سبإ ١٧
کپی متن آیه |
---|
ذٰلِکَ جَزَيْنَاهُمْ بِمَا کَفَرُوا وَ هَلْ نُجَازِي إِلاَّ الْکَفُورَ |
ترجمه
سبإ ١٦ | آیه ١٧ | سبإ ١٨ | ||||||||||||||
|
معنی کلمات و عبارات
«هَلْ نُجَازِی؟»: آیا مجازات میکنیم و کیفر میدهیم؟
آیات مرتبط (تعداد ریشههای مشترک)
تفسیر
- آيات ۱۰ - ۲۱، سوره سباء
- بيان آيات مربوط به نعمت هايى كه خداوند به داوود و سليمان (عليه السلام ) داده موهبتفرموده بود
- كوهها و مرغان به امر خدا مسخر داود(ع ) بودند
- بيان موهبت هاى الهى به حضرت سليمان (ع )
- اشاره به مرگ سليمان (ع ) در حالى كه به عصاى خود تكيه داده بود
- داستان قوم ((سباء)) كه متنعم بودند و كفران نمودند و هلاك و نابود گشتند
- قوم سبا خود پيشنهاد عذاب مى دهند!
- پيروى از شيطان اختيارى بوده و معيارى براى تميز مؤ من به آخرت از شاك در آن است
- بحث روايتى (روايتى در باره مواهب خداوند به داوود و سليمان (عليه السلام ) و داستانقوم سباء)
تفسیر نور (محسن قرائتی)
ذلِكَ جَزَيْناهُمْ بِما كَفَرُوا وَ هَلْ نُجازِي إِلَّا الْكَفُورَ «17»
اين (كيفر) را به خاطر كفرانشان به آنان جزا داديم و آيا جز ناسپاسان را كيفر مىدهيم؟
«1». طه، 124.
«2». قمر، 2.
«3». اسراء، 83.
«4». ص، 67- 68.
«5». بقره، 261.
«6». همان، 155.
جلد 7 - صفحه 435
پیام ها
1- سرچشمهى بدبختىها، عملكرد منفى خود ماست. «ذلِكَ جَزَيْناهُمْ بِما كَفَرُوا»
2- كيفرهاى الهى، يك سنّت و قانون براى تبهكاران است و به قوم سبأ اختصاص ندارد. «هَلْ نُجازِي إِلَّا الْكَفُورَ»
3- آن چه قهر الهى را به دنبال دارد، اصرار در كفر و استمرار آن است. «هَلْ نُجازِي إِلَّا الْكَفُورَ»
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
ذلِكَ جَزَيْناهُمْ بِما كَفَرُوا وَ هَلْ نُجازِي إِلاَّ الْكَفُورَ «17»
ذلِكَ جَزَيْناهُمْ بِما كَفَرُوا: و آن عذاب عاجل پاداش داديم ايشان را به سبب آنكه كفران نعمت ورزيدند و به رسولان ما كافر شدند، وَ هَلْ نُجازِي إِلَّا الْكَفُورَ: و آيا عقاب كرده شود آنچه مذكور شد مگر ناسپاس را كه در كفران يا در كفر به نهايت رسيده باشد (استفهام انكارى است)، يعنى اين نوع عذاب پاداش نمىدهيم. مگر اهل كفران و كفر را كه به سبب كفران باغات و زراعات آنها نابود و چهار پايان هلاك و خود متفرق شدند كه ضرب المثل عرب گرديدند: (تفرّقوا ايادى سبأ) تتمه: علامه مجلسى (رحمه الله) در پايان اين قصه روايت نموده به سندهاى معتبر از حضرت صادق عليه السّلام كه فرمود: من انگشتان خود را بعد از طعام مىليسم به مرتبهاى كه مىترسم خادمم گمان كند اين از حرص من است، چنين نيست بلكه از براى احترام نعمت الهى است. بدرستى كه گروهى بودند.
كه حق تعالى نعمت فراوان به ايشان كرامت فرمود و ايشان نهرى داشتند كه آن
جلد 10 - صفحه 524
را ثرثار مىگفتند، پس از وفور نعمت به نانهاى نفيس كه از مغز گندم پخته بودند، استنجا مىكردند اطفال خود را تا آنكه كوهى از آن نانهاى نجس جمع شد. روزى مرد صالحى گذشت بر زنى كه طفل خود را به آن نانها استنجا مىكرد، فرمود: از خدا بترسيد و به نعمت الهى مغرور مشويد و كفران نكنيد.
