ص ٤٤

از الکتاب
کپی متن آیه
وَ خُذْ بِيَدِکَ‌ ضِغْثاً فَاضْرِبْ‌ بِهِ‌ وَ لاَ تَحْنَثْ‌ إِنَّا وَجَدْنَاهُ‌ صَابِراً نِعْمَ‌ الْعَبْدُ إِنَّهُ‌ أَوَّابٌ‌

ترجمه

(و به او گفتیم:) بسته‌ای از ساقه‌های گندم (یا مانند آن) را برگیر و با آن (همسرت را) بزن و سوگند خود را مشکن! ما او را شکیبا یافتیم؛ چه بنده خوبی که بسیار بازگشت‌کننده (به سوی خدا) بود!

|[و به او گفتيم براى وفا به سوگند:] يك دسته‌اى تركه به دستت برگير و [همسرت را] با آن بزن و سوگند مشكن. همانا ما او را صبور يافتيم. چه نيكو بنده‌اى بود! به راستى او بسيار [به سوى خدا] بازگشت كننده بود
[و به او گفتيم:] «يك بسته تركه به دستت برگير و [همسرت را] با آن بزن و سوگند مشكن.» ما او را شكيبا يافتيم. چه نيكوبنده‌اى! به راستى او توبه‌كار بود.
و (ایوب را گفتیم) دسته‌ای از چوبهای باریک (خرما) به دست گیر و (بر تن زن خود که بر زدنش قسم یاد کردی) بزن و عهد و قسمت را نشکن (و زن را هم بی گناه نیازار) ما ایوب را بنده صابری یافتیم، نیکو بنده‌ای بود که دایم رجوع و توجهش به درگاه ما بود.
و [به او گفتیم: چون سوگند خورده ای که همسرت را برای اینکه تو را در امور معنوی ناراحت کرده بود، صد تازیانه بزنی] با دستت بسته ای ترکه خشک برگیر و همسرت را با آن بزن، و سوگندت را مشکن. بی تردید ما او را شکیبا یافتیم. چه نیکو بنده ای! یقیناً بسیار رجوع کننده به سوی ما بود.
دسته‌اى از چوبهاى باريك به دست گير و با آن بزن و سوگند خويش را مشكن. او را بنده‌اى صابر يافتيم. او كه همواره روى به درگاه ما داشت چه نيكو بنده‌اى بود.
و [به او به رعایت عهدی که کرده بود، گفتیم] دسته‌ای چوب ترکه به دستت بگیر، و با آن [همسرت را فقط یک بار] بزن، و سوگند مشکن، ما او را شکیبا یافتیم، چه نیکو بنده‌ای که تواب بود
و به دست خود دسته‌اى گياه برگير پس با آن بزن و سوگند مشكن. ما او را شكيبا يافتيم، نيك بنده‌اى بود، همانا بسيار بازگردنده [به ما] بود.
(ایّوب سوگند خورده بود که یکی از افراد خانواده‌اش را تنبیه کند و چندین ضربه‌ی چوب بزند. ما برای رفع این مشکل نیز بدو دستور دادیم) بسته‌ای (از چوبهای نازک، یا رشته‌ی خرما، و یا ساقه‌های گندم و همانند آن) را برگیر و (او را) با آن بزن، و سوگند خود را مشکن. (و با کم‌ترین اذیّت و آزاری قسم خویش را به مرحله‌ی اجرا درآور). ما ایّوب را شکیبا یافتیم. چه بنده‌ی خوبی بود! او بسیار توبه و استغفار سر می‌داد.
و (به او گفتیم:) «یک بسته ترکه‌ی نازک نرم به دستت بگیر. پس (همسرت را) با آن (به نرمی) بزن و سوگند(ت) را مشکن.‌» ما همواره او را شکیبا یافتیم. چه نیکو بنده‌ای! به‌راستی او بسیار بازگشت‌کننده (سوی ما) است.
و بگیر با دست خویش دسته‌ای (بسته‌ای) پس بزن بدان و سوگند نشکن همانا یافتیمش شکیبائی چه خوب بنده‌ای است او همانا او است بسیار بازگشت‌کننده‌

