روایت:من لايحضره الفقيه جلد ۱ ش ۲۱۵۲
آدرس: من لا يحضره الفقيه، جلد ۱، أَبْوَابُ الصَّلَاةِ وَ حُدُودِهَا-بَابُ فَرْضِ الصَّلَاة
روي عن جويريه بن مسهر انه قال :
من لايحضره الفقيه جلد ۱ ش ۲۱۵۱ | حدیث | من لايحضره الفقيه جلد ۱ ش ۲۱۵۳ | |||||||||||||
|
ترجمه
محمد جواد غفارى, من لا يحضره الفقيه - جلد ۱ - ترجمه على اكبر و محمد جواد غفارى و صدر بلاغى, ۳۰۲
از جويرية بن مسهر روايت شده كه گفت: ما بهمراه امير المؤمنين علىّ بن ابى طالب عليه السلام از جنگ خوارج باز مىآمديم تا اينكه بزمين بابل رسيديم (محلّى بوده نزديك حلّه امروزى در عراق كه مسجدى بنام مسجد شمس هم امروز در حلّه مشهور است و مردم بقصد زيارت و عبادت بآنجا ميروند) و وقت نماز عصر فرا رسيد، پس امير المؤمنين عليه السّلام در آن زمين فرود آمد و لشكريان نيز فرود آمدند و آن حضرت فرمود: اى مردم، اين سرزمين مورد لعن و غضب خداوند است و در طىّ روزگار سه بار- و بنا بر خبر ديگر دو بار- تاكنون بعذاب الهى دچار شده يا مردمش مورد عذاب قرار گرفتهاند و هم اكنون نيز در انتظار عذاب سوّم است و اين زمين يكى از زمينهاى مؤتفكه است (يعنى سرزمينهائى كه دچار سرنگونى و خرابى شده و از جمله شهرهاى قوم لوط است كه خداوند آنها را با فرو بردن در زمين هلاك ساخته است) و اين نخستين سرزمينى است كه در آن بت مورد پرستش قرار گرفته، بنا بر اين هيچ پيامبر و وصىّ پيامبرى را جايز نيست كه در چنين زمينى نماز گزارد، ولى هر كس از شما كه بخواهد مىتواند اينجا نماز بخواند، پس مردم به دو سوى جاده يا راه مايل شده و بنماز پرداختند و آن حضرت بر استر رسول خدا (ص) سوار شده و روانه گشت، جويريه (راوى خبر) گويد: من با خويشتن گفتم: بخدا قسم من از امير المؤمنين عليه السّلام پيروى ميكنم و امروز حتما بايد بتقليد از او هر كجا آن حضرت نماز كند من نيز نماز گزارم و بدنبال آن حضرت روان شدم، بخدا قسم هنوز از پل نهر سوراء (كه سورى و سوراء شهرى در سرزمين بابل بوده و نهرى به همين نام داشته است) نگذشته بوديم كه خورشيد غروب كرد و من بشك افتادم كه چرا نماز حضرت فوت شد، آن حضرت متوجّه من شده و فرمود: اى جويريه شك كردى؟ عرضكردم: بلى يا امير المؤمنين، بعد آن حضرت در گوشهاى فرود آمد و وضو ساخت و برخاست و با كلامى سخن گفت كه فكر ميكنم بزبان عبرانى بود آنگاه بانگ نماز برداشت يا شايد مرا امر به اذان فرمود، در اين هنگام من برگشتم و بخورشيد نگريستم و بخدا قسم ديدم كه با صداى عظيمى از ميان دو كوه بيرون آمد پس آن حضرت نماز عصر را بجا آورد و من با او نماز گزاردم، و هنگامى كه، از نماز خود فارغ شديم شب همچنان كه قبلا فرا رسيده بود دوباره همه جا را فرا گرفت، آن حضرت رو بمن كرده فرمود: اى جويرية بن مسهر همانا خداوند عزّ و جلّ ميفرمايد: فَسَبِّحْ بِاسْمِ رَبِّكَ الْعَظِيمِ* يعنى: (با نام عظيم پروردگارت را تسبيح كن) و من خداوند عزّ و جلّ را بنام عظيمش خواندم و از او درخواست كردم و او خورشيد را بر من باز گردانيد. و روايت شده كه وقتى جويريه اين ماجرا را مشاهده كرد گفت: سوگند به پروردگار كعبه [تو] وصى و جانشين پيغمبر هستى.