زن گفت: گويا ما را به گرسنگى مىترسانى، تا اين نهر ثرثار ما جارى است ما از گرسنگى نمىترسيم. پس حق تعالى بر ايشان غضب فرمود و آن ثرثار را از ايشان قطع و باران آسمان و گياه زمين را بر آنها حبس نمود، پس محتاج شدند و آنچه در خانهها داشتند صرف كردند تمام شد، محتاج شدند به آن كوهى كه از نانهاى نجس جمع شده بود در ميان خود به ترازو قسمت نمودند «1».
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
لَقَدْ كانَ لِسَبَإٍ فِي مَسْكَنِهِمْ آيَةٌ جَنَّتانِ عَنْ يَمِينٍ وَ شِمالٍ كُلُوا مِنْ رِزْقِ رَبِّكُمْ وَ اشْكُرُوا لَهُ بَلْدَةٌ طَيِّبَةٌ وَ رَبٌّ غَفُورٌ «15» فَأَعْرَضُوا فَأَرْسَلْنا عَلَيْهِمْ سَيْلَ الْعَرِمِ وَ بَدَّلْناهُمْ بِجَنَّتَيْهِمْ جَنَّتَيْنِ ذَواتَيْ أُكُلٍ خَمْطٍ وَ أَثْلٍ وَ شَيْءٍ مِنْ سِدْرٍ قَلِيلٍ «16» ذلِكَ جَزَيْناهُمْ بِما كَفَرُوا وَ هَلْ نُجازِي إِلاَّ الْكَفُورَ «17» وَ جَعَلْنا بَيْنَهُمْ وَ بَيْنَ الْقُرَى الَّتِي بارَكْنا فِيها قُرىً ظاهِرَةً وَ قَدَّرْنا فِيهَا السَّيْرَ سِيرُوا فِيها لَيالِيَ وَ أَيَّاماً آمِنِينَ «18» فَقالُوا رَبَّنا باعِدْ بَيْنَ أَسْفارِنا وَ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ فَجَعَلْناهُمْ أَحادِيثَ وَ مَزَّقْناهُمْ كُلَّ مُمَزَّقٍ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِكُلِّ صَبَّارٍ شَكُورٍ «19»
ترجمه
هر آينه بتحقيق بود براى قوم سبا در محلّ سكونتشان دلالتى دو بوستان از راست و چپ بخوريد از روزى پروردگارتان و شكر كنيد مر او را شهرى پاكيزه و پروردگارى آمرزنده
پس روى گردانيدند پس فرستاديم بر آنها سيل بنيانكن را و تبديل كرديم دو باغ آنها را به دو باغ صاحبان ميوه تلخ و درخت شور گز و چيزى از سدر اندك
اينگونه پاداش داديم آنها را بسبب آنكه كفران ورزيدند و آيا مجازات ميكنيم مگر بسيار كفران نعمت كننده را
و قرار داديم ميان آنها و ميان آباديهائى كه بركت داديم در آن آباديهاى آشكارى را و مقرّر داشتيم در آنها سير كردن را سير كنيد روزهائى با آنكه هستيد ايمنان
پس گفتند پروردگار ما سفرهاى ما و ستم كردند بر خودشان
جلد 4 صفحه 355
پراكنده نموديم آنها را نهايت پراكنده نمودن همانا در آن هر آينه نشانههائى است براى هر زياد بردبار بسيار شكرگزارى.