“Take with your hand a bundle, and strike with it, and do not break your oath.” We found him patient. What an excellent servant! He was obedient.
ترتیل:
ترجمه:
ص ٤٣ آیه ٤٤ ص ٤٥
سوره : سوره ص
نزول : ٥ بعثت
اطلاعات آماری
تعداد کلمات : ١٦
تعداد حروف :

معنی کلمات و عبارات

«ضِغْثاً»: دسته‌ای از ساقه‌های گندم و جو یا چوبهای نازک. بسته‌ای از رشته‌های خرما یا گیاهان. «لا تَحْنَثْ»: سوگند خود را مشکن. قسم خود را نقض نکن. «خُذْ بِیَدِکَ ضِغْثاً فَاضْرِب بِّهِ ...»: قرآن مجید علّت سوگند خوردن ایّوب، و نام کسی را که مرتکب جرم شده است، و گناهش چه بوده است، ذکر نفرموده است. در مورد اجرا حدود اسلامی به گونه‌ای که در آیه است، یا باید آن را خاصّ شریعت ایّوب و مرحمتی در حق او دانست، و یا این که چنین حکمی را در مورد فرسودگان و بیماران خطاکار قلمداد کرد، و یا این که راجع به کسانی انگاشت که مرتکب جرمی نشده‌اند، ولیکن سرپرست یا ولی ایشان سوگند خورده است که آنان را کیفر دهد و چوب بزند و ظاهر قانون حدود را رعایت کند. وگرنه اجراء حدّ زنا و تهمت و سوگند و غیره با بسته‌ای از ساقه‌ها و رشته‌ها و دسته‌ای از چوبهای نازک، یعنی تعطیل حدود الهی، و چنین کاری مجاز نیست (نگا: تفسیر قاسمی).

آیات مرتبط (تعداد ریشه‌های مشترک)

تفسیر


تفسیر نور (محسن قرائتی)


وَ خُذْ بِيَدِكَ ضِغْثاً فَاضْرِبْ بِهِ وَ لا تَحْنَثْ إِنَّا وَجَدْناهُ صابِراً نِعْمَ الْعَبْدُ إِنَّهُ أَوَّابٌ «44»

جلد 8 - صفحه 115

(و او را از بن بست تعهّدى كه كرده بود نجات داديم. او سوگند ياد كرده بود كه به خاطر تخلف همسرش ضربه‌اى شلاق به او بزند ليكن چون همسرش وفادار بود به او گفتيم:) دسته‌اى از شاخه‌هاى نازك گياه به دست خود بگير و با آن بزن تا (بدن همسرت آزرده نشود) و سوگند را مشكن. ما ايّوب را صابر يافتيم، چه بنده‌ى خوبى كه بسيار توبه و انابه دارد.

نکته ها

«ضغاث» به دسته‌اى از شاخه‌ها و چوب‌هاى نازك گويند. «حنث» به معناى شكستن عهد و سوگند است.

چنانكه در روايات آمده است: همسر ايّوب، زنى فداكار بود كه در تمام دوران بيمارى او را رها نكرد و از او پرستارى نمود. روزى شيطان در شكل يك انسان بر او ظاهر شد و گفت:

من همسرت را درمان مى‌كنم به شرط آنكه بپذيرد من عامل بهبودى‌اش بوده‌ام.

وقتى اين پيشنهاد را به ايّوب گفت، او بر آشفت و گفت: تو فريب شيطان را خورده‌اى و چنين امرى را پذيرفته‌اى، آنگاه سوگند ياد كرد كه همسرش را تنبيه كند.

