هود ٩٢
کپی متن آیه |
---|
قَالَ يَا قَوْمِ أَ رَهْطِي أَعَزُّ عَلَيْکُمْ مِنَ اللَّهِ وَ اتَّخَذْتُمُوهُ وَرَاءَکُمْ ظِهْرِيّاً إِنَ رَبِّي بِمَا تَعْمَلُونَ مُحِيطٌ |
ترجمه
هود ٩١ | آیه ٩٢ | هود ٩٣ | ||||||||||||||
|
معنی کلمات و عبارات
«أَعَزُّ»: گرامیتر. قدرتمندتر. «ظِهْرِیّاً»: پشت سر انداخته شده. فراموش شده و اسم منسوب به (ظَهْر) به معنی پشت است و کسره ظاء به سبب تغییراتی است که گاهی در اسم منسوب میدهند، همان گونه که در نسبت به (أَمْسِ) و (دَهْر) میگویند: إِمْسِیّ و دُهْرِیّ. مفعول دوم فعل (إِتَّخَذْتُمُوهُ) است.
تفسیر
- آيات ۸۴ - ۹۵ سوره هود
- مبعوث شدن شعيب «ع»، به سوى قوم خود
- اهميت مبادلات مالى، در حيات اجتماعى انسان
- رزق حلال، براى مؤمنان بهتر است
- استناد قوم شعيب «ع» به آزادى فكر و مالكيت شخصى، در ردّ دعوت آن حضرت
- زندگی اجتماعى انسان ها، آزادى هاى فردى را محدود مى كند
- مصلحان الهى، خود بدانچه می گويند عمل مى كنند و از دیگران سلب آزادى نمی کنند
- گفتارى در معنای حریت و آزادی انسان، در اعمالش
- هشدار شعيب «ع»، به قوم خود، از رسيدن عذاب
- بحث روايتى
- گفتارى در چند فصل، پيرامون داستان شعيب «ع» و قوم او، در قرآن كريم
- شخصیت معنوی شعیب «ع»
تفسیر نور (محسن قرائتی)
قالَ يا قَوْمِ أَ رَهْطِي أَعَزُّ عَلَيْكُمْ مِنَ اللَّهِ وَ اتَّخَذْتُمُوهُ وَراءَكُمْ ظِهْرِيًّا إِنَّ رَبِّي بِما تَعْمَلُونَ مُحِيطٌ «92»
(حضرت شعيب) گفت: اى قوم من! آيا قبيلهى من نزد شما از خداوند عزيزتر است (كه) شما (فرمان) او را پشت سر انداختهايد، (امّا براى كسان و خويشان من حساب باز كردهايد؟) همانا پروردگار من به آنچه عمل مىكنيد احاطه دارد.
پیام ها
1- مراعاتِ حقّ مردم، گروهها، احزاب و حقوق بين الملل نبايد فوق مراعات حقّ الهى باشد. نگذاريم در صحنههاى سياسى و اجتماعى، خط خدا منزوى شود و تحتالشعاع قرار گيرد. «أَ رَهْطِي أَعَزُّ»
2- براى افراد لجوج، هشدار لازم است. «إِنَّ رَبِّي بِما تَعْمَلُونَ مُحِيطٌ»
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
قالَ يا قَوْمِ أَ رَهْطِي أَعَزُّ عَلَيْكُمْ مِنَ اللَّهِ وَ اتَّخَذْتُمُوهُ وَراءَكُمْ ظِهْرِيًّا إِنَّ رَبِّي بِما تَعْمَلُونَ مُحِيطٌ (92)
قالَ يا قَوْمِ أَ رَهْطِي أَعَزُّ عَلَيْكُمْ مِنَ اللَّهِ: فرمود شعيب اى قوم من، آيا عشيره من عزيزتر و دوستترند نزد شما از ذات احديت خداوند متعال. وَ اتَّخَذْتُمُوهُ وَراءَكُمْ ظِهْرِيًّا: و فرا گرفتهايد شما امر الهى را پشت سر خود مانند چيز فراموش شده و انداخته شده به پشت؟ يعنى حقّ تبار من نگاه مىداريد، و لكن فرمان پروردگار من در پس پشت افكنيد به جهت شرك و مخالفت رسول او.