تفسير
خداوند منّان شمّهئى از نتايج شكرگزارى و كفران نعمت خود را بيان فرموده باين تقريب كه بتحقيق بود براى اولاد سباء بن يشخب بن يعرب بن قحطان كه بنقل مجمع از پيغمبر پدر ده قبيله از قبائل عرب بوده و گفتهاند در يمن اقامت داشتند و نام شهر آنها مآرب بوده و بين آن و صنعاء سه روز راه بوده آيت و علامتى از علائم قدرت خداوند بر وافر نمودن نعمت شكور و مجازات كفور و آن آيت و علامت اين بود كه ماداميكه آنها بوظائف دينى خودشان تا اندازه ميسور عمل مينمودند در دو طرف يمين و يسار شهر آنها بقدرى باغات و بساتين و اشجار مثمره و انهار جاريه وجود داشت كه براى اتّصال بيكديگر و تزاحم اشجار باغهاى متعدّده با هم گويا دو باغ در دو طرف آنشهر است كه آخر آن دو پيدا نيست و بعضى گفتهاند خانه هر كس دو باغ در دو طرف راست و چپش بود و اين مناسب با قرائت مساكن است كه از جمعى نقل شده و انبياء بنى اسرائيل بآنها از جانب خدا فرمودند بخوريد از نعمتهاى گوناگون و ميوههاى رنگارنگ كه خدا روزى شما فرموده و شكر خدا را بجا آوريد بعبادت و اطاعت كه اين شهر خوب پاكيزه تهى از هر حيوان موذى و گزندهئى است و خداى شما خداى آمرزنده مهربانى است كه اگر احيانا در شكرگزارى هم تقصير يا قصورى براى شما روى دهد با توبه يا بدون آن هم مىآمرزد ولى آنها بكلّى از ياد خدا غافل و سرگرم بآن نعم شدند و به نصائح و مواعظ علماء و صلحاء خودشان گوش ندادند پس خداوند موشهاى بزرگ را مأمور خرابى سدّى فرمود كه بامر حضرت سليمان براى آبادى ديار آنها بسته شده بود و مجارى متعدّده داشت كه بقدر حاجت از آن استفاده مينمودند و موشها مشغول خرابى سدّ شدند و آنها متوجّه نبودند تا سدّ خراب و سيل ديار آنها را ويران نمود چنانچه قمّى ره نقل فرموده و لذا بعضى گفتهاند عرم كه سيل اضافه بآن شده است نام نوع آنموش است و بعضى گفتهاند نام آنسدّ يا هر سدّى است كه جلو آب بسته باشد ولى در روايت قمّى ره بعظيم و شديد تفسير شده و بدل شد بخواست خدا براى آنها آندو باغ ممتدّ پر
جلد 4 صفحه 356
ميوه كه گفته شده زنها وقتى عبور ميكردند و بر سرشان زنبيل بود بدون آنكه دست بميوه بزنند پر ميشد مبدّل شد بدو باغ كه براى صنعت مشاكله و جور بودن كلام باغ خوانده شده و الّا بايد جنگل خوانده شود چون داراى ميوه تلخ يا ميوه درخت تلخ ميوه بودند و أكل با اضافه بخمط نيز قرائت شده است و خمط هر درخت خاردارى است كه داراى ميوه تلخ غير مأكول است و در اين قبيل موارد اضافه معمولتر است از توصيف و بيان چون در صورت توصيف بايد خمط مجرّد از ذات و بمعناى تلخ يا بدمزه استعمال شده باشد يا مضافى براى آن تقدير نمود كه اكل باشد و در صورت بيان هم بىتكلّف نيست و قمّى ره آنرا بامّ غيلان تفسير نموده كه آنرا بدرخت طلح يا بار آن ترجمه نمودهاند و طلح بدرخت بزرگ در ريگستان معرّفى شده است در هر حال معلوم است كه مراد تبديل آن دو باغ است بدو باغ داراى ميوه تلخ بدمزه و درخت شور گز كه اصلا ميوه ندارد لذا گفتهاند معطوف است بر اكل نه بر خمط و مقدار كمى از درخت سدر كه آنرا در فارسى كنار خوانند و آن دو نوع است يك نوع ميوهاش مأكول و برگش براى شستشو خوب است و يك نوع داراى ميوه تند غير مأكولى است كه آن بيابانى است و بعضى گفتهاند اينجا مراد اين نوع است و در صورتى كه مراد نوع اوّل باشد موصوف بكمى شده براى اشاره بآنكه اگر در آن دو باغ چيز مأكولى هم يافت ميشد چيز كمى بود كه دردى را دوا نميكرد اين جزاى كفران نعمت آنها بود كه خدا داد بآنها در دنيا و جزا نميدهد خدا مگر كسيرا كه بسيار ناشكر باشد و كفران نعمت كند چون اگر زياد نباشد گفته شد كه ميآمرزد و يجازى بصيغه مغائب مجهول و كفور برفع نيز قرائت شده است و خداوند ميان شهر آنها و ميان بلاد شام كه گفتهاند يا مكّه كه قمّى ره نقل فرموده قرار داده بود آباديهاى نمايانى براى مسافرين از دور يا براى خودشان كه يكديگر را ميديدند و بركات ظاهرى و باطنى بلاد شام و مكّه معظّمه واضح است كه توسعه رزق و فيوضات ربّانى است و مقدّر فرموده بود خداوند سير مسافرين آنها را از بلد خودشان ببلاد مباركه در آن آباديهاى نمايان باندازه مساوى يكديگر كه صبح چون از منزل حركت ميكردند ناهار را در يكى از آن آباديها صرف مينمودند و چون از آنجا راه مىافتادند