پیام ها

1- در سختى‌ها، هرگز از رحمت خدا مأيوس نشويد. وَهَبْنا لَهُ أَهْلَهُ‌ ... رَحْمَةً مِنَّا

2- خاندان گسترده يك نعمت الهى است. «وَ مِثْلَهُمْ مَعَهُمْ»

3- گشايش‌ها لطف الهى است نه امتياز و استحقاق ما. «رَحْمَةً مِنَّا»

4- تنها خردمندان از فراز و نشيب‌ها، درس عبرت مى‌گيرند. «ذِكْرى‌ لِأُولِي الْأَلْبابِ»

5- راه تخفيف كيفرها را بايد از خداوند فراگيريم. «خُذْ بِيَدِكَ ضِغْثاً»

6- حتّى حسن سابقه و فداكارى و از خاندان نبوّت بودن، مانع عمل به قانون نيست. «فَاضْرِبْ بِهِ وَ لا تَحْنَثْ»

7- در شرايط سخت، به سراغ حل مسأله برويد ولى قانون شكنى نكنيد. «فَاضْرِبْ بِهِ وَ لا تَحْنَثْ»

جلد 8 - صفحه 116

8- حرمت عهد و سوگند را حفظ كنيم. «لا تَحْنَثْ»

9- صبر تلخ است وليكن عاقبت ميوه‌ى شيرين دهد. «وَهَبْنا لَهُ‌- وَجَدْناهُ صابِراً»

10- انابه و تضرع به درگاه خداوند سرچشمه‌ى صبر است. «صابِراً- إِنَّهُ أَوَّابٌ»

تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)



وَ خُذْ بِيَدِكَ ضِغْثاً فَاضْرِبْ بِهِ وَ لا تَحْنَثْ إِنَّا وَجَدْناهُ صابِراً نِعْمَ الْعَبْدُ إِنَّهُ أَوَّابٌ (44)


«1» منهج الصادقين، ج 8، ص 60، و حياة القلوب ج 1 ص 205.

«2» مجمع البيان ج 4 ص 478.

جلد 11 - صفحه 203

وَ خُذْ بِيَدِكَ ضِغْثاً: و بگير به دست خود دسته‌اى از چوب خرما يا از خشايش خشك يا از شاخه‌هاى باريك كه به عدد صد باشد. فَاضْرِبْ بِهِ‌: پس بزن زوجه خود را با آن دسته يكبار، وَ لا تَحْنَثْ‌: و مخالفت سوگند مكن.

عياشى روايت نموده از عباد مكى كه روزى سفيان ثورى گفت: تو را نزد ابى عبد اللّه عليه السلام منزلتى است، سؤال كن از مرد زانى مريض كه به سبب حد، خوف موت او باشد. به حضرت عرض كردم، فرمود: اين را از خود گوئى؟

گفتم: سفيان به من گفته، فرمود: مرد مستسقى را نزد حضرت پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله آوردند كه با مريضه‌اى زنا كرده، حضرت دستور دادند تا صد شمراخ را حاضر و مجموعا آن را يكبار به او زدند، پس آيه تلاوت نمود: «وَ خُذْ بِيَدِكَ ضِغْثاً» «1» إِنَّا وَجَدْناهُ صابِراً: بدرستى كه ما يافتيم ايوب را صبر كننده در آنچه به نفس و مال و اولاد به او رسيد، نِعْمَ الْعَبْدُ: نيكو بنده‌اى است ايوب، إِنَّهُ أَوَّابٌ‌: بدرستى كه بسيار او رجوع كننده بود بدرگاه ما و منقطع شونده از غير ما.


تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)


وَ اذْكُرْ عَبْدَنا أَيُّوبَ إِذْ نادى‌ رَبَّهُ أَنِّي مَسَّنِيَ الشَّيْطانُ بِنُصْبٍ وَ عَذابٍ (41) ارْكُضْ بِرِجْلِكَ هذا مُغْتَسَلٌ بارِدٌ وَ شَرابٌ (42) وَ وَهَبْنا لَهُ أَهْلَهُ وَ مِثْلَهُمْ مَعَهُمْ رَحْمَةً مِنَّا وَ ذِكْرى‌ لِأُولِي الْأَلْبابِ (43) وَ خُذْ بِيَدِكَ ضِغْثاً فَاضْرِبْ بِهِ وَ لا تَحْنَثْ إِنَّا وَجَدْناهُ صابِراً نِعْمَ الْعَبْدُ إِنَّهُ أَوَّابٌ (44)