اين كلام احتمال انكار و توبيخ و ردّ و تكذيب را دارد. إِنَّ رَبِّي بِما تَعْمَلُونَ مُحِيطٌ: بدرستى كه پروردگار من به آنچه شما بجا مىآوريد احاطه دارنده است بر وجهى كه هيچ چيز بر او پوشيده و مخفى نيست و علم ازليه الهيه به تمام جزئيات آن احاطه دارد و شما را بر آن مجازات خواهد داد.
علامه مجلسى رحمه الله فرمايد: «1» حق تعالى شعيب را بر اهل مدين فرستاد.
زمان او پادشاه جبارى حاكم بود كه هيچيك از پادشاهان تاب مقاومت او را
«1» بحار الانوار ج 12 ص 384 از قصص الانبياء راوندى.
جلد 6 - صفحه 129
نداشتند و آنها با كفر به خدا و تكذيب پيغمبر كيل و وزن را كم مىكردند براى غير، و براى خود تمام مىگرفتند. و پادشاه، آنها را امر به احتكار (حبس طعام) مىنمود. هرچند شعيب آنها را موعظه نمود فايده نبخشيد؛ تا آنكه سلطان، حضرت شعيب عليه السّلام و مؤمنين به او را تبعيد نمود. اول كسى كه كيل و وزن را قرار داد حضرت شعيب عليه السّلام بود كه به دست خود كيل و وزن نمود و قوم او، اول تمام مىدادند و بعد نقص در مكيال و ميزان نمودند.
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
وَ إِلى مَدْيَنَ أَخاهُمْ شُعَيْباً قالَ يا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ ما لَكُمْ مِنْ إِلهٍ غَيْرُهُ وَ لا تَنْقُصُوا الْمِكْيالَ وَ الْمِيزانَ إِنِّي أَراكُمْ بِخَيْرٍ وَ إِنِّي أَخافُ عَلَيْكُمْ عَذابَ يَوْمٍ مُحِيطٍ (84) وَ يا قَوْمِ أَوْفُوا الْمِكْيالَ وَ الْمِيزانَ بِالْقِسْطِ وَ لا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْياءَهُمْ وَ لا تَعْثَوْا فِي الْأَرْضِ مُفْسِدِينَ (85) بَقِيَّتُ اللَّهِ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ وَ ما أَنَا عَلَيْكُمْ بِحَفِيظٍ (86) قالُوا يا شُعَيْبُ أَ صَلاتُكَ تَأْمُرُكَ أَنْ نَتْرُكَ ما يَعْبُدُ آباؤُنا أَوْ أَنْ نَفْعَلَ فِي أَمْوالِنا ما نَشؤُا إِنَّكَ لَأَنْتَ الْحَلِيمُ الرَّشِيدُ (87) قالَ يا قَوْمِ أَ رَأَيْتُمْ إِنْ كُنْتُ عَلى بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّي وَ رَزَقَنِي مِنْهُ رِزْقاً حَسَناً وَ ما أُرِيدُ أَنْ أُخالِفَكُمْ إِلى ما أَنْهاكُمْ عَنْهُ إِنْ أُرِيدُ إِلاَّ الْإِصْلاحَ مَا اسْتَطَعْتُ وَ ما تَوْفِيقِي إِلاَّ بِاللَّهِ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَ إِلَيْهِ أُنِيبُ (88)
وَ يا قَوْمِ لا يَجْرِمَنَّكُمْ شِقاقِي أَنْ يُصِيبَكُمْ مِثْلُ ما أَصابَ قَوْمَ نُوحٍ أَوْ قَوْمَ هُودٍ أَوْ قَوْمَ صالِحٍ وَ ما قَوْمُ لُوطٍ مِنْكُمْ بِبَعِيدٍ (89) وَ اسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ ثُمَّ تُوبُوا إِلَيْهِ إِنَّ رَبِّي رَحِيمٌ وَدُودٌ (90) قالُوا يا شُعَيْبُ ما نَفْقَهُ كَثِيراً مِمَّا تَقُولُ وَ إِنَّا لَنَراكَ فِينا ضَعِيفاً وَ لَوْ لا رَهْطُكَ لَرَجَمْناكَ وَ ما أَنْتَ عَلَيْنا بِعَزِيزٍ (91) قالَ يا قَوْمِ أَ رَهْطِي أَعَزُّ عَلَيْكُمْ مِنَ اللَّهِ وَ اتَّخَذْتُمُوهُ وَراءَكُمْ ظِهْرِيًّا إِنَّ رَبِّي بِما تَعْمَلُونَ مُحِيطٌ (92) وَ يا قَوْمِ اعْمَلُوا عَلى مَكانَتِكُمْ إِنِّي عامِلٌ سَوْفَ تَعْلَمُونَ مَنْ يَأْتِيهِ عَذابٌ يُخْزِيهِ وَ مَنْ هُوَ كاذِبٌ وَ ارْتَقِبُوا إِنِّي مَعَكُمْ رَقِيبٌ (93)
