روایت:من لايحضره الفقيه جلد ۳ ش ۱۷۴۳
آدرس: من لا يحضره الفقيه، جلد ۳، بَابُ مَعْرِفَةِ الْكَبَائِرِ الَّتِي أَوْعَدَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَيْهَا النَّار
روي هشام بن الحكم و ابو بصير عن ابي عبد الله ع قال :
من لايحضره الفقيه جلد ۳ ش ۱۷۴۲ | حدیث | من لايحضره الفقيه جلد ۳ ش ۱۷۴۴ | |||||||||||||
|
ترجمه
محمد جواد غفارى, من لا يحضره الفقيه - جلد ۵ - ترجمه على اكبر و محمد جواد غفارى و صدر بلاغى, ۳۰۰
هشام بن حكم و ابو بصير از امام صادق عليه السّلام روايت كردهاند كه فرمود: مردى در قديم الأيّام دنيا را از راه حلال طلب كرد بدست نياورد و نتوانست بدان برسد، و از راه حرام طلب كرد باز نتوانست بدست آورد، پس شيطان نزد او آمده گفت: اى مرد تو دنيا را از راه حلال خواستى بدست نياوردى، از راه حرام كوشش نمودى بدست آرى موفّق نگشتى، اكنون تو را بكارى دلالت كنم كه دنيا بتو رو آورد و ثروتى بدست آرى و مريدانت فراوان شوند؟ مرد گفت: آرى، شيطان گفت دينى مىآورى و مردم را بدان دعوت ميكنى مرد سخن شيطان را بكار بست و مردم از وى پذيرفتند و گرد او جمع شدند و اطاعتش نمودند، و از اين راه ثروتى بدست آورد و دنيايش آباد شد، سپس با خود انديشيد، و گفت: اين چه عمل زشتى بود كه انجام دادم، دين اختراع كردم و مردم را بدين دروغين خواندم و گمان نمىكنم توبهام پذيرفته شود مگر آنكه بروم و هر كس را كه دعوت كردم و او پذيرفته از آن دين افترائى بازگردانم، پس شروع كرد و نزد اتباع خود آمد. و مىگفت: آنچه من شما را بدان خواندم باطل و نادرست بود و من از پيش خود ساخته بودم، آنان در پاسخ وى مىگفتند: دروغ مىگوئى آن حقّ است، و ليكن تو خود در دينت بشك افتادهاى و از آن رجوع كردهاى، پس مرد چون چنين ديد زنجيرى برگرفت و يكسر آن را بجائى كوبيد و سر ديگر را به گردن خود بست و گفت: اين زنجير را از گردن باز نگيرم تا اينكه خداوند مرا ببخشد و از سر گناهم بگذرد، پس خداوند عزّ و جلّ بيكى از پيمبرانش وحى فرستاد كه بفلان كس بگو: سوگند به عزّت و جلالم اگر آنقدر مرا بخوانى كه همه رگهايت از هم بگسلد، عذرخواهى تو را نپذيرم جز آنكه آنان كه بدين تو مردهاند زنده كنى و آنها از آن دين برگردند.