ترجمه‌

و ياد كن بنده ما ايّوب را هنگاميكه خواند پروردگارش را كه همانا رساند مرا شيطان برنج و دردى‌

بزن بزمين پايت را اين آب شستشوئى است خنك و آشاميدنى‌

و بخشيديم باو كسانش و مانندشان را با آنها تا رحمتى از ما باشد و پندى براى خردمندان‌

و بگير بدستت دسته‌اى از گياه را پس بزن بآن و خلاف سوگند مكن همانا ما يافتيم او را شكيبا خوب بنده‌اى همانا او بود بازگشت كننده‌


جلد 4 صفحه 471

تفسير

حضرت ايّوب عليه السّلام كه شمه‌اى از احوالش در سوره انبيا گذشت يكى از انبياء معروف عظيم الشأن است و خلاصه روايات مختلفه‌اى كه در باب ابتلاء او وارد شده آنستكه خداوند نعمت خود را بر او تمام فرموده بود از علم و مال و جاه و جلال و اولاد و عيال و او هم كاملا بوظيفه شكرگزارى خود قيام مينمود و بعبادت و اطاعت حقّ و ارشاد و هدايت خلق مشغول بود و پيوسته اعمال او بعالم بالا صعود مينمود تا مورد حسد شيطان گرديد و آنزمان آنملعون ممنوع از صعود بآسمان تا زير عرش نبود لذا بعالم بالاسير نمود و عرضه داشت پروردگارا ايّوب كه اداء شكر نعمت تو را مينمايد براى آنستكه نعمت را باو تمام كردى اگر نعمتهاى دنيوى را از او بگيرى شكر نعمت تو را نخواهد نمود مرا بر مال و اولاد او مسلّط فرما تا شكرگزارى او معلوم شود و خداوند او را مسلّط فرمود بر آنها و او اولاد و اموال او را بتمامى نابود نمود و سوزاند و او شكر ميكرد پس آنملعون بخدا رجوع نمود و عرض كرد شكرگزارى ايوب براى آنستكه ميداند تو آنها را باو مسترد خواهى فرمود مرا مسلّط فرما بر بدنش تا امر مكشوف گردد و خداوند او را بر بدنش مسلّط فرمود غير از دو چشم و قلب و زبانش و آنملعون دميد در بينى حضرت و مريض شد و مرضش طول كشيد و او بهيچ وجه در شكرگزارى كوتاهى نكرد و بترويج دين حق و نشر احكام مشغول بود تا هفت سال كه مورد ملامت مردم گرديد و از شهر خارج شد و عيالش براى معاش او گيسوى خود را بريد و داد و طعام گرفت و صبر ايوب بپايان رسيد و از دست شيطان بخدا پناه برد و فقط عرضه داشت پروردگارا شيطان بمن آسيبى وارد نموده كه موجب رنجورى جسمى و الم روحى من شده بدون آنكه صريحا خواهشى نمايد كه خطاب رسيد بسرعت بزن پايت را بزمين چشمه آبى كه خنك و گوارا است ظاهر خواهد شد از آن بنوش و با آن خودت را شستشو كن تمام امراض و آلامت رفع خواهد شد و او بدستور الهى عمل نمود و بهتر از روز اوّل شد و خداوند تمام اموالش را بوجه احسن باو مسترد فرمود و اولادش را كه بعد از ابتلاء ببلا فوت شده بودند زنده فرمود بعلاوه تمام كسانيكه پيش از آن از او فوت شده بودند باسباب عادى كه مانند آنها بودند در عدد و اهميّت و همه با او زندگى كردند و بعد از عافيت تامّ از او سؤال شد كه كدام‌