وَ لَمَّا جاءَ أَمْرُنا نَجَّيْنا شُعَيْباً وَ الَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ بِرَحْمَةٍ مِنَّا وَ أَخَذَتِ الَّذِينَ ظَلَمُوا الصَّيْحَةُ فَأَصْبَحُوا فِي دِيارِهِمْ جاثِمِينَ (94) كَأَنْ لَمْ يَغْنَوْا فِيها أَلا بُعْداً لِمَدْيَنَ كَما بَعِدَتْ ثَمُودُ (95)
ترجمه
و فرستاديم بسوى اهل مدين برادرشان شعيب را گفت اى قوم من بپرستيد خدا را نيست مر شما را هيچ خدائى جز او و كم مكنيد پيمانه و ترازو را
جلد 3 صفحه 102
همانا من مىبينم شما را با ثروت و همانا من ميترسم بر شما عذاب روزى را فرا گيرنده
و اى قوم من تمام كنيد پيمانه و ترازو را بعدالت و كم مكنيد از مردم چيزهاى آنها را و فساد مكنيد در زمين كه از فساد كنندگان باشيد
باقى گذارده خدا بهتر است از براى شما اگر باشيد گروندگان و نيستم من بر شما نگهبان
گفتند اى شعيب آيا نماز تو امر ميكند تو را كه ترك كنيم آنچه را مىپرستيدند پدران ما يا آنكه بجا آوريم در مالهامان آنچه را ميخواهيم همانا تو هر آينه توئى بردبار راه يافته
گفت اى قوم من خبر دهيد مرا كه اگر بوده باشم داراى دليل واضحى از پروردگارم و روزى داده باشد مرا از خود روزى خوب و نميخواهم كه مخالفت كنم با شما در آنچه نهى ميكنم شما را از آن نميخواهم مگر بصلاح آوردن را بقدريكه بتوانم و نيست توفيق من مگر بكمك خدا بر او توكّل كردم و بسوى او بازگشت مينمايم
و اى قوم من بر آن ندارد شما را مخالفت با من كه برسد شما را مانند آنچه رسيد قوم نوح يا قوم هود يا قوم صالح را و نباشد قوم لوط از شما دور
و طلب آمرزش كنيد از پروردگارتان پس بازگشت كنيد بسوى او همانا پروردگار من مهربان و دوست دار است
گفتند اى شعيب نميفهميم بسيارى را از آنچه ميگوئى و همانا ما هر آينه مىبينيم تو را در ميان خودمان ناتوان و اگر نبودند قبيله تو هر آينه سنگسار ميكرديم تو را و نيستى تو بر ما غالب
گفت اى قوم من آيا قبيله من عزيزترند نزد شما از خدا و قرار داديد او را پشت سر خودتان همانا پروردگار من بآنچه ميكنيد احاطه دارنده است
و اى قوم من كار كنيد بر حدّ توانائى خودتان همانا من كار كنندهام زود باشد كه بدانيد كيست كه مىآيد او را عذابى كه رسوا كند او را و كيست او دروغگو و منتظر باشيد كه من با شما منتظرم
و چون آمد فرمان ما نجات داديم شعيب و آنانرا كه گرويدند با او برحمتى از خودمان و گرفت آنانرا كه ستم كردند فرياد آسمانى پس صبح نمودند در خانههاشان بر جاى ماندگان
كه گويا اقامت نداشتند در آنها آگاه باشيد دورى از رحمت خدا است براى قوم مدين چنانچه دور شدند قوم ثمود.
