نِسَاءَکُم
ریشه کلمه
قاموس قرآن
زنان. همچنين است نِسوة و نِسوان، ولى نسوان در قرآن مجيد نيامده است در مفردات و غيره آمده: نِسْوَه و نِساء و نِسْوان جمع مرئة است از غير لفظش مثل قوم در جمع مرء. درمجمع ذيل [بقره:49]. گفته: جايز است نساء به زنان و دختربچهها اطلاق شود مثل ابناء. على هذا درباره قتل پسران بين اسرائيل بدست فرعونيان كه لفظ نساء آمده مراد از آن دختربچّهها است و به قول بعضى اين اطلاق به اعتبار مايؤل است. ناگفته نماند: لفظ نسوة بيشتر از دو بار در قران مجيد بكارنرفته [يوسف:30-50]. نساءالنبى«صلى الله عليه واله» در باره زنان حضرت رسول «صلى الله عليه وآله» خطابات و احكام ويژهاى در قرآن مجيد آمده است كه ذيلا بررسى مىشود: 1- [احزاب:30-31]. به مضمون اين دو آيه اگر زنان آن حضرت كار قبيح آشكارى كننددوبرابر عذاب خواهند ديد و اگر كار نيك انجام دهند دوبرابر پاداش خواهندبرد. ظاهرا مضاعف بودن عذاب و اجر در اثر تسبيب است زن پيغمبر اگر كار بدى را آشكارا كندهم كار بد كرده وهم از شأن پيغمبر در نظر مردم كاسته است لذا در مقابل هريك عذاب مىبيند و اگر كارنيك انجام دهد برشأن و موقعيت پيغمبر افزوده است اين دواعتبار در باره زنان ديگر نيست. 2- [احزاب:32]. ظاهرا در اينجا نيز «لَسْتُنَّ كَأَحِدٍ مِنَ النِساء» راجع به تسبيب است يعنى اگر تقوى كنيد مانند زنان ديگر نيستيد كه تقواى شما باعث تحكيم موقعيت پيامبر و سبب تضاعف اجر شما است ولى «فَلا تَحْضَعَنِ بِالْقَوْلِ» شامل زنان ديگر نيز هست. 3- [احزاب:33]. راجع به اين آيه در «قرر» مشروحا از دو جهت بحث كردهايم رجوع شود. 4- بعد از آيه «وَقَرْنَ فى بُيُوتِكُنَّ» در يك آيه براى عموم نيكوكاران اعم از زنان و مردان وعده مغفرت و بهشت آمده است كه [احزاب:35]. به نظر مىآيد كه آمدن اين آيه بعد از خطابات ويژه زنان آن حضرت براى آن است كه تبعيض در ميان زنان و مردان از حيث نيكوكارى به نظر نيايد به عبارت ديگر همه نيكوكاران اعم از زنان و مردان مورد رضايت خداوندى اند النهايه در زنان آن حضرت اين تسبيب بوجود آمده است. نكاح زنان آن حضرت [احزاب:53]. به موجب اين آيه نمىشود زنان آن حضرت بعد از وفاتش تزويج كرد، در «امّ» تحت عنوان امهات مومنين در باره اين آيه مفصلا صحبت شد و گفتيم: به نقلى علت نزول اين آيه قول طلحه بود كه بعد از نزول آيه حجاب از او سرزد و نيز گفتيم كه: علت نزول اين حكم بعيد است فقط قول طلحه باشد بلكه علت ديگرى بايد داشته باشد جمله «اِنَّ ذلِكُمْ كانَ عِنْدَاللّهِ عَظيماً» مىگويد: اين احترامى است نسبت به آن حضرت كه لازم است مسلمانان مرعى دارند و به حكم [احزاب:6]. زنان آن حضرت به منزله مادرانند در اين صورت تزويج زنان آن بزرگوار لغو اين مقام و كاهش حرمت آن جان عزيز است. و از قيد «مِنْ بَعْدِهِ» مىتوان استفاده ديگرى كرد و آن اينكه: اگر بعد از آن حضرت تزويج زنانش جايز بود سردمداران روز آن را مورد اغراض سياسى قرار داده و در تزويج زنان آن بزرگوار مسابقه مىگذاشتند و هر كه يكى از آنها را تزويج كرده بود به عنوان اينكه زن پيغمبر همسر اوست مدعى مقام و حكومت مىشد و اينكار جز اختلاف امت و هتك حرمت آن حضرت ثمرى نداشت. اگر گويند: اين حكم برخلاف طبع غريزى است زنيكه مدتى همسر آن حضرت شده چرا تا آخر عمر بعد از آن حضرت از اين حق خدادادى محروم شود؟! گوييم: يا بايد خدا را قبول كنيم يا خرمارا، اين يك مطلب حساب شده است زنان آن بزرگوار چون مقام امالمومنين بودن را اختيار كردند لازم بود محدوديتهاى آن را نيز قبول كنند در دنيا هر مقامى توأم با محدوديت است زنان آن حضرت مىتوانستند به حكم [احزاب:28]. از آن حضرت طلاق گرفته وجدا شده به حكم يك زن عادى زندگى كنند ولى درصورت اختيار خداو رسول و امالمومنين بودن لازم بود كه محدوديت آن را نيز قبول كنند [احزاب:29].