روایت:من لايحضره الفقيه جلد ۳ ش ۳۱

از الکتاب


آدرس: من لا يحضره الفقيه، جلد ۳، أَبْوَابُ الْقَضَايَا وَ الْأَحْكَام-بَابُ الْحِيَلِ فِي الْأَحْكَام

في روايه عمرو بن شمر عن جعفر بن غالب الاسدي رفع الحديث قال :

وَ بَيْنَمَا رَجُلاَنِ جَالِسَانِ فِي‏ زَمَنِ‏ عُمَرَ بْنِ اَلْخَطَّابِ‏ إِذْ مَرَّ بِهِمَا رَجُلٌ مُقَيَّدٌ فَقَالَ أَحَدُ اَلرَّجُلَيْنِ إِنْ لَمْ يَكُنْ فِي قَيْدِهِ كَذَا وَ كَذَا فَامْرَأَتُهُ طَالِقٌ ثَلاَثاً فَقَالَ اَلْآخَرُ إِنْ كَانَ فِيهِ كَمَا قُلْتَ فَامْرَأَتُهُ طَالِقٌ ثَلاَثاً فَذَهَبَا إِلَى مَوْلَى اَلْعَبْدِ وَ هُوَ اَلْمُقَيِّدُ فَقَالاَ لَهُ إِنَّا حَلَفْنَا عَلَى كَذَا وَ كَذَا فَحُلَّ قَيْدَ غُلاَمِكَ حَتَّى نَزِنَهُ فَقَالَ مَوْلَى اَلْعَبْدِ اِمْرَأَتُهُ طَالِقٌ إِنْ حَلَلْتُ قَيْدَ غُلاَمِي فَارْتَفَعُوا إِلَى‏ عُمَرَ فَقَصُّوا عَلَيْهِ اَلْقِصَّةَ فَقَالَ‏ عُمَرُ مَوْلاَهُ أَحَقُّ بِهِ اِذْهَبُوا بِهِ إِلَى‏ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ‏ لَعَلَّهُ يَكُونُ عِنْدَهُ فِي هَذَا شَيْ‏ءٌ فَأَتَوْا عَلِيّاً ع‏ فَقَصُّوا عَلَيْهِ اَلْقِصَّةَ فَقَالَ مَا أَهْوَنَ هَذَا فَدَعَا بِجَفْنَةٍ وَ أَمَرَ بِقَيْدِهِ فَشُدَّ فِيهِ خَيْطٌ وَ أَدْخَلَ رِجْلَيْهِ وَ اَلْقَيْدَ فِي اَلْجَفْنَةِ ثُمَّ صَبَّ عَلَيْهِ اَلْمَاءَ حَتَّى اِمْتَلَأَتْ ثُمَّ قَالَ ع اِرْفَعُوا اَلْقَيْدَ فَرَفَعُوا اَلْقَيْدَ حَتَّى أُخْرِجَ مِنَ اَلْمَاءِ فَلَمَّا أُخْرِجَ نَقَصَ اَلْمَاءُ ثُمَ‏ دَعَا بِزُبَرِ اَلْحَدِيدِ فَأَرْسَلَهُ فِي اَلْمَاءِ حَتَّى تَرَاجَعَ اَلْمَاءُ إِلَى مَوْضِعِهِ وَ اَلْقَيْدُ فِي اَلْمَاءِ ثُمَّ قَالَ زِنُوا هَذَا اَلزُّبَرَ فَهُوَ وَزْنُهُ‏


من لايحضره الفقيه جلد ۳ ش ۳۰ حدیث من لايحضره الفقيه جلد ۳ ش ۳۲
روایت شده از : امام على عليه السلام
کتاب : من لايحضره الفقيه - جلد ۳
بخش : أبواب القضايا و الأحكام-باب الحيل في الأحكام
عنوان : حدیث امام على (ع) در کتاب من لا يحضره الفقيه جلد ۳ أَبْوَابُ الْقَضَايَا وَ الْأَحْكَام‏-بَابُ الْحِيَلِ فِي الْأَحْكَام‏
موضوعات :

ترجمه

‏محمد جواد غفارى, من لا يحضره الفقيه - جلد ۴ - ترجمه على اكبر و محمد جواد غفارى و صدر بلاغى, ۱۹

در روايت عمرو بن شمر از جعفر بن غالب اسدى كه بيكى از روات مى‏رساند گويد: دو تن از مسلمانان در زمان عمر بن خطاب همين طور كه در كنار يك ديگر نشسته بودند مردى از جلويشان ردّ شد كه پاى در بند زنجير داشت. يكى از آن دو گفت: اگر وزن اين زنجير فلان مقدار نبود زوجه‏ام سه طلاقه باشد و ديگرى نيز گفت: اگر آن مقدار كه تو گفتى بود همسر من سه طلاقه باشد، پس هر دو نزد صاحب آن غلام فرارى كه در زنجير بود رفتند و قصّه خود را باز گفتند و گفتند: كه ما هر دو چنين قسم خورديم، اين زنجير را از پاى غلام باز كن تا آن را وزن كرده تكليفمان روشن شود، مولاى غلام نيز گفت: زوجه‏ام مطلّقه باشد اگر اين بند از غلام برگيرم، كار دشوار شد و حكايت را نزد خليفه عمر بردند و چاره خواستند، عمر گفت: اختيار غلام با مولايش باشد حكم را نزد علىّ بن ابى طالب ببريد تا او چه دستور دهد شايد راهى را او در اين مسأله بداند، پس نزد على عليه السّلام آمدند و قضيه را بازگفتند، حضرت فرمود: اينكه بسيار آسانست لاوك (طشت) و ريسمانى بياوريد، چون آوردند، فرمود: ريسمان را در يكى از حلقه‏هاى زنجير كرده، ببنديد بعد پاى اين مرد را با همان زنجير در لاوك نهاده آب بر آن بريخت تا پر كرد بعد ريسمان را گرفته آهسته با زنجير از آب‏ بيرون كشيد و بنگريست آب تا چه حدّ در ظرف پائين آمده است آن وقت وزنه آهنى خواست و در آب لاوك نهاد تا آب به جاى اول خود بازگشت (زمانى كه قيد و زنجير در آب بود) بعد فرمود وزنه‏هايى كه در آب نهاده‏ايد معيّن كنيد كه آن مقدار وزن زنجير خواهد بود. شيخ صدوق- ره- مؤلف اين كتاب پس از نقل از اين قضيه گويد: مراد آن حضرت آن بود كه راه رهائى از حكم كسانى كه طلاق را به چنين سوگندها جايز مى‏دانند بمردم بياموزد و الّا طلاق به قسم اصلا باطل بوده است.


شرح

آیات مرتبط (بر اساس موضوع)

احادیث مرتبط (بر اساس موضوع)