تفسير
خداوند حضرت شعيب را مبعوث فرمود بر قوم خود كه اهل بلد مدين بودند و اطلاق برادر بمناسبت قوميّت است و شمهاى از حالات و نسب آنحضرت در سوره اعراف گذشت و مأموريّت او مانند ساير أنبياء عظام اوّلا دعوت بتوحيد بود و ثانيا نهى از كم فروشى چون قوم او با آنكه داراى مكنت و وسعت بودند عادت باين عمل قبيح
جلد 3 صفحه 103
نموده بودند لذا آنحضرت در مقام ارشاد آنها اشاره باين نكته فرموده است كه مىبينم شما را مقرون بخير و بركت و نعمت الهى و اين مقتضى شكر و استغناء از كم فروشى است و ميترسم بر شما عذاب روزى را كه احاطه دارد آنروز بعذابش بر شما بطوريكه احدى از شما از دائره آن خارج نيست و بنابراين محيط در معنى صفت عذاب است اگر چه در لفظ صفت يوم باشد و محتمل است محيط بمعناى مهلك باشد كه گاهى استعمال ميشود و بنابراين محتمل است در معنى هم صفت يوم باشد چنانچه ظاهر است و اينكه ثانيا امر فرموده است بتمام فروشى علاوه بر تأكيد شايد براى اشاره بآن باشد كه در مقام ايفاء حقّ مشترى بايد يقين باداء تمام مقدار نمود و يقين نداشتن بكم بودن كافى نيست بلكه در مورد لزوم بايد قدرى زيادتر تسليم نمود تا يقين بوفاء حاصل شود و شايد براى تقييد بقسط باشد كه مراد عدل و مساوات در ميزان و مكيال است و در كافى از امام باقر عليه السّلام نقل نموده كه وقتى قومى كم فروشى كنند خداوند آنها را بسنوات قحطى و كمى ارزاق گرفتار ميفرمايد و در روايت ديگر شدّت مؤنه و جور سلطان اضافه شده است و چون كم فروشى اختصاص بكيل و وزن ندارد اخيرا نهى صريح از مطلق اين عمل شده تا شامل شود مكيل و موزون و معدود و غير آنها را با اشاره بآنكه اين عمل از اقسام فساد در زمين است كه آن بهر عنوان باشد از سرقت و غارت و راهزنى و غيرها ممنوع و قبيح عقلى است و بايد پيرامون اين امور نگشت و خود را در زمره اهل فساد نياورد كه آنها مبغوض خدا و منفور خلقند و بايد دانست كه آنچه خداوند باقى بدارد براى بنده از مال حلال بعد از اجتناب از حرام بهتر است از آنچه در نتيجه كم فروشى و ساير تعدّيات بحقوق و اموال مردم اشخاص براى خودشان جمع آورى نمايند چون بركت و عزّت در مال حلال و ذلّت و خسران دنيا و آخرت در حرام است و اگر كسى مؤمن باشد بايد باين امر معتقد باشد و بر خلاف اين عمل ننمايد و وظيفه پيغمبر ارشاد و هدايت است نه مراقبت و حفظ بلكه مردم بايد خودشان حفظ نمايند خود را از ارتكاب قبايح عقليّه و منهيّات شرعيّه تا در دنيا و آخرت رستگار شوند خصوصا پيغمبرى مانند حضرت شعيب كه روايت شده مأمور بجهاد نبوده روزها مردم را موعظه ميفرمود و شبها نماز ميگذارد لذا قوم بطور استهزاء در جواب مواعظ حسنه او گفتند مفاد آيه سوم را كه مشعر است
جلد 3 صفحه 104