جلد 4 صفحه 472

يك از مصائب وارده بر تو شديدتر بود گفت شماتت دشمنان و همان موجب شد كه صبر او بپايان رسيد و تصوّر نشود كه خداوند چگونه بتقاضاى شيطان اين همه مصيبت بر پيغمبر خود وارد نمود زيرا مصائب انبيا و اولياء هر قدر نزديكتر باشند بمقام قرب الهى مبنى بر اسرار و حكمى است كه شمه‌اى از آن ذكر شده در سوره انبياء و غير آن و بر ارباب خرد مخفى نمى‌ماند و در اينجا عمده رغم انف شيطان است كه بفهمد او نمى‌تواند اولياء خدا را از ياد حق بازدارد و بنفوذ خود منحرف نمايد و مردم وظيفه خود را در مصائب وارده بر خودشان بشناسند و بدانند كه در مصائب وارده بر مال و اولاد بايد صبر و شكر كرد و در مصائب وارده بر عرض و ناموس بايد بخدا پناه برد و دفع آنرا از خدا خواست و نبايد ملامت نمود كسى را بر مصيبت و مغرور شد بثروت و دولت و بايد دانست كه اختيار عزّت و ذلّت و فقر و مكنت و اخذ و اعطاء و دفع و ابقاء همه با خدا است و او مالك ملك وجود و حاكم ردّ و قبول است و كسيرا در كار او حق چون و چرا نيست بهر كه بخواهد ميدهد و از هر كه بخواهد ميگيرد و البتّه تمام اين تصرّفات مطابق با حكمت و مصلحت است و ابدا بكسى ظلم ننموده و نمينمايد و نخواهد نمود و فضل و احسان خود را از مستحق بلكه قابل دريغ نمينمايد و اگر گاهى ز حكمت ببندد درى ز رحمت گشايد در ديگرى و بر حسب استعداد و قابليّت بندگان بآنها در دنيا و آخرت عوض و اجر مصائب وارده را عنايت خواهد فرمود و چون حضرت ايّوب بعد از اطلاع بر قضيّه معامله زوجه مرضيّه خود غضبناك شده بود و قسم ياد كرده بود كه صد چوب باو بزند و بعد كه معلوم شد او در اين امر مضطر و بى‌گناه بوده مهموم و مغموم شده بود خداوند امر فرمود يكدسته از چوبهاى خشك نازك از قبيل ساق ريحان كه عددش صد باشد در دست بگيرد و بزند او را بآن براى رفع قسمش و مقرّر گرديد كه در اين قبيل موارد به اين مقدار اكتفا شود و اين حكم از شريعت او باقى ماند كه در بعضى از موارد كه از آن جمله مريض است در اسلام باين نحو حدّ جارى ميشود و خداوند از او تمجيد فرمود براى آنكه صبر را بپايان رسانيد و آنجا كه بايد رجوع بخدا نمود پناه باو برد و بغير او در هيچ حالى شكايت نكرد و متوسّل نشد و در شكرگزارى كوتاهى ننمود.


جلد 4 صفحه 473

اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)


وَ خُذ بِيَدِك‌َ ضِغثاً فَاضرِب‌ بِه‌ِ وَ لا تَحنَث‌ إِنّا وَجَدناه‌ُ صابِراً نِعم‌َ العَبدُ إِنَّه‌ُ أَوّاب‌ٌ (44)

و بگير بدست‌ ‌خود‌ يك‌ دسته‌ تركه‌ ‌پس‌ بزن‌ ‌به‌ ‌آن‌ دسته‌ و ضغث‌ و حنث‌ قسم‌ نكرده‌اي‌ محققا ‌ما يافتيم‌ ايوب‌ ‌را‌ صابر.

