روایت:الکافی جلد ۸ ش ۵۴۹
آدرس: الكافي، جلد ۸، كِتَابُ الرَّوْضَة
احمد بن محمد و علي بن محمد جميعا عن علي بن الحسن التيمي عن محمد بن الخطاب الواسطي عن يونس بن عبد الرحمن عن احمد بن عمر الحلبي عن حماد الازدي عن هشام الخفاف قال :
الکافی جلد ۸ ش ۵۴۸ | حدیث | الکافی جلد ۸ ش ۵۵۰ | |||||||||||||
|
ترجمه
هاشم رسولى محلاتى, الروضة من الكافی جلد ۲ ترجمه رسولى محلاتى, ۱۹۶
هشام خفاف گويد: امام صادق عليه السّلام بمن فرمود: بينش تو نسبت بستارگان چگونه است؟ گويد: عرضكردم: در عراق كسى نيست كه از من بستارگان بيناتر باشد. فرمود: چرخش فلك در نزد شما چگونه است؟ هشام گويد: من كلاه خود را از سرم برداشتم و چرخى دادم (يعنى اين گونه است). حضرت فرمود: اگر اين طور است كه تو ميگوئى پس چرا بنات النعش و جدى و فرقدان در همه دهر يك روز بسوى قبله ميچرخند؟ گويد: عرضكردم: اين مسألهايست كه بخدا سوگند من آن را نميدانم و از هيچ يك از حسابدانان نيز چنين چيزى نشنيدهام. امام عليه السّلام فرمود: ستاره سكينه چند جزء از تابش زهره را دارد؟ هشام گفت: بخدا سوگند اين ستارهاى است كه تاكنون نشنيدهام و از احدى هم نشنيدهام نامش را برده باشد. حضرت فرمود: سبحان اللَّه شما يك ستاره را بكلى از نظر انداختهايد پس چگونه حساب ميكنيد؟ سپس فرمود: زهره چند جزء از تابش ماه را دارد؟ هشام عرضكرد: اين چيزى است كه جز خداى عز و جل كسى آن را نداند. فرمود: ماه چند جزء از تابش خورشيد را دارد؟ عرضكردم: اين را هم نميدانم. فرمود: راست گفتى، سپس فرمود: چگونه است كه (گاهى) دو لشكر بجنگ هم ميروند، اين دسته يك منجم و حسابگرى دارند و آن دسته نيز حسابگرى در نجوم دارند، اين يك براى قشون خود حساب ميكند كه پيروزى با اينها است، و آن ديگر براى قشون خود حساب ميكند كه پيروزى با آنها است سپس با هم جنگ ميكنند و يكى از آنها ديگرى را شكست ميدهد پس اين نحوست كجا است (كه باعث شكست يك دسته از آنها مىشود)؟ گويد: عرضكردم: نه بخدا اين را هم نميدانم. فرمود: راست گفتى، اصل حساب درست است، ولى اين مطلب را نميداند مگر آن كس كه وضع ولادت همه خلق را ميداند.
حميدرضا آژير, بهشت كافى - ترجمه روضه كافى, ۴۰۲
هشام خفّاف مىگويد: امام صادق عليه السّلام به من فرمود: نظر تو در باره ستارگان چيست؟ او مىگويد: عرض كردم: در عراق كسى نيست كه از من به ستارگان آگاهتر باشد. فرمود: چرخش فلك نزد شما چگونه است؟ هشام مىگويد: من كلاه خود را از سرم برداشتم و آن را چرخى دادم. حضرت عليه السّلام فرمود: اگر چنين است كه تو مىگويى پس چرا بنات النعش و جدى و فرقدان در همه دهر يك روز به سوى قبله نچرخند؟ او مىگويد: عرض كردم: اين مسألهاى است كه بخدا سوگند از آن آگاهى ندارم و از هيچ يك از اهل حساب هم چنين چيزى را نشنيدم. امام عليه السّلام فرمود: ستاره سكينه چند جزء از تابندگى زهره را دارد؟ هشام گفت: بخدا سوگند اين ستارهاى است كه تاكنون نشنيدهام و نشنيدم كسى از مردم نام آن را ببرد. امام عليه السّلام فرمود: سبحان اللَّه، شما يك ستاره را بكلّى ناديده گرفتهايد پس بر چه اساس حساب مىكنيد؟ سپس فرمود: زهره چند جزء از پرتو ماه را دارد؟ هشام گفت: اين چيزى است كه جز خداوند عزّ و جلّ كسى از آن آگاهى ندارد. فرمود: ماه چند جزء از پرتو خورشيد را دارد؟ عرض كردم: اين را هم نمىدانم. فرمود: راست گفتى. سپس فرمود: چگونه است كه دو لشكر به ستيز با يك ديگر روانه مىشوند، اين دسته منجّم و حسابگرى دارند و آن دسته نيز منجّم و حسابگر ديگرى دارند، اين يك براى قشون خود حساب مىكند كه پيروزى با اينهاست و آن يك براى سپاه خود حساب مىكند كه چيرگى از آن ايشان است، و سپس با هم جنگ مىكنند و يكى از آنها ديگرى را شكست مىدهد، پس نحسى باعث شكست كدام لشكر بوده است؟ گويد: عرض كردم: نه، بخدا اين را هم نمىدانم. فرمود: راست گفتى. اصل حساب درست است ولى اين نكته را نمىداند مگر كسى كه وضع ولادت همه خلق را بداند.