قَطِرَان
«قَطِران» از مادّه «قُطْر» که گاهى در لغت به «فتح قاف و سکون طاء» و یا به «کسر قاف و سکون طاء» خوانده شده به معناى ماده اى است که از درختى به نام «اَبْهَل» مى گیرند آن را مى جوشانند تا سفت شود و به هنگام بیمارى «جَرَب» به بدن شتر مى مالند و معتقد بودند با سوزشى که دارد مادّه بیمارى «جَرَب» را از بین مى برد.
به هر حال جسمى است چسبنده، بدبو و قابل اشتعال، «فرید وجدى» در «دائرة المعارف» در مادّه «قطران» مى گوید: مایعى است که هنگام تقطیر کردن زغال سنگ براى به دست آوردن گاز مخصوصى، از آن به دست مى آید و قطران نباتى از بعضى از درختان به دست مى آید.
ریشه کلمه
- قطر (۵ بار)
قاموس قرآن
[ابراهيم:50]. طبرسى فرموده:در آن سه وجه است. 1- به فتح قاف و كسرطاء. 2- به فتح قاف و سكون طاء. 3- به كسر قاف و سكون طاء. در اقرب نيز چنين آمده است. بعضى آن را «قِطْرٍ آنٍ» خواندهاند يعنى مس مذابيكه حرارتش به نهايت رسيده است. در مجمع فرموده:قطران چيزى است سياه، بدبو، چسبنده كه آن را بر شتر مىمالند يعنى پيراهن گناهكاران از اينگونه چيز است و روى بدنشان را پوشانده است. در كشاف گفته: آن صمغى است كه از درختى به نام ابهل ترشح مىكند آن را مىپزند و شتر آبله دار را روغن مالى مىكنند در حرارت آن دانههاى آبله حتى پوست شتر مىسوزد و گاهى به جوف آن هم مىرسد آن سياه رنگ و بدبو است. در مصباح و قاموس و اقرب نيز نظير كشّاف گفتهاند. ناگفته نماند: قطران فقط يكبار در قرآن مجيد آمده و نكره است يعنى پيراهن آنها از قطران بخصوصى است در روايت ابى الجارود از حضرت باقر«عليه السلام» قطران مس مذاب شديدالحراره معنى شده ولى سند آن درست نيست.