بحقارت نماز در نظر آنها و صلاحيّت نداشتن آن براى آنكه ناهى از فحشاء و منكر باشد و رسوخ آنها در تقليد آباء و حرص بجمع مال گويا ميخواهند بگويند اين عمل تو موجب مزيّتى براى تو نيست كه ما اختيار اعمال و اموال خودمان را بتو واگذار نمائيم و عبادات و معاملات خودمان را بدستور تو انجام دهيم و بطور طعنه گفتند تو مردى بردبار و داراى رشد و صلاحى خوب است چندى صبر كنى تا امور اصلاح شود و قمّى ره فرموده آنها گفتند انّك لانت السّفيه الجاهل و خداوند حكايت فرمود قول ايشانرا پس فرمود انّك لانت الحليم الرّشيد و شايد مراد آن باشد كه آنها اراده نمودند سفيه و جاهل را و خداوند نقل نمود لفظ آنها را و اعراض فرمود از بيان مراد براى ستّاريّت خود و احترام مقام نبوّت و حضرت شعيب در جواب فرمود اى قوم من اگر خداوند مرا بزيور علم و حلم و رشد و صلاح آراسته باشد و بمنصب نبوّت فائز نموده باشد و از مال حلال روزى وافر عطا فرموده باشد آيا سزاوار است ابلاغ رسالت او را ننمايم با آنكه شكر منعم واجب است و بنابراين جواب شرط براى وضوح حذف شده پس از آن فرمود شما ميدانيد كه من نميخواهم شما را منع نمايم از اموريكه خودم مرتكب ميشوم تا موعظهام در شما مؤثر نشود بلكه ميخواهم حتّى الامكان امور دنيا و آخرت شما را اصلاح نمايم و از خداوند توفيق ميطلبم كه باين مرام نائل شوم و از كسى باك ندارم چون توكّلم بر خدا است كه قدرتش فوق تمام قدرتها است و بازگشت من و شما باو است و هر كس را بجزاى عملش خواهد رسانيد ولى شما متوجّه باشيد كه وادار نكند و مستحقّ ننمايد شما را مخالفت با من كه برسد بر شما عذابى مانند عذاب قوم نوح كه غرق بود يا قوم هود كه باد سام بود يا قوم صالح كه زلزله بود و از همه نزديكتر قوم لوط كه مجاور يا قريب العهد با شما بودند و ديديد كه خداوند با آنها چه معاملهاى فرمود و بهتر آنستكه هر چه زودتر طلب مغفرت كنيد از گناهان گذشته پس نادم شويد و عازم بترك معاصى در آينده و مطمئن باشيد كه رحمت و مودّت الهى نسبت به بندگان مقتضى قبول توبه آنها است و آنها در جواب گفتند ما بيشتر از سخنان تو را نمىفهميم يعنى قابل فهم نيست و تو شخص ناتوانى هستى كه قدرت معارضه با ما را ندارى و ما هر آسيبى بخواهيم ميتوانيم بر تو وارد نمائيم ولى ملاحظه احترام اقارب نزديكت را مينمائيم كه با ما همكيش و هم مسلكند
جلد 3 صفحه 105
و الا سنگسارت مينموديم و ميكشتيم و تو براى آنها عزيز و محترمى براى ما عزيز و محترم نيستى چون گفتهاند آنحضرت از اشراف و اعزّه قوم بود و قمّى ره فرموده چشم او كم نور شده بود و بعضى گفتهاند نابينا بوده در هر حال حضرت در جواب آنها فرمود آيا كسان من عزيزترند نزد شما از خدا چون رهط بر قبيله كوچك و اقارب نزديك شخص اطلاق ميشود و ملامت فرمود آنها را بر اين رويّه كه تقديم جانب خلق باشد بر حقّ و آنكه شما خدا و فرمان او را كه اطاعت انبياء و ترك معاصى است فراموش كرديد و پشت سر انداختيد و بىاعتنائى نموديد و خلق را مورد اعتناء و ملاحظه قرار داديد و خدا بر اعمال شما احاطه دارد و چيزى بر او مخفى نيست و بمجازات خواهيد رسيد و ظهرى منسوب بظهر است و در مقام نسبت فتحه ظاء بدل بكسره شده است و در خاتمه آنحضرت حجّت را بر آنها تمام فرمود باين تقريب كه شما بر بت پرستى و كم فروشى و ساير اعمال قبيحه خود ثابت باشيد و