نظر ‌به‌ اينكه‌ قسم‌ ياد كرده‌ ‌بود‌ ‌که‌ ‌اگر‌ گيسوان‌ رحمة بريده‌ ‌شده‌ صد تازيانه‌ ‌به‌ ‌او‌ بزند و چون‌ رحمة آمد و گيسوانش‌ بريده‌ ‌شده‌ ‌بود‌ و ديد

جلد 15 - صفحه 251

بي‌ تقصير ‌است‌ متحير شد ‌اگر‌ بخواهد بقسم‌ ‌خود‌ عمل‌ كند ظلم‌ ‌در‌ حق‌ ‌او‌ ‌است‌ و ‌اگر‌ صرفنظر كند حنث‌ يمين‌ ‌است‌ و ‌هر‌ دو حرام‌ ‌است‌ خداوند دستور داد ‌که‌ صد تركه‌ يك‌ مرتبه‌ باو بزند ‌که‌ نه‌ حنث‌ يمين‌ شود و نه‌ ظلم‌ بطرف‌ و ‌اينکه‌ حكم‌ ‌در‌ شريعت‌ اسلام‌ ‌هم‌ جاري‌ شد ‌که‌ ‌اگر‌ مردي‌ زنا كرد ‌ يا ‌ زني‌ زنا داد لكن‌ مريض‌ ‌است‌ ‌ يا ‌ ضعيف‌ ‌است‌ ‌که‌ ‌اگر‌ ‌بر‌ ‌او‌ حد جاري‌ شود تلف‌ ميشود بايد همين‌ معامله‌ ‌را‌ ‌با‌ ‌او‌ كرد و ‌در‌ اخبار تمسك‌ بهمين‌ ‌آيه‌ كرده‌اند و ‌از‌ مفاد ‌آيه‌ و لسان‌ اخبار ممكن‌ ‌است‌ استفاده عموم‌ كرد مثل‌ مجنون‌ و ‌غير‌ بالغ‌ و صاحبان‌ اعذار ‌آنها‌ ‌را‌ ‌هم‌ بهمين‌ نحو رفتار كرد نِعم‌َ العَبدُ إِنَّه‌ُ أَوّاب‌ٌ نيكو بنده‌اي‌ ‌بود‌ ايّوب‌ بدرستي‌ ‌که‌ ‌او‌ بازگشتش‌ ‌در‌ ‌هر‌ حالي‌ بخدا ‌بود‌.

‌هر‌ چه‌ بلاء شديدتر ميشد ‌بر‌ صبرش‌ افزوده‌ مي‌شد و شكرش‌ بيشتر مي‌شد و عبادتش‌ زيادتر ميشد بسيار مقام‌ بلندي‌ ‌است‌ ‌که‌ ‌خدا‌ بفرمايد نِعم‌َ العَبدُ إِنَّه‌ُ أَوّاب‌ٌ و گفتند علّت‌ معمم‌ ‌است‌ ‌که‌ ‌اگر‌ بگويند «الخمر حرام‌ لانه‌ مسكر» دلالت‌ دارد ‌بر‌ حرمت‌ جميع‌ مسكرات‌ و ‌لو‌ اطلاق‌ خمر ‌بر‌ ‌او‌ نشود و ‌در‌ اينجا دلالت‌ دارد ‌بر‌ خوبي‌ ‌هر‌ بنده‌اي‌ ‌که‌ اوّاب‌ ‌باشد‌ و ‌لو‌ ايوب‌ نباشد.

برگزیده تفسیر نمونه


]

(آیه 44)- تنها مشکلی که برای ایوب مانده بود سوگندی بود که در مورد همسرش خورده بود و آن این که تخلفی از او دید و در آن حال بیماری سوگند یاد کرد که هرگاه قدرت پیدا کند یک صد ضربه یا کمتر بر او بزند، اما بعد از بهبودی می‌خواست به پاس وفاداریها و خدماتش او را ببخشد، ولی مسأله سوگند و نام خدا در میان بود.

خداوند این مشکل را نیز برای او حل کرد می‌فرماید: به او گفتیم «بسته‌ای از ساقه‌های گندم (یا مانند آن) را برگیر، و با آن (همسرت را) بزن و سوگند خود را مشکن»! (وَ خُذْ بِیَدِکَ ضِغْثاً فَاضْرِبْ بِهِ وَ لا تَحْنَثْ).

