش اين است كه آن متاع يك نوع قيامى به وجود من دارد. اگر من باشم، مى توانم در آن تصرف كنم، ولى اگر من نباشم، ديگرى نمى تواند در آن تصرف كند. | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱ صفحه : ۳۴ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱ صفحه : ۳۴ </center> | ||
<span id='link30'><span> | <span id='link30'><span> | ||
==معنى مالكيت و تقسيم آن به حقيقى و اعتبارى == | ==معنى مالكيت و تقسيم آن به حقيقى و اعتبارى == | ||
البته اين معناى ملك در ظرف اجتماع است ، كه (مانند ساير قوانين اجتماع ) امرى وضعى و اعتبارى است ، نه حقيقى ، الا اين كه اين امر اعتبارى از يك امر حقيقى گرفته شده ، كه آن را نيز ملك مى ناميم ، توضيح اين كه ما در خود چيزهائى سراغ داريم كه به تمام معناى كلمه ، و حقيقتا ملك ما هستند، و وجودشان قائم به وجود ما است ، مانند اجزاء بدن ما، و قواى بدنى ما، بينائى ما، و چشم ما، شنوائى ما،و گوش ما، چشائى ما، و دهان ما، لامسه ما، و پوست بدن ما، بويائى ما، و بينى ما، و نيز دست و پا و ساير اعضاى بدن ما، كه حقيقتا مال ما هستند، و مى شود گفت مال ما هستند، چون وجودشان قائم به وجود ما است ، اگر ما نباشيم چشم و گوش ما جداى از وجود ما هستى عليحده اى ندارند، و معناى اين ملك همين است كه گفتيم : اولا هستيشان قائم به هستى ما است ، و ثانيا جدا و مستقل از ما وجود ندارند، ثالثا اين كه ما مى توانيم طبق دلخواه خود از آنها استفاده كنيم ، و اين معناى ملك حقيقى است . | البته اين معناى ملك در ظرف اجتماع است ، كه (مانند ساير قوانين اجتماع ) امرى وضعى و اعتبارى است ، نه حقيقى ، الا اين كه اين امر اعتبارى از يك امر حقيقى گرفته شده ، كه آن را نيز ملك مى ناميم ، توضيح اين كه ما در خود چيزهائى سراغ داريم كه به تمام معناى كلمه ، و حقيقتا ملك ما هستند، و وجودشان قائم به وجود ما است ، مانند اجزاء بدن ما، و قواى بدنى ما، بينائى ما، و چشم ما، شنوائى ما،و گوش ما، چشائى ما، و دهان ما، لامسه ما، و پوست بدن ما، بويائى ما، و بينى ما، و نيز دست و پا و ساير اعضاى بدن ما، كه حقيقتا مال ما هستند، و مى شود گفت مال ما هستند، چون وجودشان قائم به وجود ما است ، اگر ما نباشيم چشم و گوش ما جداى از وجود ما هستى عليحده اى ندارند، و معناى اين ملك همين است كه گفتيم : اولا هستيشان قائم به هستى ما است ، و ثانيا جدا و مستقل از ما وجود ندارند، ثالثا اين كه ما مى توانيم طبق دلخواه خود از آنها استفاده كنيم ، و اين معناى ملك حقيقى است . |
ویرایش