هر چه از دستتان بر آيد در باره من كوتاهى نكنيد منهم بتكليف خود عمل ميكنم تا معلوم شود كدام دسته از ما و شما مستحقّ عقوبتيم و كه دروغگو است و منتظر باشيد كه منهم با شما منتظرم و چون عذاب نازل شد خداوند آنحضرت و اهل ايمان باو را نجات داد و سايرين از صيحه مهيب جبرئيل جان دادند و بجاى خود باقى ماندند و اثرى از آنها باقى نماند گويا آنكه هرگز در آن ديار اقامت نداشتند و مانند قوم ثمود بلعنت الهى و بعد از رحمت او گرفتار شدند و گفتهاند عذاب آندو قبيله صيحه بود نهايت اينها آسمانى و آنها زمينى و باين مناسبت تشبيه شده است حال اينها بآنها و در اكمال از امام باقر عليه السّلام نقل نموده كه اوّل سخن حضرت حجت عليه السّلام در وقت ظهورش آيه شريفه بقيّه اللّه خير لكم ان كنتم مؤمنين است پس از آن ميفرمايد منم بقية اللّه و حجّت و خليفه او بر شما و مسلمانان باين لقب بر او سلام ميكنند و از امام رضا عليه السّلام نقل نموده كه چه قدر خوب است انتظار فرج آيا نشنيدى قول خداوند را فارتقبوا انّى معكم رقيب و در مجمع از پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم روايت نموده كه شعيب خطيب انبياء بوده است و مراجعه بنظائر اين آيات در قصص سابقه انبياء موجب مزيد بصيرت است.
جلد 3 صفحه 106
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
قالَ يا قَومِ أَ رَهطِي أَعَزُّ عَلَيكُم مِنَ اللّهِ وَ اتَّخَذتُمُوهُ وَراءَكُم ظِهرِيًّا إِنَّ رَبِّي بِما تَعمَلُونَ مُحِيطٌ (92)
فرمود اي قوم من آيا عشيره من نزد شما عزيزترند از خداوند عالم که او را گرفتيد يعني فرمايشات او را عقب سر خود انداختيد که اعتناء باو نكرديد و حال آنكه محققا پروردگار من بآنچه شما عمل ميكنيد احاطه دارد.
قالَ يا قَومِ أَ رَهطِي أَعَزُّ عَلَيكُم نظر به اينكه گفتند عشيره شعيب هم بمسلك قوم بودند و ايمان نياورده بودند و هم صاحب اسم و عنوان بودند و بر ساير عشائر مقدم بودند چون شعيب از اينکه فاميل بود ملاحظه ميكردند فرمود آيا اينها پيش شما عزيزترند من اللّه که تمام عزّت و شرف ذاتي او است و هر که هر چه عزت داشته باشد جعلي و اعتباري است و عرضي که خدا باو داده چنانچه ميفرمايد مَن كانَ يُرِيدُ العِزَّةَ فَلِلّهِ العِزَّةُ جَمِيعاً فاطر آيه 11 و نيز ميفرمايد وَ لِلّهِ العِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلمُؤمِنِينَ منافقون آيه 8، پس اگر كسي عزّت خدايي داشته باشد مثل انبياء و رسل و مؤمنين آن عزّت است، و اما عشيره و فاميل و دولت و ثروت و حسب و نسب در صورتي که ايمان نباشد موجب ذلّت و خفّت است نه عزت و شرافت وَ اتَّخَذتُمُوهُ وَراءَكُم ظِهرِيًّا ضمير راجع باللّه است يعني اعتناء باو نميكنيد چون رسول او را ميخواهيد رجم كنيد و برسالت او عمل نميكنيد و البته كسي که برسل الهي و اولياء او دشمني كند باو دشمني كرده
من احبكم فقد احب اللّه و من ابغضكم فقد ابغض اللّه
جامعه كبيره
الّذين من والاهم فقد وال اللّه و من عاداهم فقد عادي اللّه
جامعه صغيره.
