روایت:الکافی جلد ۸ ش ۴۸۰
آدرس: الكافي، جلد ۸، كِتَابُ الرَّوْضَة
الحسين بن محمد الاشعري عن معلي بن محمد عن علي بن اسباط عن محمد بن الحسين بن يزيد قال سمعت الرضا ع بخراسان و هو يقول :
الکافی جلد ۸ ش ۴۷۹ | حدیث | الکافی جلد ۸ ش ۴۸۱ | |||||||||||||
|
ترجمه
هاشم رسولى محلاتى, الروضة من الكافی جلد ۲ ترجمه رسولى محلاتى, ۱۳۸
محمد بن حسين بن يزيد گويد: از امام رضا عليه السّلام هنگامى كه در خراسان بود شنيدم كه ميفرمود: ما خاندانى هستيم كه گذشت را از خاندان يعقوب و شكر و سپاسگزارى را از خاندان داود بارث بردهايم. و (راوى يعنى محمد بن حسين) معتقد بود كه كلمه ديگرى هم بوده و او فراموش كرده، و من (يعنى على بن اسباط) باو گفتم: شايد فرمود: و صبر و شكيبائى را از خاندان ايوب بارث بردهايم؟ (محمد بن حسين) در پاسخ گفت: بعيد نيست (كه همين جمله باشد). على بن اسباط گويد: و جهت اينكه من اين جمله را گفتم آن بود كه از على بن يقطين شنيدم كه از برخى حديث ميكرد كه چون ابو جعفر منصور (خليفه عباسى) در آن سالى كه محمد و ابراهيم فرزندان عبد اللَّه بن حسن در آن سال كشته شدند بمدينه آمد بسوى عمويش على بن عيسى رو كرده گفت: اى ابا العباس امير المؤمنين (كه مقصود خودش بود) در نظر گرفته درختهاى مدينه را از بيخ بركند و چشمههايش را كور كند و آن را زير و رو سازد، على بن عيسى بدو گفت: اين عموزادهات جعفر بن محمد است كه هم اكنون در مدينه حضور دارد، كسى را بنزد او بفرست و نظريه خود را از او بپرس (كه آيا صلاح است چنين كارى بكنى يا نه). گويد: منصور كسى بنزد آن حضرت فرستاد و على بن عيسى جريان را باطلاع آن جناب رسانيد و امام صادق عليه السّلام بنزد منصور آمده باو فرمود: اى امير المؤمنين همانا داود عليه السّلام را نعمت دادند و او سپاسگزارى كرد، و ايوب عليه السّلام ببلا گرفتار شد و صبر كرد، و يوسف عليه السّلام پس از آنكه بقدرت رسيد درگذشت، تو هم درگذر كه از نژاد آنهائى.
حميدرضا آژير, بهشت كافى - ترجمه روضه كافى, ۳۵۷
محمد بن حسين بن يزيد مىگويد: از امام رضا عليه السّلام هنگامى كه در خراسان بود شنيدم كه مىفرمود: ما خاندانى هستيم كه گذشت را از خاندان يعقوب و شكر و سپاس را از خاندان داود به ارث بردهايم. و راوى معتقد بود كه كلمه ديگرى هم بوده كه او فراموش كرده و من [على بن اسباط] به او گفتم: شايد فرموده است: صبر و شكيبايى را از خاندان ايوب به ارث بردهايم. محمّد بن حسين در پاسخ گفت: شايد كه چنين باشد. على بن اسباط مىگويد: اينكه من چنين جملهاى را به او گفتم از آن روى بود كه از على بن يقطين شنيدم كه از برخى حديث مىكرد كه چون ابو جعفر منصور در سالى كه محمد و ابراهيم فرزندان عبد اللَّه بن حسن كشته شدند به مدينه آمد رو به عمويش على بن عيسى كرد و گفت: اى ابا العباس! امير المؤمنين [مقصود خودش بود] صلاح ديده درختهاى مدينه را از بيخ بركند و چشمهسارهاى آن را كور سازد. على بن عيسى به او گفت: اين عموزادهات جعفر بن محمّد است كه هم اكنون در مدينه حاضر است، كسى را سوى او فرست و با او رأى زنى كن. راوى مىگويد: منصور كسى را سوى آن حضرت فرستاد و على بن عيسى مسأله را به آگاهى آن جناب رسانيد و امام صادق عليه السّلام نزد منصور آمد و به او گفت: اى امير المؤمنين! همانا داود عليه السّلام را نعمت دادند و او سپاس گزارد، و ايوب عليه السّلام به بلا گرفتار آمد و شكيب ورزيد، و يوسف عليه السّلام پس از رسيدن به قدرت گذشت در پيش گرفت، تو هم بگذر كه از پشت آنانى.