جلد 4 صفحه 357
شام در آبادى ديگر بودند و بآنها اجازه داده شده بود كه مسافرت نمايند از بلدشان به بيت المقدّس يا مكّه معظّمه در آن آباديهاى متقاربه بيكديگر با كمال امنيّت و رفاهيت هر وقت بخواهند از شب و روز و اينها همه الطاف الهى بود نسبت بآنها كه قدردانى و شكرگزارى در برابرش نشد بلكه از خوشى ملول شدند و براى تكبّر و تفرعن و تطاول بر فقراء و ضعفاء و درماندگان از خداوند مسئلت نمودند كه در سر راه آنها بشام بيابانهائى احداث شود كه بتوانند بوجود داشتن زاد و راحله براى خودشان و نداشتن فقراء و ضعفاء بر آنها تفوّق و تطاول نمايند و بر خودشان ستم نمودند چون بنعمت مغرور و مست شدند و خداوند دعايشان را مستجاب فرمود و آباديهاى بين راهشان را ويران و مبدّل به بيابان كرد و پس از سيل عرم سابق الذكر آنقوم كه ده قبيله و شعبه بودند هر يك بديارى پناهنده و متفرق شدند دستهئى بشام هجرت نمودند و دستهئى بمكّه رفتند و دستهئى بمدينه و جمعى ببحرين و فرقهئى بتهامه و پارهئى بعمّان جاى گزين شدند و قصّه آنها سر زبانها افتاد و ضرب المثل شدند بطوريكه براى بيان شدّت تفرّق هر جماعت متفرّق شدهئى ميگويند متفرق شدند مانند تفرّق قوم سبا و همانا در اين قصّه و امثال اين دلالات قدرت حق و موجبات عبرت خلق موجود است براى كسانيكه صابرند بر طاعت خدا و شاكرند بر نعم او بايمان و عمل و فكر و ذكر نه كسانيكه بكلّى از اين معانى غافل و در وادى جهل و نادانى حيران و سرگردانند و بعّد بتشديد بجاى باعد نيز قرائت شده و ربّنا بضمّ و باعد بصيغه ماضى و اين قرائت را در مجمع بامام باقر عليه السّلام هم نسبت داده و مراد شكايت آنها است از خدا و اخبار از طول منازلشان براى افراطشان در تنعّم و تعيّش و بىاعتنائى بنعمت موجوده از جانب خدا براى آنها و در روايات ائمه اطهار بلاد مباركه بذوات مقدّسه خودشان و آباديهاى نمايان بفقهاء و روات احاديثشان و مأمورين بسير در آنها بشيعيانشان تفسير شده و آنكه بايد شب و روز در طلب معرفت احكام باشند با ايمنى از شك و شبهه و جهالت و ضلالت در صورتى كه از مأخذ صحيح أخذ نموده باشند و استفاده اين معانى از باطن قرآن با حفظ ظاهر آن منافى نيست چنانچه تفسير مشهور از بلاد مباركه ببلاد شام و بيت المقدس منافات ندارد با تفسير قمّى ره از آن بمكّه چون ممكن است هر دو مراد
جلد 4 صفحه 358
باشد چنانچه هر دو مبارك و مسعودند-
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
ذلِكَ جَزَيناهُم بِما كَفَرُوا وَ هَل نُجازِي إِلاَّ الكَفُورَ «17»
اينکه است که جزا داديم آنها را به سبب آن چه كافر شدند به اعراض از انبياء و كفران كردند نعمتهاي الهي را و آيا جزا ميدهيم يعني هرگز مجازات نميكنيم مگر كساني را که در كفر زيادتي ميكنند که معناي كفور است.
اينکه آيه شريفه تنبيه بشر است که اثر كفران نعمت و اعراض از انبيا و طغيان و سركشي اينکه است که سلب نعمت ميشود و مورث عذاب و هلاكت چنانچه فرمود: وَ لَئِن كَفَرتُم إِنَّ عَذابِي لَشَدِيدٌ که گذشت در سوره ابراهيم آيه 7.
ذلک اشاره به ارسال سيل و ذهاب اموال و خرابي منازل و از بين رفتن اشجار است جَزَيناهُم بِما كَفَرُوا جزاء اعراض و كفران اينکه است.
وَ هَل نُجازِي استفهام انكاري است يعني هرگز اينکه نحو جزا داده نميشود.
إِلَّا الكَفُورَ صيغه مشبهه دلالت بر دوام كفر ميكند.