ج4، ص191

و بالاخره در پایان این داستان می‌فرماید: «ما او را شکیبا یافتیم، چه بنده خوبی که بسیار بازگشت کننده (به سوی خدا) بود» (إِنَّا وَجَدْناهُ صابِراً نِعْمَ الْعَبْدُ إِنَّهُ أَوَّابٌ).

«فرج بعد از شدت» نکته مهمی است که در این ماجرا نهفته است هنگامی که امواج حوادث و بلا از هر سو انسان را در فشار قرار می‌دهد، نه تنها نباید مأیوس و نومید گشت، بلکه باید آن را نشانه و مقدمه‌ای برگشوده شدن درهای رحمت الهی دانست، چنانکه امیر مؤمنان علی علیه السّلام می‌فرماید: «به هنگامی که سختیها به اوج خود می‌رسد فرج نزدیک است، و هنگامی که حلقه‌های بلا تنگتر می‌شود راحتی و آسودگی فرا می‌رسد».

نکات آیه

۱ - سوگند ایوب(ع) به تنبیه کردن همسر خطاکارش (و خذ بیدک ضغثًا فاضرب به و لاتحنث) مفسران درباره آیه شریفه - براساس روایات وارده - گفته اند: ایوب(ع) به خاطر خطایى که همسرش مرتکب شده بود، سوگند یاد کرد که او را تنبیه کند; ولى به خاطر خوبى ها و خدمات همسرش دوست نداشت که او را به نحوى که سوگند یاد کرده تنبیه نماید. از این رو خداوند به خاطر لطف و عنایت به او و همسرش، دستور داد با تهیه دسته اى از گیاه - تنها یک بار - به همسرش بزند تا بدین شکل به سوگند خود عمل کرده باشد.

۲ - تنبیه همسر با دسته اى از گیاه خشک و تر - آن هم یک بار، توصیه خداوند به ایوب(ع) براى اداى سوگندش (و خذ بیدک ضغثًا فاضرب به و لاتحنث) «ضغث» به یک دسته از گیاه خشک و تر گویند.

۳ - چاره جویى خداوند براى ایوب(ع) در مشکل اداى سوگندش به تنبیه همسرش (خذ بیدک ضغثًا فاضرب به و لاتحنث)

۴ - ایوب(ع) و همسرش، مورد لطف و عنایت خداوند بودند. (و خذ بیدک ضغثًا فاضرب به و لاتحنث) توصیه خداوند به ایوب(ع) براى وفاى به سوگند خود به شکلى آسان، در حقیقت لطف و عنایت الهى به ایشان بود.

۵ - ایوب(ع)، در اداى سوگند خود (تنبیه همسرش) دچار تردید و پشیمانى شده بود. (و خذ بیدک ضغثًا فاضرب به و لاتحنث) توصیه خداوند به ایوب(ع) به نشکستن سوگندش، بیانگر این حقیقت است که ایوب(ع) در اداى سوگندش دچار تردید شده و حالت پشیمانى به او دست داده بود; به گونه اى که در جست و جوى راهى براى حل این مشکل برآمده بود.

۶ - خطاى همسر ایوب(ع)، خطایى بزرگ و غیرقابل چشم پوشى براى آن حضرت بود. (و خذ بیدک ضغثًا فاضرب به و لاتحنث) سوگند ایوب(ع) مبنى بر تنبیه همسر خطاکارش، گویاى این حقیقت است که خطاى همسرش بزرگ و غیرقابل بخشش بود و گرنه شخصیتى مانند ایوب(ع)، از آن اغماض مى کرد و او را مى بخشید.

۷ - وفاى به سوگند، امرى مهم و تخلف ناپذیر (و خذ بیدک ضغثًا فاضرب به و لاتحنث) «حنث» (مصدر «تحنث») به معناى شکستن سوگند و وفا نکردن به مقتضاى آن است. نهى خداوند از چنین کارى، گویاى برداشت یاد شده است.

