روایت:الکافی جلد ۸ ش ۷۴
آدرس: الكافي، جلد ۸، كِتَابُ الرَّوْضَة
الحسين بن محمد الاشعري عن معلي بن محمد عن الوشا عن ابان بن عثمان عن عبد الرحمن بن ابي عبد الله قال :
الکافی جلد ۸ ش ۷۳ | حدیث | الکافی جلد ۸ ش ۷۵ | |||||||||||||
|
ترجمه
هاشم رسولى محلاتى, الروضة من الكافی جلد ۱ ترجمه رسولى محلاتى, ۱۴۸
عبد الرحمن بن أبى عبد اللَّه گويد: بامام صادق عليه السّلام عرضكردم: همانا خداى عز و جل بر ما منت نهاد كه ما را بيگانگى خودش آشنا فرمود، سپس بر ما منت گذارد كه برسالت محمد (ص) اقرار كرديم، و پس از آن ما را بمحبت و دوستى شما خاندان مخصوص داشت كه شما را دوست داريم و از دشمنتان بيزارى جوئيم، و جز اين نيست كه مقصود ما از اين دوستى آن است كه خود را از دوزخ نجات دهيم گويد: من اين سخن را گفتم و دلم شكسته (گريهام گرفت) و گريستم امام صادق عليه السّلام باو فرمود: هر چه خواهى از من بپرس كه بخدا قسم از هر چه بپرسى پاسخت را خواهم داد (مجلسى (ره) گويد: يعنى در پاسخ تقيه از تو نخواهم كرد چون اخلاص تو را بخوبى ميدانم). عبد الملك بن اعين (كه در آن انجمن حاضر بود بعبد الرحمن بن عبد اللَّه) گفت: نشنيده بودم تاكنون بمخلوقى پيش از تو اين حرف را بزند. عبد الرحمن گويد: گفتم از وضع آن دو مرد (يعنى ابو بكر و عمر) بمن خبر بده، فرمود: آن دو در مورد كتاب خدا حق ما را بستم گرفتند (يعنى خمسى كه خداوند در قرآن براى ما مقرر داشته بود بستم از ما گرفتند) و از ارثى كه فاطمه عليها السّلام از پدرش ميبرد جلوگيرى كردند و ستمشان هم چنان تا بامروز ادامه يافته است- گويد: حضرت اشاره به پشت سرش كرده فرمود:- و كتاب خدا را پشت سرشان انداختند.
حميدرضا آژير, بهشت كافى - ترجمه روضه كافى, ۱۳۹
عبد الرحمن بن ابى عبد اللَّه مىگويد: به امام صادق عليه السّلام عرض كردم: همانا خداوند عزّ و جلّ بر ما منّت نهاد كه با يگانگى خود آشنامان كرد و بر ما منّت نهاد و به رسالت محمد صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم اقرار كرديم و سپس ما را به دوستى خاندان شما ويژه گردانيد. شما را دوستدار و پيرويم و از دشمنانتان بيزاريم و از اين راه مىخواهيم خود را از آتش برهانيم. او مىگويد: مرا رقّت گرفت و گريستم. پس امام صادق عليه السّلام به من فرمود: از من بپرس كه بخدا از چيزى نپرسى جز آنكه به تو خبر دهم. او مىگويد: عبد الملك بن اعين به حضرت عرض كرد: من از او نشنيدم كه پيش از تو به كسى چنين پاسخ صريحى بدهد. او مىگويد: عرض كردم به من از آن دو مرد خبر ده. امام عليه السّلام فرمود: حقّى كه خداوند عزّ و جلّ براى ما مقرّر داشت [خمس] به ستم از ما ربودند و ميراث فاطمه عليهما السّلام را از او دريغ ورزيدند، سپس با دست خود به پشت سر خويش اشارت كرد و فرمود: قرآن خدا را پشت سرشان انداختند.