ریشه صفو
تکرار در قرآن: ۱۷(بار)
قاموس قرآن
راغب گويد: اصل صفو خلوص شىء است از آميختگى. و از آن است كه به سنگ صاف و خالص، صفا گويند. طبرسى هر سنگى است كه چيزى از گل و خاك بهآن آلوده نيست. *[محمّد:15]. و نهرهايى از عسل صاف و خالص. اصفاء: خالص كردن و آن به معنى اختيار و اختصاص مىدهد «اصفيت فلاناً بالشىء: آثرته به». [اسراء:40].اصطفاءو اختيار و اجتباء نظير هم اند (مجمع) راغب مىگويد: اصطفاء تناول خالص شىء است چنانكه اختيار انتخاب خير و خوب آن... [آل عمران:33]. اين آيه روشن مىكند كه مذكورين فوق از فساد خالص بودند لذا خدا اختيارشان كرد و نشان مىدهد كه خدا هر كس را اختيار نمىكند بلكه محل بايد قابليت داشته باشد مثل [انعام:124]. صفوان:سنگ خالص و صاف، ايضاً صفا، واحد هر دو صفوانه است مثل مرجان و مرجانة (مجمع). [بقره:264]. صلد نيز سنگ صاف است. يعنى مثل او مثل سنگ صافى است. يعنى مثل او مثل سنگ صافى است كه در خاك هست كه بارانى تند بر آن باريد و آن را صاف و بى خاك كرد. صلد به معنى زمين سخت كه در اثر صلابت چيزى نمىروياند نيز آمده است. * [فاطر:32]. ايراث آن است كه مالى را بارث بگذارد همچنين است ايراث علم و مقام و غيره. مىشود نسبت ايراث را به جمعى داد كه فقط بعضى به امر آن قيام مىكنند مثل [مؤمنون:54]. باآن كه فقط بعضى از آنها اهل عمل بودند. روشنتر از آن آيه [شورى:14]. است مراد از «الكتاب» بنابر سياق آيات قرآن مجيد است كه ما قبل آيه چنين است «وزالَّذى اَوْحَيْنا اِلَيْكَ مِنَ الْكِتابِ هُوَ الْحَقُ مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيْهِ...» لذا الف و لام «الكتاب» در آيه «ما نحن فيه» بايد براى عهد باشد اشاره به كتاب در آيه فوق. بنابراين اگر ضمير «فَمِنْهُمْ» راجع به «اَلَّذينَ اصْطفَيْنا» باشد چنانكه ظاهر همين است هيچ مانعى ندارد قومى كه از سه گروه ظالم لنفس، مقتصد و سابق به خيرات تشكيل شده وارث كتاب و قرآن باشند چنانكه بنى اسرائيل وارث بودند. و مىشود گفت: مراد از «اَلَّذينَ اصْطَفَيْنا مِنْ عِبادِنا»«همه امت اسلام باشند كه وارث قرآن اند مثل بنى اسرائيل. ولى كلمه «اِصْطَفى» در قرآن دلالت به برگزيدگى دارد مثل [بقره:247]، [بقره:130]، [اعراف:144]. در آيه «وَاَوْرَثْنا بَنى ارسْرائيلَ الْكِتابَ»لفظ اصطفاء نيامده است. از اين مىتوان فهميد كه «اَلَّذينَ اصْطَفَيْنا» گروه مخصوصى اند نه تمام امّت. و آنها داخل در آل ابراهيم نه تمام امّت. و آنهاداخل در آل ابراهيم عليه السلام اند كه فرموده:[آل عمران:33و34]. در روايات بسيارى از اهل بيت عليهم السلام نقل شده كه مراد از ذرّيه خانواده پيامبراند و از اولاد فاطمه عليهما السلام و عدهاى از آنها ظالم بر نفس خويش اند. وعدهاى ميانه رو و عدهاى سابق به خيرات كه ائمه عليهم السلام باشند. على هذا [فاطر:31] راجع به حضرت رسول صلى اللّه عليه و آله و سلم است آن گاه در آيه بعدى با كلمه تراخى «ثُمَّ» فرموده «ثُمَّ آزوْرَثْنا الْكِتابَ الَّذينَ اصْطَفَيْنا مِنْ عِبادِنا» يعنى سپس كتاب را به ذريّه تو ارث گذاشتيم كه مانند تو قيام به امر كتاب كنند احتمال دادهاند كه «مِنْ عِبادِنا» به معنى بعضيّت و ضمير «فَمِنْهُمْ» راجع به عبادنا باشد.