۸ - ایوب(ع)، انسانى صبور و شکیبا در پیشگاه خداوند (إنّا وجدنه صابرًا)

۹ - ایوب(ع)، الگوى بزرگ صبر و شکیبایى (إنّا وجدنه صابرًا) برداشت یاد شده به خاطر این نکته است که آیه شریفه، درصدد ارائه الگویى از صبر و شکیبایى براى پیامبراسلام(ص) و یاران مؤمن او است که در مکه در اوج سختى ها و رنج هاى ناشى از دین دارى قرار داشتند.

۱۰ - منافات نداشتن دعا و درخواست از خداوند براى رفع گرفتارى با مقام صبر و شکیبایى (إذ نادى ربّه أنّى مسّنى الشیطن ... إنّا وجدنه صابرًا) برداشت یاد شده به خاطر این نکته است که خداوند، ایوب(ع) را - که درخواست رفع گرفتارى از خود را داشت - به صبور و شکیبا بودن توصیف و ستایش کرده است.

۱۱ - ایوب(ع)، بنده شایسته خدا بود. (نعم العبد)

۱۲ - ایوب(ع)، در همه امور زندگى به خدا روى مى آورد و همواره او را مرجع امور خود مى دانست. (إنّه أوّاب) «أوّاب» صیغه مبالغه (از ماده «اوب») و به معناى «رجوع» است; یعنى، ایوب(ع) بسیار مراجعه کننده به خدا و همواره متوجه او بود.

۱۳ - رجوع و توجه همواره ایوب(ع) به خداوند در زندگى، موجب دستیابى او به مقام عبودیت الهى (نعم العبد إنّه أوّاب) برداشت یاد شده به خاطر این نکته است که جمله «إّنه أوّاب» در مقام تعلیل براى «نعم العبد» است; یعنى، چون ایوب(ع) بسیار متوجه خدا و پر مراجعه به او بود; عبد شایسته شناخته شد و به این مقام دست یافت.

۱۴ - رجوع بسیار و توجه همواره به خدا در زندگى، موجب دستیابى انسان به مقام والاى عبودیت الهى (نعم العبد إنّه أوّاب)

۱۵ - بندگى شایسته خدا، مقامى بس والا براى بشر (نعم العبد إنّه أوّاب)

۱۶ - صبر ایوب(ع)، جلوه اى از عبودیت و خداخواهى او (و اذکر عبدنا أیّوب ... نعم العبد إنّه أوّاب)

موضوعات مرتبط

  • الگوگیرى: الگوگیرى از ایوب(ع) ۹
  • ایوب(ع): پشیمانى ایوب(ع) ۵; تأیب همسر ایوب(ع) ۱، ۲، ۳; تنبیه همسر ایوب(ع) ۵; توصیه به ایوب(ع) ۲; خطاى همسر ایوب(ع) ۱، ۵، ۶; زمینه عبودیت ایوب(ع) ۱۳; سوگند ایوب(ع) ۱، ۵; شک ایوب(ع) ۵; صبر ایوب(ع) ۸، ۹، ۱۶; عبودیت ایوب(ع) ۱۱; فضایل ایوب(ع) ۴، ۸، ۹، ۱۲; فضایل همسر ایوب(ع) ۴; قصه ایوب(ع) ۵، ۶; معلم ایوب(ع) ۳; مقامات ایوب(ع) ۱۱; نشانه هاى عبودیت ایوب(ع) ۱۶; وفاى به سوگند ایوب(ع) ۲، ۳
  • بازگشت به خدا :۱۲ آثار بازگشت به خدا ۱۲ ۱۳، ۱۴
  • بندگان خدا :۱۱
  • تربیت: الگوى تربیت ۹
  • خدا: تعالیم خدا ۳; توصیه هاى خدا ۲
  • دعا: دعا براى حل مشکلات ۱۰
  • ذکر: آثار ذکر خدا ۱۳، ۱۴
  • سختى: صبر در سختى ۱۰
  • سوگند: اهمیت وفاى به سوگند ۷; حتمیت وفاى به سوگند ۷
  • عبودیت: اهمیت مقام عبودیت ۱۵; زمینه مقام عبودیت ۱۴
  • لطف خدا: مشمولان لطف خدا ۴

منابع