إِنَّ رَبِّي بِما تَعمَلُونَ مُحِيطٌ نه اعمال شما بر او مستور است، نه شما از تحت قدرت او بيرونيد لِتَعلَمُوا أَنَّ اللّهَ عَلي كُلِّ شَيءٍ قَدِيرٌ وَ أَنَّ اللّهَ قَد أَحاطَ
جلد 11 - صفحه 113
بِكُلِّ شَيءٍ عِلماً طلاق آيه 12.
برگزیده تفسیر نمونه
]
(آیه 92)- شعیب بدون این که از سخنان زننده و توهینهای آنها از جا در برود، با همان منطق شیوا و بیان رسا به آنها چنین پاسخ «گفت: ای قوم من! آیا این چند نفر قوم و قبیله من نزد شما از خداوند عزیزترند»؟ (قالَ یا قَوْمِ أَ رَهْطِی أَعَزُّ عَلَیْکُمْ مِنَ اللَّهِ).
شما که به خاطر فامیل من که به گفته خودتان به من آزار نمیرسانید چرا به خاطر «خدا» سخنانم را نمیپذیرید؟
آیا شما برای خدا احترام قائلید؟ «با این که او و فرمان او را پشت سر انداختهاید»؟ (وَ اتَّخَذْتُمُوهُ وَراءَکُمْ ظِهْرِیًّا).
و در پایان میگوید: فکر نکنید خداوند اعمال شما را نمیبیند و سخنانتان را نمیشنود، یقین بدانید که: «پروردگار من به تمام اعمالی که انجام میدهید، احاطه دارد» (إِنَّ رَبِّی بِما تَعْمَلُونَ مُحِیطٌ).
نکات آیه
۱- مردم مدین در عصر شعیب(ع) ، خداوند را کاملاً به فراموشى سپرده و از شکوه و عزت او غافل بودند. (أرهطى أعزّ علیکم من الله واتخذتموه ورآءکم ظهریًّا) «ظهرىّ» به چیزى گفته مى شود که آدمى آن را به پشت سر مى اندازد و کنایه از چیز فراموش شده اى است که اعتنایى به آن نمى شود و از آن جایى که جمله «اتخذتموه ورآءکم»، (خداوند را پشت سر انداختید) نیز کنایه از «خدا را فراموش کردید» مى باشد، کلمه «ظهریّاً» حال مؤکده خواهد بود.
۲- شعیب(ع) از مردم خویش خواست با در نظر گرفتن عزت و شکوه خداوند ، معارف و احکام الهى را بپذیرند. (أرهطى أعزّ علیکم من الله) با توجه به اینکه جمله «أرهطى أعزّ ...» پاسخ شعیب(ع) در برابر «لولا رهطک ...» است، مى توان گفت: مقصود او این است که اگر به خاطر عزت خاندانم مرا سنگسار نمى کنید، چرا عزت و شکوه خداوند را - که از هر کسى عزتمندتر است - در نظر نمى آورید و غیر او را پرستش مى کنید و ... .
۳- شعیب(ع) مردم مدین را به خاطر غفلت از خدا و رعایت نکردن جانب او ، توبیخ و سرزنش کرد. (أرهطى أعزّ علیکم من الله واتخذتموه ورآءکم ظهریًّا) استفهام در جمله «أرهطى ...» انکار توبیخى است.