آن وقت لفظ «فَمِنْهُمْ» و ما بعد آن در مقام تعليل است. يعنى: كتاب را به بعضى از بندگان خود كه برگزيدهايم ارث گذاشتيم زيرا بندگان ظالم و مقتصد و سابق به خيرات اند و لياقت ايراث را نداشتند. در الميزان از كافى از حضرت رضا عليه السلام نقل است كه از «ثُمَّ اَوْرَثنا الْكِتابَ الَّذينَ اصْطَفَيْنا مِنْ عِبادِنا» سؤال شد فرمودند: آنها اولاد فاطمه عليهما السلام اند. سابق به خيرات امام، مقتصد عارف به امام، ظالم بر نفسآن است كه امام را نمىشناسد. و از كتاب سعد السعود ابن طاوس از حضرت باقر عليه السلام درباره نقل شده كه فرموده: آن فقط در خصوص ما است. اى ابا اسحق اما سابق به خيرات على بن ابى طالب، حسن، حسين، و شهيد از ماست. اما مقتصد صائم در نهار و قائك در ليل است و اما ظالم لنقژفس در اوست آنچه در مردم است و او آمرزيده مىباشد. در الميزان پس از نقل حديث فرموده مراد از شهيد به قرينه روايات ديگر امام است و فرموده: روايات از طرق شيعه از ائمه عليهم السلام در اينكه آيه مخصوص اولاد فاطمه عليهما السلام است بسيار است. دو حديث فوق و نظير آن دو در صافى نقل شده و مجمع و جوامع الجامع به آنهانقل شده و مجمع و جوامع الجامع به آنهااشاره كرده است از ابن عباس نقل شده: مراد از «اَلَّذينَ اصْطَفَينا» علماء امت اسلام اند اگر چنين هم باشند مصداق حقيقى همان ائمه اهل بيت عليهم السلام سپس علماء مروّجين قرآن. ولى كلمه اصطفاء با اين احتمال نمىسازد با آنكه علما نيز وارث رسول خدا اند و درباره آنها فرموده: «اَللّهُمَّ ارحَمْ خذلَفائى - ثَلثَ مَرّاتٍ - قيلَ يل رَسُولَ اللّهِ وَ مَنْ خُلَفائُكَ؟ قال: الذين يَأتُونَ مِنْ بَعدى، يَرْوونَ حِديثى وَ سُنَّتى فَيُعَلِّمُونَ النّاسَ مِنْ بَعْدى» (وسائل كتاب قضا ابواب صفات قاضى باب 8 حديث 50) در بعضى از نسخ روايت كلمه «فَيُعَلِّمُونَها» نيست. * [بقره:158]. صفا و خالص است. مروه در اصل به معنى سنگهاى نرم است مروه در اصل به معنى سنگهاى نرم است و به قولى سنگريزهها است. مرو لغتى است در مروه و به قولى جمع مروه است مثل تمر و تمره (مجمع). سپس آن دو نام دو ركوه است در مكه كه حاجيان ميان آن دو عمل سعى انجام مىدهند فاصله ميان آن دو عمل سعى انجام ميدهد فاصله ميان آن دو بنابر آنچه گفته اندسيصد و پنجاه متر و نيم است. يعنى صفا و مرو از معابد خداست و از اماكنى اند كه براى عبادت خدا تعيين گرديدهاند .
ریشههای نزدیک مکانی
کلمات مشتق شده در قرآن
کلمه | تعداد تکرار در قرآن |
---|---|
اصْطَفَيْنَاهُ | ۱ |
اصْطَفَى | ۳ |
اصْطَفَاهُ | ۱ |
صَفْوَانٍ | ۱ |
اصْطَفَاکِ | ۲ |
اصْطَفَيْتُکَ | ۱ |
فَأَصْفَاکُمْ | ۱ |
يَصْطَفِي | ۱ |
اصْطَفَيْنَا | ۱ |
أَصْطَفَى | ۱ |
الْمُصْطَفَيْنَ | ۱ |
لاَصْطَفَى | ۱ |
أَصْفَاکُمْ | ۱ |
مُصَفًّى | ۱ |