برگزیده تفسیر نمونه
(آیه 17)- در این آیه به عنوان یک نتیجهگیری با صراحت میگوید: «این کیفر را به خاطر کفرانشان به آنها دادیم» (ذلِکَ جَزَیْناهُمْ بِما کَفَرُوا).
اما برای این که تصور نشود این سرنوشت مخصوص به این گروه بود، بلکه عمومیت آن نسبت به همه کسانی که دارای اعمال مشابهی هستند مسلم است چنین میافزاید: «و آیا جز کفران کننده را کیفر میدهیم»؟ (وَ هَلْ نُجازِی إِلَّا الْکَفُورَ).
نکات آیه
۱ - راه افتادن سیل بنیان کن و درهم کوبیده شدن باغ هاى دل پذیر قوم سبا، کیفر ناسپاسى و کفران آنان بود. (فأعرضوا فأرسلنا علیهم سیل العرم و بدلّنهم بجنّتیهم ... ذلک جزینهم بما کفروا) به قرینه بحث شکر در دو آیه پیش، احتمال دارد مراد از «کفروا» کفران باشد.
۲ - خداوند، مردم سبأ را به خاطر کفرشان با فرستادن سیلى بنیان کن مجازات کرد. (فأعرضوا فأرسلنا علیهم سیل العرم ... ذلک جزینهم بما کفروا) برداشت یاد شده بنابراین اساس است که «کفروا» به همان معناى مشهور (کفر ورزیدن) باشد.
۳ - روى گردانى از آیه خدا، مجازات الهى را درپى دارد. (لقد کان لسبإ فى مسکنهم ءایة ... فأعرضوا ... ذلک جزینهم)
۴ - کیفرهاى دنیوى خداوند، ممکن است با ایجاد رخدادهاى طبیعى (همانند سیلى بنیان کن) تحقق پیدا کند. (فأرسلنا علیهم سیل العرم ... ذلک جزینهم)
۵ - کفران نعمت هاى خداوند، کیفر در پى دارد. (و اشکروا له ... فأعرضوا فأرسلنا علیهم سیل العرم... ذلک جزینهم)
۶ - از دست دادن نعمت و امکانات، نوعى کیفر و مجازات است. (و اشکروا له ... فأعرضوا فأرسلنا علیهم سیل العرم و بدلّنهم بجنّتیهم جنّتین ذواتى أُکل خمط)
۷ - استفاده از حوادث تاریخى گذشته براى هدایت مردمان، از شیوه هاى هدایتى قرآن کریم أفلم یروا ... و لسلیمن الریح ... اعملوا ءال داود شکرًا ... لقد کان لسبإ فى مسکنهم ءایة ... کلوا من رزق ربّکم و اشکروا له ... فأعرضوا فأرسلنا علیهم سیل العرم ... ذلک جزینهم
۸ - خداوند، جز کفران کنندگان را مجازات نمى کند. (و هل نجزى إلاّ الکفور) استفهام در این آیه، انکارى به معناى نفى بوده و مفید برداشت یاد شده است.
۹ - کفران نعمت هاى الهى، گناهى بس بزرگ و غیرقابل بخشش در پیشگاه خداوند (و هل نجزى إلاّ الکفور) تأکید خداوند بر این که تنها کفران کنندگان نعمت ها، مورد مجازات قرار مى گیرند، گویاى حقیقت یاد شده است.
۱۰ - خداوند، جز کافران را مجازات نمى کند. (و هل نجزى إلاّ الکفور)
موضوعات مرتبط
- آیات خدا: آثار اعراض از آیات خدا ۳
- بلایا: نقش بلایاى طبیعى ۴
- تاریخ: فواید نقل تاریخ ۷
- خدا: کیفرهاى خدا ۸، ۱۰
- سیل: نقش سیل ۴
- قوم سبا: تاریخ قوم سبا ۱، ۲; عوامل کیفر قوم سبا ۱، ۲; عوامل نابودى باغهاى قوم سبا ۱; کفر قوم سبا ۲; کفران نعمت قوم سبا ۱
- کافران: کیفر کافران ۱۰
- کفر: آثار کفر ۲
- کفران: آثار کفران نعمت ۱، ۵; گناه کفران نعمت ۹
- کفران کنندگان: کیفر کفران کنندگان ۸
- کیفر: ابزار کیفر ۴، ۶; عوامل کیفر ۳، ۵; کیفر با سیل ۱
- گناه: گناهان کبیره ۹; گناه نابخشودنى ۹
- نعمت: عوامل سلب نعمت ۶
- هدایت: روش هدایت ۷
منابع