۴- خداوند ، از همگان عزتمندتر و به رعایت جانب او در کارها و تصمیم گریهاى سزاوارتر و بایسته تر است. (قال یقوم أرهطى أعزّ علیکم من الله)
۵- غفلت از خدا و به فراموشى سپردن عزت و شکوه او ، حالتى است ناروا و نکوهیده. (واتخذتموه ورآءکم ظهریًّا) جمله «اتخذتموه ...» عطف به جمله «رهطى أعزّ ...» مى باشد و لذا استفهام توبیخى در این جمله نیز لحاظ شده است; یعنى: أَتخذتموه ... .
۶- خداوند ، بر اعمال آدمیان احاطه کامل دارد و به همه جوانب رفتارشان آگاه است. (إن ربى بما تعملون محیط)
۷- رفتار و کردار انسانها ، خارج از اراده و مشیت خداوند نیست. (إن ربى بما تعملون محیط)
۸- شعیب(ع) با بیان سیطره خداوند بر رفتار کفرپیشگان مدین ، تهدیدهاى آنان را به هیچ انگاشت. (لولا رهطک لرجمنک ... إن ربى بما تعملون محیط) چنان چه مراد از احاطه خدا بر اعمال، سیطره و حاکمیت او بر اعمال باشد، هدف شعیب(ع) از آوردن «ربّى»، «إن ربى ...» و نگفتن «إن الله ...» این است که چون اعمال شما در سیطره خداست و او رب و مدبر من است، اجازه نخواهد داد بر من غلبه کنید و اگر غلبه نیز کردید، آن را در راستاى تدبیر و تربیت من قرار مى دهد; پس در هر حال مرا از تهدیدهاى شما باکى نیست.
۹- شعیب(ع) مردم مدین را به حسابرسى خداوند و مجازاتهاى او هشدار داد. (إن ربى بما تعملون محیط) چنان چه مقصود از احاطه خداوند بر اعمال بندگان ، آگاهى او بر اعمال باشد ، جمله «إن ربى ...» کنایه از حسابرسى و کیفردهى مى باشد.
۱۰- سیطره خداوند بر رفتارها ، عزت و شکوه برتر او و ضرورت احساس حضور در پیشگاه او ، پاسخ شعیب(ع) به سخنان نا به جا و نارواى مردم مدین (و إنا لنریک فینا ضعیفًا ... قال یقوم أرهطى أعزّ علیکم من الله... إن ربى بما تعملون محیط)
موضوعات مرتبط
- اسماء و صفات: محیط ۶
- اطاعت: اطاعت از خدا ۴
- انسان: عمل انسان ها ۷
- اهل مدین: اهل مدین و دین ۲; اهل مدین و عزت خدا ۱; پاسخ به اهل مدین ۱۰; تهدیدهاى اهل مدین ۸; دعوت از اهل مدین ۲; سخنان بیجاى اهل مدین ۱۰; سرزنش اهل مدین ۳; غفلت اهل مدین ۱، ۳; هشدار به اهل مدین ۹
- تذکر: تذکر حسابرسى خدا ۹; تذکر کیفرهاى خدا ۹
- جبر و اختیار: ۷
- خدا: احاطه خدا ۱۰; احاطه علمى خدا ۶; اختصاصات خدا ۴; حاکمیت اراده خدا ۷; حاکمیت مشیت خدا ۷; عزت خدا ۲، ۴، ۱۰
- ذکر: اهمیت ذکر خدا ۴
- شعیب(ع): احتجاج شعیب(ع) ۱۰; بینش شعیب(ع) ۸; دعوتهاى شعیب(ع) ۲; سرزنشهاى شعیب(ع) ۳; شعیب(ع) و احاطه خدا ۸; شعیب(ع) و اهل مدین ۸، ۱۰; قصه شعیب(ع) ۲، ۳، ۸، ۹; هشدارهاى شعیب(ع) ۹
- غافلان: غافلان از خدا ۱، ۳
- غفلت: غفلت از عظمت خدا ۵; ناپسندى غفلت از خدا ۵
منابع